داستان فالوئر های قلابی
یکی از ماموران مخفی نیویورکتایمز در «بازار سیاه» شهرت آنلاین، تلاش میکند مرض درماندگی ناشی از شبکههای اجتماعی را بهتر حلاجی کند، اما شناسایی عامل این مرض، آنقدرها هم آسان نیست.
تابستان سال ۲۰۱۵، من و بِنِت فادی[۱]، طراح بازی، در یکی از محلههای میانی منهتن نشسته بودیم و کاکتل مینوشیدیم و منتظر استیک خشک با گوشت دندهی اضافهیمان بودیم. اهل خوشگذرانی نبودیم، ولی هر از گاهی هم برای تفریحات اینچنینی وقت میگذاشتیم تا از پولی که از فعالیتهای حرفهایمان درمیآوردیم حالمان را هم ببریم. به نظر میرسید که محبوبیتمان در توییتر سرسامآور رو به افزایش است. پرسیدم: «این همه فالوئر از کجا اومده؟» طی سال اخیر دهها هزار نفر به فهرست طرفداران ظاهری هردویمان اضافه شده بود.
فادی، یک استرالیایی بیشیلهپیله که دکترای فلسفهی اخلاق داشت و حالا هم کارش این شده بود که بازیهایی بسازد که موجبات عذاب گیمرها را فراهم آورد، بهم هشدار داد که حاشا، خیلی به دوستانی که پیدا کرده بودم نبالم. حرفش این بود که یحتمل ما هم جزو آن حسابهای کاربری بودیم که موقع ثبتنام به کاربران جدید توییتر پیشنهاد میشوند. خیلی از فالوئرهای جدید ما قلابی بودند و برای اسپم زدن یا فروخته شدن ساخته شده بودند و ما را به صورت اتوماتیک دنبال کرده بودند.
با این وجود، تأثیرشان واقعی بود. من و فادی در مقایسه با همکارانمان بسیار محبوبتر و مهمتر به نظر میرسیدیم. یکی از همکاران فادی در دانشگاه نیویورک، که توییتر از این موهبت محرومش کرده بود، آنقدر اعصابش به هم ریخته بود که سر راه فادی سبز شد و از او پرسید که نکند دارد فالوئر میخرد؟ کل قضیه جعبهی پاندورایی بود که من با دقت در گوشهای پنهان کرده و درش را محکم بسته بودم و صدایش را هم در نمیآوردم.
هفتهی پیش، نیویورک تایمز در جعبه را باز کرد. این روزنامه گزارش تحقیقاتی تمام عیاری را با محوریت شرکتهایی که در توییتر، فالوئر و ریتوییت میفروشند، و البته اشخاصی که بابت خدماتشان پول میپردازند، منتشر کرد. خیلی از آدمهایی که اسمشان توی این گزارش بود همین حالایش هم مشهور هستند. گزارش تایمز با پرترههای کتی آیرلند[۲] (مدل)، ری لوییس[۳] (ورزشکار) و جان لِگوییزامو[۴] (بازیگر) که به قطعات هندسی تقسیم شده بودند، شروع میشود. عکس آنها شبیه به عکس دستگیری کلاشانی به نظر میرسد که حین ارتکاب جرم دستشان رو شده است.
این گزارش، به کاربران، تبلیغکنندگان و سرمایهگذاران نشان میدهد که توییتر تشکیلاتی دو روست؛ این اطلاعات میتواند به ارزش و اعتبار شرکت آسیب بزند و باید هم آسیب بزند. ولی پیشفرضی که همه در ذهن دارند این است که فالوئرهای «واقعی» مهم و ارزشمند هستند. مشکل توییتر –و به طور کلی شبکههای اجتماعی– این نیست که میتوان نفوذ حاصل از آنها را جعل کرد، بلکه مشکل این است که همه فکر میکنند این نفوذ اهمیت دارد!
***
کمتر از یک ماه پس از صرف استیک کذایی، چشمهی فالوئرهای قلابی من خشکید؛ دلیلش معلوم نیست؛ شاید فهرست حسابهای کاربری توصیهشده عوض شد، شاید پروسهی ثبتنام تغییر کرد؛ دلیلش هرچه که بود، خدا عالم است. طولی نکشید که این اتفاق برای فادی هم افتاد. نرخ افزایش فالوئرهایمان با مخ زمین خورد و طی دو و نیم سال اخیر، این نرخ به آهستگی، به طور طبیعی و برخلاف جریان فعلی توییتر در زمینهی پاک کردن گاهبهگاه حسابهای کاربری اسپم در حال افزایش بوده است. با این وجود، فالوئرهای شبحوارمان از آن ما شد و این ارتش اشباح هنوز که هنوز است، به افزایش اعتبار ما کمک میکند.
برخلاف سوءظن همکارهای فادی، ما به هیچ عنوان فالوئری نخریدیم. ولی نه به خاطر اینکه امکانش وجود نداشت. دِوومی (Devumi)، شرکتی که در گزارش تایمز نقاب از چهرهاش برداشته شده، یکی از دهها شرکتهای تجاریای است که کارشان فروش فالوئر، لایک و به اشتراکگذاری مطلب در شبکههای اجتماعیای چون توییتر، فیسبوک، یوتوب و اینستاگرام است. خدمات این شرکتها قیمت ناچیزی دارند، خصوصاً اگر به صورت عمده خریداری شوند.
در اصل، قضیهی فالوئرهای قلابی نسبت به سال ۲۰۱۵، موقعی که خودم با آن مواجه شدم، پیچیدهتر شده است. در آن دوران، حسابهای کاربری جدید اغلب «تخممرغ»هایی بودند –تصویر پیشفرض حسابهای کاربری توییتر که اکنون منسوخ شده– با نامهای کاربری که به صورت رندوم تولید میشدند. در سال ۲۰۱۷، توییتر کاری کرد این حسابها کمتر در معرض دید باشند. هدف توییتر از این کار کاهش آزاررسانیهای آنلاین بود، چون زورگویان اینترنتی پس از بلاک شدن یا گزارش شدن حساب قبلیشان، حساب کاربری جدید این شکلی میساختند. اما این کار توییتر باعث شد بازار جعلکنندگان نیز بهتناسب با این سیاست جدید پیچیدهتر شود. طبق گزارش تایمز، جعلکنندگان از تاکتیکهایی از قبیل کپی کردن عکسها و بیوهای پروفایل بقیه، تغییر دادن نامهای کاربری به صورت نامرئی، و سپس ثبت کردن نتایج در برنامهی باتهایی که کارشان فالو کردن و ریتوییت کردن مشتریان شرکت بود، استفاده میکردند.
تایمز سلبریتیها و کلاشانی را که به آنها خدمات ارائه میکند، در مقابل افراد معصوم و معمولیای قرار میدهد که پروفایلشان گاهی برای ساختن فالوئرهای قلابی جعل میشود. پس از چهرههای قطعهقطعهشدهی آیرلند، لوییس و لِگوییزامو، تایمز پرترهی دستنخوردهی یک مهندس اهل کولورادو به نام سالی اینگل[۵] را نمایش میدهد. صفحهی گزارش وی را به عنوان «قربانی جهل هویت شبکههای اجتماعی» معرفی میکند.
حساب جعلشدهی اینگل بدون شک نمونهی بارزی از کلاشی است. اما تایمز قضیه را در حد مواجههی سادهای بین نیکی و پلیدی تقلیل میدهد. حسابهای قلابی جعلی هستند، ولی آیا میتوان آنها را «جعل هویت» به حساب آورد؟ همچنین، به نظر میرسد هدف از به کار بردن عباراتی از قبیل «کلاشی شبکههای اجتماعی» در «بازار سیاه» در توصیف خرید و فروش چنین حسابهایی بیشتر لفاظی کردن است تا ارائهی تحلیلهای دقیق. تایمز دوست دارد تقلب توییتر را چیزی فراتر از حقهبازی ساده جلوه دهد، ولی استدلالهایی که در گزارش به کار رفتهاند، تقلب توییتر را بیشتر شبیه به همان حقهبازی ساده جلوه میدهد تا پروندهی کلاهبرداری.
اگر فرض را بر این بگیریم که مرز مشخصی بین دوومی و کتی آیرلند در یک سو و سالی اینگل در سوی دیگر وجود دارد، صرفاْ فساد نهفته در زندگی اینترنتی را سادهسازی کردهایم. به هر حال، مدتی میشود که صرفاً وانمود کردن به اهمیت داشتن با اهمیت داشتن واقعی جایگزین شده است.
***
تایمز در گزارش خود به دلایل وسوسه شدن مردم برای خرید فالوئرهای بیشتر نیز میپردازد. مردم فشاری خواه واقعی، خواه خیالی، برای بانفوذ به نظر رسیدن روی دوش خود احساس میکنند. نفوذ داشتن، نفوذ بیشتر تولید میکند و به راه انداختن یک تجارت یا پروفایل شخصی موفق نقطهی شروع خوبی به نظر میرسد.
بدتر از آن، میل به افزایش نفوذ ظاهری فقط سلبریتیها و شرکتها را اسیر خود نکرده است. دست انداختن اشخاصی که همین حالا هم مشهور و ثروتمند هستند، ولی به جای تلاش برای کسب اهمیت، صرفاً دارند برای ساختن ظاهر آن پول میپردازند، کار آسانیست. ولی تمایل به این کار به همان اندازه که اشخاصی چون کتی آیرلند را تحتِ تأثیر قرار میدهد، روی امثال سالی اینگل نیز تأثیر میگذارد. در نظر تایمز اقشار اثرگذار در شبکههای اجتماعی–اقشاری که بینشان هم افراد مشهور و هم افراد ناشناس دیده میشود– شامل افرادی میشود که میتوانند از طریق تبلیغ اجناس و خدمات در شبکههای اجتماعی چون توییتر و اینستاگرام بدون واسطه درآمد کسب کنند. ولی روز به روز به تعداد کسانی که برای ساختن «یک برند شخصی» باارزش و معتبر در دنیای آنلاین تلاش میکنند، افزوده میشود، حتی اگر این افراد، آدمهای معمولی باشند.
همچنان که ریسک استخدام کارمند افزایش پیدا کرده است، و اینترنت به تمامی جنبههای زندگی وارد شده است، نیاز –یا حداقل حس شدید نوعی نیاز– به داشتن یک هویت آنلاین باارزش نیز قویتر شده است. بسیاری از کارهای پشتِ میز خستهکننده نیز اغلب نوعی فعالیت را در شبکههای اجتماعی میطلبند و به عرصهی نمایش گذاشتن اعتبار شخصی در پلتفرمهایی چون توییتر یکی از راههای کسب این اعتبار شخصی است. بر اساس گزارش سیانان مانی(CNN Money) شغل «مدیر شبکههای اجتماعی»، شغلی که تا همین چند سال پیش کسی اسمش را نشنیده بود، در بازهی زمانی ده ساله، ۹ درصد رشد کرده است. (همچنین CNN Money بر اساس معیارهایی چون رضایت شخصی و منفعترسانی به جامعه به آن نمرهی C داده است.)
برای اشخاصی که محصولی که میخواهند بفروشند، با شخصیت خودشان ارتباط نزدیک دارد، بانفوذ به نظر رسیدن در دنیای آنلاین نیز اهمیت بیشتری پیدا کرده است. من و بنت فادی بابت شهرت توییتری خود کلی ذوق میکردیم؛ بخشی از آن به خاطر نارسیسیسم ما بود، و بخشی دیگر نیز به این خاطر که این شهرت فرصتهای کاری بهتری را برای مولفانی چون ما فراهم میکرد. به عنوان مثال، به هنگام پیشنهاد چاپ کتاب به ناشر، در صورتی که صدهزار نفر فالوئر در توییتر داشته باشم، ناشر پی خواهد برد چه کسانی حاضر هستند کتاب من را بخرند. در دنیای واقعی، این قضیه بدان معناست که من پلتفرمی دارم تا از طریق آن کتابم را به جمعی از خریداران مشتاق تبلیغ کنم. ولی در دورهی کوتاهمدت، این امتیاز صرفاً به من کمک میکند تا از این پلتفرم برای بستن قرارداد استفاده کنم.
***
اینگونه زرنگبازیها برای افزایش موفقیتهای کوتاهمدت قبلاً محدود به حوزهی خرید و فروش و بازاریابی بود. در آن حوزهها، پرروبازیهای هوشمندانه یا حتی فریبکارانه از نشانههای یک سرمایهدار فعال و آیندهدار بود. ولی حالا همه کلاهبردار شدهاند: در کارهای روزانهیشان، در کار دومشان (که اسمش را بگذاریم «کلاهبرداریهای جانبی») و حتی زندگی شخصیشان. سرگرمی مردم تبدیل شده به ابزار بالقوهای برای کسب شهرت یا درآمد در آینده. اگر اهل ساختن کاردستی هستید، باید یک مغازهی اِتسی[۶] داشته باشید. اگر اهل ساختن فیلم کوتاه هستید، باید تماشای آن را در یوتوب پولی کنید. اگر میخواهید در شبکههای اجتماعی حضور داشته باشید، باید از این حضور پول درآورید. اتفاقاً این یک مورد بسیار مهم است. اینکه واژهی «کلاهبرداری» با گول زدن و گوشبری کردن هممعنیست، دلیل دارد. وقتی به کلاهبرداری روی بیاورید، بر همه واضح و مبرهن است که روزی قوانین را به نفع خود تغییر خواهید داد تا به آن سودی که قوانین در حالت عادی شما را از رسیدن به آن منع میکنند، دست پیدا کنید.
امروزه، هر چیزی قبل از اینکه «چیز» به حساب بیاید، جنس فروشی است. برای همین است که ما پدیدهای به اسم فالوئرِ قلابی داریم. فالوئر در حالت ایدهآلش مخاطبی برای ایدهها، دامنهی نفوذ، محصولات و خدمات صاحب حساب کاربری است. ولی پیش از آن، فالوئر کاربردی سادهتر دارد. فالوئر رقمی را داخل پروفایل افزایش میدهد، به امید اینکه این رقم جدید از این پس بیشتر هم بشود. در واقع رقم کذا چیزی نیست جز رژهای غمانگیز به سوی تکرار بیمعنی و بیانتهای خودش.
با این وجود، کسب فالوئر به عنوان یک عرف اجتماعی به درجهای از محبوبیت رسیده که میتوان در آن معنایی پیدا کرد، معنایی که به ظاهر جامعه آن را پذیرفته، اما در باطن فاسد و انحرافآمیز است. در سال ۲۰۱۴، گیلاد لوتان[۷]، پژوهشگر داده، تحلیلی حاصل از آزمایشهای خودش برای خرید فالوئر منتشر کرد. او در ازای پرداخت ۵ دلار، ۴۰۰۰ بات به حساب کاربری خود اضافه کرد؛ این یعنی رقمی دو برابر بیشتر از تعداد فالوئرهایش در آن زمان(او امروزه نزدیک به ۱۸۰۰۰ فالوئر دارد). لوتان در مقام یک پژوهشگر داده نشان داد که این فالوئرها از بعد شخصی یا حرفهای نزد او فاقد ارزش بودند. همچنین آن فالوئرها هیچگونه سنخیتی با شبکهی ارگانیک افراد داخل فهرست تماسش، یا با یکدیگر، نداشتند.
با این وجود، این فالوئرها کاملاً فاقد ارزش نبودند. لوتان در گزارشی اعلام کرد که امتیاز کلاوتاش (Klaut Score)، که معیاری برای سنجیدن نفوذ اجتماعی آنلاین است، افزایش پیدا کرده است. مایکروسافت روی کلاوت سرمایهگذاری کرده و از دادههای این سرویس در موتور جستجوی خود یعنی بینگ(Bing) استفاده کرده است. برای همین، فالوئرهای جدید رتبهی لوتان را در نتایج جستجوهای بینگ ارتقا دادند. همچنین این فالوئرها به او حس خوبی دادند. لوتان در گزارش خود نوشته بود: «با اینکه میدانستم این فالوئرها ۱۰۰% قلابی هستند، من را هیجانزده میکردند. در نهایت در کمال صداقت باید اعتراف کرد داشتن بیشتر از ۶۰۰۰ فالوئر واقعاً حس خوبی داشت.»
این جمله بیانگر حقیقتی تلخ راجعبه فالوئرهای قلابیست: هیچ عامل انسانیای این حسابها را کنترل نمیکند، ولی این موضوع راجعبه تعداد زیادی حساب کاربری در توییتر که دیگر صاحبشان بهشان سر نمیزند، اما همچنان در فهرست فالوئرها شمارش میشوند، نیز صادق است. گاهی این فالوئرها قلابی هستند، ولی وانمود میکنند که واقعی هستند؛ مثل حساب کاربری سالی اینگل که ممکن است در زندگی حرفهای شخص او اختلال ایجاد کند و اعصابش را به هم بریزد. ولی تأثیر فالوئرهای قلابی اغلب از نمونههای واقعی غیرقابل تشخیص است. در قرن بیستم، فیلسوف پستمدرن ژان بودریار[۸] این وضعیت را «ابرواقعی»[۹] نامگذاری کرد: المثنایی از واقعیت که نه یک کپی از آن، بلکه حقیقتی مستقل است.
***
پس از انتشار گزارش رسوایی برانگیز تایمز، انتظار میرود نفوذ قلابی تا حدی نفوذش را دنیای واقعی از دست بدهد. از خدماتی چون TwitterAudit که حسابهای کاربری را برای یافتن فالوئرهای سوالبرانگیز اسکن و گزارش نرخ حسابهای قلابی را منتشر میکنند، در مقیاس وسیعتری استفاده خواهد شد. این اتفاقات شاید کارمندان حوزه، شبکههای کسب نفوذ و مردم عادی را نسبت به هبوط اخلاقی شرکتهای اینترنتی آگاهتر کند. کسانی که حرفهیشان افزایش دامنهی نفوذ است، شاید تحت تأثیر این تغییر قرار بگیرند، ولی مردم عادی به احتمال زیاد متوجه آن نخواهند شد.
مردم عادی احتمالاً باید واکنشهای سنجیدهنشده را تحمل کنند. مارک کوبان[۱۰] درخواست کرد در شبکههایی چون توییتر سیاست استفاده از نام واقعی پیاده شود، با این استدلال که «لازم است پشت هر حساب کاربری یک انسان وجود داشته باشد.» این ایدهی افتضاحی است. همانطور که آنیل دَش[۱۱]، کارآفرین، استدلال کرده است، این کار افراد به حاشیهرفته را به خطر میاندازد، بدون اینکه سطح اعتماد را بالا ببرد. ولی اصلاحیهی کوبان با برداشت تایمز از فضیلت و شرارت توییتر همسو است. کافیست روی سایههای بازار سیاه نور بتابانید تا فساد از بین برود. پس از آن، مردم عادی میتوانند خودشان را از وسوسه برای کسب شهرت بیشتر که آنها را از خود واقعیشان دور میکند، برهانند.
این ماجرا قصهی پریانی در باب اینترنت است. گول خوردن مردم بدترین مشکلِ فعالیت قلابی در شبکههای اجتماعی نیست. طاعون اصلی خود پدیدهی کلاهبرداری است. این کار جذابیتی ایجاد میکند که بر اثر آن، خیلیها به درون آن کشیده میشوند. سالی اینگل و کتی آیرلند هردویشان در یک مسابقهی موشدوانی اسیر هستند، من و شما هم همینطور. ما صرفاً در مقیاسهای متفاوت آن را تجربه میکنیم.
مجرمان خودِ ارقام هستند، نه دروغهایی که بهشان قوت میبخشند یا سودهایی که در این راه به دست میآیند. تنها دلیل وجود بازار، و تازه بدتر از آن بازار سیاه، برای فعالیتهای مرتبط با شبکههای اجتماعی این است که این شبکهها بازاری برای جلب توجه هستند، نه مرکزی برای به اشتراک گذاشتن ایده، محصولات یا خدمات. برای همین است که توییتر فالوئرها، لایکها، ریتوییتها و آمار مشابه را تا این حد بهوضوح به معرض نمایش میگذارد. اگر ارقام اینقدر در معرض دید نبودند، یا کاملاً از نظرها پنهان بودند، شاید همه زندگی آنلاین معنادارتر و مفیدتری داشتند و از پستهایشان برای رسیدن به مقصودی خاص استفاده میکردند، نه صرفاً بودن و ماندن در یک چرخه. تا وقتی شرکتهایی چون توییتر تا این حد روی معیارهای رقممحور برای استفاده از سرویسشان وابسته هستند، تصور کردن چنیین تغییری دشوار است. این اجبار و اضطرار توجه لازم برای فروختن سهام به تبلیغکنندگان و سرمایهگذاران ایمنساز را فراهم میکند.
مردم اکنون دنبال بازاری برای جلب توجه هستند و اینکه این توجه قرار است به چه سمتی حواله شود، برایشان مهم نیست. انتظارشان همین است. اگر روزی فالوئرهایی را که در بلیط بختآزمایی پروسهی ثبتنام به دست آوردم از دست دهم، حس میکنم از من دزدی شده یا ملکی ارزشمند را از دست دادهام، با وجود اینکه تعداد زیادی از آنها واقعی نیستند و هیچوقت هم نبودند. در ساختن پلتفرمی برای جلب توجه افتخاری نهفته است، و در افتخار کردن به چنین چیزی نیز نوعی حس شرم. به رخ کشیدن این حقیقت که فالوئرهایتان «واقعی» هستند، یا به انتظار نشستن برای آیندهای که چنین اتفاقی تضمین شده باشد، همه حاکی از فضیلت نظام حاکم هستند. برای اینکه همه در شبکههای اجتماعی احساس راحتی کنند، باید این تاوان را پرداخت کرد.
البته چنین چیزی بعید به نظر میرسد. تصور فاسدتر شدن وضع موجود کار راحتتری است، فسادی که عامل اصلی آن، تلاش برای گریز شکوهمندانه از اضطراب ناشی از این نفوذ قلابی است. شاید روزی بازار جدیدی برای اشخاصی ظهور کند که به قدر کافی ثروتمند و متکبر یا مغرور هستند تا خود را از شر نژاد موشهای مستبد رقمپرست خلاص کنند. شاید روزی بتوان در ازای پرداخت رقمی هنگفت، کاری کرد تا توییتر بیخیال نمایش دادن تعداد فالوئرها، ریتوییتها و باقی آمار و ارقام مربوطه در یک حساب خاص شود. در این صورت، به مدینهی فاضلهی آنلاینی که دنبالش هستیم دست پیدا خواهیم کرد، و همچنین به فاسدترین راهحل برای از بین بردن حقههای قلابی. بدین ترتیب میتوان به کشمکش برای کسب فالوئرها و ریتوییتهای بیشتر خاتمه داد، بدون اینکه نیاز باشد آچاری به داخل چرخدندههای صنعت پرتاب کرد.
چه چیزی بهتر از یک میلیون فالوئر است؟ زمین خالیای که شما را از اهمیت دادن به چنین مسالهای برهاند.
[۲] Kathy Ireland
[۳] Ray Lewis
[۴] John Leguizamo
[۵] Salle Ingle
[۶] اتسی (Etsy) یک فروشگاه اینترنتی مخصوص فروش اجناس و لوازم دستی و همچنین اجناس کارخانهای منحصربفرد است.
[۷] Gilad Lotan
[۸] Jean Baudrillard
[۹] Hyperreality
[۱۰] Marc Cuban
[۱۱] Anil Dash
انتشاریافته در:
با سلام و عرض خسته نباشید.
واقعا این مطلبِ به جا و زیبایی بود.
یکی از عللی که من در توییتر و اینستاگرام و فیس بوک کلا نیستم همین چیزای فیِکیَن که وجود دارن، و متاسفانه این فساد روز به روزم گسترده تر میشه.
“در واقع رقم کذا چیزی نیست جز رژهای غمانگیز به سوی تکرار بیمعنی و بیانتهای خودش.”
جمله ی بالا چقدر خوب بود.
امیدوارم همه این جور مطالبو بخونن و از فسادِ موجود در پشت صحنه ی توییتر و اینستاگرام اگاه باشن، در کنار استفاده ازش.
و به نظر منم ارقام خیلی خیلی مهمن، و یه جورایی میتونم بگم حرف اول رو میزنن.
بسیار زیبا و روان ترجمه کردی، تبریک میگم بهت.
خسته نباشی.
پ.ن: راستی نظرت در مورد تلگرام چیه؟
اسپم: به تازگی یک بار دیگه واچمن رو خوندم، و یه نقدی هم نوشتم ازش، اجازه میدی منتشرش کنم؟
و اگه اجازه میدی توی بخشِ کامنتِ کجا قرارش بدم؟ کلکسیون کتابت؟
سلام.
این مقاله رو فرزین سوری ویرایش سنگینی روش اعمال کرد. و کارش هم خوب بود. کردیت ترجمهی خوب تا حد زیادی برمیگرده به ایشون.
بهنظرم تلگرام از همه لحاظ (چه قابلیتهای ارتباطی، چه میزان فساد) بهترین شبکهی اجتماعیه. برام عجیبه که چرا هنوز توی غرب جا نیفتاده. غیر از کانالها و شخصیتهای راستگرا کسی فعالیت خاصی توش نداره.
حتماً بذار. توی بخش ادبیات.
آووووو
پس از جناب اقای سوری هم تشکر میکنم بابت ویرایش عالیشون.
اره تلگرام خیلی خوبه، من خودم فقط تو تلگرام فعالیت دارم، و کمی هم تو واتسپ.
ممنون بابت اجازه.
مقاله خیلی خوبی بود فربد ولی فکر نکنم این راه حلی که داده حذف ارقام و بعدش همه چی خوب میشه واقا تاثیر گزار باشه. به نظر خودم بهترین راه اینه که تو مدرسه اموزش داده بشه اونم از ۱۴/۱۵ سالگی که نحوه استفاده مناسب چطوریه و نحوه رفتار با هاInfluencer یا YouTube star ها به طور کلی. من چند ماه بیش یه Docu دیدم از خرید like در اینستاگرام اگه تقاضا نباشه که نسل جوون هستند این خودش خود به خود میتونه درست میشه حداقل فرهنگ سازی از نگاه من مفید تر خواهد بود تا حذف ارقام . نظرت در مورد این چیه ?https://motamem.org/دوستی-اینترنتی-ویژگی-ها/
به نظرم توی چشم بودن ارقام خیلی تاثیر داره، خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکنی. وقتی رقمی نباشه تا تو بر اساس اون محبوب بودن خودت یا حرفی رو که زدی بسنجی، در این صورت دیگه سعی نمیکنی صرفاً چیزی بگی که میدونی همه قراره باهاش موافقت کنن. اینجوری بحث درستحسابی شکل میگیره.
نظر من اینه که دوستی اینترنتی نهتنها ممکنه و باارزشه، بلکه بعضی وقتا از دوستی واقعی هم بهتره. چون تو میتونی دوستای اینترنتتیو بدون محدودیت جغرافیایی بر اساس علایق و دغدغههای مشترک پیدا کنی، در حالی که شکل گرفتن دوستی واقعی محدود به افرادیه که دور و برت میبینی. مثلاً اگه خورهی بازی باشی، چقدر احتمال داره توی محیط کار یا مدرسه یه نفرو پیدا کنی که به اندازهی خودت خورهی بازی باشه؟ امکانش هست، ولی خب احتمالش کمه.