قطار شما راس ساعت ۱۲:۴۴ حرکت میکند.
معرفی “مخپیچ”
مخپیچ اساساً به چیزی گفته میشود که بهشدت روی نمادگرایی و سورئالیسم/ابسوردیسم تکیه دارد و یا اینقدر در ارائهی مفهوم و منظور خود ناموفق است که اولین واکنش مخاطب بعد از تجربهی آن بیان این جمله است: «این دیگه چی بود؟!؟!»
این آثار از مخاطب خود انتظار دارند تا خودشان راجع به محتوا و منظور آن نظریه ارائه دهند؛ نظریههایی که بعضی مواقع از خود اثر عجیبتر از آب در درمیآیند. بهطور کلی نباید از یک مخپیچ انتظار داشت که از قوانین عقل و منطق پیروی کند و یا کاملاً قابلفهم باشد.
تعدادی از خصوصیات یک مخپیچ
– عجیب بهنظر رسیدن بهخاطر استفاده از نمادگرایی یا سورئالیسم.
– استفادهی شدید از نمادگرایی، بدون اینکه راجع به آن توضیحی ارائه شود.
– وقوع اتفاقاتی که ربط آنها به یکدیگر یا داستان اصلی معلوم نیست.
– باز نشدن گرههای داستانی یا عدم فاشسازی نکات مهم آن.
– وقوع اتفاقات بدون دلیل موجه (یا اصلاً بدون دلیل)، حتی در بستر اصلی داستان (بهخصوص در بستر اصلی داستان).
– مبهم بودن تعدادی از بخشهای روند پیشرفت داستان.
– تداخل رویا و واقعیت.
– عدم ترتیب زمانی بین سلسله وقایع داستان.
– نمایش سکانسهایی تصادفی و بیربط که در روند داستان اختلال ایجاد میکنند.
– خروج موقت از بُعد زمان یا مکان.
– مبهم بودن فاشسازی نکتهای مهم یا تناقض آن با دیگر بخشهای داستان.
– عدم وجود پایان.
– ارائهی تدریجی و بدون انسجام نکات مهم و ساختار پازلمانند داستان.
حین این که طرفدارها سعی میکنند نمادگراییها را رمزگشایی و نماد موردنظر را پیدا کنند، بسیاری از مخپیچها پا را فراتر گذاشته و با قسمتهای بیمعنی و بیربط مخاطب را گیجتر از قبل میکنند. بحث پیرامون اینکه کدام قسمتها از لحاظ داستانی مهم هستند، یکی از بحثهای رایج مربوط به این گونه آثار داستانی است. انتظار نداشته باشید خود خالق اثر در این زمینه مفید واقع شود. اکثر نویسندهها از توضیح دادن یا پاسخ به سوالات راجع به مخپیچشان سر باز میزنند و حتی ممکن است چیزهایی بگویند که کاملاً برخلاف انتظارات و توقعات طرفداران اثر مربوطه باشد.
داستاننویسهای معاصر ژاپن و کرهی جنوبی اساساً نان شبشان را با این عنصر داستانی به دست میآورند؛ بهخصوص در ژانر وحشت و درام روانشناسانه. بهطورکلی مخاطبان آسیایی (آسیای شرقی) نیز کلاً به این گونه عجایب و ابهامات علاقهی زیادی دارند. بیدلیل نیست که دیوید لینچ (سازندهی مخپیچ ترین آثار سینمایی) بهشدت در ژاپن پرطرفدار است.
سریال Lost
نمونههایی از مخپیچهای معروف:
- در عرصهی ادبیات: مسخ (فرانتس کافکا)، بوف کور (صادق هدایت)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، اکثر آثار ساموئل بکت، بسیاری از آثار فیلیپ ک.دیک و بهعنوان مثالهایی سادهتر، آلیس در سرزمین عجایب (لوییس کارول) و بخشهایی (مثل گفتوگوی هری و دامبلدور در ایستگاه کینگ کراس) از سری هری پاتر (جی.کی. رولینگ).
- در عرصهی سینما: Eraserhead، Lost Highway، Mulholland Drive، Inland Empire (همگی ساختهی دیوید لینچ)، A Space Odyssey : 2001 ، Donnie Darko، سری ماتریکس.
- در عرصهی تلویزیون: ، Lost، Fringe، Monty Python’s Flying Circus .
- در عرصهی بازیها: Assassin’s Creed (ایدهی کلی پشت آنیموس و پایان هر یک از قسمتهای سری)، Legacy of Kain، Bioshock
- Metal Gear Solid 2: Sons of Destiny ،
- اکثر آثار هنری پستمدرن.
ترجمه شده از: http://tvtropes.org/pmwiki/pmwiki.php/Main/MindScrew
انتقال یافته از وبلاگ قبلی: http://frozenfireball.mihanblog.com/post/29
برای دیدن بقیه عناصر به صفحه معرفی عناصر داستان بروید.
در مود مخ پیچ ها مورد دیگه مرز بین مخ پیچ و بی محتوا هست فرض کنید به ۱۰۰ تا آدم ۲۵ ساله با هوش خوب و جایگاه اجتماعی خوب از کشور تاپ مثلا آمریکا کتاب مسخ میدن میگن بخون اون ۱۰۰ نفر نه کافکایی بشناسن نه اسم مسخ شنیده باشن به نظرت چندنفرشون میگن عجب کتاب بی محتوایی؟ شایدم عده ای بگن یه کتاب معمولی بی معنی و مورد دیگه ممکنه بین کتاب های گوناگون جهان کلی کتاب مخ پیچ نوشته شده باشه که معروف نباشه خواننده ها بدشون اومده باشه و کلی کتاب بی محتوا که مخ پیچ محسوب شده باشند
متوجه منظورم شدید؟
آره کاملاً. به نظرم اثر مخپیچ برای اینکه کار کنه، باید یه چشمانداز قوی پشتش باشه. چون هر ابراز ذهنی آشفتهای رو میشه با حساب «مخپیچ» بودن ازش دفاع کرد.
سلام ۱ به نظرتون اولین کتاب مخ پیچ جهان چه کتابی بوده ؟
۲ نوشتی بسیاری از آثار ساموئل و فیلیپ اما از کافکا یک کتاب میاری در حالی که تمام داستانای غیر کوتاهش مخ پیچن تازه بعضی داستان کوتاهاش مخ پیچه
۳ کتاب خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی تو همین سایت بحث شده اون میتونی جز مخ پیچ حساب کنی؟
کتاب رمان مستاجر از رولان توپور چی؟
سلام.
اولین کتاب مخپیچ جهان سخته تعیین کردنش. چون مفهوم ذهنی یا سابجکتیوه. اگه از اساطیر باستانی و فولکلور قرون وسطی قلم بگیریم، به نظرم اولین کتاب مخپیچ به معنای مدرنش آلیس در سرزمین عجایبه.
آره دربارهی کافکا هم میشه گفت بیشتر آثارش، ولی چون مسخ خیلی معروفه، اسماً آورده شد.
آره دستگاه هیولاساز دمشقی هم حسابه.
رولان توپور هم کاملاً مخپیچه.
دو تا سوال دارم:
۱.به جز دیوید لینچ کدوم کارگردان علاقه زیادی به مخ پیچ کردن آثارشون دارن ؟
۲.چند تا از آثار مخ پیچ آسیایی شرقی رو میتونی معرفی کنی ؟
۱.
Darren Aronofsky
David Cronenberg
Christopher Nolan (البته با نگرشی تجاریتر)
Coen Brothers و…
۲.
Audition
Ichi the Killer
Gozu (هرسهشون به کارگردانی Takashi Miike)
Akira
کلاً تو گوگل سرچ کن Asian Horror. هر نتیجهای میاد احتمالاً جواب سوالته.
می شه گفت “تا ابد” هم مایند اسکرو بود :)) فقط از نظر کیفیت از Mulholland drive سرتره :))
اونقدر مایند اسکرو که اصلاً کسی دربارهش نظر نداد. :))
و باز هم سلطان لینچ و باز هم اثر کبیر ایشون اینلند امپایر!
مخ پیچ در کنار پلات توییست، اشک آفرین، راوی غیرقابل اطمینان، قهرمان بایرونی (همه رو گفتم) و وحشت آفرین جزو عناصر مورد علاقمه.
با سلام و درود.
این سری مقالات عناصر داستانی خیلی جالب بود برام. من دیشب حدود ۱۵ تای اول رو خوندم و خیلی خوشم اومد. الانم داشتم اینو میخوندم و گفتم بیام یه تشکری ازتون بکنم بابت ترجمه ی این مقالات.
به هر حال این مخ پیچ هم خیلی جالب بود. دستتون درد نکنه بابت ترجمه.
پ.ن: از نظر خودتون اقای اذسن، بهترین عنصر داستانی کدومه؟
من خودم تا اینجا از تفنگ چخوف خوشم اومد.
سپاس.
سلام امیرعلی.
عناصر داستانی زیاد کیفی نیستن. بستگی به کاربردشون تو داستان داره. با این حال، از بین عناصری که ترجمه کردم، طنز سیاهه. اگه طنز سیاه خوب اجرا شده باشه، معمولاً قویترین ارتباط رو باهاش میگیرم.
ممنون از پاسختون.
اپیزود اول وست ورلد رو دیدم، ناموسا عجب مخ پیچی بود.
حالا جلوتر بری مخپیچتر هم میشه.
واقعاً شگفتانگیزه که چطور از فیلم سادهای مثل Westworld تونستن همچین سریالی اقتباس کنن.