این روزها دنیا پر از قهرمان و ابرقهرمان است. از دههی ۱۹۳۰ تاکنون، طرفداران کمیکبوک سرتاسر جهان با شگفتی ماجراجوییهای مردان و زنانی را که مجهز به قدرتهای فرابشری هستند دنبال کردهاند. کار این قهرمانان مبارزه با نیروهای پلیدی بود که رویارویی با آنها از توان مردم عادی خارج است. ابرقهرمانان از زمین – و تعداد بیشماری دنیای دیگر – در برابر دشمنان مختلف محافظت کردند؛ از نازیها گرفته تا موجودات بیگانه.
ولی بهترین و درخشانترین این قهرمانان چهکسانی هستند؟ در این فهرست IGN فهرست جامعی از بزرگترین قهرمانان و ابرقهرمانانی که در صفحات کتابهای کمیک به وجود آمدند جمعآوری کرده است. برخی از قهرمانان ضعف شخصیتی دارند، برخی سنگدلاند و برخی نیز بهطور سادهلوحانهای خوشبین، ولی تکتک شخصیتهایی که در این فهرست پدیدار شدهاند مسلماً راه خود را به دل ما پیدا کردهاند. در ادامه بر اساس معیارهایی چون تاثیر فرهنگی، رشد شخصیتی، اهمیت اجتماعی، باحال بودن و مهم بودن خطوط داستانی، صد قهرمان و ابرقهرمان برتر تاریخ کمیک معرفی شدهاند. با ما همراه باشید.
- ۲۷ کمیک برتر بتمن؛ داستانهایی که این شخصیت را شکل دادند
- ۲۵ کمیک برتر مرد عنکبوتی (اسپایدرمن)؛ داستانهایی که این شخصیت را شکل دادند
۱۰۰. گرو (Groo)
اولین حضور: Destroyer Duck #1 (Feb. 1982)
شخصیت بربرها همیشه حول محور خونریزی و زنبازی نمیچرخد. گرو واکنش یک کمدین به کونان بربر (Conan the Barbarian) است. او مهارت زیادی در استفاده از شمشیر دارد، ولی عقلش خوب کار نمیکند. با اینکه گرو باهوشترین مبارز میدان جنگ نیست، ولی ماجراجویی خوشقلب و بیشیلهپیله است که ماجراجوییهایش همیشه خنده روی لبانتان مینشانند. دلیل ماندگاری مهمترین شخصیتی که سرخیو آرگونس (Sergio Aragones) خلق کرده نیز همین است.
۹۹. واسپ (Wasp)
اولین حضور: Tales to Astonish #44 (June 1963)
در اواسط دههی ۶۰ جای خالی شخصیتهای مونث قوی بین کمیکهای ابرقهرمانی حس میشد. واسپ یکی از سردمداران موج فمینیستی در دنیای ابرقهرمانها بود. در ابتدا او صرفاً دستیاری بشاش برای شوهرش جاینتمن (Giant Man) بود، ولی طولی نکشید که رشد کرد و کارنامهی کاری مجزای خودش را شروع کرد. برای مدتی طولانی در تاریخچهی انتشار انتقامجویان (The Avengers)، او یکی از اعضای اصلی باقی ماند و کمد لباس متنوع و فراوان او با تنوع لباس وولورین قابلمقایسه است.
۹۸. نووا (Nova)
اولین حضور: Nova #1 (Sept. 1976)
اگر فانوس سبز (Green Lantern) و مرد عنکبوتی (Spider-Man) را با هم ترکیب کنید، نتیجهی حاصلشده ابرقهرمانی شبیه به نووا، موشک انسانی (Human Rocket) خواهد شد.
نووا، مثل فانوس سبز، پلیسی است که به اعماق پرآشوب فضا نظاره میکند. ریچارد رایدر (Richard Rider)، مثل پیتر پارکر، جوانی فروتن است که به طبقهی کارگر تعلق دارد و درگیر دنیایی بهمراتب بزرگتر از خودش میشود. پس از پیدایش گروه ابرقهرمانی جنگجویان جدید (New Warriors)، طرفداران شاهد رشد و بلوغ نووا بودند. وقتی که سروکلهی گروه متخاصم موج نابودی (Annihilation Wave) پیدا شد، نووا سرنوشت خود را بهعنوان مهمترین مدافع کهکشانی آسیبدیده پذیرفت.
۹۷. آدام استرنج (Adam Strange)
اولین حضور: Showcase #17 (Nov. 1958)
اگر بر حسب تصادف، این فرصت در اختیار ما قرار داده میشد تا سوار دستگاه تلهپورت زتا بیم (Zeta-Beam) شویم، از طریق آن به فضا برویم، آنجا در سیارهی رن (Rann) یک شاهزادهخانم بیگانهی جذاب را ملاقات کنیم و با اسلحههای فوقپیشرفته با موجودات بیگانه مبارزه کنیم، احتمالاً ما هم دلمان نمیخواست به زندگی روزمرهیمان در زمین برگردیم. برای همین است که آدام استرنج شخصیتی بهشدت قابلهمذاتپنداری است.
آدام استرنج هیچگاه به شخصیتی برجسته در جهان دیسی (DCU) تبدیل نشد، ولی این شخصیت بستری عالی برای نویسندگان دیسی فراهم میکند تا دیوانهوارترین داستانهایی را که به ذهنشان میرسد، با محوریت او تعریف کنند. کافی است به کاری که آلن مور با این شخصیت کرد نگاه کنید. او آدام استرنج را به ماشین تولیدمثل تبدیل کرد. آیا آن اپیزود در فیوچراما (Futurama) را با آمازونها یادتان میآید؟ آدام استرنج اساساً سناریوی «مرگ بر اثر رابطهی جنسی زیاد» (یا به قول فیوچراما Death by Snu-Snu) را زندگی کرد. با توجه به اینکه او پس از چنین اتفاقی زنده ماند، در نظر ما جزو بهترینهاست. اساساً او خدایی بین میرایان است. شاید این همان کسی بود که جول (Jewel) داشت دربارهاش آواز میخواند…
۹۶. فالکون (The Falcon)
اولین حضور: Captain America #117 (Sept. 1969)
با توجه به اینکه فالکون قابلیت پرواز کردن و ارتباط با پرندگان را دارد، شاید فکر کنید که او جواب مارول به آکوامن (Aquaman) است. اما سم ویلسون (Sam Wilson) مددکار اجتماعی و قهرمان مردمی است که از قابلیتهای عجیبش برای مبارزه در راستای عدالت استفاده میکند. ماموریتش او را به یکی از دوستان کاپیتان آمریکا تبدیل کرده و این دو هر از گاهی با هم همکاری میکنند. این دو در کنار هم یکی از بزرگترین زوجهای مبارزه با جنایت در عرصهی کمیک هستند.
۹۵. اژدهای وحشی (Savage Dragon)
اولین حضور: Megaton #3 (July 1986)
اژدهای وحشی، که اریک لارسن (EriK Larsen) خلقش کرده، همهی ویژگیهای یک قهرمان کمیکبوکی بزرگ را دارد: او موجودی سبز، درشتهیکل و شبهانسان است که یک باله روی سرش دارد و از فراموشی رنج میبرد (عجب شروع خوبی). اژدها یکی از افسران پلیس شیکاگو است که مسئولیت مهار کردن «سوپرفریکها»یی را که باعث ایجاد ترس و وحشت در شهرش میشوند بر عهده دارد. همچنین کمیک او یکی از دو کمیک اصلی ایمج کامیکس (Image Comics) است که تا به امروز در حال انتشار است. همچنین تنها مجموعهی کمیک در ایمج کامیکس است که طراح و داستاننویس آن همچنان خالق اصلیاش است.
۹۴. سوپرگرل (Supergirl)
اولین حضور: Superman #123 (Aug. 1958)
در عصر نقرهای کمیک (Silver Age)، میشد همهجور قهرمانی را که اول اسمش سوپر بود پیدا کرد: از سوپر بیبی (Super Baby) گرفته تا سوپر مانکی (Super Monkey). ولی کارا زور-ال (Kara Zor-El) به شخصیتی فراتر از یک حربهی تبلیغاتی با نشان S تبدیل شد. وقتی کریپتون منفجر شد، آرگو سیتی (Argo City) در فضا معلق شد و در شرف نابودی قرار گرفت. پدر کارا، او را مثل پسرعمویش به زمین میفرستد تا جانش را نجات دهد.
سوپرگرل ناپیوستگیهای داستانی زیادی را پشتسر گذاشت (او پروسهی مرگ اجباری، کلونسازی، پاک شدن وجودش از دنیا و احیا را تجربه کرد)، ولی طی دههی اخیر بهطور مستقل توجه دریافت کرده است. او موفق شده از زیر سایهی پسرعمویش بیرون بیاید و بهآهستگی در حال ساختن زندگیای است که به خودش تعلق دارد. کارا که با هویت مبدل لیندا لنگ (Linda Lang) فعالیت میکند، از قدرت بیحدوحصر سوپرمن برخوردار است و از آن استفاده میکند تا بهآرامی راهوروش دنیای انسانها را کشف کند. پس از نابودی سیارهی احیاشدهاش و مرگ (دوبارهی) پدر و مادرش، حس دلسوزی فوقالعادهی او برای نژاد بشر آشکار میشود. با اینکه در خط داستانی کریپتون جدید (New Krypton) با تبعیض و ترس با او رفتار شد، کارا همچنان سعی دارد کار درست را انجام دهد و به انسانها پتانسیلشان را نشان دهد، حتی با وجود اینکه هنوز پتانسیل خودش را کامل درک نکرده است.
۹۳. دانا تروی (Donna Troy)
اولین حضور: The Brave and the Bold #60 (July 1965)
راستش را بخواهید، آشنا شدن با پیشزمینهی داستانی دانا تروی مثل خواندن دایرهالمعارفی میماند که دائماً در حال اصلاح شدن و بازنویسی است. او یکی از پیچیدهترین تاریخچهها را در تاریخ کمیک دارد، پیچیدگیای که کاملاً غیرضروری است. در ابتدا او یتیم بود، سپس به یک بازیچهی کلونشده برای واندر وومن (Wonder Woman) در دوران کودکیاش تبدیل شد، سپس در هویت ترکیبیای که در آینده پیدا کرد، علاوه بر دو هویت مذکور، هویتهای دیگری نیز پیدا کرد و نسبت به وجود مولتیورس (Multiverse) خودآگاه شد. دانا تروی لقبها و اسامیای چون واندر گرل (Wonder Girl)، دارکاستار (Darkstar)، ترویا (Troia) و حتی واندر وومن را پس از دورهای کوتاه در خط داستانی بحران بیانتها (Infinite Crisis) داشته است. همانطور که میبینید، دانا تروی از بحران هویتی شدید رنج میبرد.
با وجود اینکه داستان خاستگاه دانا تروی هر هفته عوض میشود، این شخصیت از بدو تولدش در جهان دیسی نقشی اساسی داشته است. بهنظر میرسد کسانی که در راس دیسی قرار دارند، دنبال جایگاهی در جهان دیسی هستند که دانا تروی بهشکلی بینقص در آن جای بگیرد. ولی نمیتوان نقش بزرگی را که دانا تروی در چندین مراسم مربوط به شرکت دیسی ایفا کرد، نادیده گرفت. داستانهای خاستگاه دیوانهواری که دربارهی او تعریف میشود حقیقت را عوض نمیکند: او یک قهرمان است؛ مهم نیست که در حال خواندن کدامیک از دگرگونیهای متفاوتی باشید که از این شخصیت وجود دارد.
۹۲. اوساگی یوجیمبو (Usagi Yojimbo)
اولین حضور: Albedo #2 (Nov. 1984)
بسیاری از افراد اوساگی یوجیمبو را صرفاً بهعنوان شخصیتی در مجموعهی لاکپشتهای نینجا میشناسند. ولی کمیکخوانها شناخت بیشتری از او دارند. میاموتو اوساگی شناختهشدهترین شخصیتی است که استن ساکای (Stan Sakai)، طراح/نویسنده خلق کرده است. این رونین خرگوشمانند مسافری در دورهی تاریخی ادو (Edo Period) در ژاپن است و با بقیهی جنگجویان حیوانمانند دیگر مبارزه میکند. با وجود قیافهی بامزهاش، اوساگی قهرمانی جدی است و ماجراجوییهایش هم تجلیلخاطری از فیلمهای سامورایی کلاسیک و حتی قهرمان صدم این فهرست یعنی گرو هستند. با وجود گذر چند دهه، اوساگی یوجیمبو بهاندازهی اولین سال انتشارش لذتبخش باقی مانده است.
۹۱. سربوس (Cerebus)
اولین حضور: Cerebus #1 (Dec. 1977)
در دنیای کمیکهای مستقل کمتر اسمی بهاندازهی سربوس با خودش اعتبار به همراه دارد. این موریانهخوار در اواخر دههی ۷۰ بهعنوان هجویهای از قهرمانهای بربر مثل کونان ابداع شد. ولی دیوید سیم (David Sim)، خالق او، بسیار بلندپروازتر از این حرفها بود. سیم با استفاده از شخصیتش مرزهای رسانهی کمیک را تا جایی که در توانش بود گسترش داد. سربوس راهی سفری طولانی شد که چند دهه به طول انجامید و در طول آن بسیاری از جنبههای فرهنگ عامه را هجو کرد و دست انداخت و در این میان بیانیههایی جسورانه دربارهی هنر، مذهب و زندگی ارائه کرد. سربوس اغلب جنجالی، ولی همیشه تحسینشده بود و تاثیر آن روی صنعت کمیک جاودانه است.
۹۰. گوست رایدر (Ghost Rider)
اولین حضور: Marvel Spotlight #5 (Aug. 1972)
اگر قهرمانی باشد که بتواند صرفاً با تکیه بر ظاهر باحالش به محبوبیت دست پیدا کند، آن قهرمان بدونشک گوست رایدر است. چهکسی است که از تصویر یک موتورسوار جهنمی که سوار موتوری آتشین است خوشش نیاید؟ البته این حرفها بدین معنا نیست که گوسترایدر فقط خوشاستیل است و محتوا ندارد. این شخصیت در طی سالها داستانهای بهیادماندنیای داشته است (خصوصاً ران جیسون آرون (Jason Aaron)) و تاکنون دو فیلم با بازی نیکولاس کیج بر مبنای آن ساخته شده است.
۸۹. موننایت (Moon Knight)
اولین حضور: Werewolf By Night #32 (Aug. 1975)
اگر بتمن از اختلال چندشخصیتی رنج میبرد چه اتفاقی میافتاد؟ جواب این سوال ایدهی پشت موننایت، مبارز تاریک است. شخصیت او بین بچه مایهدار خوشگذران، راننده تاکسی از هفت دولت آزاد و مزدور سرسخت در نوسان است. همهچیز بستگی به حال لحظهای او دارد. بهمرور زمان مارول تصمیم گرفت او را به یکی از انتقامجویان اصلی تبدیل کند و اخیراً هم مینیسریالی بر مبنای او منتشر شده است.
۸۸. هالک مونث (She-Hulk)
اولین حضور: The Savage She-Hulk #1 (Feb. 1980)
بسیاری از قهرمانها در طول سالها دستیار مونث پیدا کردهاند، ولی هیچکدام از این دستیارها بهاندازهی هالک مونث موفق نشدند از زیر سایهی مافوقشان بیرون بیایند. هالک اساساً راهی برای بروس بنر (Bruce Banner) است تا از طریق آن خشم و درد درونی خود را ابراز کند. ولی هالک مونث اساساً راهی برای به آزادی رسیدن گیک خجالتی جنیفر والترز (Jennifer Walters) است. این دختر گامایی سابقهی قابلتوجهی در دنیای کمیک دارد و ما بیصبرانه منتظریم او را هم مثل هالک مذکر روی پردهی نقرهای ببینیم.
۸۷. رنه مونتویا (Renee Montoya)
اولین حضور: Batman #475 (Mar. 1992)
رنه (که زن است) بهعنوان یک شخصیت شروعی بسیار محقرانه داشت، حداقل با توجه به معیارهای جهان دیسی، ولی او در طی سالها رشد بسیار قابلتوجهی داشته و در عین حال یکی از سردمداران دنیای کمیک در تقلای بیپایان این صنعت برای رسیدن به تنوع نژادی و جنسیتی بوده است. رنه در ابتدا کار خود را بهعنوان یکی از ماموران پلیس گاتهام شروع کرد و بعداً هویت کوئسجن (The Question) را اتخاذ کرد. او بهمرور زمان پلههای ترقی را در جهان دیسی پیموده است.
وقتی یکی از اعضای فاسد دپارتمان پلیس گاتهام به شریک او کریسپوس آلن (Crispus Allen) خیانت کرد و او به قتل رسید، رنه از پلیس بودن استفعا داد و درگیر افسردگی و اعتیاد به الکل شد. با این حال، در طی اتفاقات New 52 (که در آن دیسی کلاً جهانش را از نو تعریف کرد)، پیوندی بین رنه و کوئسجن برقرار شد و کوئسنجن او را بهعنوان شاگرد خود پذیرفت. در نهایت رنه به کوئسجن جدید تبدیل شد و ماموریتی بسیار بزرگ برای کشف کردن حقیقت دربارهی توطئهای پیرامون گروههای خلافکاری آغاز کرد. رنه از موقعیکه نقاب به چهره زد، به یکی از اعضای اصلی جامعهی ابرقهرمانان جهان دیسی تبدیل شده است و تمام این مدت هم در تلاش است تا رابطهی رمانتیک پردردسر خود با کتی کین (Kathy Kane) یا همان بتوومن (Batwoman) را مدیریت کند.
۸۶. میشون (Michonne)
اولین حضور: The Walking Dead #19 (May 2005)
در دنیای مردگان متحرک، زندگی برای هرکسی که زامبی نیست افتضاح است. فردی که بتواند در چنین دنیایی زنده بماند، باید شخصیتی خاص داشته باشد. میشون دقیقاً چنین شخصیت خاصی است. این زن قوی و با اعتماد به نفس بالا با استفاده از کاتانایش زامبیهای زیادی را در طول سالها کشته است. با اینکه او بدجوری عذاب کشیده است، ولی همیشه موفق شده خودش را جمع کند و به مبارزه کردن ادامه دهد. او در سریال مردگان متحرک نیز خوش درخشید.
۸۵. آذرخش سیاه (Black Lighting)
اولین حضور: Black Lightning #1 (Apr. 1977)
آذرخش سیاه یکی از اولین ابرقهرمانهای سیاهپوست دیسی بود. البته ما نمیدانیم که چرا دیسی این نیاز را حس کرد که سیاهپوست بودن او را در نامش تبلیغ کند با این حال، جفرسون پیرس (Jefferson Pierce) قهرمانی واقعی و بزنبهادری مادرزاد است که جایگاه خود را در لیگ عدالت (Justice League) بدون هیچ حرف و حدیثی به دست آورده است. علاوه بر اینکه او میتواند نیروی الکتریسیته را مثل یک استاد کنترل کند، ورزشکاری در سطح المپیک است که میتواند بدون استفاده از قدرتهایش حساب ابرشرورها را برسد.
۸۴. کا-زار (Ka-Zar)
اولین حضور: X-Men #10 (Mar. 1965)
کا-زار کسی است که گربهای تیزدندان به نام زابو (Zabu) با هوش تقریباً همسطح با انسان بزرگش کرده و بر سرزمینی پر از موجودات ماقبلتاریخ (دایناسورها!) حکمفرمایی میکند که زیر قطبجنوب واقع شده است. این بهترین داستان خاستگاه در این فهرست است! وقتی کا-زار در سرزمینهای وحشی (Savage Lands) بهعنوان یک یتیم رها شد، طولی نکشید که در زمینهی شکار، تلهگذاری و ماهیگیری استاد شد. اساساً کا-زار معادل تارزان در جهان مارول است.
کا-زار آگاهی زیادی نسبت به سرزمینی که نظارهگر آن است دارد و قوانین سفتوسختی علیه سوءاستفادهی تجاری از سرزمینش – مثل شکار و معدنکاری – وضع کرده است. همانگونه که نامور (Namor) از قلمروی پادشاهی زیرآبش دفاع میکند، کا-زار نیز از سرزمینش دفاع میکند. تنها تفاوت این دو این است که کا-زار بهاندازهی او بداخلاق نیست. همچنین او لُنگ باحالتری به تن دارد.
۸۳. سوپربوی (Superboy)
اولین حضور: Adventures of Superman #500 (June 1993)
بسیاری از افراد در برابر میراثی که والدینشان از خود به جا گذاشتند کم میآورند. تصور کنید یکی از والدینتان بزرگترین قهرمان کل دنیا بود و آن یکی بزرگترین شرور دنیا. این بحرانی است که کانر کنت (Conner Kent) با آن روبروست. او کلون ژنتیکی از سوپرمن و لکس لوتر است و عموماً بار سنگینی روی شانههای پهنش حس میکند. ولی طی سالها موفق شده میراث خاص خود را ایجاد کند و طرفداران خاص خود را پیدا کند. داستان او در قالبی جدید در سریال کارتونی یانگ جاستیس (Young Justice) تعریف شد.
۸۲. اریک اُگِرِیدی – مرد مورچهای (Eric O’Grady – Ant-Man)
اولین حضور: The Irredeemable Ant-Man #1 (Dec. 2006)
مرد مورچهای هم قهرمان دیگری است که با مشکل بیرون آمدن از زیر سایهی میراثی بزرگ روبروست. اریک اگریدی از روشی سوالبرانگیز به لباس مرد مورچهای دست پیدا کرد و از قدرتهای تازهکسبشدهاش همیشه در راه خوب استفاده نکرد. ولی این قهرمان بذلهگو دل صافی دارد و گامهای بلندی برداشته تا حق مطلب را دربارهی نام مرد مورچهای ادا کند.
۸۱. قناری سیاه (Black Canary)
اولین حضور: Flash Comics #86 (Aug. 1947)
قناری سیاه یکی از تاسیسکنندگان لیگ عدالت و استاد هنرهای رزمی است. او به قابلیتی به نام فریاد قناری (Canary Cry) مجهز است که عملاً جیغ فراصوت است و جیغی که همسرتان سر بیرون نبردن آشغالها سرتان میزند در مقابل آن شبیه لالایی به نظر میرسد. قناری سیاه حتی نقش رییس لیگ عدالت و رهبر پرندگان شکار (Birds of Prey) را ایفا کرده است و نشان داده که در طول سالها، نقش پررنگی در کارهای تیمی داشته است.
قابلتوجهترین ویژگی قناری سیاه این است که جزو معدود کسانی است که میتواند کاری کند گرین آرو (Green Arrow) دهانش را ببندد. البته حدس ما این است که دلیل پشت آن این است که اگر گرین آرو حرف اضافه بزند، باید شب روی کاناپه بخوابد (توضیح: قناری سیاه و گرین آرو با هم در رابطه بودهاند). ولی بههرحال به این میگویند قدرتنمایی واقعی.
۸۰. نایتکراولر (Nightcrawler)
اولین حضور: Giant-Size X-Men #1 (May 1975)
نایتکراولر کلکسیونی از تناقضهایی است که در کنار هم جمع شدهاند. او جهشیافتهای است که ظاهری شبیه به ظاهر شیاطین و دلی شبیه به دل موعظهگران دارد. او مبارزی بسیار ماهر است که صلح و همنشینی با دوستان را به هر چیز دیگری ترجیح میدهد. از اولین حضورش در شمارهی اول Giant-Size X-Men تاکنون او یکی از محبوبترین مردان ایکس باقی مانده است. مرگ تراژیک و فداکاری قهرمانانهاش برای نجات دادن هوپ سامرز (Hope Summers) هنوز که هنوز است طرفداران را متاثر نگه داشته است.
۷۹. کاپیتان بریتانیا (Captain Britain)
اولین حضور: Captain Britain Weekly #1 (Oct. 1976)
آمریکا کاپیتان آمریکا را دارد، برای همین انصاف حکم میکند که انگلستان هم کاپیتان بریتانیا را داشته باشد. ولی برایان بردوک (Brian Braddock) ابرسربازی خشکوخالی نیست. جادوی مرلین و دخترش روما (Roma) به او قدرت بخشیده تا از انگلستان در برابر تهدیدهایی که هم جنبهی طبیعی و هم جنبهی ماوراءطبیعه دارند دفاع کند. این روزها بردوک رهبری اعضای MI:13 را بر عهده دارد و تنها قهرمان مارول است که از امتیاز قلم آلن مور بهرهمند شده است، برای همین جایگاهی بسیار منحصربفرد در جهان مارول دارد.
۷۸. سرهنگ راک (Sgt. Rock)
اولین حضور: Our Army At War #81 (Apr. 1959)
سرهنگ راک نقطهی عطف کمیکهای دیسی با محوریت جنگ جهانی دوم است، کمیکهایی که اغلب توجه کافی دریافت نمیکنند. سرهنگ راک یکی از شخصیتهایی است که رابرت کنایر (Robert Kanigher) و جو کوبرت (Joe Kubert) خلق کردهاند. او رهبر گروهان آسان (Easy Company) است و گروهان خود را در تمامی نبردهای بزرگ جنگ اروپایی هدایت کرده است. با اینکه شرایط برای گروهان آسان هیچگاه آسان نبوده است، مهارت راک بهعنوان رهبر و سرباز باعث شده که این گروه از یک سری مخمصهی مرگبار جان سالم به در ببرد.
دقت راک در شلیک با اسلحه فوقالعاده است. سابقه داشته که او هواپیماهای آلمانی را با مسلسل در هوا زده است. همچنین او دقت بالایی در پرتاب نارنجک دارد. اساساً اگر سرهنگ راک در سری بازیهای ندای وظیفه (Call of Duty) حضور داشت، به دشمن سرسختی در بخش آنلاین تبدیل میشد. سرهنگ راک در درگیریهای تنبهتن نیز استاد است. با اینکه او رسماً قدرتهای ماوراءطبیعه ندارد، هر از گاهی نشانههایی از استقامت و زور بازوی فراانسانی نشان داده و توانسته در برابر اصابت گلوله و ترکشهای نارنجک دوام بیاورد. سرهنگ راک دقیقاً مردی است که دوست دارید در میدان مبارزه طرف شما باشد. ولی به هیچعنوان دوست ندارید جلوی لولهی تفنگ او قرار داشته باشید.
۷۷. نامور (Namor AKA Sub-Mariner)
اولین حضور: Motion Picture Funnies Weekly #1 (Apr. 1939)
نامور اولین جهشیافته و ابرقهرمان مهم مارول بود. این پادشاه مغرور و پرافادهی آتلانتیس از دوران جنگ جهانی دوم در حال مبارزه با پلیدی بوده است. با اینکه او همیشه با دیگران سر سازگاری ندارد، جزو متحدان باوفای چهار شگفتانگیز، انتقامجویان و مردان ایکس بوده است. با توجه به اینکه آتلانتیسیها و مردان ایکس هردو در دنیایی خطرناک دنبال جایگاه خود هستند، نقش نامور بهعنوان رهبر آتلانتیس بسیار مهم است.
۷۶. موشکباز (The Rokceteer)
اولین حضور: Starslayer #2 (Apr. 1982)
اگر از گروه تصادفیای از مردم بپرسید دوست داشتند چه ابرقدرتی داشته باشند، احتمالاً قابلیت پرواز بیشتر از هر قابلیت دیگری مورد اشاره قرار خواهد گرفت. موشکباز ابرقهرمانی است که میل ما به پرواز را برآورده میکند. این قهرمان الهامگرفته از ادبیات عامهپسند که متعلق به دوران جنگ جهانی دوم است، با استفاده از جتپک پیشرفتهاش با نازیها مبارزه میکند و در آسمانها دنبال ماجراجویی میگردد. با اینکه قصههای موشکباز بهخاطر مرگ نابهنگام خالقاش دیو استیونز (Dave Stevens) پایانی ناتمام داشتند، ولی این قصهها هنوز خواندنی باقی ماندهاند. بهلطف مجموعهی گلچینی که IDW Publishing از این قهرمان منتشر کرد، نسل جدیدی از خوانندگان فرصت خواندن ماجراجوییهای هیجانانگیز او را پیدا کردند.
۷۵. مارو (Marv)
اولین حضور: Dark Horse Presents #51 (June 1991)
شهر گناه (Sin City) مکانی است که فقط اشخاص قوی و سادیستیک میتوانند در آن دوام بیاورند. مارو ترکیبی از هردو ویژگی را دارد، ولی در کنارش او شرافت دارد و نسبت به تعداد انگشتشماری از افرادی که میتوانند ببینند پشت ظاهر زمخت او مردی خوشقلب نهفته است، حس وفاداری محکمی حس میکند. حس وفاداری او باعث شد درگیر ماموریت خونینی بشود که در نهایت منجر به مرگش شد. ولی برای گولدی (Goldie)، همهچیز ارزشش را داشت.
۷۴. بلک ویدو (Black Widow)
اولین حضور: Tales of Suspense #52 (Apr. 1964)
وقتی جنگ سرد شدت گرفت، ناگهان همهی قهرمانهای کمیکبوکی مشغول مبارزه با شوروی و کشف رازهای پشت توطئههای بزرگ شدند. بلک ویدو در ابتدا در مقام یک شرور خلق شد، ولی طولی نکشید که به آمریکا پناهنده شد و هویت جدید خود را بهعنوان یک ابرقهرمان و انتقامجو تثبیت کرد. در کنار قهرمانبازیهایش او با نصف شخصیتهای مجرد جهان مارول هم رابطه داشته است.
همانطور که طی گذر سالها متوجه شدیم، سابقهی کاری او به جنگ جهانی دوم برمیگردد. هرجا که ردپای توطئه و خیانت دیده شود، میتوانید مطمئن باشید که بلک ویدو بهعنوان ناجی ظهور خواهد کرد.
۷۳. جوناه هکس (Jonah Hex)
اولین حضور: All-Star Western #10 (Mar. 1972)
بیشتر قهرمانهای کابوی در دنیای کمیک صرفاً تقلیدی از فیلمهای وسترن سادهای هستند که از آنها الهام گرفته شدهاند و داستانهایشان پر از قهرمانهای اخلاقمدار و خوشتیپی است که با پلیدی مبارزه میکنند. اما قضیهی جوناه هکس فرق دارد. این کابوی زخموزیلی یکی از سربازهای سابق ارتش ایالات مولفهی آمریکا است که به شغل جایزهبگیری روی آورده است. جوناه هکس نسبت به قهرمانان استاندارد وسترن با دشمنان و چالشهای خاکستریتری مواجه میشود و حتی در طی سالها سَر و سِری هم با ماوراءطبیعه داشته است. ظاهر منحصربفرد و ماجراجوییهای درگیرکنندهی جوناه هکس باعث شدهاند که او بین کابویها خاص به نظر برسد.
۷۲. لوک کیج (Luke Cage)
اولین حضور: Hero for Hire #1 (June 1972)
لوک کیج در دورهای خلق شد که ابرقهرمانهای سیاهپوست داشتند رواج بیشتری پیدا میکردند. اگر لوک کیج صرفاً یکی از میراث به جا مانده از دههی هفتاد بود که تنها وجهتمایزش لباس اجقوجق و تکهکلام بامزهاش بود، باز هم از او به نیکی یاد میکردیم. ولی لوک کیج طی سالهای اخیر رشد زیادی پیدا کرد و به شخصیتی بهمراتب عمیقتر تبدیل شد. او در کنار شریک زندگیاش جسیکا جونز (Jessica Jones) به مردی خانوادهدوست تبدیل شد، به عضویت انتقامجویان درآمد و رهبری تاندربولتها (The Thunderbolts) را به دست گرفت. او دارای بسیاری از ویژگیهایی است که از شخصیتهای مارول دوست داریم. به قول لوک کیج: کریسمس شیرین (Sweet Christmas).
۷۱. وایلد کت (Wildcat)
اولین حضور: Sensation Comics #1 (Jan. 1942)
تد گرنت (Ted Grant) ریشههای عمیقی در جهان دیسی دارد. نه فقط بهخاطر اینکه او یکی از تاسیسکنندگان جامعهی عدالتخواهی آمریکا (Justice Society of America) است، بلکه او مسئولیت آموزش نسلهای جدیدی از قهرمانان را بر عهده دارد که از قرار معلوم مثل علف هرز سبز میشوند. از همه مهمتر گرنت هر چیزی را که بتمن دربارهی بوکس میداند به او یاد داد.
غیر از این، وایلدکت بدون حتی یک لحظه تردید با بزرگترین تهدیدهای دنیا وارد مبارزه میشود. درست است که یک طلسم جادویی با مضمون «نه جان داشتن گربه» از او محافظت میکند، ولی این حقیقت را عوض نمیکند که گرنت پیرمردی است که هنوز بر اثر حملهی قلبی نمرده است. این مرد حتی یک دانه لکهی پیری هم ندارد! وایلدکت حتی از اسپکتر (The Spectre) هم مرموزتر است.
۷۰. اسپکتر (The Spectre)
اولین حضور: More Fun Comics #52 (Feb. 1940)
واقعاً کنایهآمیز است که اولین حضور اسپکتر در کمیکی به نام More Fun Comics (کمیکهای مفرح بیشتر) رقم خورد. اسپکتر هر چیزی است الی مفرح. «خشن» صفتی مناسبتر برای این شخصیت است. در طی سالها اسپکتر چندین میزبان را تسخیر کرده است، ولی همیشه یک چیز ثابت مانده است. اسپکتر دنیا را بهشکل سفید و سیاه میبیند؛ در نظر او همیشه باید به ضربالمثل «چشم در برابر چشم» پایبند بود. برای همین اسپکتر یک سری از منحرفترین، جنایتکارترین و عوضیترین اشخاص کرهی زمین را برای همیشه نابود کرد.
درک این شخصیت جنجالی برای لیگ عدالت سخت است. اسپکتر روح واقعی خدا برای انتقام است، ولی لازمهی پذیرفتن این توصیف دربارهی او این است که به خدا اعتقاد داشته باشید. در دنیایی که قهرمانان دیسی در آن حضور دارند، گاهی درک مفهوم خدا سخت است.
۶۹. اسکات پیلگریم (Scott Pilgrim)
اولین حضور: Scott Pilgrim Volume 1 (July 2004)
اسکات پیلگریم قهرمانی مخصوص همهی گیکهای بازیهای ویدئویی است. او ترجیح میدهد کل روز را صرف تجربهی بازیهای میکرو (NES) و ترانهسازی برای گروه موسیقیاش سکسبابآمب (Sex Bob-Omb) کند. ولی روزی که او رامونا فلاورز (Ramona Flowers) را ملاقات کرد مسیر زندگیاش عوض شد. دلیل علاقهی ما به اسکات پیلگریم این است که علاوه بر اینکه نردی واقعی است که بهشکلی حماسی با شروران میجنگد، او در طول کمیک اسکات پیلگریم قوس داستانی دراماتیکی را پشتسر گذاشت. ماموریت او علاوه بر به دست آوردن دل رامونا، این بود که رشد کند و به شخصی بهتر تبدیل شود.
۶۸. مشتآهنی (Iron Fist)
اولین حضور: Marvel Premiere #15 (May 1974)
در جهان مارول، استاد بودن در حوزهی هنرهای رزمی به خودی خود یک ابرقدرت به حساب میآید و هیچکس بهاندازهی مشتآهنی در استفاده از هنرهای رزمی استاد نیست. این قهرمان از راه مشت راستش قدرت اژدهایی به نام شو-لائو نامیرا (Shou-Lao the Undying) را منتقل میکند. با وجود مهارت بالا و ثروت زیاد، دنی رند (Danny Rand) عمر خود را صرف مبارزه در راه راستی و کمک به دیگران کرده است. داستان او طی سالهای اخیر بسیار غنیتر شده است، چون نویسندگان مارول میراث مشتآهنی را بسیار گستردهتر کردهاند.
۶۷. هنک پیم – مرد مورچهای (Hank Pym – Ant-Man)
اولین حضور: Tales to Astonish #27 (Jan. 1962)
هنک پیم از زمان اولین حضورش در سال ۱۹۶۲ با بحران هویتی مواجه بوده است. در ابتدا پیم کار خود را بهعنوان مرد مورچهای شروع کرد، چون ذرهی جدیدی را کشف کرد که به او اجازه میداد اندازهی یک مورچه شود. پس از اینکه او به عضویت انتقامجویان درآمد، هر چند وقت یک بار هویت ابرقهرمانی خود را تغییر میداد، مثل معادل سوپرهیرویی کمدین دینا کاروی (Dana Carvey).
همچنین پیم در طول عمرش یک سری تصمیم… سوالبرانگیز گرفته است. اول از همه، او مسئول به وجود آمدن اولتران (Ultron)، یکی از بزرگترین دشمنان انتقامجویان شد. او همسرش جنت ون داین (Janet Van Dyne) را کتک زد. اینها جزو بهترین اعمال کارنامهی کاری او نبودند. با این حال، هنک پیم کسی است که خیر بشریت را میخواهد. ولی پیم هم مثل بهترین قهرمانان مارول عاری از اشکال نیست. فقط مشکل اینجاست که اشکالات او باعث ایجاد رباتهایی میشوند که گوشت ما را میکنند، خون ما را میمکند و تا ابد ما را به بردگی میگیرند. با تمام این تفاسیر، پیم در وضعیت بدی به سر نمیبرد.
۶۶. زن نامرئی (Invisible Woman)
اولین حضور: Fantastic Four #1 (Nov. 1961)
چهار شگفتانگیز نمونهی بارز خانوادهای نابهسامان هستند و به یک نفر نیاز دارند تا آنها را کنار هم نگه دارد. آن شخص معمولاً سوزان ریچاردز (Susan Richards) است. او بهلطف کنترلی که روی میدانهای نیرو دارد، احتمالاً قدرتمندترین عضو گروه است. اما در کنار قدرتمند بودن، او عاقلترین عضو گروه نیز به حساب میآید. او بارها اعضای خانوادهاش را از دردسر نجات داده است. پس از مرگ مشعل انسانی (Human Torch) و تاثیر ناگواری که این اتفاق روی گروه به جا گذاشت، همه برای حفظ کردن هستهی گروه روی او حساب میکنند.
۶۵. گمبیت (Gambit)
اولین حضور: The Uncanny X-Men #266 (Aug. 1990)
در آغاز دههی نود، تعدادی از کارکنان مارول به این نتیجه رسیدند که یک قهرمان خفن تکرو برای مردان ایکس کافی نیست. برای همین گمبیت به این دنیا اضافه شد تا مکملی برای وولورین باشد.
در نظر عدهای، گمبیت همیشه عضوی اضافی در تیم بوده است، ولی تعدادی از طرفداران عاشق جذبه، خونسردی و گذشتهی تاریک او شدند. گمبیت دقیقاً آن تیپ مرد دردکشیدهای است که طرفداران مردان ایکس عاشق خواندن دربارهاش هستند و حضور مداوم او در سریالها، فیلمها و بازیهای مردان ایکس مدرکی دال بر بزرگی او بین اعضای گروه است.
۶۴. اتم (The Atom)
اولین حضور: Showcase #34 (Oct. 1961)
از بین تمام ابرقهرمانان، دکتر ری پالمر (Ray Palmer) جزو نبوغآمیزترین مردان دردکشیدهای است که میتوان تصور کرد. ولی پالمر در عین نیاز مبرم خود برای عدالتخواهی، همیشه موفق شده تا از تمام اتفاقات وحشتناکی که تجربه کرده – منجمله قتل سو دیبنی (Sue Dibny) به دست همسرش جین – سربلند بیرون بیاید.
نهتنها پالمر یکی از بزرگترین ذهنها را در جهان دیسی دارد (او با رید ریچاردز (Reed Richards) باهوش در جهان مارول قابلمقایسه است)، بلکه موفق شد تا با استفاده از اجزای سازندهی ستارهی کوتولهی سفید (White Dwarf) یک دستگاه کوچککننده بسازد. این دستگاه نهتنها جان او را در جریان ماموریت اکتشاف غار نجات داد، بلکه الهامبخش ری شد تا به یک ابرقهرمان تبدیل شود. میدانید، چون وقتی برخی از قسمتهای بدنتان کوچک میشوند، ایگویتان بزرگتر میشود… یا همچین چیزی. حداقل ری پالمر اینجوری است.
۶۳. بلید (Blade)
اولین حضور: Tomb of Dracula #10 (July 1973)
مارول تاریخچهی غنیای از داستانهای هیولامحور دارد. بلید نمادینترین قهرمانی است که از دل آن دوره زاده شد. این شکارچی خونآشام تمام نقاطقوت دشمنانش را دارد، ولی هیچکدام از نقاطضعفشان را ندارد و زندگی خود را صرف نابود کردنشان کرده است. بلید بیشتر از هر قهرمان دیگری در مارول محبوبیت خود را مدیون اقتباس سینماییاش است. با اینکه نویسندگان مارول در تقلا هستند تا به این قهرمان صدایی مستقل از تصویرسازیاش در فیلم به تصویر بکشند، بلید موفق شده در کمیکهایی چون کاپیتان بریتانیا و Mi:13 جا پای خود را تثبیت کند.
۶۲. دشیل بدهورس (Dashiell Bad Horse)
اولین حضور: Scalped #1 (Mar. 2007)
تمام چیزی که افسر بدهورس در اختیار دارد، یک نانچاک و یک عالمه راز است. دشیل قهرمان پوستسرکندهشده (Scalped)، اثر جیسون آرون (Jason Aaron) است. دش شخصیت اصلی یک داستان نوآر است که در جادهی رستگاری قدم گذاشته، جادهای که از کنار رز (The Rez) میگذرد. رز مکانی است که آغشته به گناه و فساد است. دش دائماً بین مافوقهایش در افبیآی و یک ارباب جنایت به نام کلاغ سرخ (Red Crow) در نوسان است، از این نظر که میخواهد به تشکیلات کلاغ سرخ نفوذ کند و در عین حال برایش سوال ایجاد شده که تا چه حد میتواند به افبیآی اعتماد کند. او در یک قدمی درست کردن وضعیت خود قرار دارد، تا اینکه مادرش خودش را به کشتن میدهد.
نجات دادن روح خود و حل کردن معمای مرگ مادرش به دو دغدغه تبدیل میشوند که دش بدون آنها نمیتواند زندگی کند. شیشه (مواد مخدر) و روابط جنسی و قتلهای بیرحمانه سر راه او قرار میگیرند، ولی دش راز بزرگ خود را نگه میدارد و به ما نشان میدهد تا چه حد میتوان در تصویرسازی یک ضدقهرمان شدتعمل به خرج داد و همچنان مخاطب را طرفدار او نگه داشت. حتی اگر معنیاش اجساد بیشتری باشد که باید پنهان نگه داشت…
۶۱. سوسک آبی (Blue Beetle)
اولین حضور: Captain Atom #83 (Nov. 1966)
لازم نیست هر ابرقهرمان استاد مبارزه و جنگجویی مادرزاد باشد. هوش سرشار نیز میتواند بسیار موثر واقع شود. تد کورد (Ted Kord) مشهورترین قهرمانی است که لباس سوسک آبی را به تن کرده است و وقتی دیسی در دههی هشتاد حقوق این شخصیت را خرید، او شخصیتی بود که این لباس را به تن داشت. هوش او، ادا اطفارهای طنزآمیز او، شراکت دلگرمکنندهی او با بوستر گولد (Booster Gold) و فداکاری شجاعانهی او در جریان زمینهسازی داستانی برای بحران بیانتها (Infinite Crisis) همه میراث سوسک آبی را تثبیت کردند.
۶۰. فون بون (Fone Bone)
اولین حضور: Thorn: Tales From The Lantern #1 (Sept. 1983)
اگر بخواهیم به اثری لقب «ارباب حلقههای دنیای کمیک» بدهیم، آن اثر بون، اثر جف اسمیث (Jeff Smith) خواهد بود. با توجه به اینکه هر سفر حماسی به فرودوی خود نیاز دارد، فون بون کسی است که این مقام را پر میکند.
این ساکن خوشقلب و شجاع بونویل (Boneville) در کنار فونی بون (Phoney Bone) حقهباز و اسمایلی بون (Smiley Bone) خنگ بدونشک قهرمان داستان است. ذات خالصانهی او و عشق یکطرفهای که برای متحدش ثورن (Thorn) حس میکند، باعث شده او به قلب و روح این کمیک خیالانگیز تبدیل شود.
۵۹. بوستر گولد (Booster Gold)
اولین حضور: Booster Gold #1 (Feb. 1986)
بوستر گولد در آغاز کارنامهی کاریاش فردی بیشعور بود. این قهرمان که قابلیت سفر در زمان دارد، تکنولوژی قرن ۲۵ را دزدید و سعی کرد با استفاده از آن در گذشته بهعنوان ابرقهرمان برای خود اسم و رسمی پیدا کند. طولی نکشید که بوستر متوجه شد که قهرمان بودن در داشتن تجهیزات خفن و اسپانسرهای شرکتی خلاصه نمیشود. ولی ما این قهرمان را دوست داریم، چون او تلاشی صادقانه انجام داده تا به مردی بهتر تبدیل شود. شاید بقیهی قهرمانهای دیسی نخواهند خیلی به او نزدیک شوند، ولی ما حقیقت را میدانیم: بوستر گولد عالی است.
۵۸. هیولا (Beast)
اولین حضور: X-Men #1 (Sept. 1963)
هیولا یکی از پنج عضو اصلی مردان ایکس است و هنوز جزو پرطرفدارترینهاست. ولی امروزه تقریباً آن میزان زمانی را که با مردان ایکس گذرانده، کنار اعضای انتقامجویان و بقیهی گروههای مارول نیز صرف کرده است. هیولا در هر داستانی که حضور پیدا کند، به یکی از شخصیتهای باهوش و بذلهگوی آن تبدیل خواهد شد. ولی شاید جذابیت واقعی شخصیت در این نهفته باشد که او از خود متنفر است و از ته دل میخواهد که زندگیای عادی عاری از تبعیض و تعصب داشته باشد. هیولا نماد تمام تقلاهای جهشیافتگان در جهان مارول است.
۵۷. کنه (The Tick)
اولین حضور: The Tick #1 (June 1988)
اگر دوست دارید ابرقهرمانی که دربارهاش میخوانید عجیبغریب باشد، احتمالاً هیچ ابرقهرمانی سورئالتر از کنه پیدا نمیکنید. این قهرمان تنومند و خوشلباس یکی از مدافعان بزرگ «شهر» (The City) است. با این حال، او خیلی باهوش نیست و شاید حتی رسماً دیوانه باشد. وضعیت ذهنیاش هرچه که باشد، ماجراجوییهای کنه بسیار دلپذیرند، چه در صفحات کمیک، چه در تلویزیون.
۵۶. هاوکمن (Hawkman)
اولین حضور: Flash Comics #1 (Jan. 1940)
هشدار: هیچگاه بهقصد مزاح به این مرد نگویید که شبیه به شاهزاده آدام (Prince Adam) با فتیش پرندهدوستی به نظر میرسد. بدونشک صورتتان را خرد و خاکشیر خواهد کرد. این بهترین ویژگی هاوکمن است. او اعصاب ندارد. او یکی از معدود اعضای لیگ عدالت است که در راه حق خونهای بسیاری خواهد ریخت و کد اخلاقی قهرمانان پشیزی برایش ارزش ندارد!
داستان خاستگاه هاوکمن شلختهتر از آن است که بازگویش کرد: تعداد دگرگونیهای داستان خاستگاهی که برای او تعریف شده بسیار زیاد است. در یکی از روایتها، او مردی به نام کارتر هال (Carter Hall) است که معادل احیاشدهی شاهزادهی مصری خوفو (Khufu) است که «فلز Nام» را کشف کرده، فلزی که به او اجازهی پرواز میدهد. در روایتی دیگر او کاتار هول (Katar Hol) است، پلیسی اهل سیارهی تاناگار (Thanagar) که اهالی آن مردم پرندهنمایی شبیه به خودش هستند. روایت او هرچه که باشد، قدرتهایش تقریباً یکسان باقی ماندهاند: قابلیت پرواز، تکان دادن یک گرز بزرگ طوریکه انگار تکهچوب است، برخورداری از پشمسینهی حماسی (این هم یک ابرقدرت است) و در کل خفن بودن به هر شکلی که فکرش را بکنید.
۵۵. جان استوارت – فانوس سبز (John Stewart – Green Lantern)
اولین حضور: Green Lantern #87 (Dec. 1971)
جان استوارت یکی از اولین قهرمانان سیاهپوست قدرتمند در کمیکهای دیسی بود. استوارت بهخاطر دو عامل قابلتوجه است: یکی حلقهی قدرت سبز که روی یکی از انگشتهایش قرار دارد و دیگری کارنامهی کاریاش بهعنوان یک مارین در ارتش آمریکا. او کار خود را بهعنوان یکی از نیروهای کمکی هال جوردن (Hal Jordan) شروع کرد، ولی در دههی ۸۰ نگهبانان جهان (The Guardians of the Universe) جان را فولتایم استخدام کردند. متاسفانه پس از مرگ همسرش کاتما توی (Katma Tui)، زندگی جان در سرازیری قرار گرفت و او تا یکقدمی خودکشی هم رفت، اما در نهایت موفق شد خودش را جمعوجور کند و به زندگی ادامه دهد. او همچنان نقشی بزرگ و موثر در ارتش دارد و در همهجور خط داستانی، از Green Lantern: Rebirth گرفته تا Brightest Day، نقشی اساسی ایفا میکند. حتی پس از بازگشت هال جوردن از مرگ هم جان استوارت برای مدتی طولانی فانوس سبز لیگ عدالت باقی ماند.
۵۴. الایجا اسنو (Elijah Snow)
اولین حضور: Planetary #1 (Apr. 1999)
در نگاه اول، الایجا اسنو شبیه به بسیاری از شخصیتهای دیگر وارن الیس (Warren Ellis) به نظر میرسد. او بذلهگو و بداخلاق است و در راه رسیدن به حقیقت حاضر است کمی خشونت به خرج دهد. ولی عاملی که اسنو را از شخصیتهای دیگر الیس متمایز میکند، لذت سادهای است که او از عمل مکاشفه میبرد. رهبر پلنتری (Planetary) عجیبترین مناظری را که کائنات برای عرضه دارد دیده است، ولی او همچنان دنبال مناظر اعجابانگیز بیشتری است. هر قهرمانی که بتواند زیرشکم دراکولا را منجمد کند و با یک لگد آن را بشکند سزاوار تحسین بیانتهای ماست.
۵۳. باکی بارنز (Bucky Barnes)
اولین حضور: Captain America Comics #1 (Mar. 1941)
بعد از رابین، باکی نمادینترین دستیار ابرقهرمان در عصر طلایی کمیک است. مرگ ظاهری او در اواخر جنگ جهانی دوم نیز نقش کاتالیزوری را ایفا کرد که کاپیتان آمریکا را در کارنامهی کاریاش پیش راند. اما بعداً معلوم شد که باکی نمرده بود و برای همین بیشتر مورد توجه قرار گرفت. باکی، پس از بازگشتش، لباس استاد سابقش را به تن کرد و در مقام کاپیتان آمریکای جدید با بیعدالتی مبارزه کرد. با اینکه سپر کاپیتان آمریکا در دستان فرد جدیدی قرار گرفت، ولی میدانیم این دستان جدید متعلق به یکی از مهرههای اصلی در جهان مارول هستند.
۵۲. آکوامن (Aquaman)
اولین حضور: More Fun Comics #73 (Nov. 1941)
آکوامن بیچاره. او بهخاطر قدرتهای ماهیمحورش همیشه دست انداخته خواهد شد. با این حال خوانندگان کمیک او را بهتر میشناسند. کمیکخوانها آکوامن را بهعنوان فردی شرافتمند (و بسیار قدرتمند) میشناسند که برای همیشه بین دنیای زمین و دریا در نوسان است. بهلطف سریالها و فیلمهایی که طی سالهای اخیر از او ساخته شده، اعتبار آکوامن تا حدی بهبود پیدا کرده و پس از احیا شدنش در خط داستانی تاریکترین شب (Blackest Night) قلههای جدیدی را در دنیای کمیک فتح کرد.
۵۱. پلنگ سیاه (Black Panther)
اولین حضور: Fantastic Four #52 (July 1966)
پلنگ سیاه را میتوان بتمن جهان مارول خطاب کرد. نه بهخاطر شباهت نیمرخشان، بلکه از این نظر که او هم مثل بتمن مردی بسیار کاربلد و با ارادهای پولادین است که او را به سمت بهترین شدن سوق میدهد.
پلنگ سیاه پادشاه انسانها، دانشمندی باهوش و جنگجویی بسیار ماهر است. همچنین مدت زمانی را که بهعنوان یکی از اعضای انتقامجویان صرف کرد از او یک ابرقهرمان هم ساخته است. همانطور که همیشه به خوانندگان یادآوری میشود، تچالا (T’Challa)، فارغ از تکنولوژی و منابعی که در اختیار دارد، قهرمانی قدرتمند است که تن دشمنانش را به لرزه میاندازد.
۵۰. کاپیتان مارول (Captain Marvel)
اولین حضور: Whiz Comics #2 (Feb. 1940)
زمانی بود که حتی بتمن و سوپرمن هم نمیتوانستند خود را محبوبترین ابرقهرمانهای کمیک حساب کنند. برای مدتی، این افتخار به کاپیتان مارول تعلق داشت. خوانندگان کمیک با ایدهی پسری معمولی و یتیم که با گفتن یک واژهی جادویی به قدرتمندترین فرد میرای جهان تبدیل میشود ارتباط برقرار کردند. حتی الویس پرسلی هم با پوشیدن لباسی روی سن از این ابرقهرمان تجلیلخاطر کرد. اکنون زمانه عوض شده و ابرقهرمانهای دیگری محبوبیت پیدا کردهاند، ولی کاپیتان مارول همیشه میراثی ماندگار از دورانی سادهتر باقی خواهد ماند.
۴۹. بری الن – فلش (Barry Allen – Flash)
اولین حضور: Showcase #4 (Oct. 1956)
بری الن، فلش همیشگی، در عصر نقرهای کمیک دارندهی قدرتی بود که امروزه با نام نیروی سرعت (Speed Force) شناخته میشود. بری الن، در زندگی پیشین خود قبل از تبدیل شدن به دوندهی سرخ (Scarlet Speedster) دانشمند حوزهی پزشکی قانونی بود. وقتی یک آذرخش به بطری مواد شیمیایی برخورد کرد و این مواد روی او ریخته شدند، او به سرعت فرابشری دسترسی پیدا کرد. طولی نکشید که بری در لیگ عدالت آمریکا ترفیع درجه پیدا کرد و به یکی از اعضای اصلی آن تبدیل شد و با بسیاری از اعضای دیگر رابطهی دوستی برقرار کرد. شاید بزرگترین درخشش قهرمانانهی او در خط داستانی بحرانهایی در زمینهای بیشمار (Crisis on Infinite Earths) اتفاق افتاد. در این خط داستانی بری برای نابود کردن آنتی مانیتور (Anti-Monitor) خود را تسلیم «نیروی سرعت» کرد. فداکاری او بیحاصل نبود، چون باعث شد این درگیری حماسی به پایان برسد. از بین مرگ پرتعداد ابرقهرمانها، مرگ بری تاثیر عمیقی روی طرفداران گذاشت؛ تا اینکه دو دهه بعد، دیسی وسط خط داستانی بحران نهایی (Final Crisis) او را به زندگی برگرداند.
حتی با وجود غیبت ۲۰ سالهاش هم بری بهترین فلش شناخته میشد. جهان دیسی آرمانهای او را در مرکز توجه قرار داد و همهی اعضای لیگ عدالت تا بههنگام ظهور دوبارهی او از داخل «نیروی سرعت» دائماً به او اشاره میکردند. از موقع بازگشتش، بری دوباره به مهمترین فلش جهان دیسی تبدیل شده است و راه را برای انتشار فلشپوینت، اولین خط داستانی با محوریت فلش باز کرد.
۴۸. میچل هاندرد (Mitchell Hundred)
اولین حضور: Ex Machina #1 (Aug. 2004)
بهتر است میچل «ماشین بزرگ» هاندرد (Mitchel “The Great Machine” Hundred) را در کنار مایکل کورلئونه و دارث ویدر قرار دهید، چون مشاهدهی سقوط او از عرش به فرش فوقالعاده لذتبخش بوده است. او ستارهی اکس ماکینا (Ex Machina) کمیک حماسی برایان کی. وان (Brian K. Vaughan) و تونی هریس (Tony Harris) است و قابلیت منحصربفرد او این است که میتواند با ماشینها صحبت کند. طولی نکشید که او به قهرمان شهر نیویورک تبدیل شد و موفق شد برج دوم مرکز تجارت جهانی (World Trade Center) را در یازده سپتامبر نجات دهد. پس از رها کردن هویت ابرقهرمانی خود، هاندرد بهعنوان شهردار شهر نیویورک برگزیده شد. در این جایگاه، ما میبینیم که او چطور تعداد زیادی بحران سیاسی را حل و در آن واحد راز پشت قدرتهایش را کشف میکند.
در داستانی که دربارهی هاندرد و شخصیتهای دور و برش تعریف میشود، ما شاهد اخلاقیات خاکستری، ابهام اخلاقی و کارهای محیرالوقوعی که از یک انسان سر میزند تا از رازهایش دفاع کند، بودیم. هاندرد روزهایش را صرف این میکند تا جلوی تبدیل شدن خودش به مردی را بگیرد که میداند باید به آن تبدیل شود تا به چیزهایی که میخواهد برسد. اغلب بزرگترین قهرمانان جزو پراشکالترینها هستند. بهخاطر این اشکالات شخصیتی است که میتوانیم با میچل همذاتپنداری کنیم. او نماد بهترین و بدترین جنبههای بشریت و تقلای ابدی ما برای پیدا کردن تعادل بین این دو جنبه از وجودمان است.
۴۷. کیتی پراید (Kitty Pryde)
اولین حضور: The Uncanny X-Men #129 (Jan. 1980)
یکی از تکنیکهای قصهگویی مفید برای نویسندگان داستانهای مردان ایکس این بوده که اعضای نوجوان جدید گروه را به داستان معرفی کنند تا تضادشان را با اعضای باتجربهتر گروه نشان دهند. کیتی پراید وقتی برای اولین بار حضور پیدا کرد، سطح استاندارد جدیدی تعیین کرد و تاکنون هم هیچ شخصیتی موفق نشده از او پیشی بگیرد. طرفداران طی سالها شاهد تبدیل شدن کیتی از عضوی بیتجربه به یکی از اعضای کارکشتهی مردان ایکس بودهاند. در انتهای سری Astonishing X-Men به قلم جاس ودون (Joss Whedon)، او خود را فدا کرد، ولی بعد طرفداران بهترین هدیه را دریافت کردند؛ او برگشت.
۴۶. مشعل انسانی (Human Torch)
اولین حضور: Fantastic Four #1 (Nov. 1961)
اگر فرض را بر این بگیریم که زندگی برای ابرقهرمانها دشوار است، آثار این دشواری بهندرت در چهرهی جانی استورم (Johnny Storm) دیده میشدند. مشعل انسانی که جوانترین عضو چهار شگفتانگیز است، همیشه از جایگاه خود بهعنوان یک سلبریتی نهایت لذت را برد. ولی در بسیاری از ماجراجوییهایش با چهار شگفتانگیز، و همچنین ماجراجوییهاش با دوست/رقیب خود مرد عنکبوتی، قهرمان بودن خود را ثابت کرد.
در نهایت بزرگترین چالش سر راه جانی این بود که به بلوغ فکری و شخصیتی برسد و به این سوال جواب دهد: ارزشاش در زندگی چه بود؟ وقتی او جان خود را فدا کرد تا بقیهی اعضای خانواده را نجات دهد، جواب سوال را پیدا کرد. یک قهرمان نمیتواند مرگی بهتر از مرگ مشعل انسانی آرزو کند.
۴۵. اسپایدر جروسلم (Spider Jerusalem)
اولین حضور: Transmetropolitan #1 (Sept. 1997)
اگر هانتر اس. تامپسون (Hunter S. Thompson) به آیندهای دیوانهوار و اشباع از تکنولوژی منتقل میشد، نتیجهی حاصلشده شخصیتی تو مایههای اسپایدر جروسلم از آب درمیآمد. ستارهی کمیک ترنسمتروپولیتن با گزارشهای کوبنده و غرزنیهای پرطولوتفسیرش دربارهی اصرافهای متعدد جامعهی آینده سبک روزنامهنگاری گونزو (Gonzo Journalism) را زنده نگه داشته است. اسپایدر که کمی دیوانه است و به همهجور مادهی مخدر اعتیاد دارد، دقیقاً الگوی مناسبی برای کودکان نیست. ولی در طی عمر طولانی مجموعه، خوانندگان به مرور با اسپایدر جروسلم واقعی آشنا شدند و از پیروزی نهایی او خوشحال شدند. هر از گاهی شایعاتی مبنی بر انتشار محتوای جدید در سری به گوش میرسد، و این شایعات همیشه ما را هیجانزده میکند.
۴۴. هاوکآی (Hakweye)
اولین حضور: Tales of Suspense #57 (Sept. 1964)
فقط نوع خاصی از ابرقهرمان میتواند با لباسی آبی و بنفش در زمین مبارزه راه بیفتد و فقط با تیر و کمان با شرورهای مرگبار بجنگد. فقط مردی چون هاوکآی میتواند از پس چنین کاری بربیاید. کارنامهی کاری این تیرانداز بشاش از اجراکنندهی سیرک تا مجرم خواستهشده و یکی از اعضای انتقامجویان متغیر بوده است.
او بیشتر از بقیه ارزش رستگاری و شانس دوباره را درک میکند. پس از مرگ موقت و گرایش موقتیاش به تاریکی، هاوکآی دوباره به همان تیرانداز باحالی که همه میشناسیم و دوستش داریم تبدیل شد.
۴۳. آدمکش مریخی (Martian Manhunter)
اولین حضور: Detective Comics #225 (Nov. 1955)
قدرتهای سوپرمن را با تلهپاتی، دورجنبانی (Telekinesis)، نامرئی شدن، قابلیت تغییر شکل و عطش سیریناپذیر برای چوکو (که معادل بیسکوییت سیاه و سفید اورئوز (Oreos) در جهان دیسی است) ترکیب کنید و نتیجهی حاصلشده جئون جئونز (J’onn J’onzz)، آدمکش مریخی خواهد بود. شاید جئون جئونز بیشتر از هر شخصیت دیگری در دنیای کمیک سزاوار توجه بیشتری باشد. نهتنها سوپرمن او را قدرتمندترین موجود کائنات نامیده است، بلکه او نقشی محوری در نظم و ترتیب دادن به لیگ عدالت در میدان مبارزه دارد. بهلطف قابلیت تلهپاتی منحصربفردش او نقش مرکز ارتباطاتی تیم را ایفا میکند.
با اینکه رگ و ریشهی جئونز به مریخ برمیگردد – او طی آزمایشی که دکتر اردل (Dr. Erdel) ترتیب داده بود، بهاشتباه به زمین تلهپورت شد – ولی او زمین را بهعنوان خانهی خود انتخاب کرده است. او یکی از عاقلترین اعضای جهان دیسی است و شخص (بخوانید مریخی) فوقالعادهای است برای اینکه در میدان نبرد کنار خود داشته باشید.
۴۲. طوفان (Storm)
اولین حضور: Giant-Size X-Men #1 (May 1975)
استورم قابلیت دستکاری و در اختیار گرفتن آبوهوا را دارد و به همین خاطر یکی از قدرتمندترین جهشیافتههای زمین است. ولی چنین قدرتی هزینهای سنگین به دنبال دارد. طوفان هر روز از زندگیاش را در احتیاط مطلق به سر میبرد. اگر استرس او کمی از حد طبیعی بیشتر شود، نتیجهی حاصلشده ممکن است برای اطرافیان او مرگبار باشد. طرفداران طوفان را به چشم دزد، مبارز عضوی از مردان ایکس و حتی ملکه میبینند. در همهی این حالتها، او یکی از قابلدرکترین و انسانیترین ابرقهرمانهای جهشیافته باقی مانده است.
۴۱. موجسوار نقرهای (Silver Surfer)
اولین حضور: Fantastic Four #48 (Mar. 1966)
چهکسی است که دوست نداشته باشد سوار تختهی موجسواری شود، در کائنات جولان دهد و تمام آنچه را که جهان برای عرضه دارد از نزدیک تماشا کند؟ پس از گوست رایدر، موجسوار نقرهای باحالترین وسیلهی نقلیه را دارد، ولی قدرتهای موجسوار نقرهای باری سنگین روی دوش او گذاشتهاند. برای اینکه نورین راد (Norrin Radd) سیارهی خود را از گرسنگی گالاکتوس (Galactus) نجات دهد، موافقت کرد تا به قاصد او تبدیل شود. اکنون راد در کائتات جولان میدهد و به دنبال زندگی و تمدنهای جدید میگردد… تا اربابش آنها را قورت دهد. موجسوار نقرهای حقیقتاً مرد تنهایی است.
۴۰. رید ریچاردز (Reed Richards)
اولین حضور: Fantastic Four #1 (Nov. 1961)
آقای شگفتانگیز (Mr. Fantastic) جزو باهوشترین شخصیتهای جهان مارول است و این بیانیه حتی پیش از اینکه پرتوهای کیهانی به او قدرتهای فوقالعاده عطا کنند نیز صدق میکرد. این دانشمند نابغه چهار شگفتانگیز را در ماجراجوییها و اکتشافهایشان رهبری میکند. درست است که علاقهی دیوانهوار او به علم گاهی به ضرر خانوادهاش تمام میشود، ولی بهندرت میتوانید قهرمانی مهربانتر و شرافتمندانهتر پیدا کنید.
۳۹. سایکلاپس (Cyclops)
اولین حضور: X-Men #1 (Sept. 1963)
سایکلاپس اولین عضو مردان ایکس به رهبری پروفسور خاویر (Xavier) بود و از همان ابتدا وظیفهی رهبریشان را در میدان مبارزه بر عهده داشت. البته سایکلاپس شاید نتواند از لحاظ پرطرفدار بودن با امثال وولورین رقابت کند. دلیلش هم شخصیت عبوس و جدی اوست.
ولی همچنان که سایکلاپس رهبری مردان ایکس را بر عهده گرفت، شخصیت او دچار تحولاتی بزرگ شد. پس از این تحول، شخصیت او پیچیدهتر و قابلهمذاتپنداریتر شد و سرنوشت کل جهشیافتگان در دستان او قرار گرفت. سوال مهمی که باید دربارهی او پرسید این بود: آیا این قدرت زیاد قرار است او را به چارلز خاویر بعدی تبدیل کند، یا مگنیتوی بعدی؟
۳۸. دکتر استرنج (Dr. Strange)
اولین حضور: Strange Tales #110 (July 1963)
جهان مارول همانقدر که قلمروی علم و تکنولوژی است، قلمروی جادو نیز هست. هیچ قهرمانی بهاندازهی دکتر استرنج با جنبههای جادویی جهان مارول آشنایی ندارد. استرنج یکی دیگر از قهرمانهای کلاسیکی است که در عصر نقرهای مارول زاده شد. او هیچگاه نتوانست بهاندازهی مرد عنکبوتی یا کاپیتان آمریکا فروش کمیکی با محوریت خودش را تضمین کند، ولی استرنج یکی از ستونهای مهم جامعهی ابرقهرمانی مارول باقی مانده است. احتمالاً در آن زمان که دکتر استرنج خلق شد، هیچکس فکرش را نمیکرد دو فیلم پرخرج و موفق هالیوودی دربارهی او ساخته شود.
۳۷. زاغ (The Crow)
اولین حضور: Caliber Presents #1 (January 1989)
کمیک زاغ، اثر جیمز اوبار (James O’Barr) شاهکاری گوتیک است. این داستان دربارهی روحی گمشده است که از مرگ به زندگی برمیگردد تا انتقام مرگ معشوقهاش را بگیرد و همانقدر که انتظار دارید، از لحاظ احساسی عمیق و وحشتناک است و جذابیت آن تا حد زیادی به جذابیت اریک دریون (Eric Draven)، «زاغ»ی که در عنوان کمیک اصلی به آن اشاره شده برمیگردد. اریک طرفدار عدالت شاعرانه است و وقتی که مشغول کشتن معتادها و جنایتکارانی است که او و نامزدش را با بیرحمی کشتند، این عدالت شاعرانه را بهعینه میبینید.
زاغ یکی از خشنترین قهرمانهای این فهرست است، ولی خشونت او قابلتوجیه است. بلاهایی که سر او و نامزدش آمد آنقدر زنندهاند که چارهای نداریم جز اینکه با اریک همذاتپنداری کنیم. شاعرانگی نهفته در انتقامگیری او، چه بهصورت استعاری و چه به صورت تحتاللفظی، باعث میشود که سفری را که پشتسر میگذارد بهتر درک کنیم.
۳۶. اسپاون (Spawn)
اولین حضور: Spawn #1 (May 1992)
اسپاون نمادینترین ابرقهرمان انتشارات ایمج است که تاد مکفارلان (Todd McFarlane) نویسنده/طراح اصلی اوست. این قهرمان، که به معنای واقعی کلمه از جنس جهنم است، در ابتدا فردی به نام آلبرت سیمونز (Albert Simmons) بود که یکی از سربازهای بااستعداد ارتش آمریکا بود و در نهایت بهعنوان یکی از کارکنان CIA ترفیع درجه پیدا کرد. در طی فعالیتش در سیآیای، بهترین دوست سیمونز او را به قتل رساند.
در جهنم، سیمونز با شیطان معامله کرد و موافقت کرد تا در صورتی که بتواند همسرش را برای آخرین بار ببیند، به یکی از زادههای جهنمی تبدیل شود و به اربابی جهنمی به نام مالهبولگیا (Malebolgia) خدمت کند. اما سیمونز متوجه شد که همسرش با بهترین دوستش ازدواج کرده و دارد بچهی او را به دنیا میآورد. پس از پی بردن به این حقیقت، او بهطور کامل خود را وقف مالهبولگیا کرد و سرنوشت خود را بهعنوان اسپاون، یک ضدقهرمان، پذیرفت. در طی سالها، اسپاون بیشتر کارهای خوب انجام داده تا کارهای پلید، برای همین به این فهرست، که به قهرمانها اختصاص دارد، راه پیدا کرد.
۳۵. قاضی درد (Judge Dredd)
اولین حضور: ۲۰۰۰ AD #2 (1977)
قاضی درد خود قانون است، و بهتر است این را یادتان باشد. شاید آمریکاییها درد را از فیلم نهچندان خوب قاضی درد در دههی ۹۰، با بازی سیلوستر استالونه، به یاد داشته باشند، ولی خارج از آمریکا قاضی درد یکی از پرطرفدارترین قهرمانهای کمیک است. ماجراجوییهای درد بهعنوان قاضی، هیئت منصفه و جلاد در آیندهای تاریک در صفحات کمیک بریتانیایی دو هزار پس از میلاد تعریف شدند و فیلم درد (۲۰۱۲) بهمراتب بهتر از فیلم استالونه توانست حق مطلب را دربارهی این شخصیت ادا کند.
۳۴. جسی کاستر (Jesse Custer)
اولین حضور: Preacher #1 (Apr. 1995)
جسی کاستر، موعظهگر سابق، صدایی مقدس دارد که با آن میتواند هرکسی را کنترل کند. او با این قدرت چهکار میکند؟ او دنبال خدا میگردد و او را مجبور میکند بابت رها کردن مخلوقاتش جواب پس دهد. غیر از این، کاستر مردی دائمالخمر و دزد است که مشکلات خانوادگی اساسی دارد. با تمام این تفاسیر، او یکی از اخلاقگراترین و شریفترین قهرمانهای کمیک است. ماموریت کاستر طولانی و سخت بود، ولی خوانندگان هیچگاه از هواداری از او دست برنداشتند.
۳۳. نیک فیوری (Nick Fury)
اولین حضور: Sgt. Fury #1 (May 1963)
هیچکس جاسوسبازی را بهتر از نیک فیوری بلد نیست. این قهرمان آبدیده از گذشتهی دور جزو دستهای پشتپردهی جهان مارول بوده و عمر نفوذ او از عمر پیدایش برخی از قهرمانهای فعلی بیشتر است. فیوری کارنامهی کاری خود را بهعنوان سربازی در جنگ جهانی دوم شروع کرد. سپس ترفیع درجه پیدا کرد و به یکی از ماموران عالیرتبهی سازمان شیلد (S.H.I.E.L.D.) و سپس رییس خود شیلد تبدیل شد.
این سرباز کارکشته پس از شیلد نیز به نبرد خود ادامه داد. سوال اینجاست که آیا در آخر برای او چیزی باقی میماند تا برایش بجنگد یا نه.
۳۲. تیم دریک – رابین (Tim Drake – Robin)
اولین حضور: Batman #436 (Aug. 1989)
شاید تیم دریک رابین اصلی نباشد، ولی اگر از یکی از طرفداران آگاه کمیک بپرسید، به احتمال زیاد تیم دریک دگرگونی موردعلاقهی او از این شخصیت خواهد بود. دلیلش هم ساده است. تیم دریک شخصیت رابین را به شخصیتی فراتر از «ضمیمهی بتمن» تبدیل کرده است. همچنین او نسبت به معادلهای پیشین رابین هم متمایز است، چون کار با کامپیوترها را بهتر بلد است و مهارتهای استنباطی بهتری دارد. از بین تمام رابینها، تیم دریک بیشتر از بقیه به استادش شباهت دارد.
در طی سالها، دریک یکی از اعضا و رهبر تایتانهای نوجوان (Teen Titans) و یانگ جاستیس (Young Justice) بوده است. همچنین از جایی به بعد او هویت رابین را رها کرد تا به شخصیت بالغتر و تاریکتری به نام رابین سرخ (Red Robin) تبدیل شود. ولی تیم دریک هر لباسی که به تن کند، در نهایت هدفی یکسان دارد: عدالت. حتی اگر دیگر هیچگاه لباس رابین را به تن نکند، تیم ثابت کرده که میتواند خارج از سایهی رییس بداخلاقاش گلیمش را از آب بیرون بکشد.
۳۱. ددپول (Deadpool)
اولین حضور: The New Mutants #98 (Feb. 1991)
خیلی سخت شخصیت کمیکبوکیای را که میداند شخصیت کمیکبوکی است دوست نداشت. مغز ددپول از ارجاعات فرهنگ عامه اشباع شده و او از هر فرصتی برای شکستن دیوار چهارم استفاده میکند. این ویژگیهای او باعث شدهاند که ددپول همیشه طرفداران خاص خود را داشته باشد. ولی این مزدور تیززبان (اشاره به لقب Merc With a Mouth) از عمق برخوردار است. طنز او سپری دفاعی است که از مردی بسیار غمگین و تنها دفاع میکند. ددپول همیشه بهنوعی دنبال مهر تاییدی است که ابرقهرمان بودن برای او فراهم میکند. طرفداران او نیز همیشه در کمال میل حاضرند ماجراجوییهای او را دنبال کنند.
۳۰. گرین آرو (Green Arrow)
اولین حضور: The New Mutants #98 (Feb. 1991)
با وجود اینکه گرین آرو (اولیور کویین) ترکیبی از رابین هود و بروس وین است، موفق شده در جهان دیسی اسم و رسمی برای خود پیدا کند. شاید بهخاطر نظرات سیاسی و حقههای تیراندازی اولیور است که او در مقایسه با بقیهی قهرمانهای شبیه به خودش متمایز به نظر میرسد. شاید هم دلیل دیگر این باشد که او با قناری سیاه (Black Canary) سر و سری داشته است؛ مسلماً این هم جزو اتفاقاتی است که ابرقهرمانها در جهان دیسی دربارهاش غیبت میکنند. نظرات جنجالی کویین به دنیای سیاست محدود نمیشوند. کویین در چند موقعیت ابراز کرده که همکارهایش زیادی به ابرشرورها آسان میگیرند و این موجودات مریض باید بهسختی مجازات شوند؛ او حتی مجازات مرگ را هم پیشنهاد داده است.
ولی شاید بزرگترین سهم گرین آرو در رشد ابرقهرمانان این باشد که او نمایندهی شخصیتی است که واقعاً از آگاهی اجتماعی برخوردار است. در دههی ۷۰ داستانی تعریف شد که در آن گرین آرو و فانوس سبز تلاش کردند تا به خوانندگان دربارهی خطرهای مربوط به اعتیاد، نژادپرستی، آلودگی، فساد و… آگاهی برسانند. برای شخصیتی که در دنیای قهرمانهای شنلپوش زندگی میکند و در آن تنها راهحل برای مشکلات این است که مشتی حوالهی صورت آدمبدها کرد، چنین سطح آگاهیای بسیار قابلتوجه است.
۲۹. جان کنستانتین (John Constantine)
اولین حضور: The Saga of Swamp Thing #37 (June 1985)
وقتی صحبت از قدرتهای جادویی بین قهرمانهای دیسی در میان است، جان کنستانتین جایی در پایین فهرست قرار دارد. ولی او موفق شده بهلطف ترکیبی از حیلهگری، حقهبازی و جذابیت رفتاری با وحشتناکترین نیروهای جهنم مبارزه کند و زنده بماند تا قصهاش را تعریف کند.
کنستانتین یکی از نتایج حاصلشده از دورهی محبوبیت پانکراک و انگلستان مارگارت تاچری است. او آدم خوشاخلاقی نیست و آنقدر مینوشد و سیگار میکشد که انگار فردایی در کار نیست. همچنین به نظر میرسد تاوان اشتباهاتش در زمینهی جادو را همیشه دوستانش پس میدهند. با این حال، این جادوگر بداخلاق آنقدر دوستداشتنی است که نمیتوان حس دیگری جز دوست داشتن به او داشت.
۲۸. هیولای مرداب (Swamp Thing)
اولین حضور: Swamp Thing #1 (Nov. 1972)
در سال ۲۰۱۱ هیولای مرداب در خط داستانی روشنترین روز (Brightest Day) با عنوان «آواتار تاریک» (Dark Avatar) به جهان اصلی دیسی برگشت. میدانم دارید چه فکری میکنید: این اسم خیلی «قهرمانانه» به نظر نمیرسد. خب، حق با شماست، ولی خب نکتهای که باید در نظر داشته باشید این است که پیشزمینهی داستانی او پیچیدهتر از «هیولای مرداب» بودن است. بهطور ساده، هیولای مرداب تجسمی از عناصر طبیعی است که «فکر میکند» یک شخص است. اساساً مرداب خاطرات و شخصیت الک هالند (Alec Holland) (در کنار بسیاری از اشخاص دیگر) را گرفت و آنها را به تحرک درآورد، طوریکه انگار هیولای مرداب واقعاً آن اشخاص است. مسلماً این هیولا در حدی باهوش نیست که متوجه گیاهان سبز دور بدنش و بوی بدی بشود که از بدنش ساطع میشود.
اینجاست که به بحث قهرمان بودن هیولای مرداب برمیگردیم. با اینکه هیولای مرداب بهعنوان «آواتار تاریک» شناخته شد، الک هالند بهعنوان آخرین ناجی زمین به خط داستانی روشنترین روز برگشته است. ظاهراً هیولای مرداب قرار است درسی سخت دربارهی تقلید کردن یاد بگیرد. ولی با توجه به اینکه هیولای مرداب فکر میکند که الک هالند – یا همان ناجی زمین – است، با توسل به استدلال استنباطی میگوییم که هیولای مرداب در کل آدمخوبهی قصه است. در واقع او دغدغهی حفظ محیطزیست را دارد و نهتنها از منزلگاه خود در مرداب، بلکه بهطور کلی از محیطزیست حفاظت میکند. میدانیم که این روزها حفاظت از محیطزیست دغدغهی خیلیهاست. همین موضوع باعث شده که هیولای مرداب بیشتر از هر موقع دیگری بهروز باشد!
۲۷. پانیشر (Punisher)
اولین حضور: The Amazing Spider-Man #129 (Feb. 1974)
ابرقهرمانها آدمکش نیستند. ولی پانیشر ابرقهرمان نیست. فرنک کسل (Frank Castle) سالهای طولانی را صرف مجازات کردن خلافکاران در راستای انتقام گرفتن بابت مرگ خانوادهاش کرده است. نشان جمجمهی روی پیراهن او در دنیای زیرزمین باعث ایجاد ترس و وحشت میشود. ولی جذابیت پانیشر در این نهفته است که او توانایی انجام کاری را دارد که از توان بقیهی قهرمانان مارول خارج است. او شخصی تراژیک و از بعضی لحاظ بهشدت خودخواه است.
حقیقت غمانگیز این است که فرنک کسل نمیتواند بدون کشتوکشتار زنده بماند و شغل جدیدش او را طوری ارضا میکند که از توان خانوادهاش خارج بود.
۲۶. ریک گرایمز (Rick Grimes)
اولین حضور: The Walking Dead #1 (Oct. 2003)
تا به حال به این فکر کردهاید که ریک گرایمز، «قهرمان» مردگان متحرک، احتمالاً پیش خود فکر میکند که ایکاش در کما میماند و هیچگاه وارد آخرالزمان زامبیها نمیشد؟
رابرت کرکمن (Robert Kirkman) فهرست بیانتهایی از عذاب و مکافات دارد تا به ریک بیچاره تحمیل کند؛ او دستش، عقلش و از همه مهمتر زن و نوزاد کوچکش را از دست داد؛ دوتای قبلی را درست جلوی چشمهایش. همچنان که تعداد جسدها بیشتر میشود، ریک هم قطعههای بیشتری از روحش را از دست میدهد. البته ظاهراً هیچچیز انگیزهی ریک برای زنده ماندن را از بین نمیبرد، ولی به قول معروف هرکس آستانهی تحملی دارد.
۲۵. پسر جهنمی (Hellboy)
اولین حضور: John Byrne’s Next Men #21 (Dec. 1993)
برای قهرمانی که خارج از قلمروی مارول و دیسی قرار داشته باشد، تاثیر گذاشتن روی بازار سخت است، ولی چنین دستاوردی برای پسر جهنمی راحت است. این شکارچی هیولای جهنمی نزدیک سه دهه میشود که ما را با ماجراجوییهایش هیجانزده کرده است.
پسر جهنمی قهرمانی است که میتواند بدون پلک زدن به هیولاهای لاوکرفتی زل بزند. البته ما مطمئن نیستیم او پلک داشته باشد. کشف رازهای مربوط به خاستگاه پسر جهنمی و سرنوشت ظاهراً بزرگی که برای او تدارک دیده شده، ایدهی اصلی پشت بسیاری از ماجراجوییهای اوست. از لحاظ تکنیکی داستان او به پایان رسیده است، برای همین میتوانید با خیال راحت شروع به خواندن کمیکهای پسر جهنمی بکنید.
۲۴. یوریک براون (Yorick Brown)
اولین حضور: Y: The Last Man #1 (Sept. 2002)
اینکه در دنیایی که در آن فقط زنها زنده ماندهاند، تنها بازماندهی مرد باشید، شاید رویای بسیاری از پسرها باشد، ولی یوریک براون نظر متفاوتی دارد.
در کمیک ایگرگ: آخرین مرد، طاعونی مرموز همهی پستانداران مذکر زمین را به استثنای یوریک و میمونش امپرسند (Ampersand) کشته است. یوریک درگیر ماموریتی حیانی برای نجات انسانیت و پیدا کردن معشوقهی گمشدهاش میشود. یوریک بهزحمت ابرقهرمان به حساب میآید، ولی او جزو پیچیدهترین و دوستداشتنیترین شخصیتها در دنیای کمیک است.
۲۳. رافائل (Raphael)
اولین حضور: Teenage Mutant Ninja Turtles #1 (Oct. 1984)
فکر نمیکنیم کسی در نسل X و Y بوده باشد که تحتتاثیر قدرتهای لاکپشتهای نینجا قرار نگرفته باشد. اگر قرار باشد یکی از لاکپشتها را به نمایندگی از بقیه در این فهرست بگنجانیم، انتخاب ما رافائل است. در مقایسه با میکلانژ اهل صفا و لئوناردو که رهبری در خونش است، رافائل لاکپشتی بهمراتب تاریکتر و دعواییتر است. بهعبارت دیگر، او وولورین گروه است.
با اینکه ما هیچوقت از مشاهدهی صحنههای اکشن با حضور هر چهار لاکپشت خسته نمیشویم، همیشه ماجراجوییهای رافائل است که بیشترین میزان کنجکاوی را در ما ایجاد میکند. امیدواریم که مجموعهی لاکپشتهای نینجا دوباره روزی قلههای فرهنگ عامه را فتح کند.
۲۲. پروفسور ایکس (Professor X)
اولین حضور: X-Men #1 (Sept. 1963)
بدون چارلز خاویر، مردان ایکسی در کار نبود. رویای خاویر برای دنیایی که در آن انسانها و جهشیافتهها با هم همکاری کنند، به او انگیزه داد تا مستعدترین جهشیافتههای جوان را پیدا کند و آموزش دهد. او دنبال صلح است، ولی میداند که تنها گزینهی پیشرو آماده شدن برای جنگ است. خاویر هم عاری از اشکال نیست، ولی همچنان که زمان سپری شد، او دیگر یکی از مهرههای اصلی در بحث مربوط به تقابل انسانها و جهشیافتهها نبود. ولی بهلطف ثروت زیاد و ارادهی قوی برای رسیدن به فردایی بهتر، خاویر همیشه جایگاهی بین مردان ایکس خواهد داشت.
۲۱. اسپیریت (The Spirit)
اولین حضور: The Spirit #1 (June 1940)
اسپیریت کار خود را در کمیکاستریپ روزهای یکشنبه در روزنامهای شروع کرد که میخواست سهمی از صنعت روبهرشد کمیکبوک داشته باشد، ولی اکنون این شخصیت به یکی از بزرگترین منابع الهام برای قصهگویی سریالی با مخاطب بزرگسال تبدیل شده است. این میراث قابلتوجهی است، خصوصاً با توجه به اینکه این داستانها دربارهی مردی عادی هستند که یک نقاب دومینوی آماتوری به چهره میزند و فتیش کارآگاهبازی دارد. ولی در دستان یک قصهگو/طراح استاد مثل ویل آیزنر (Will Eisner)، هر شخصیتی میتواند خاص شود. اسپیریت مدرکی دال بر این مدعاست.
با اینکه بیشتر ماجراجوییهای اسپیریت در شهر خیالی سنترالسیتی (Central City) اتفاق میافتند، دنی کولت (Denny Colt) کمی جهانگردی نیز کرده است و بهخاطر همین با همهجور خلافکار رودررو شده است. این خلافکاران شامل تیپ زنان اغواگر نیز میشود، زنانی که اسپیریت در ابتدا خاطرخواهشان میشود و بعد باید یک فکری بکند تا آنها را به سزای اعمالشان برساند.
۲۰. زن گربهای (Catwoman)
اولین حضور: Batman #1 (Apr. 1940)
هر زنی که بتواند به دل بروس وین راه پیدا کند، قابلتوجه است. سلینا کایل (Selina Kyle) – با وجود اینکه داستان خاستگاه دقیقی ندارد – چنین زنی است. او زندگی خود را در نقش یک فاحشه، یا سارق حرفهای که وانمود میکرد فاحشه است، شروع کرد. طولی نکشید که زن گربهای جایگاه خود را بهعنوان یکی از بدنامترین شرورهای بتمن تثبیت کرد. با این حال، او وجهتمایزی اساسی با شرورهای دیگر داشت: او بهمراتب طنازتر بود. جنایتهای او در مقایسه با جوکر و آقای فریز (Mr. Freeze) بهمراتب کمآزارتر بودند و طولی نکشید که خرابکاریهای زن گربهای به بازی گربه و… خفاش تبدیل شد.
اما طی چند دههی اخیر زن گربهای تکامل پیدا کرد. او مرز بین قهرمان و شرور را بیشتر از هر موقع دیگری کمرنگ کرد. در حالیکه او داشت مهارت خود را در زمینهی باجگیری تقویت میکرد، به رییس شرکتی بزرگ تبدیل شد. ولی طولی نکشید که نقش محافظ محلهی ایستاند (East End) گاتهام به او سپرده شد و او از مهارتهایش در سرقت استفاده کرد تا از مردم بیگناه محافظت و به بتمن کمک کند. او حتی تعدادی یاغی را زیر بال و پر گرفت. همانطور که رابین، نایتوینگ (Nightwing) و بتگرل (Batgirl) به اعضای مهم خانوادهی مبارزان بتمن تبدیل شدند، کتوومن به اخلاقیات خاکستریای روی آورد که بتمن برای مبارزهاش در راه عدالت به آن نیاز داشت. از موقعیکه بروس از «مرگ» بازگشت، او نیز بهعنوان یکی از اطرافیان بتمن وارد گود شد و نقش خود را بهعنوان قهرمانی در جهان دیسی تثبیت کرد.
سلینا دوران سختی را پشتسر گذاشته است. بهعنوان مثال، هاش (Hush) قلب او را از سینه بیرون کشید و سلینا مجبور شد مرگ دخترش را صحنهسازی کند تا شانسی برای یک زندگی خوب را برای او فراهم کند. در طی تمام این جریانها، سلینا الگویی برای هالی رابینسون (Holly Robinson)، فراری جوان، و کیترینا فالکون (Kitrina Falcone) باقی ماند.
۱۹. جیمز گوردون (James Gordon)
اولین حضور: Detective Comics #27 (May 1939)
طی سالها، جیم گوردون ثابت کرده که در جنگی که بتمن علیه جرموجنایت راه انداخته، بهاندازهی بقیهی اعضای خانوادهی خفاش نقشی حیاتی دارد. در واقع، از بین تمام شخصیتهای مکمل بتمن او تنها شخصیتی است که بهاندازهی خود بتمن قدمت دارد. او و بتمن هردو برای اولین بار در شمارهی ۲۷ دیتکتیو کامیکس در سال ۱۹۳۹ حضور پیدا کردند. محض اطلاع، قدمت گوردون هم از آلفرد و هم از رابین بیشتر است.
گوردون بهترین مرد خانواده نبوده است. چندتا از ازدواجهای او یا بهخاطر خیانت یا مشکلات مربوط به کار (عمدتاً قتل) به جدایی ختم شدند و پسر او ممکن است فردی روانپریش باشد. با توجه به ماهیت کاری که گوردون دارد، دختر گوردون باربارا (Barbara) – که در زمان وقوع حملهای که جلوتر به آن اشاره میشود بتگرل بود – از جانب جوکر مورد حمله قرار گرفت و فلج شد. میتوان گفت ارتباط داشتن با گوردون به هر نحوی یک جور نفرین است. با تمام این تفاسیر، گوردون همیشه پلیسی خوب مانده و همیشه در سمت درست قانون قرار داشته است. او رابط بتمن داخل سیستم است و هردو همکاری بینقصی دارند تا گاتهام را از شر دیوانگانی که در آن جولان میدهند خلاص کنند.
فارغ از تمام این صحبتها، سبیل بدجوری به او میآید.
۱۸. تینگ (The Thing)
اولین حضور: Fantastic Four #1 (Nov. 1961)
هر چهار عضو چهار شگفتانگیز بهحق به این فهرست راه پیدا کردند، ولی ما بالاترین رتبه را به تینگ اختصاص دادیم. وضعیت سه همراه دیگر تینگ بهخاطر قرار گرفتن در معرض اشعههای کیهانی بهتر شد، ولی تینگ، در کنار چند برابر شدن زور بازویش، صرفاً به صخرهای انساننما تغییرشکل میدهد. با وجود ظاهر عجیبش، بن گریم (Ben Grimm) روحی شرافتمند و دیدگاهی مثبت به زندگی دارد. قهرمانهای کمی بودهاند که بهاندازهی تینگ برای محافظت از زمین زحمت کشیده باشند. هیچ انتقامجو یا ایکسمنی پیدا نمیکنید که دربارهی تینگ بدگویی کند. با این حال، با وجود تمام دوستانی که تینگ دارد، او همیشه در باطن خود فردی تنها و منزوی باقی میماند.
۱۷. باربارا گوردون (Barbara Gordon)
اولین حضور: Detective Comics #359 (Jan. 1967)
باربارا، دختر جیم گوردون، کار خود را بهعنوان بتگرل شروع کرد. انگیزهی او انتقامگیری بابت مرگ پدر و مادرش یا شرکت در نهضتی بزرگ علیه جنایت نبود؛ باربارا صرفاً میخواست کمک کند و به بتمن و رابین نشان دهد یک زن هم میتواند از پس انجام کارهایی که آنها میکنند بربیاید؛ و در این کار موفق شد.
بلافاصله پس از اینکه بتگرل معرفی شد، همهی طرفداران با او ارتباط برقرار کردند؛ بخش زیادی از این محبوبیت بهخاطر حضور پرتکرار او در سریال بتمن در دههی ۶۰ بود. طولی نکشید که او در کمیکهای مهم دیسی حضور پیدا کرد، منجمله لیگ عدالت آمریکا، دیتکتیو کامیکس، سوپرمن و حتی اکشن کامیکز (Action Comics). باربارا بهسرعت جایگاه خود را بهعنوان یکی از اعضای خانوادهی خفاش تثبیت کرد. متاسفانه او در این نقش ماندگار نبود.
در خط داستانی «جوک کشنده» (Killing Joke) که آلن مور و برایان بولند (Brian Bolland) تدارک دیده بودند، باربارا از جانب جوکر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از کمر به پایین فلج شد. پس از اینکه طرفداران از روی خشم (یا انزجار) به رفتاری که با باربارا شد اعتراض کردند، این شخصیت با هویت اوراکل (Oracle) به دنیای دیسی برگشت، نقشی که تا به امروز بر عهده دارد. او اکنون نقش ردیاب اطلاعات کل جهان دیسی را ایفا میکند و این مسئله او را به بهترین نمونه از تنوع ابرقهرمانی تبدیل کرده است. اوراکل علاوه بر خانوادهی خفاش، هر شخصیتی را که در صفحات کمیکهای دیسی در جناح خوبی مبارزه میکند، نزد هم نگه میدارد. همچنین او جزو معدود شخصیتهایی است که در چند دهه از وجود داشتنش به معنای واقعی کلمه تکامل پیدا کرده است.
۱۶. رورشاک (Rorschach)
اولین حضور: Watchmen #1 (Sept. 1986)
ابرقهرمانها اغلب در دنیایی سیاه و سفید زندگی میکنند که در آن مرز بین خوبی و پلیدی مشخص است. رورشاک از چنین امتیازی بیبهره است، ولی خودش این را قبول ندارد. در جهان واچمن، رورشاک بهتنهایی به نهضت خود ادامه داد، در حالیکه همهی قهرمانهای دیگر یا بازنشسته شدند یا شروع به همکاری با دولت کردند. با وجود اینکه روشهای رورشاک برای رسیدن به هدف سوالبرانگیزند، ولی ارادهی پولادین او تحسینبرانگیز است. در نهایت، رورشاک حاضر شد تا فداکاری نهایی را انجام دهد تا اطمینان حاصل کند که حقیقت به گوش همه خواهد رسید و بشریت از راه مسامحه (لغتی که رورشاک از آن متنفر است) نجات داده نخواهد شد.
۱۵. مورفیوس (Morpheus – Dream of the Endless)
اولین حضور: The Sandman #1 (Jan. 1989)
مورفیوس ارباب رویاها و سلطان داستانها است و از این نظر یکی از قدرتمندترین نیروها در جهان دیسی است. با این حال، او حاکمی منزوی است که میتوان ازش انتظار کارهای تنگنظرانه و افسردگی شدید داشت. در نهایت، داستان مورفیوس این است که از خود داستانی ندارد. کمیک سندمن دربارهی تلاش این موجود جاودانی برای رویارویی با چالشی غیرممکن و اطمینان حاصل کردن از این است که بقیه داستان او را به یاد بسپرند.
۱۴. ثور (Thor)
اولین حضور: Journey into Mystery #83 (Aug. 1962)
یکی از معروفترین شخصیتهای اسطورههای کلاسیک اسکاندیناوی از قضا یکی از معروفترین ابرقهرمانها نیز میباشد. این شخصیت به لطف فیلمهای موفقی که از او ساخته شده به اوج محبوبیت رسیده است. خدای آذرخش جنگجویی ازگاردی (Asgard) است که بهخاطر خشم و مهارتش در نبرد در ۹ دنیا بسیار پرآوازه است.
ولی اوقاتی که ثور در میدگارد، بین میرایان سپری کرده باعث شده او به قهرمانی واقعی تبدیل شود. ثور اکنون علاوه بر قهرمان خدایان، قهرمان انسانها نیز میباشد. با وجود اینکه هر دو دنیا سعی دارند او را به سمت خود بکشانند و این مسئله گاهی باعث ایجاد تنش میشود، ثور همیشه وفاداری خود را به هر دو دنیا حفظ خواهد کرد.
۱۳. جین گری (Jean Grey)
اولین حضور: X-Men #1 (Sept. 1963)
شاید جین گری زمان زیادی را مرده یا گم شده باشد، ولی او تاثیری آنچنان گسترده در دنیای مردان ایکس دارد که کمتر کسی میتواند در این زمینه با او رقابت کند. او که یکی از اعضای اصلی مردان ایکس بههنگام تاسیس شدنش بود، از هنگام اولین مبارزه با مگنیتو همراه با گروه بوده است. تبدیل شدن تراژیک او به ققنوس تاریک (Dark Phoenix) باعث مرگ میلیاردها نفر، منجمله خودش، شد. این اتفاق تا به امروز یاد و خاطرهی اعضای گروه را میآزرد؛ مهم نیست که داستانهای بعدی تا چه حد سعی کنند این واقعه را تحتالشعاع قرار دهند. پس از این اتفاق جین باز هم «مرد»، ولی حضور او همیشه بین اعضای مردان ایکس حس میشود. سوال اینجاست که آیا ققنوس تاریک دوباره به پا خواهد خاست؟
۱۲. مرد آهنی (Iron Man)
اولین حضور: Tales of Suspense #39 (Mar. 1963)
هیچ ابرقهرمانی بهاندازهی مرد آهنی از تب جدید فیلمهای ابرقهرمانی سود نبرده است. حالا همه با داستان تونی استارک (Tony Stark)، صنعتگر میلیاردر که موفق شد با ساختن زرهای فوقپیشرفته خود را از مرگ حتمی نجات دهد، آشنا هستند.
مرد آهنی نماد قدرت بیحدوحصر علم است، ولی جذابیت این شخصیت در این ویژگی خلاصه نمیشود. با وجود ظاهر جذاب و زندگی راحت، استارک مردی بسیار مشکلدار است. او در باطن از خود متنفر است و حتی گاهی آرزوی مرگ میکند، برای همین زندگی خود را وقف این کرده تا میراثی صلحآمیزتر و صادقانهتر برای اسم استارک بسازد.
۱۱. دیک گریسون – رابین (Dick Grayson – Robin)
اولین حضور: Detective Comics #38 (Apr. 1940)
حتی اگر اسم «دیک گریسون» برایتان آشنا نباشد، میتوانید مطمئن باشید که میدانید او کیست. او همان پسر کمسنوسالی بود که شورت سبز و چکمههای الفمانند به تن داشت. او کهنالگوی «دستیار ابرقهرمان» را بنا نهاد: رابین، پسر شگفتانگیز (Robin, the Boy Wonder). نکتهی تحسینبرانگیز دربارهی این شخصیت این است که او جزو معدود شخصیتهای کمیکبوکی است که طی سالهای پس از معرفی شدنش در سال ۱۹۴۰، بهشکل قابلتوجهی رشد کرده است؛ چه از نظر سنی، چه از نظر شخصیتی.
گریسون از رابین به نایتوینگ و سپس به بتمن تغییر هویت داد. او تایتانهای نوجوان را رهبری کرد و بهعنوان یکی از اعضای غریبهها (Outsiders) و لیگ عدالت فعالیت کرد. شاید مهمترین دستاورد او این باشد که با همهی قهرمانهای جذاب دیسی رابطهی رمانتیک داشته است. رزومهی ابرقهرمانی دیک گریسون از گزینههای زیادی تشکیل شده است. دیک گریسون آنقدر با قهرمانهای مختلفی رابطه دارد که اگر بمیرد، تاثیر آن تا سالها در جهان دیسی حس خواهد شد. مرگ او شاید از مرگ بتمن تاثیر عمیقتری داشته باشد. این بیانیه بهتنهایی ارزش او را بهعنوان یک قهرمان نشان میدهد.
۱۰. دردویل (Daredevil)
اولین حضور: Daredevil #1 (Apr. 1964)
شاید نظرتان این باشد که فیلم هالیوودی بیکیفیتی که سال ۲۰۰۳ از دردویل روی پرده رفت، دلیل کافی برای این است که دردویل از بخش ۱۰ برتر فهرست خارج شود، ولی کمیکهای این شخصیت آنقدر قویاند که برای بالا رفتن جایگاه و اهمیتیش نیازی به فیلم نیست. تازه یک سریال بسیار خوب از دردویل منتشر شد که فیلم ۲۰۰۳ را تا حد زیادی جبران کرد.
یک سری از بهترین داستانهای ابرقهرمانی با محوریت مرد نترس (The Man Without Fear = لقب دردویل) نوشته شدهاند. در شخصیتی که حس عذابوجدان کاتولیکی او باعث شده که لباس ابرقهرمانی تنگ و قرمز به تن کند، هرشب وارد خیابانها شود و با نینجاها و روانپریشها مبارزه کند، جذابیتی عمیق نهفته است. دردویل بیشتر از هر شخصیت دیگری بهخاطر ماموریت قهرمانانهاش عذاب میکشد، ولی همیشه دوباره به پا میخیزد و به میدان مبارزه برمیگردد.
۹. هالک (The Hulk)
اولین حضور: The Incredible Hulk #1 (May 1962)
هرکسی که نسبت به دنیای اطرافش احساس خشم کرده، میتواند با هالک احساس همذاتپنداری کند. این قهرمان دینامیک دکتر جکیل و مستر هاید (Dr. Jekyll and Mr. Hyde) را مستقیماً به دنیای مارول منتقل کرده است. دکتر بروس بنر (Bruce Banner) مردی باهوش، ولی بهشدت مشکلدار است که دوران کودکی پرآزاری را پشتسر گذاشته است. یک روز، پس از اینک یک بمب گامایی بنر را به هالک شکستناپذیر تبدیل کرد، آن رنج و عذاب درونی شکل فیزیکی پیدا کرد.
بنر سالهای زیادی را صرف فرار کرد، آن هم در حالیکه شرورهای انسان و غیرانسان سعی کردند او را دستگیر کنند. منتها نکتهای که همیشه فراموش میکنند این است که هالک قویترین قهرمان ممکن است. شهروندان عادی در جهان مارول باید از این موضوع شاکر باشند که این گرایش قهرمانانه در هر دو شکل متفاوت او باقی میماند.
۸. والی وست – فلش (Wally West – Flash)
اولین حضور: The Flash #110 (Dec. 1959 – Jan. 1960)
والی وست شاید اولین (یا حتی دومین) فلش نباشد، ولی او در دوران فعالیت خود بهعنوان بچهفلش (Kid Flash) – و پس از مرگ بری آلن بهعنوان فلش بزرگسال – چنان تاثیری عمیقی به جا گذاشت که وقتی دیسی اعلام کرد که بری آلن قرار است بهعنوان فلش اصلی برگردد، طرفداران عصبانی شدند.
والی وست هم مثل دیک گریسون شخصیتی است که از زمان پیدایشش رشد زیادی پیدا کرده است. او بزرگ شد، ازدواج کرد، دو بچه از او به دنیا آمد و نیروی سرعت (Speed Force) را کشف کرد. نیروی سرعت توضیح شبهعلمی برای منشاء قدرت فلش است. همچنین والی یکی از اعضای تایتانهای نوجوان، تایتانهای نوجوان جدید (New Teen Titans) و لیگ عدالت بوده است. اساساً والی وست یکی از بزرگترین قهرمانهای دیسی است، حتی اگر دوندهی سرخ اصلی نباشد.
۷. هال جوردن – فانوس سبز (Hal Jordan – Green Lantern)
اولین حضور: Showcase #22 (Oct. 1959)
هیچ مردی بهاندازهی هال «هایبال» جوردن تجلی بهتری از شعار فانوس سبز «ترس بیترس» (No Fear) نیست. اول از هر چیزی اجازه دهید به مسئلهی واضح اشاره کنیم: هال دوران بسیار تاریکی را پشتسر گذاشته است. وقتی پارالاکس (Parallax) او را تسخیر کرده بود، چیزی نمانده بود که سپاه فانوس سبز را نابود کند. ولی از آن موقع به بعد – و پس از رستگاری متعاقب در جریان خط داستانی «شب آخر» (Final Night) که او در آن برای نجات زمین جان خود را فدا کرد – هال احیا شد و نمایندگی فانوس سبز را در نیروی پلیس بینکهکشانیای بر عهده گرفت که بیش از ۷۲۰۰ نیرو دارد.
همچنین هال یکی از معدود قهرمانان دیسی است که در برابر مزخرفات بتمن پیرامون «یا حرف من یا هیچی» بردباری نشان نمیدهد. هرکس دیگری جای بود، با مشاهدهی بتمن عصبانی خودش را خیس میکرد. ولی هال چنین شخصی نیست. جوردن مردی است که ترس در دلش جا ندارد، و برای همین فانوس سبز بینقصی است.
البته اگر آن قضیهی نسلکشی را که پیشتر به آن اشاره کردیم نادیده بگیریم.
۶. کاپیتان آمریکا (Captain America)
اولین حضور: Captain America Comics #1 (Mar. 1941)
کاپیتان آمریکا کسی است که وقتی انتقامجویان نیازمند گردهمایی هستند فریاد میزند «انتقامجویان گرد هم آیید!» (Avengers Assemble) و پشت این اتفاق دلیل وجود دارد. او قهرمانی است که همه در جهان مارول بهعنوان الگوی خود به او نگاه میکنند و میخواهند مثل او شوند. او یک بچهمثبت واقعی است. او همیشه در جناح خوبی و درستی است و وقتی پای حق و درستی در میان است، با کسی معامله میکند. برای همین است که کاپیتان آمریکا آن شعار را فریاد میزند. وقتی او بقیه را صدا میزند، همهی قهرمانها به ندایش گوش میدهند. از موقعیکه استیو راجرز (Steve Rogers) لاغرمردنی در جریان عملیات تولد دوباره (Operation: Rebirth) در جنگ جهانی دوم به قدرتهایش دست پیدا کرد، روند همین بوده است.
کاپیتان آمریکا وطندوستی واقعی است، وگرنه چه دلیلی دارد ستارهای روی سینهاش و یک A به نشانهی آمریکا روی پیشانیاش نقش بسته باشد و سپری ستارهنشان با خود حمل کند که در پرتاب کردن آن مهارتی فوقالعاده دارد؟ شاید کاپیتان آمریکا قدرتهای شخصی مثل سوپرمن را نداشته باشد، ولی با قدرت یا بیقدرت، او تا آخرین نفس از خانهاش دفاع میکند. بهطور خلاصه و مفید، کاپیتان آمریکا برجستهترین الگو و منبع الهام در جهان مارول است.
۵. واندر وومن (Wonder Woman)
اولین حضور: All Star Comics #8 (Dec. 1941)
واندر وومن یکی از اضلاع مثلث طلایی دیسی است (دو ضلع دیگر بتمن و سوپرمن هستند). او نهتنها بهخاطر قدرتبخشی خود به زنان، بلکه بهخاطر نقش خود بهعنوان سفیر صلح و عشق به شخصیتی نمادین تبدیل شده است. با اینکه او جنگجویی زیرک است، قدرت واقعی او در باورش به حقیقت و عدالت نهفته است. حتی اسلحهی اصلی او هم کمند حقیقت (Lasso of Truth) است، کمندی که وقتی کسی را اسیر میکند، در جستجوی یافتن حقیقت او برمیآید. با توجه به اینکه خالق واندر وومن ویلیام مولتون مارستون (William Moulton Marston) است – ابداعکنندهی تست پولیگراف یا دروغسنج – جای تعجب ندارد که «حقیقت» یکی از جنبههای مهم شخصیت واندر وومن است.
او زندگی خود را بهعنوان نمادی علیه سنگدلی آغاز کرد و بهطور کلی جایگزینی برای شخصیتهای بزنبهادر و اکشن دیسی مثل بتمن و سوپرمن به حساب میآمد. واندر وومن که با هویت یک زن آمازون به تصویر کشیده شده بود، استعارهای برای تکامل زن مدرن بود، خصوصاً با توجه به اینکه قدرت و نفوذ زنها در جامعهای که در گذشته تحت سلطهی مردان بود، رو به افزایش بود. با اینکه تصویرسازی اولیهی واندر وومن و آرمانهای فمینیسم دقیقاً با هم مطابقت ندارند، او یکی از اولین قهرمانهایی بود که خوانندگان مونث میتوانستند بهعنوان نمایندهی خود بپذیرند.
واندر وومن با اسم دایانا (Diana) از گِل دور خانهاش تمیسکیرا (Themyscira) زاده شد. او شاهدختی آمازون بود که در مقام یک جنگجو پرورش یافت، ولی تصمیم گرفت نقش سفیر بین زمین و آمازون را ایفا کند. با اینکه او روی توسل به صلح و دیپلماسی تاکید دارد، هیچگاه از مبارزه عقبنشینی نکرده است و اغلب نقش جنگجویی را که باید تصمیمهای سخت بگیرد، بهخوبی ایفا کرده است. واندر وومن یکی از اشرافزادهترین ابرقهرمانهاست و یکی از شخصیتهای کلیدی در مسیر تکامل ابرقهرمانها به شکلی که امروز میشناسیمشان بوده است.
۴. وولورین (Wolverine)
اولین حضور: The Incredible Hulk #180 (Oct. 1974)
شاید خیلیها ادعا کنند که وولورین توجه بیش از حد دریافت میکند، ولی محبوبیت او دلیل موجه دارد. او در کاری که انجام میدهد بهترین است. کاری هم که انجام میدهد از جرواجر کردن آدمبدها و نوشیدن آبجو تا اغوا کردن زنها و حضور پیدا کردن در تمامی کمیکهای مردان ایکس و انتقامجویان بهصورت همزمان متغیر است. تمام فیلمها، سریالها و بازیهایی که او در آنها حضور پیدا کرده نیز جای خود دارند.
سر وولورین بدجوری شلوغ است، ولی دلیلی پشت آن است. این جهشیافتهی در ظاهر رویینتن بهاندازهی عمر چند آدم درد و عذاب تحمل کرده است. ماجراجوییهای ابرقهرمانیای که درگیرشان میشود، صرفاً راهی برای او هستند تا روی زمان حال متمرکز بماند و به گذشته فکر نکند. بهترین راه برای توصیف وولورین «سامورایی شکستخورده» است. او آنقدر به سرگردانی ادامه میدهد تا اشتباهات گذشتهاش را جبران کند، با اینکه میداند چنین اتفاقی غیرممکن است.
۳. مرد عنکبوتی (Spider-Man)
اولین حضور: Amazing Fantasy #15 (Aug. 1962)
پیتر پارکر جوانی ساده و معمولی است. او معمولیترین جوانی است که میتوانید تصور کنید، ولی فرق او با جوانهای معمولی دیگر این است که وقتی عنکبوتی رادیواکتیو او را گاز میگیرد، به قدرتهایی غیرمعمول دست پیدا میکند. با اینکه مرد عنکبوتی قدرتهایی خارقالعاده دارد، ولی پیتر پارکر همچنان باید با چالشهای زندگی طبقهمتوسط سر و کله بزند، چالشهایی از قبیل مشکلات عاطفی، خرج درآوردن، مراقبت از خانواده، فارغالتحصیل شدن. اساساً مرد عنکبوتی همهی کلیشههای مربوط به زندگی روزانهی ما را از زاویهی دید یک ابرقهرمان تعریف میکند.
پیتر پارکر در بین ابرقهرمانهای سطحبالا جایگاهی منحصربفرد دارد. اغلب او بابت مرگ دوستان و عزیزانش مقصر شمرده میشود. حتی در داستان خاستگاهش، او از روی خودخواهی به یک خلافکار اجازه داد تا فرار کند، ولی آن خلافکار عمو بن را کشت. سنگینی عذابوجدان حاصل از این اتفاق هیچگاه سبکتر نشد و او کل عمرش را صرف جبران این اشتباه کرد. با این حال، او یک انسان باقی ماند. او اشتباههای جدیدی مرتکب شد. ولی قدرت شخصیت پیتر در این نهفته بود که همیشه سعی کرد آن اشتباهات را جبران کند، از گذشتهاش درس یاد بگیرد و به بقیه اجازه ندهد اشتباههای او را تکرار کنند. از بسیاری لحاظ، پیتر پارکر تراژیکترین قهرمان تمام دوران است. او هوشی سرشار دارد و میتوانست با توسل به آن یک عالمه خیر به دنیا برساند، ولی او از این هوش در راستای جنگیدن با شرورهای دیوانه در لباس تنگ ابرقهرمانی استفاده میکند.
با تمام این تفاسیر، مرد عنکبوتی یکی از بذلهگوترین و مفرحترین قهرمانهای تاریخ است. کلکلها و کریخوانیهای او وسط مبارزه همیشه جذاب هستند و او میتواند حتی سهمگینترین موقعیتها را نیز با شوخیهایش کمی قابلتحملتر کند. وقتی مرد عنکبوتی جایی حضور دارد، حتی یک لحظهی کسلکننده هم وجود ندارد. قهرمانی نمادین که زیاد خودش را جدی نمیگیرد، واقعاً لایق ستایش است.
۲. بتمن (Batman)
اولین حضور: Detective Comics #27 (May 1939)
او بزرگترین کارآگاه دنیاست. در زمینهی هنرهای رزمی کسی روی دست او بلند نمیشود. او غمگینترین میلیاردر دنیاست. او تنها انسان در لیگ عدالت است که بدون ابرقدرت شانهبهشانهی موجودات خدامانندی مثل سوپرمن و واندروومن میایستد. متاسفانه یا خوشبختانه بروس وین یک مرد معمولی است و آنقدر نسبت به ماموریتش تعهد دارد که کل زندگی و وجودش را فدای مبارزهای بیپایان کرده است. از همه مهمتر، او فوقالعاده ثروتمند است و میتواند دل هر زنی را که آنقدر بدشانس است که سر راه او قرار بگیرد، به دست بیاورد. بروس وین همهچیز تمام است.
وقتی بروس پسربچهای بیش نبود، پدر و مادر او جلوی چشمهایش کشته شدند. پس از این اتفاق، بروس خود را وقف یک چیز کرد: اینکه شهر گاتهام را از جرم و جنایت و فسادی که از او یک یتیم ساخت پاک کند. بروس با کمک خدمتکارش آلفرد پنیورث (Alfred Pennyworth) و با دنبال کردن نهضت خستگیناپذیرش، دائماً مرز بین عدالت و دیوانگی را میپیماید. البته بسیاری از افراد اخلاقیات بروس را بهخاطر اینکه پسربچهای بیتجربه مثل رابین را به ماموریتهای خطرناک اعزام کرده زیر سوال بردهاند، ولی مبارزهی همیشگی بروس علیه خلافکاران و شروران جنبهای افسانهای پیدا کرده است. او دهها نفر را متقاعد کرده تا به نهضت او بپیوندند و با اینکه او بعضیوقتها بیش از حد پارانوید میشود (کسی برادر چشم (Brother Eye) را یادش میآید؟ هوش مصنوعیای که بروس وین برای جاسوسی ابرقهرمانهای دیگر درست کرده بود؟)، ولی او مردی است که برای هر موقعیتی آماده است.
بتمن با هرجور دشمنی که فکرش را بکنید جنگیده است: هیولاها، بیگانههایی از دنیاهای دیگر، تروریستهای بینالمللی، ابرشرورهای جورواجور و حتی خود سوپرمن. شاید تنها اشکال بتمن این باشد که هیچوقت راضی نمیشود. مشخص است که او هر چقدر کار انجام دهد، هیچگاه کافی نخواهد بود. برای همین است که بقیهی اعضای خانوادهی خفاش که پیشتر در این فهرست گنجانده شدند نقشی حیاتی دارند؛ برای تحت کنترل نگه داشتن بتمن، کمک لازم است!
۱. سوپرمن (Superman)
اولین حضور: Action Comics #1 (June 1938)
انتظار شخصیت دیگری را داشتید؟ سوپرمن الگوی اصلی برای تمام ابرقهرمانهای مدرن است. او کاندیدای اصلی برای مهمترین شخصیت خلقشده در دنیای کمیکهای ابرقهرمانی است. سوپرمن قهرمانی است که پتانسیل همهی ما برای بزرگ بودن در او تجلی پیدا کرده است. او فانوسی روشن در تاریکی و بارقهای از امید در دنیایی ناامید است. او کهنالگویی است که میتوانیم تمام آرمانهای خود را در او ببینیم؛ خواه او را بهشکل ناجیای مسیحوار ببینید، خواه بهشکل مبصری آبیپوش، تاثیر سوپرمن روی سبک ابرقهرمانی و فرهنگ عامه انکارناپذیر است.
سوپرمن، با نام اصلی کال-ال (Kal-El) از سیارهای در حال نابودی به نام کریپتون (Krypton) به زمین فرستاده شد و در شهری کوچک در کانزاس به نام اسمالویل (Smallvlle) رشد پیدا کرد. او از دوران کودکی با آرمانهای آمریکایی بزرگ شد. پدر و مادر مهربان او، جاناتان و مارتا کنت، نام زمینی کلارک کنت را برای او برگزیدند و به او یاد دادند تا از قدرتهایش برای خدمت به بشریت استفاده کند. او در دوران بزرگسالی کلانشهر متروپلیس را بهعنوان خانهی خود برگزید. او بارها این شهر – و دنیا را – نجات داد. با اینکه شخصیتهای دیگری طی سالها در این نهضت به او ملحق شدند، در آخر مرد پولادی (Man of Steel) بود که توجه شروران، احترام همکاران و تحسین و ستایش مردم دنیا را به خود جلب کرد.
سوپرمن نمادینترین شخصیت در دنیای کمیک است: نشان Sمانند او که در کریپتون نماد امید است، به نمادی جهانی برای حقیقت و عدالت تبدیل شده است. با اینکه سوپرمن در ابتدا قهرمانی آمریکایی بود، بهمرور زمان به نماد امید و معرفت برای کل بشریت تبدیل شد.
منبع: IGN
انتشار یافته در:
در کل مقاله ی خوبی بود من ۲ بار خوندم راضی بودم
ممنون
خودتون میگید شزم حتی از سوپرمن وبتمن هم محبوب تر بوده ولی نفر ۵۰ هستش خیلی ضایع هست که اینجوری بعضیا رد به نظر شخصی خودم الکی تو ۵۰ نفر اول گذاشتید
ولی شزم حقش بیشتر بود چه تو انیمیشین چه تو فیلم و کمیک
آره ولی خب داریم در مورد دههی ۴۰ صحبت میکنیم. الان جایگاه شزم به نظرم در حد همون مقام ۵۰ یا نهایتاً ۴۰ هست.
مقاله ی خیلی خوبی بود اکثر اونایی که ماله دیسی و مارول نبودن رو نمی شناختم.
ولی وقعا هالک جاش در ۱۰ تای اول نیستدقهرمان هایی با داستان های پیچیده تر زیادی می شداش گذاشت .
با جای بتمن و بقیه اعضا ی بتفمیلی هم موافق نیست ، با اینکه آره یوپرمن الگویی خیلی بزرگیه ولی برای من خیلی شخصیت باز و روشنی داره . بمتن این شکلی نیست شخصیت دارک و پیچیده داره .
برای کسایی که کمیک زیاد می خونن احتمالا روشنه که اوریجین بتمن و اعضای خانواده اش یکی از بهتربن اریجین های قهرمان ها است و با اینکه دی سی در کمیک داره اصالت و روح بتمن رو از بین می بره ولی بتمن هنوز یکی از محبوب ترین ها است . و سوپرمن با اینکه داستان های جالبی داره ولی اونقدر روشن و خفنه که تو ی ذوق آدم می زنه و این بده .
منم خودم با این موافقم که بتمن از بسیاری لحاظ به سوپرمن برتری داره، ولی خب امتیاز پیشکسوتی سوپرمن خیلی سنگینه.
نمیدونم... این نظر منه و شاید چرت باشه ولی بهنظرم رتبهبندی زیاد جالب نیست. بجز جایگاه اول و دوم (البته بهنظرم این دو تا جایگاه درستن)، مثلاً یکم برای من ساسه که میبینم جیمز گوردون رتبهی بهتری از جان کنستانتین یا پانیشر داره.
ولی بگذریم، خود مقاله رو عشقه بابا! عجب مقالهی بمبی.
باعث شد من کمیک Ex Machina رو بذارم توی لیست. همینکه اسامیای مثل برایان کی. وان بزرگ، دارث ویدر و کارلئونه اومد وسط یهو حس کردم باید این کمیک رو بخونم. :)) کی. وان با کمیک Saga خودش رو تا همیشه تو دلم جا کرده.
و اسپکتر هم بدجوری چشمک میزنه. همیشه یه ارادتی داشتم بهش، با اینکه خیلی کم ازش خوندم.
آره حدس میزدم به جایگاه کنستانتین معترض باشی. :)) کلاً بعضی از جایگاههاش یکم پایینن. مثل گوست رایدر و مون نایت که لایق بودن تو پنجاهتای اول باشن.
فربد یه سوال؛ اگه تو رتبهبندی میکردی، مورفئوس چندم بود؟
اگه بخوایم از دید آبجکتیو نگاه کنیم، به نظرم جایگاهش توی این فهرست مناسبه.
ولی اگه بنا بر سلیقهی من بود مسلماً توی تاپ ۱۰ قرارش میدادم. ولی دقیقاً نمیدونم کجای تاپ ۱۰.
کاملا موافقم
عجب مطلب خوبی. دستتون درد نکنه
خواهش میکنم. بهونهی خوبیه برای آشنایی با یه سری ابرقهرمان ناشناختهتر.