پستی مخصوص گذاشتن نقلقولهای بهیادماندنی توی بخش نظرات. شاید بعداً خودم هم نقلقولهای موردعلاقهم رو به این قسمت اضافه کنم.
پستی مخصوص گذاشتن نقلقولهای بهیادماندنی توی بخش نظرات. شاید بعداً خودم هم نقلقولهای موردعلاقهم رو به این قسمت اضافه کنم.
“حتی در مرگ کاش پیروز باشی.”
دارن شان
Max Payne: Vlad was one of those old time bad guys with honor and morals, which almost made him one of the good guys. None of us was a saint.
یکی از بهترین دیالوگهای مکس پین. توی مطلب مربوط به ضدشرورها آوردمش.
https://azsan.ir/blog/anti-villain/
“فربد مرده است…”
Mosy
ما او را کُشتیم.😂😂😂
حالا که به زندگی برگشتم، نقلقولت رو بهروزرسانی کن.
“اعزراییل وی را گردن نگرفت…”
Mosy
باور کن که چیزی به نام رنج عظیم، تأسف عظیم و یا خاطرهی عظیم وجود ندارد. همه چیز فراموش میشود؛
حتی یک عشقِ بزرگ!
– آلبر کامو
حالا کامو اینو میگه. ولی مثلاً الان من اون نخ دادن کرینجی شوپنهاور به یه دختر جوونتر از خودش که باعث شد بدجوری روش رو زمین بزنه الان یادمه، در حالیکه ۱۰۰ و خوردهای سال پیش اتفاق افتاده. :))
بعضی وقتها به خودم اجازه میدهم که حس خوبی داشته باشم، اما مراقبم. من در زل زدن به دستگیرهی کمد یا گوشسپردن به صدای باران در تاریکی اتاق، لحظات پر از آرامشی یافتهام. هرچه کمتر به چیزی نیازمند بودم، احساس بهتری داشتم.
— چارلز بوکفسکی
از زمان داروین عموماً بر این باور بودهاند که انسان از اعقاب میمون است، اما این موضوع به نظر بارون با لحاظ کردن برخی جوانب تاریخ و اجتماع معاصر، و در نظر گرفتن اینشتین، فروید، بمب هیدروژنی، خوزه آلمایو، دیکتاتوریها، اتاقهای گاز و اعدامهای دسته جمعی، ادعایی مهمل میآمد، و صرفاً ادعایی بود در جهت بیحیثیت کردن میمونها و امید واهی بستن به نوع بشر.
– رومن گاری
Power tends to corrupt, and absolute power corrupts absolutely. Great men are almost always bad men.
— Lord Acton
متاسفانه این نتیجهایه که من دارم بهش میرسم. رسیدن به بزرگی بدون یه درجهای از اسهولیسم سخته و زندگی هر آدم معروف و قابلستایشی رو بررسی میکنم، رگههایی پررنگ یا کمرنگ از اسهولیسم رو توش میبینم.
شما چهطور میتوانید بگویید که فقط عاشق یک نفر هستید، در صورتی که هزاران نفر در دنیا وجود دارند که شما به آنها بیشتر عشق میورزیدید، اگر آنها را ملاقات میکردید؟
اما هرگز نکردید.
ما باید بپذیریم که عشق، تنها، نتیجهی یک رویاروییست.
— چارلز بوکفسکی
این جمله یادآور یه Scientific theory of the soulmate هست که قبلاً یه جا نوشته بودم:
The scientific theory of the “Soulmate”:
Every person has a list of qualities for their ideal partner (some of them being in their subconscious). If a person meets more than 80% of these requirements, they feel like a soulmate to you.
So technically, there are more than one person for you out there, but the chances of two people meeting each other, being attracted to each other and being more than 80% compatible is so astronomically low that when it happens, it feels like magic.
مردهها بیشتر از زندهها گل دریافت میکنند، چون افسوس قویتر از قدر شناسی است.
— آنه فرانک
مسیر انسانهای پرهیزگار را بیعدالتی، خودخواهی و استبداد انسانهای اهریمنی فرا گرفته است.
خوشا بحال کسی که بنام نیکوکاری و خیرخواهی، ستمدیدگان را از میان وادی تاریکی هدایت کند. زیرا که او براستی حامی برادرنش و راهنمای گمراهان است. و با نهایت خشم، بر شما فرو خواهم آمد، و انتقامی بزرگ خواهم گرفت، از کسانی که قصد آزار و نابودی برادرانم را داشتهاند. و خواهی دانست که من پروردگار متعال هستم؛ آنگاه که انتقامم را بر تو نازل خواهم کرد.
جولز – پالپ فیکشن
این نقلقوله خوبه، ولی حتماً باید از زبون ساموئل ال. جکسون بهش گوش داد. به خودی خود بخش زیادی از قدرتش رو از دست میده.
دقیقاً 👌
Listen to this, the lesson is, never underestimate the agony
Death of the fool, birth of the cruel
— Slipknot
Pretty much explains school shooters
تقلید؟ همه تقلید میکنند. من هم تقلید میکنم. تقلید عیب نیست. دزدی و چاپیدن عیب است. داشتن شخصیت در این نیست که آدم به هر قیمت که شده خودش را اوریژینال جا بزند. اوریژینال به تنهایی حسن نیست، شرط خلق کردن نیست. چه بسا آدم حرفی داشته باشد که باید تو یک قالب خاص گفته بشود و این قالب خاص پیش از او ساخته شده باشد.
صادق هدایت
ظاهراً حتی دزدیدن و چاپیدن هم عیب نیست. چون یه نقلقول معروف تو حلقههای هنری وجود داره که میگه: Good Artists Copy; Great Artists Steal
(نقلقول به خیلیها نسبت داده شده: مثل پیکاسو، تی.اس. الیوت، ویلیام فاکنر و…)
آزادی عبارت است از اختیار انجام هر کاری با این شرط که اجرای حق یک نفر مضر و منافی اجرای حق دیگری نباید بشود، یعنی حد آزادی یک شخص قیودی است که به جهت آزاد بودن سایر مردم لازم است.
محمدعلی فروغی
تعریف منطقیایه از آزادی و حد و حدودش. هرچند در عمل همیشه نمیشه اجراش کرد.
مثلاً توی آمریکا مسئلهی مالکیت اسلحه مسئلهایه که با این بیانیه نمیشه حلش کرد. چون خیلیها بر این باورن که اسلحهای که قانونی در اختیار دارن، به آزادی کسی خدشه وارد نمیکنه. در حالیکه شاید یه نفر استدلال کنه قانون حمل اسلحه باعث شده دائماً در ترس و پارانویا زندگی کنه، در حالیکه اونی که اسلحه داره بگه نه ترس تو منطقی نیست.
آزادی؟
آن است که زنجیرهایمان را خود انتخاب کنیم.
ژان ژاک روسو
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحهشرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگارِ وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظنّ خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سرّ من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد، نیست باد
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
نی، حریف هر که از یاری برید
پردههایش پردههای ما درید
همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
نی حدیث راه پرخون میکند
قصّههای عشق مجنون میکند
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت، گو رو، باک نیست
تو بمان، ای آن که چون تو پاک نیست
هرکه جز ماهی، ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیاست، روزش دیر شد
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید، والسّلام
– مولوی
من از دوران نوجوونی بهشدت علاقهمند به سطور آغازین مثنوی و اشاره به «نی» بهعنوان چیزی که از درد جدایی میناله بودم. به نظرم خیلی استعارهی به اصطلاخ Wholesomeی هست.
تا الان موسیقی اساساً یه قالب بوده برای بچهخوشگلایی که روی صحنه میان و خزعبلاتی رو که هیچ معنایی نداره میفروشن! ما با ماسک سر صحنه میایم که نشون بدیم خودمون مهم نیستیم، صورتهای چرتمون مهم نیست و همیشه در وهلهی اول «موسیقی» و اون پیام آهنگ مهم بوده و هست.
— Slipknot (Corey Taylor)
راستش نمیدونم اینجا منظورش از بچه خوشگلایی که خزعبلات بیمعنی میخونن چه کساییه. ولی توی سبک راک و هوی متال معضل «بچه خوشگل بیمعنیخون» هیچوقت شدید نبوده. این نقلقول تنها در صورتی منطقی به نظر میرسه که تیلور در حال مقایسه کردن اسلیپنات با بویبندها و خوانندههای پاپ فوق عامهپسند باشه و این هم مقایسهی درستی نیست.
از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای
از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک
در دلبری به غایت خوبی رسیدهای
منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان
معذور دارمت که تو او را ندیدهای
آن سرزنش که کرد ترا دوست حافظا
بیش از گلیم خویش مگر پا کشیدهای
— حافظ
فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
دودش به سر درآمد و از پای درفتاد
مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد
یکبارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد
وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید
کارش مدام با غم و آه سحر فتاد
زینگونه صدهزار کس از پیر و از جوان
مست از شراب عشق چو من بیخبر فتاد
بسیار کس شدند اسیر کمند عشق
تنها نه از برای من این شور و شر فتاد
روزی به دلبری نظری کرد چشم من
زآن یکنظر مرا دو جهان از نظر فتاد
عشق آمد آنچنان به دلام در زد آتشی
کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد
بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق
مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد
سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی
چون ماجرای عشق تو یکیک به درفتاد
— سعدی
ظاهراً محمدعلی فروغی شک داشته که این شعر رو سعدی سروده باشه یا نه. شک منطقیای هست، چون حسوحال اشعار سعدی رو نداره (نمیتونم بهطور دقیق بگم چرا).
احساس میکنم روز به روز زندگی میکنم؛ حتی ساعت به ساعت. زمان لحظه به لحظه دارد زندگیام را میقاپد و من هیچ علاجی نمیتوانم بکنم.
محمود دولت آبادی
مسلماً خیلیها تو قرنطینه این حس رو تجربه کردن. عجیبه، ولی منم بهتدریج دارم حس میکنم گذر زمان رو، طوری که به ضرر منه.
این وقتیه که آدم پیر شدن یا بالا رفتن سن رو حس میکنه
آره. اینم هست.
A man can change anything, his face, his home, his family, his girlfriend, his religion, his god. But there’s one thing he can’t change – he can’t change his passion
The Secret in Their Eyes
همم، نقلقول جالبیه. هرچند باید اضافه کرد که آدم شاید نتونه پشنش رو به میل خودش تغییر بده، ولی ممکنه پشنش به مرور زمان خود به خود تغییر کنه.
ای فیلمسازان دستورکارهایی هست که باید با دلایل درست بکار برند. نیازی به مفاهیم ژرف نیست. من به پیام فیلم توجه ندارم. من مانند نقاشی هستم که گل میکشد. ساخت فیلم پول فراوان میخواهد که مال دیگران است. وجدانم میگوید باید پول را به آنها برگردانم. سینما پرده ایست که در برابر کلی صندلی باید آن را پر کرد. باید تعلیق آفرید تا مردم دلسرد نشوند. اگر سیندرلا هم میساختم تماشاگران زمانی خوشحال میشدند که در کالسکه، مردهای میگذاشتم. تماشاگران برای برخی فیلمهایم از زور اضطراب فریاد میزنند. من از این پیشامد خوشم میآید. من روش داستانگویی را از خود داستان بیشتر دوست دارم.
آلفرد هیچکاک
در این شکی نیست که هیچکاک پدر سینمای تجاریه، ولی از نوع خوب و باکیفیتش. یه جورایی بزرگترین دفاعیه برای سینماییه که به قول خودش خیلی عمیق و حاوی پیام اجتماعی نیست، ولی بیارزش و بیمایه هم به نظر نمیرسه.
Despair: Dreams. What Are Dreams? Dreams Are Nothing, My Brother.
Dream: Dreams are “nothing”, sister? without dreams, there could be no despair.
— از کمیک Sandman
قصه یک راه فرار برای رسیدن به آرزوهای ناکام است.
صادق هدایت
The price of getting what you want is getting what once you wanted.
از کمیک sandman
نقلقولی عمیق دربارهی ذات خواستن و تمنا کردن: لذت خواستن از رسیدن به خواسته بیشتره.
در تمام مدت فعالیتم در صنعت موسیقی هرگز چیز مورد پسند و مفیدی از نوار های دمو یا سیدیهای زیر زمینی پیدا نکردم، اما وقتی جیمی آلبوم اسلیم شیدی ایپی رو برام پخش کرد، تنها چیزی که گفتم این بود: “این بابا رو برام پیدا کنید. همین حالا.”
— Dr. Dre
واقعاً دکتر دری خدای استعدادیابیه. هر صنعتی به یکی مثل دری نیاز داره.
نگرفتم راستش. نکته بیادموندنی چی بود؟
نگرفتی؟ از تو بعیده.
نکتهی به یاد موندنیش این هنرِ استعدادیابی دری هستش. (توصیف فربد، توصیف دقیقیه.)
Mom, dad, comrade, peeps, brothers, sisters, duns, dunnies
Some come around when they need some money
MF DOOM
You can solve this problem by being broke af all the time.
=))))
حالا چند لاین بالاتر توی همین آهنگ یه تیکهی خوبی داره، من اونو کوت میکنم:
“I found a way to get peace of mind for years and left the hell alone
Turn a deaf ear to the cellular phone
Send me a letter or better, we could see each other in real life
Just so you could feel me like a steel knife”
فوقالعاده بود.
Bangerهای اماف دوم تمومی ندارن.
Fairy tales are more than true: not because they tell us that dragons exist, but because they tell us that dragons can be beaten.
G.K. Chesterton
از مقدمهی کتاب کورالاین
این نقلقول رو قبلاً تو گفتگو استفاده کردم. خیلی پرمغزه و دفاعی قوی از فانتزی.
زندگی ما…
چه چیزی میان ما مشترک است؟
چیزی که همگی آن را داریم، و به همگان میدهیم؟
آن چیز درد است.
— جان کنستانتین
منو یاد این نقلقول از جوزف کنراد انداخت:
“We live as we dream – alone. While the dream disappears, the life continues painfully.”
I am anti-life, the Beast of Judgment, I am the dark at the end of everything. The end of universes, gods, worlds…of everything. And what will you be then, Dreamlord?
– I am hope.
از کمیک سندمن
…کتاب مگر چیست؟ فقط افسانه است و شکلک! رمانها مزخرفاند، آنها هم مزخرف هستند و فقط آدمهای عاطل و باطل رمان میخوانند، حرفم را باور کن مامکم، به تجربهی یک عمر من اعتماد کن. و اگر آمدند و از یک کتاب شکسپیر برایت حرف زدند و گفتند: “بیا، این هم یک شکسپیر، این جوهر ادبیات است.”- آنوقت مطمئن شو که شکسپیر هم آشغال مینوشته، آشغالتر از هر آشغال دیگر و همهاش هم به قصد مسخره کردن این و آن!
— فئودور داستایفسکی
الان اینو گفتی که بگی کتاب خوندن چربه؟ :))
نه، فقط طرز تفکر طرف برام جالب بود. :))
و جالب تر از اون هم اینه که خود ایشون نویسنده شناخته شده ای هستش(کتاب های ابله، قمارباز، برادران کارامازوف، جنایات و مکافات از آثار داستایوفسکیه (گفتم که گفته باشم))
بله، من یک زندگی سطحی داشتم، اما آدم در عمق زیاد غرق میشود.
Red Queen’s War Series
البته از کانتکستش خبر ندارم، ولی با توجه به اینکه من با زندگی سطحی داشتن موافق نیستم، با این نقلقول هم موافق نیستم، خصوصاً با توجه به اینکه دفاعیهی قویای هم ازش ارائه نمیده.
داستان «مردی که نفسش را کشت» صادق هدایت رو بخون. این محکم ترین دفاعیه است که چرا زندگی به اصطلاح سطحی، زندگی واقعیه.
پ.ن: همین داستان باعث شد عزمم رو جزم کنم برای خوندن رباعیات خیام.
اگر مقالات صادق هدایت رو در نظر بگیریم، دیدگاه فلسفی خیام خیلی جالب و قابل توجه به نظر میاد. خیلی هم شبیه فلسفه لاوکرفته.
به نظرم این داستان هدفش این نیست که بگه باید سطحی زندگی کرد. یه جورایی هدفش نقد از سبک زندگیایه که مذهب ترویج میکنه و حروم کردن این دنیات برای آخرتی که نمیدونی وجود داره یا نه. همچنین انتقاد از شخصیتهای مذهبیای که ریاکارانه زندگی میکنن.
مثلاً من نوعی نمیگم نباید عاشق شد یا درگیر بودن با مسائل فلسفی و عمقی بشریت رو بهانهای در ظنر بگیری برای اینکه دید بالا به پایین نسبت به بقیه داشته باشی. من صرفاً میگم که از این آدمها نباشی که کل جوونی و پیری فقط خودشون رو به جریان حوادث و خوشگذرونی میسپرن و هیچ ایدهای از هیچی ندارن. منظورم اینه که نقطهی مقابل میرزا حسینعلی هم بده.
بهترین حالت اینه که در کنار تعمق دربارهی مسائل عمیقتر انسانی، تفریحت هم داشته باشی (البته بهشخصه با الکل و مواد مخدر و داشتن پارتنرهای جنسی زیاد موافق نیستم و تعریفم از زندگی ایدهآل نیست. ولی خب اگه کسی احساس میکنه با این چیزا راضی میشه من نوعی کی باشم که بهش بگم بده؟)
When you play the game of thrones, you win or you die. There is no middle ground.
Cersei
Those who want Respect, Give Respect.
— Tony Soprano
When the snows fall and the white winds blow, the lone wolf dies, but the pack survives. Summer is the time for squabbles. In winter, we must protect one another, keep each other warm, share our strengths.
Ned Stark
آه پسر نقلقولهای ند استارک نوستالژی هشت-نه سال پیش رو زنده میکنن. اون موقع که GoT و نغمه داغترین بحث روز بودن. یادش بخیر.
آره. مخصوصا که من تازه دارم نغمه رو میخونم (الان وسطای A Feast for Crows هستم.) و برای همین نقلقولهاش واسهم تازه هستن و خیلی توجهمو جلب کردهن.
– Can a man still be brave if he’s afraid?
+ That is the only time a man can be brave.
A Game of Thrones
پ.ن.: عکس جدید پست خیلی خوبه:)
نقلقول خوبیه و با این دیدگاه رایج که آدم باید نترس باشه یا مرد که نمیترسه مبارزه میکنه. ترس دست خودم آدم نیست، ولی واکنش به چیزی که ما رو میترسونه چرا. اگه تصمیم بگیریم در برابر چیزی که ما رو میترسونه ایستادگی کنیم یا با آغوش باز بپذیریمش، شجاعت به خرج دادیم که ممکنه گاهی کار درستی باشه، گاهی هم نه.
.Everything changes, but nothing is truly lost
Daniel
از کمیک sandman
اگه بخوام یه نقلقول خفن از سندمن بیارم اینو میارم:
“What power would hell have if those imprisoned here would not be able to dream of heaven?”
آره اصلا این خفنترین نقل قول سندمنه.
زنده باد
Do you know what triggered the last world war? an argument over how many telegraph poles Germany owed its war debt creditors!
TELEGRAPH POLES! HA HA HA HA HA
— The Joker
نقلقول هوشمندانهای میشد اگه حقیقت داشت. ولی قضیه خیلی پیچیدهتر از این حرفا بود.
Artists use lies to tell the truth. Yes, I created a lie. But because you believed it, you found something true about yourself.
— Alan Moore
استیون کینگ هم سخنی با این مضمون داره:
“Kids, fiction is the truth inside the lie, and the truth of this fiction is simple enough: the magic exists.”
کلاً گیمن توی سندمن انقدر نقلقول بهیادماندنی و باحال و خلاقانه تولید کرده که حد و مرزی نداره، ولی من ترجیح میدم به همین یه نقلقول اکتفا کنم؛
What power would HELL have if those here imprisoned were NOT able to DREAM of HEAVEN?
— Morpheus
آخ توی کتاب صوتی سندمن این قسمت که میرسه، با افکتهای صوتی اینقدر حماسی شده که نگو. حقیقتاً یکی از بهترین نقلقولهای سندمن.
کتابهایی هست که سبک نگارش عالی اما داستان نه چندان خوبی دارند. گاهی فقط به خاطر داستان، کتاب بخوان. مانند کسانی نباش که به کتاب تفاخر میکنند و اینجور کتابها را نمیخوانند. گاهی فقط به خاطر کلمات و زبان یک کتاب، آن را بخوان. مانند آدمهای محافظهکار نباش که این کار را نمیکنند. اما وقتی کتابی پیدا کردی که هم زبان خوب و هم داستان خوبی داشت، آن را یک گنج بدان.
Hearts in Atlantis
با این جمله موافقم و همیشه هم توی کتابها دنبال هردوتای این ویژگیهام.
اینو امروز یه جایی خوندم و با اینکه ساده و واضح بود به نظرم جالب اومد
wisdom can be learned only from an encounter with death
آره کلاً به نظرم دانایی یه چیزیه که از تجربهی تراما به دست میاد. حالا میتونه مواجهه با مرگ باشه، یا شکست عشقی سنگین، یا از دست دادن یه دوست عزیز.
این Hero’s Journey جوزف کمبل هم حتی توی ساختار داستانی این رو کشف کرده.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/1b/Heroesjourney.svg/1200px-Heroesjourney.svg.png
مثلاً توی این عکس بعد از مرحلهی The Abyss: The Death and Rebirth مرحلهی Transformation رو داریم که در واقع همون مرحلهی به بلوغ رسیدن شخصیت اصلی و دانا شدنشه.
When I’m doing a movie, I’m not doing anything else. It’s all about the movie. I don’t have a wife. I don’t have a kid. Nothing can get in my way. The whole fucking world can go to hell and burst into flames.
— Quentin Tarantino
پ.ن: و این هم میشه دلیلِ اینکه من شیفتهی آثار این یاروئم.
کلاً پشن یارو نسبت به دنیای سینما مثالزدنیه. کمتر کارگردان دیگهای هست که اینقدر خلوصانه به فیلم و سینما عشق بورزه و از فیلمهاش هم مشخصه.
نقلقول محبوب من اینه: «چه فرقی با دشمنت داری اگه عین خودش رفتار کنی؟»
نمیدونم از جایی شنیدمش یا از ذهن خودم دراومده. احتمالا از جایی شنیدم. کمابیش شبیه جمله نیچه هم هست: «آن کس که با هیولا میجنگد، باید مراقب باشد که خود بدل به هیولا نشود.»
دغدغه اینه که بعضیها چنان میخوان دشمن و اصطلاحا «آدمبده»ی آرمان و زندگیشون رو شکست بدن که متوجه نمیشن خودشون هم عین اونن. مثلا بعضیها میخوان با دین بجنگن چون آزارشون داده، میرن دیندارها رو اذیت میکنن. یا مثلا کسی بهشون توهین کرده، با توهین جواب میدن. یا سری به دنیای فیکشن بزنیم، هر قهرمانی که خواسته علیه حکومت دیستوپیایی قیام کنه در این مسیر کلی خرابی به بار آورده و آدم کشته. خب آخه اینجوری چیش با دشمنش فرق داره.
امیدوارم منبعش رو پیدا کنم. اگه هم کسی دونست، بگه. 🙂
به نظرم مشکل این نقلقول اینه که داره از دید اخلاقی به پدیدهای نگاه میکنه که همیشه لزوماً جنبهی اخلاقی نداره. بهعنوان مثال اینکه آدمها مثل دشمن خودشون رفتار میکنن شاید دلیلش این باشه که میخوان پارادایم قدرت رو عوض کنن. مثلاً تو میبینی که افراد دیندار یه پارادایم قدرتی به وجود آوردن که توی بیدین (یا با دین متفاوت) نمیتونی توش به جایی برسی و حتی داری سرکوب میشی. بنابراین سعی میکنی فضایی به وجود بیاری که به جای اینکه تو توش سرکوب بشی، افراد دینداری که در قدرتن سرکوب بشن و در این راستا از همون ابزاری استفاده میکنی که دیندارها برای ایجاد خفقان برای تو استفاده کردن. چون این روشها جواب میدن و لزوماً شاخصهی این افراد نیستن.
آیا این کار اخلاقیه؟ نه. ولی در کل من کشمکشهای بزرگ بشریت رو تلاش افراد بیثمر از قدرت برای عوض کردن پارادایم قدرت میبینم تا خودشون توی این پاردایم جدید به نوایی برسن. هیچ حقیقت و اخلاقیاتی این وسط وجود نداره.
این فیلمیست که نشان میدهد چگونه یک فیلم بد میتواند این چنین سرگرمکننده باشد. گرچه با دیدن فیلم، احساسات رقیق و سانتیمانتالیسم آدمی یکخورده خیلی زیاد تحریک میشود، امّا در خنکای شب، بیرون از آن، آدم به این فکر میافتد که چگونه آن را دریافت کند.
— پالین کیل دربارهی «کازابلانکا»
Let’s make living breathing sprawling adventures filled with mind-blowing images of things unseen on earth.
— Grant Morrison
حقیقت تا چکمههایش را بپوشد، دروغ نیمی از جهان را دور زده است.
— وینستون چرچیل
Baldur (vikings god): you think you(archangels) own the planet?
What gives you the right?
Lucifer: No one gives us the right, we take it.
From Supernatural S05 E19
سوپرنچرال هم از اون سریالهاست که بدم نمیومد ببینمش، ولی اینقدر طولانیه هیچوقت فکر نکنم جرئت کنم برم سمتش.
همش پونزده فصله😁😁
والبته طبق معمول این سریالا توی جمع کردنش گند
😂😂😂
من خودم اولین سریال عمرم رو با سوپرنچرال شروع کردم ، و از راهنمایی! دورش بودم ، فقط هم سر این رفتم دورش که اونموقع خیلی تو فاز ماورااطبیعه و دعا و رمالی و احظار و این جور چیزا بودم ، البته الان هم هستم ، ولی قبلا اعتقاد داشتم که واقعی هستن ، سر همین اونموقع ها سوپرنچرال برام یه حس دیگه داشت ،
پس عجب سریال گمراهکنندهای بوده. :))
There,
did you think to kill me? There’s no flesh or blood within this cloack to kill.
There’s only an IDEA,
Ideas are BULLETPROOF.
Farewell.
— V
پ.ن ۱: فربد میدونم یکم سوال مسخرهایه ولی چه حسی داشتی موقعِ ترجمهی این تیکه؟
پ.ن ۲: وندتا رو چند سال پیش ترجمه کردی؟ یعنی پوینتی که میخوام بهش برسم اینه که آذسن موقعی که وندتا رو ترجمه کرد چند ساله بود؟
پ.ن ۳: این نقلقولی که بالا عکسشو گذاشتی هم خیلی باحال بود و هم دردناک.
به نظرم یکی از نقاط قوت کمیک بود این قسمت. البته از اینکه Ideas رو ایدهها ترجمه کردم و نه آرمانها پشیمونم. «آرمانها ضدگلولهن» قشنگتره.
وی فور وندتا رو اواسط ۲۰۱۴ ترجمه کردم. اون موقع ۲۱ سالم بود.
آره، «آرمانها ضدگلولهان» هم قشنگه.
واو جوونتر از چیزی که فکر میکردم بودی 🤔
A Single Death Is a Tragedy; A Million Deaths Is a Statistic
Joseph Stalin
متاسفانه این نقلقول خیلی صحیحه و کلاً یکی از سوگیریهای شناختی (Cognitive bias) ناجوانمردانهی بشریته که مرگهای زیاد رو به شکل دادههای آماری میبینن، ولی مرگ افراد رو به شکل تراژدی.
بلبلی بیدل نوایی میزند
بادپیمایی هوایی میزند
کس نمیبینم ز بیرون سرای
و اندرونام مرحبایی میزند
آتشی دارم که میسوزد وجود
چون بر او باد صبایی میزند
گر چه دریا را نمیبیند کنار
غرقهحالی دست و پایی میزند
فتنهای بر بام باشد تا یکی
سر به دیوار سرایی میزند
آشنایان را جراحت مرهم است
زآن که شمشیر آشنایی میزند
حیف باشد دست او در خون من
پادشاهی با گدایی میزند
بندهام گر بیگناهی میکشد
راضیام گر بیخطایی میزند
شکر نعمت میکنم گر خلعتی
میفرستد یا قفایی میزند
ناپسندیده است پیش اهل رای
هر که بعد از عشق رایی میزند
محتسب گو چنگ میخواران بسوز
مطرب ما خوش به تایی میزند
دود از آتش میرود خون از قتیل
سعدی این دم هم ز جایی میزند
— سعدی
گویند مرو در پی آن سرو بلند
انگشتنمای خلق بودن تا چند؟
بیفایده پندم مده ای دانشمند
من چون نروم که میبرندم به کمند؟
— سعدی
حتی تو زمان سعدی هم قدبلندها تافتهی جدابافته بودن. اگه درست فهمیده باشم، عملاً داره میگه اصلاً دست خودم نیست. این یارو قدبلنده خودش میاد قاپمو میدزده و منم کاری از دستم برنمیاد. :))
It would be a stronger world, a strong and loving world to die in.
—John Cale
Why do your locks and
rumpled clothes show
‘Tis more than usual sleep has
made them so?
Why are the kisses which he
gave betrayed,
By the impression which his
teeth have made?
—Ovid
این داره از پارتنرش که بهش خیانت کرده سوال میپرسه، درسته؟ از چه لحاظ توجهت رو جلب کرد؟
آره به نظرم.
توی قسمت اولش داره خوشگلیِ پارتنرش رو توصیف میکنه، توی بخش دوم داره میگه که آیا دندانهاش باعث شدن که اینطوری خیانت کنی بهم؟
و دلیل اینکه دوسش دارم جایی هستش که توش بهکار رفته؛
من این نقلقولرو اولین بار چند سال پیش توی گرافیک ناولِ Dracula: A Symphony In Moonlight and Nightmares (که بعدها توسط کمیک اسکواد هم ترجمه ادیت شد) خوندم، و داستان هم در مورد یه دختریه که عاشق یه دراکولا میشه، و اینجا هم اووید دقیقا داره به دندونهای طرف (و جا داره بگم که دندونهای دراکولا هم تیزه) اشاره میکنه، برای همین این استفادهی به جای میوث (نویسنده و طراحِ این GN) از این نقلقول، خیلی بهم چسبید و باعث شد واسم موندگار باشه.
برام سوال بود که نقلقول از چه لحاظ توجهت رو جلب کرده، چون بهتنهایی به یاد ماندنی به نظر میرسه، ولی آره، کاربردش توی کمیک خیلی هوشمندانهست. الان جا افتاد.
All that we see or seem
Is but a dream within a dream.
— Edgar Allan Poe
Christopher Nolan: Yeah, I can make a movie out of this.
تو نه چنانی که منم، من نه چنانم که تویی
تو نه بر آنی که منم، من نه بر آنم که تویی
من همه در حکم توام، تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی
با همه ای رشک پری چون سوی من برگذری
باش چنین تیز مران تا که بدانم که تویی
دوش گذشتی ز درم، بوی نبردم ز تو من
کرد خبر گوش مرا جان و روانم که تویی
چون همه جان روید و دل همچو گیاه خاک درت
جان و دلی را چه محل ای دل و جانم که تویی
ای نظرت ناظر ما، ای چو خرد حاضر ما
لیک مرا زهره کجا تا به جهانم که تویی
چون تو مرا گوش کشان بردی از آن جا که منم
بر سر آن منظرهها هم بنشانم که تویی
مستم و تو مست ز من سهو و خطا جست ز من
من نرسم لیک بدان هم تو رسانم که تویی
زین همه خاموش کنم صبر و صبر نوش کنم
عذر گناهی که کنون گفت زبانم که تویی
– مولانا
غزلهای مولانا همیشه از بچگی از لحاظ آهنگ و ریتم برام یهجورایی ایدهآل شعرگویی بودن. هرچند به مرور زمان از لحاظ معنایی باهاشون فاصله گرفتم.
میتوان زندگى را با قطعه پارچهی گلدوزى شده مقایسه کرد؛
که هر کس در نیمهی اول از عمرِ خود روى پارچه را مىبیند، اما در نیمهی دوم پشت پارچهرا…
آنچه را در نیمهی دوم مىبیند آنقدر زیبا نیست، اما بیشتر آموزنده است. زیرا او را قادر میسازد که ببیند چگونه نخ ها، به یکدیگر متصل شدهاند.
– شوپنهاور
بهطور کلّی، صلاح در این است که آدمی شعور خویش را با نگفتن نشان دهد نه با گفتن.
زیرا سکوت از هوشمندی است و گفتن از خودپسندی.
– شوپنهاور
بهعنوان یه آدم سوپردرونگرا که میل خیلی کمی به حرف زدن داره، با این جمله موافق نیستم. چون به رفتار Pasive Aggressive منجر میشه یا انسان رو به سمت ضعیف بودن سوق میده. طوری که همهش انتظار داری طرف مقابلت از سکوتت به چیزی که تو فکرته پی ببره و وقتی میبینی جواب نمیده، اعصابت خرد میشه.
کلاً حرفی اگه برای گفتن هست، باید زد. سکوت هم نشونهی باشعور بودن نیست لزوماً و میتونه نشونهی ضعف، بیتفاوتی، ناآگاهی و… باشه.
این جملهی کتاب تیتوس گرون خیلی شاعرانه و زیباست
“And now, my poor old woman, why are you crying so bitterly? It is autumn. The leaves are falling from the trees like burning tears- the wind howls. Why must you mimic them?”
من دارم گورمنگاست رو میخونم و به نظرم یکی از بهترین نثرها رو توی زبان انگلیسی داره.
راستی نقدی که از تیتوس گرون توی گودریدز نوشتی خیلی خوب بود. به شناختهتر شدن کتاب هم کمک کرد. مرسی.
چون زبانم به اندازهی کافی خوب نیس حسودیم شد الان :))
لطف داری فربد جان. واقعا کتاب زیبایی بود و حقشه بیشتر دیده شه.
Reality is for people who lack imagination.
— Unknown
در کابوسی توقفناپذیر،
رویای تو جام زهــــــریست که آرامــــــــش را به ارمغان میآورد.
—رودنباخ
Macedonio Fernandez:
In this world there are so many things lacking that, if there lacked one thing more, there would not be any room for it.
این جمله از چه لحاظ برات به یاد موندنیه؟ یعنی شخصاً چطور بهش relate میکنی؟
All gods who receive homage are cruel. All gods dispense suffering without reason. Otherwise they would not be worshiped. Through indiscriminate suffering men know fear and fear is the most divine emotion. It is the stones for altars and the beginning of wisdom. Half gods are worshiped in wine and flowers. Real gods require blood.
Their Eyes Were Watching God
Half gods are worshiped in wine and flowers. Real gods require blood.
این تیکهش خیلی خوب بود. تا حالا به این موضوع دقت نکرده بودم که خداهای فرعی یا نیمهخداها چقدر تصویر vulnerableتری دارن توی اساطیر.
Is this what it ALL comes down to… ALL our dreams and hopes and aspirations?
Nothing but vomit?
Oh god, I’m AFRAID.
I’m so afraid…
I think i may be ill…
— Amadeus Arkham
Evil is Evil. Lesser, greater, middling… Makes no difference. The degree is arbitrary. The definition’s blurred. If I’m to choose between one evil and another… I’d rather not choose at all
از گرالت
این هم از اون جملههای قابلبحثه. منم به شخصه ترجیح میدم بین بد و بدتر انتخاب نکنم، ولی خب بعید میدونم کسی چنین کاری رو دوست داشته باشه. انتخاب بین بد و بدتر عمدتاً توی موقعیتهایی پیش میان که طرف درماندهست و آدم درمانده هم کارشو با فلسفه و منطق پیش نمیبره.
تو دنیای واقعی اکثر اوقات گزینهای غیر از بد و بدتر هم پیدا میشه.
گزینهای/هایی که بتونه جایگزین “i’d rather not choose between two evils” بشه.
اگر اسمم را خوشقیافهترین یا خوشهیکلترین مرد دنیا هم بگذارند، از نظرم هیچ اشکالی ندارد. (مــیخــنــــــــدد)
نـــه، هوشمندترین مرد دنیا بودن هیچ ناراحتم نمیکند. فقط ای کــــاش که هوشمندترین مرد دنیای دیــــگری بودم.
— آزیـــماندیــاس
The Ego of this man…
چند #نقلقولِ کوتاه:
گاهی به نصیحت نیاز نداریم؛ گاهی فقط نیاز داریم بشنویم که در تحملِ رنجِ زندگی تنها نیستیم.
— متیو مککانهی
————————————
همیشه یه بشکهی خالی، بلندترین صدا رو ایجاد میکنه.
— یه ضربالمثل روسی
————————————
اگه تنها چیزی که باعث میشه کسی آدم خوبی باشه؛ توقعِ پاداشِ الهی باشه، اون آدم یه کثافتِ به تمام معناست، رفیق!
— True Detective
————————————
بر هرچه همی لرزی
میدان که همان ارزی!
— مولانا
“این بازیا چیه دیگه؟”
Mosy
بسی حکیمانه بود
«چی؟»
Mosy
“جمع کنید این بازیا رو…”
#نقلقول
روزی ز سر سنـــگ عقابی بههوا خاســـت
وان در طلب طعمه پــر و بال بیاراســــت
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه روی زمین زیر پر ماسـت
بـر اوج فلک چون بپرم از نظـر تـــــیز
مــیبینم اگر ذرهای اندر تـــه دریاست
گر بر سر خـــاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست
بسیـــــــــار منی کـرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاسـت
ناگـــــه ز کـمینگاه یکی سـخت کمانی
تیری ز قضاو قدر انداخـــت بر او راست
بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاسـت
بر خــــاکـــــ بیفتاد و بغلـتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راســت
گفتا عجبست ایــنکه ز چوبست و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدنش کجا خاست
چون نیک نگهکرد و پر خویش بر او دید
گفتــا ز که نالیم که از ماســـت که بر ماســــت
—ناصر خسرو.
یکی از اشعار موردعلاقهم از بین اشعار منتشرشده توی کتابهای درسی.
احساس پاکی میکردم. چرخش سیاره تاریکمونو احساس میکردم و میفهمیدم گربهها از ترس چی شب جیغ میکشن. از میون دود آتیش که بوی چربی انسانی میداد به اسمون نگاه کردم. هیچ خدایی نبود. تاریکی تا ابد ادامه داره و ما تنهاییم. بی هدف زندگی میکنیم و بعد براش دلیل میتراشیم. زادهی هیچایم. بچه دار میشیم و بعد به «هیچی» برمیگردیم. هیچ چیز دیگهای نیست. هیچ چیز دیگهای نیست. وجود ما اتفاقیه و هیچ دلیلی جز دلایل ساختگی خودمون نداره.
رورشاک
«هیچ چیز دیگهای نیست» رو دوبار نوشتم.
من یادم نبود رورشاک «هیچ چیز دیگهای نیست» رو یه بار گفته، و وقتی نقلقول رو خوندم دیدم چقد خفنه و مخصوصا به همون «هیچ چیز دیگه نیست» ری اکشن نشون دادم، فکر کنم اینجا آرایهی تکرار خوب جواب میداده که مور ازش استفاده نکرده.
در هر صورت میخواستم بگم یه Good Mistake اینجا شاهد بودیم. :دی
من یه چندتا نقلقول از یه سری از بزرگان آماده کردم که به نظر خودم جالبن، البته در کنار نقلقول، قسمتهایی* از یک سری اشعار هم آماده دارم، امیدوارم دوستانی که میبینن از این سری پستها خوششون بیاد. توی هر پست هم یک الی دو نقلقول آماده میکنم، انگلیسی یا فارسی.
* البته در بعضی جهات که یک شعری به نظرم پروفشنال اومد، ممکنه همهی شعر رو هم بذارم.
#نقلقول شمارهی ۱:
به همـــان ضرورتـــی که سنگ بر زمین میافتــــــــــد؛ گــرگِ گرسنه، دندانهایش را در گوشت شکارش فرو میبرد، غافل از این که خود او نیز به میزانِ نابودگری خودش به ورطهی نابــــــــــودی کشیده خواهد شد.
— شوپنهاور
خب این اولین نقلقولی که امیرعلی تو بخش ادبیات گذاشت و خط بالا هم جواب من بهش.
دقیقا شبیه به همینیه که گفتی.
اتفاقا همین نقلقول رو آلن مور توی فصل ششمه کمیکِ واچمن هم به کار برد.
«با هیولاها نبرد مکن، مبادا که خود نیز هیولایی شوی.
چه اگر به عمق ورطه خیره شوی، ورطه نیز به عمق تو خیره میشود.»
این جمله به خوبیِ هر چه تمامتر حال و روزِ روانشناسِ رورشاک رو توصیف میکنه، که البته در نهایت هم خود هیولا شد.
آره دقیقاً. هرچند قسمت مربوط به روانشناس رورشارک جزو قسمتهای ضعیفتر کمیک بود به نظرم، چون Subtlety نداشت اصلاً.
۱: خب خدا رو شکر که یک پست دیگه زدی که بعد از اینکه من پست موسیقی رو به ابتذال کشیدم، به اینجا هم حمله اسپم وار انجام بدم.
۲: اون نقل قولی که امیرعلی از شوپنهاور آورده بود هم منتقل کن اینجا.
۳: نقاشی کمدی الهی گوستاو دوره چه ربطی به نقل قول های به یاد ماندنی داره؟
۱. نه حملهی اسپموار نه. همون ۱ پست در ۱ روز. اگه خواستید چندتا نقلقول هم بذارید، توی یه کامنت بذارید.
۲. کردم .
۳. با توجه به اینکه عکس هدری که به نقلقولهای بهیادماندنی ربط داشته باشه به ذهنم نرسید، گفتم یه عکس خفن بذارم و این نقاشی از دوره هم یکی از خفنترین تصاویری هست که به ذهنم میرسه.
من خیلی فیلم و سریال دیدم و کتاب خوندم. تقریبا هیچکدومشون دیالوگی نداشتن که تو ذهنم بمونه، ولی از گیم آف ترونز ۳تا نقل قول یادمه که هنوز گاهی وقتا بی دلیل یادشون میفتم:
1)
Let me give you some advice, bastard. Never forget what you are. The rest of the world will not. Wear it like
armor, and it can never be used to hurt you. _Tyrion Lannister
2)
I wish I was the monster you think I am. _Tyrion Lannister
3)
The poor disgust us because they are us, shorn of our illusions. They show us what we’d look like without our fine clothes. How’d we smell without perfume. _High Sparrow
آه پسر چقدر دیالوگهای سیزنهای اولیهی گیم آف ترونز خوب بود. یعنی هم جملهی قصار خوبی بودن به طور مستقل، هم اینکه به شخصیتها و کانتکست داستان ربط داشتن.
دقیقا خواستم همین رو بگم قبل آوردن نقل قول ها، که گفتم زیادی طولانی میشه کامنتم.
#نقلقول:
متوسط بودن حال به هم زنه گل گیسو. تا می تونی ازش فرار کن. پشت سرت جاش بذار. نذار بهت برسه.
_ کتاب کافه پیانو اثر فرهاد جعفری
البته من کافه پیانو رو نخوندم و نمیدونم این نقلقول تو چه بستری بیان شده، ولی با محتوای کلیش خیلی موافق نیستم، چون میدونم طرز فکر خیلیها اینه که متوسط بودن خیلی بده و این باعث میشه برای خاص به نظر رسیدن دست به کارهای خجالتآور و ادا اطفاری (در بهترین حالت) و خطرناک و مرگبار (در بدترین حالت) بزنن.
به نظرم متوسط و معمولی بودن کاملاً اوکیه و حتی از بعضی لحاظ این افراد وارث واقعی دنیا هستن.
آره من هم این تفکر خاص و یونیک بودن که عمدتا زاده ی هالیوود و رسانست رو اصلا قبول ندارم، ولی اینجا اینو درباره ی پولدار بودن به دخترش گفت.
آه که اینطور. پس حرفی که زدم دربارهی این نقلقول صدق نمیکنه.
#نقلقول:
گریه کنی اگر
که آفتاب را ندیدهای
ستارهها را هم
نمیبینی.
— Rabindranath Thakur
من با این نقل قول به شدت موافقم. یکی از منطقیترین جملاتی بود که شنیدم/خوندم.
لایک بهت.
در کل فلسفهی خودمم همینه.
متاسفم اما اگه مغاک رو با اشک هات نشوری آسمان ستاره هاش رو نشونت نخواهد داد. زیبایی هرچقدر درخشنده تر باشه سایه اش هم فراخ تره
… :)))
#نقلقول:
The interior of our skulls contains a portal
to infinity.
— Grant Morrison
امیرعلی این تاپیک رو زدم مخصوص این کار. امیدوارم بقیه هم ترغیب بشن نقلقولهاشون رو اینجا بذارن تا یه کلکسیون باحال از نقولقولهای بهیادماندنی داشته باشیم.
البته من در جواب به هر نقلقول کامنت نمیدم، چون شاید بعضیوقتا چیزی برای گفتن نداشته باشم، ولی از این کار استقبال میکنم.
This bitter earth