در صحنهی افتتاحیهی اپیزود ششم جنگ ستارگان: بازگشت جدای (Star Wars Episode VI: Return of the Jedi)، بوبا فت (Boba Fett) از تپهای شنی پایین میافتد و در حالیکه از وحشت جیغ میکشد، سارلک (Sarlacc) قدرتمند او را یک لقمهی چپ میکند. هیچ شروری در دنیای جنگ ستارگان مرگی تحقیرآمیزتر از این نداشته است. جابای هات (Jabba Hutt) بهدست شاهزاده لیا (Leia) خفه میشود، امپراتور به دست آناکین متحولشده داخل راکتور انرژی پرت میشود و دارث ویدر پیش از اینکه تسلیم زخمهای کاریاش شود، لحظهای احساسی را با پسرش سپری میکند.
از طرف دیگر، بوبا حتی به پردهی دوم فیلم هم راه پیدا نمیکند. او تبدیل به ناهار یک موجود فضایی عجیبغریب میشود. او چیزی نیست جز یک عنصر کمدی و بهانهای برای تطمیع قوهی تخیل خشونتپسند ما. پس از اینکه سارلک باابهتترین جایزهبگیر کهکشان را قورت میدهد، جورج لوکاس صحنهای از آروغ زدن او را نشان میدهد تا هرچه بیشتر روی هدف کلی این صحنه تاکید کند: در تاتویین (Tatooine) از مرگ شرافتمندانه و سوگواری پس از مرگ خبری نیست. یکی از بزرگترین خلافکارهای این سیاره به شکلی کاملاً تحقیرآمیز میمیرد. این صحنه بهخوبی به ما نشان میدهد که در تاتویین چهکسی «واقعاً» اهمیت دارد.
هیچگاه قرار نبود بوبا فت به یکی از شخصیتهای پرطرفدار جنگ ستارگان تبدیل شود. این مسئله از چهار خط دیالوگی که برایش نوشته شده و حضور شش و نیمدقیقهایاش در کل سهگانه معلوم بود. در واقع تنها اطلاعاتی که مخاطب دربارهی این شخصیت دریافت میکند این است که او «جایزهبگیر» است، زرهای به رنگ سبز زیتونی به تن دارد و کلاهخودی فلزی و ضخیم روی سر دارد که هیچگاه از روی سرش برداشته نمیشود.
هیچگاه دلیلی برای اهمیت دادن به زندگی بوبا فت به ما داده نشد. ولی جوامع هواداری غیرقابلپیشبینی هستند و گاهی هواداران به سیاهیلشکرها، شخصیتهای فرعی و جسدهای نیمههضمشدهی رهاشده در بیابان علاقهمند میشوند.
بنابراین در دقایق نخست کتاب بوبا فت (The Book of Boba Fett)، آخرین سریال جنگ ستارگان و مهمترین دلیل برای اهمیت دادن به زندگی طولانی و عجیب بوبا فت، دیزنی سعی میکند کملطفیای را که در سهگانهی اصلی در حق بوبا فت شد جبران کند. در این سریال ما چند دقیقه بعد از مرگ فرضشدهی بوبا فت او را میبینیم، در حالیکه در حال تجزیه شدن در اسید معدهی سارلک است و با زحمت نفس میکشد. او با ایجاد انفجاری خود را آزاد میکند و مشتش را از زمین اطراف خارج میکند و بدین ترتیب زنده ماندن او پس از گرفتار شدن در چنگ سارلک تایید میشود.
در دسامبر سال گذشته حدوداً ۱.۷ میلیون خانوار اپیزود اول کتاب بوبا فت را تماشا کردند و ساخته شدن فصل دوم تقریباً حتمی به نظر میرسد. شاید هان سولو درگیر از کار انداختن ستارهی مرگ (Death Star) و لوک اسکایواکر در حال تعیین سرنوشت نیرو باشد، ولی در حال حاضر توجه طرفدارها به ماجراجوییهای شخصیت ردهسومی که کلاهخود سبز روی سر دارد جلب شده است. در دوران کودکی (که طرفدار جنگ ستارگان بودم)، من و دوستانم سر یک چیز با هم موافق بودیم: اینکه بوبا فت بهشدت باحال است، حتی با وجود اینکه چیز زیادی دربارهاش نمیدانستیم. بیست سال از آن روزها میگذرد و هنوز هم سعی دارم به این سوال پاسخ دهم که دلیل باحال بودن او چیست.
جیمز کلارک (James Clarke) ۳۶ ساله شایستگی لازم برای جواب دادن به این سوال را دارد. او یکی از ویراستارهای باسابقهی کلوپ طرفداران بوبا فت (The Boba Fett Fan Club) است که بیش از ۱۴۰۰۰ عضو دارد و بزرگترین خزانهی حقایق، تجلیلخاطرها و نظریههای مربوط به بوبا فت در اینترنت است. کلارک هم مثل من در دوران کودکی عاشق این جایزهبگیر شد و علاقهی او در حدی رشد پیدا کرد که در دوران راهنمایی یک عالمه فنفیکشن دربارهی بوبا فت نوشت. از کلارک نقل است: «احتمالاً داستانهایی روی سایت منتشر کردم که بیش از ۲۵ سال قدمت دارند.» (چند دقیقه پس از مصاحبهیمان، او عکسی از خودش فرستاد که در آن لباس (یا کازپلی) بوبا فت را پوشیده بود و شدت دغدغهمندی خود را تایید کرد).
کلارک بر این باور است که یکی از دلایل اصلی جذابیت این شخصیت حس مرموز بودن او بود. او در این باره توضیح میدهد که بوبا فت از بدو به وجود آمدنش از نوعی ابهام برخوردار بود که او را باجذبه جلوه میداد. در سال ۱۹۷۹، وقتی تب جنگ ستارگان در اوج خود قرار داشت، شرکت اسباببازیسازی کنر (Kenner) اعلامیهای دربارهی مجموعهی آدمکها یا اکشن فیگورهایی از شخصیتهای شرور فیلم امپراتوری ضربهی متقابل میزند (Empire Strikes Back) را منتشر کرد (البته بوبا فت برای اولین بار در ویژهبرنامهی کریسمس جنگ ستارگان (Star Wars Holiday Special) حضور پیدا کرد، ولی هرچه کمتر دربارهی این پدیدهی فاجعهبار صحبت کنیم، بهتر است). در این اعلامیه از کودکان درخواست شده بود چهار مهر که ثابت میکرد عروسکّهای جنگ ستارگان را خریداری کردهاند، به دفتر مرکزیشان ارسال کنند تا بهعنوان پاداش آدمک انحصاری بوبا فت را دریافت کنند، شخصیتی که هنوز روی پردهی نقرهای حضور پیدا نکرده بود. طرفداران دربارهی نحوهی تعامل این جایزهبگیر با قهرمانان محبوبشان رویاپردازی کردند و بدین ترتیب خیالپردازی دربارهی بوبا فت در ذهن طرفداران ریشه پیدا کرد. در مغازههای اسباببازیفروشی آدمکهای اوبی-وان و R2D2 همیشه برای خرید موجود بودند، ولی از همان ابتدا طرفداران باید برای دست پیدا کردن به بوبا فت زحمت میکشیدند. او بهنوعی به نماد علاقهی سفتوسخت به جنگ ستارگان تبدیل شد، عاملی که طرفداران متعصب و تفننی را از هم متمایز میکرد.
از کلارک نقل است: «[این سیاست تبلیغاتی] باعث شد که بوبا فت، پیش از اینکه در فیلمها حضور پیدا کند، بین گروه سنی ما ابهت پیدا کند. بچهها از همان موقع حسابی توی نخش رفتند.»
نبوغ جنگ ستارگان در این نهفته بود که همیشه اشارهای ریز به گلوگوشههای تاریک کهکشان میکرد که از داستان اصلی فیلم به دور بودند. تام بریهان (Tom Breihan)، یکی از نویسندههای سایت استریوگام (Stereogum)، دربارهی صحنهی معروف کانتینای موس آیسلی (Mos Eisley) در امیدی تازه (A New Hope)، که در آن هان سولو وارد پاتوقی پر از موجودات فضایی عجیب میشود، نوشته است: «وجود این موجودات حاکی از این است که در این دنیا زندگیهای دیگری هم جریان دارند و دنیاهای دیگری برای اکتشاف وجود دارند.» بنابراین بوبا فت که تقریباً لال است و هیچ اطلاعاتی دربارهی گذشته و هویت او به ما داده نمیشود، بزرگترین مثال از قابلیت کمنظیر جنگ ستارگان برای این است که حتی فرعیترین شخصیتهایش را به شکلی مرموز – و البته بسیار پرسود – به مخاطب عرضه کند، مرموز بودنی که گویی نوید دنیایی بیگانه را میدهد.
کلارک از اولین حضور جایزهبگیر در فیلمها یاد میکند، در صحنهای که ویدر او را شخصاً برای انجام ماموریت پیدا کردن میلنیوم فالکون، سفینهی هان سولو، برمیگزیند. ارباب تاریکی جلوی بوبا فت مکث میکند و به او یادآوری میکند که او این بار طعمهاش را زنده میخواهد، نه «تجزیهشده». این واژه کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزد. آن روزها کودکان در سرتاسر دنیا میخواستند هر محتوای جنگ ستارگانی را که تولید شده بود درسته قورت دهند، برای همین هدکننهای (Headcanon) پرجزئیات مخصوص به خود را تعریف کردند تا بنا بر تفسیر خودشان، به شخصیت پرابهت موردعلاقهی جدیدشان هویت ببخشند.
(توضیح مترجم: هدکنن به تفسیر شخصی یک طرفدار از وقایع داستان و شخصیتهای آن گفته میشود. اگر یک طرفدار دربارهی عادتهای یک شخصیت، پیشزمینهی داستانیاش، ماهیت رابطه بین شخصیتها و… گمانهزنی کند و طرفداران دیگر نیز گمانهزنی را بهعنوان اتفاقی رسمی بپذیرند، به این تفسیر هدکنن گفته میشود).
کلارک توضیح میدهد: «برای بیننده مشخص است که این دو مرد (ویدر و بوبا فت) حس احترام متقابل نسبت به یکدیگر دارند و برایتان سوال پیش میآید: «صبر کن ببینم، بین آنها چه اتفاقی افتاده؟ این تجزیه کردنی که دارث ویدر از آن حرف زد به چه واقعهای اشاره دارد؟» در امپراتوری ضربهی متقابل میزند، بوبا فت حتی اسم هم ندارد. تا بازگشت جدای هیچکس اسم او را به زبان نمیآورد.» بعداً او اضافه میکند: «زمانی بود که مردم فکر میکردند بوبا فت زن است، چون فقط او را با کلاهخودش میدیدیم. چهکسی میتوانست اشتباه بودن ادعایشان را ثابت کند؟ بهعنوان یک طرفدار راحت میتوانستید خود را جای شخصیتی مثل بوبا فت بگذارید، چون نژاد و جنسیت او معلوم نبود و میتوانست هرکسی باشد.»
کلارک درست میگوید و بهنظرم یکی از چالشهای نویسندهها و هنرمندانی که وظیفه داشتند طی چهار دههی گذشته به بوبا فت شخصیت ببخشند همین بود. با اینکه سیثها در سال ۱۹۸۳ شکست خوردند، این شخصیت مرموز پرطرفدار باقی ماند و همچنان که جنگ ستارگان جایگاه خود را بهعنوان پدیدهی فرهنگی بینالمللی حفظ کرد، داستان او در قالب کتابها، کمیکها و بازیهای ویدئویی بیشماری ادامه پیدا کرد. برای همین است که سراغ الیزابت هند (Elizabeth Hand) رفتم، نویسندهی سرشناسی که بابت رمانهای جناییاش شناخته میشود.
در سال ۲۰۰۳، قراردادی با هند بسته شد تا مجموعهای چهارجلدی دربارهی بوبا فت بنویسد؛ قرار بود مخاطب اصلی این کتابها پسران نوجوان باشد، از همان نوع کتابهایی که در نمایشگاهکتابهای مخصوص دورهی ابتدایی فراوان یافت میشوند. آیا روح بخشیدن به چنین شخصیتی – که شناختنش غیرممکن به نظر میرسید – کار سختی بود؟ هند به این سوال جواب منفی میدهد. او میگوید نوشتن رمانها برایش لذتبخش بود. بوبا فت میتوانست برای هرکسی هرچیزی باشد، حتی برای کسانی که داشتند داستانش را مینوشتند.
هند میگوید: «دست من کاملاً باز بود… به هنگام نوشتن یکی از کتابها مافوقهایم از من درخواست کردند که از خودم یک سیاره اختراع کنم و آن را داخل داستان کتاب بگنجانم. من این سیاره را بر اساس یکی از سیارههای رمانهای خودم خلق کردم که یک شهر گنبدی بزرگ داشت و اسمی متفاوت رویش گذاشتم. هیچکس نه این را میدانست، نه به آن اهمیت میداد. این تجربه بسیار مفرح بود. هر کاری که دلم میخواست میتوانستم انجام دهد. پسربچهها عاشق کتابها شدند، ولی فکر نکنم حتی یک نامهی طرفداری از دخترها دریافت کرده باشم.»
(تری بیسون (Terry Bisson)، نویسندهی علمیتخیلی دیگری که در اوایل دههی ۲۰۰۰ از او خواسته شد چند کتاب دیگر دربارهی بوبا فت بنویسد نیز نظراتی مشابه به الیزابت هند میدهد. وقتی از او دربارهی خلق پیشزمینهی داستانی بوبا فت سوال کردم، او به من گفت: «کلش رو از خودم درآوردم. کل چیزی که میتونم بهت بگم همینه.»)
هند هم در این مورد که بوبا فت مثل کد رمزگذاریشده میماند با کلارک موافقت میکند: «او مردی پشت نقاب است و شما هم فراتر از نقاب چیزی نمیبینید.» ولی او به یکی دیگر از عوامل جذابیت بوبا فت اشاره میکند که اغلب به آن توجه کافی نمیشود. جنگ ستارگان، اصولاً داستانی دربارهی عشق است. لوک اسکایواکر به خانوادهای که در آن به فرزندخواندگی پذیرفته شده وابسته است، نقطهضعف ویدر عشقی مدفون است که به فرزندانش دارد و هان سولو – که نماد کهنالگوی یاغی بیخیال است – نمیتواند لیا را از ذهنش بیرون کند. ولی هیچ بار احساسیای روی دوش بوبا فت نیست. او هیچ انگیزهی احساسیای ندارد و هیچ تجربهی تراژیکی ندارد که بخواهد برای جبران آن از کسی انتقام بگیرد. تنها کاری که بوبا دوست دارد انجام دهد، این است که در اعماق فضا با بلسترهایش به کسی یا چیزی شلیک کند. همذاتپنداری با چنین انگیزهی سادهای برای کودکانی که طرفدار جنگ ستارگان بودند بسیار راحت بود.
هند میگوید: «بوبا فت کولهبار احساسی ندارد. نیازی نیست نگران دختری باشد. امتیاز او این است که زرهای باحال پوشیده و اسلحههای باحال در دست دارد. پسران جوان دوست دارند از خانه بزنند بیرون و پینتبال بازی کنند. بهنظرم این کاری بود که بوبا داشت انجام میداد. او صرفاً شخصی بزنبهادر بود.»
چالشی که سریال کتاب بوبا فت با آن روبروست از همینجا سرچشمه میگیرد. برای اولین بار این شخصیت پیشزمینهی داستانی دارد و قدرت کامل ماشین داستانسازی جنگ ستارگان پشت جایزهبگیر سابقمان قرار دارد و تصمیم دارد که او را بهعنوان مردی از جنس گوشت و پوست و استخوان به ما معرفی کند که نیازها و خواستههای خود را دارد و دیگر پیکری تهدیدآمیز که جتپک به پشتش وصل شده نیست.
(توضیح مترجم: البته ادعای نویسندهی مطلب کاملاً صحیح نیست، چون بوبا فت قبلاً در سریال کارتونی و بهرسمیتشناختهشدهی جنگ کلونها (The Clone Wars) حضور پیدا کرده بود و تصویری انسانی از دوران کودکی او دیدیم).
دیزنی در پنج اپیزود اول سریال هنوز بار اندوه یا عشق را روی دوش بوبا فت قرار نداده است، ولی با این حال این شخصیت (که تمورا موریسون (Temuera Morrison) نقش او را بر عهده دارد) بخش زیادی از سریال را خارج از زره و کلاهخود نمادینش سپری میکند. بهجایش، او مردی سالخورده در سرزمینی دوردست است و از خود ویژگیهایی نشان میدهد که از یک جایزهبگیر بعید هستند: ترحم، نیکوکاری، عدالت. در یکی از صحنههای ابتدایی، بوبا فت به گروهی از موجودات بومی تاتویین به نام غارتگرهای تاسکن (Tusken Raiders) ملحق میشود و بهشکلی قهرمانانه قطاری را که حامل تعدادی مهاجر غاصب است از مسیر منحرف میکند. طرفداران سالها منتظر بودند تا قهرمان محبوبشان از دهان سارلک نجات پیدا کند، ولی چیزهایی که دربارهی او یاد میگیریم، شاید با آن تصویری که از بوبا فت در ذهنهایمان ثبت شده تناقض داشته باشد.
کلارک نگران چنین احتمالی نیست. بههرحال در نظر او بالاخره حق به حقدار رسید. اگر بوبا فت یک لشکر طرفدار پروپاقرص نداشت – طرفدارانی که با پیگیریشان اطمینان حاصل کردند شش دقیقه حضور او در سهگانه صرفاً نقطهی شروع باشد، نه نقطهی پایان – سرانجامی نداشت جز اینکه به دست فراموشی سپرده شود. کلارک میگوید: «بسیار لذتبخش است. بهمدت ۱۰ سال پس از اینکه دیزنی حقوق جنگ ستارگان را خرید، به هرکس که میشناختم میگفتم که مطمئنم بوبا فت زنده است و روزی برمیگردد. خواهید دید که خودش را از دست سارلک نجات میدهد. حرف من مثل این میمانست که در مسابقهی اسبسواری، روی اسبی برنده شرط ببندید و به مدت چند دهه منتظر درو کردن پاداشتان باشید.»
بوبا فت بالاخره قرار است در نمای نزدیک نمایش داده شود؛ حال همه میتوانیم ببینیم که مرد پشت نقاب کیست.
منبع: Vox
انتشار یافته در:
عالی بود .
هرچند انگار نویسنده اصلی اصلا متوجه این نبوده جنگ ستارگان در واقع یک مجموعه کمیکه و گذشته و داستان بوبا فت هم در اون وجود داره.
در سه گانه پیش درآمد هم بوبا رو دیدیم و با پدرش یعنی جنگوفت آشنا شدیم یعنی کسایی که کمیک جنگ ستارگان رو نخونده باشن و فقط فیلم ها ، سریال ها و انیمیشن های جنگ ستارگان رو دیده باشن تا افتادن بوبا در گودال سارلک یک آشنایی کلی با این شخصیت داشتند.
ممنون از سایت خوبتون .
مسئله اینجاست که خیلی از این کمیکها و داستانها دیگه Canon نیستن، برای همین نمیشه بهشون ارجاع داد.