شناسنامهی فیلم بورات: یادگیریهای فرهنگی آمریکا برای انجام منفعت ملت پرشکوه قزاقستان
کارگردان: لری چارلز
بازیگران: ساشا بارون کوهن، کن داویتیان، لونل کمبل، پاملا آندرسون
خلاصه داستان: بورات ساگدیف از جانب دولت قزاقستان مامور میشود تا به آمریکا سفر کند و درسهای فرهنگی از مردم و مقامات آمریکا یاد بگیرد و به قزاقستان برگردد و این درسها را با مردمش به اشتراک بگذارد، اما در آمریکا بورات یکدل نه صددل عاشق پاملا آندرسون، ستارهی سریال بیواچ (Baywatch) میشود و در صدد این برمیآید که او را بیاید و با او ازدواج کند…
امتیاز imdb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
امتیاز متاکریتیک: ۸۹ از ۱۰۰
ساشا بارون کوهن (Sacha Baron Cohen) یکی از منحصربفردترین کمدینّهای تاریخ است. حدوداً بیست سال پیش، این ترول حرفهای با سریال دا علیجی شو (Da Ali G Show) نوع خاصی از کمدی را بنا نهاد که بهترین راه برای توصیف آن «دوربین مخفی روی اسید» است. هدف از دوربین مخفی، در سادهترین حالتش، این است که یک آدم از همهجا بیخبر را سرکار گذاشت. اما شیوهی سر کار گذاشتن کوهن آنقدر پیشرفته و دیوانهوار است، به چنان درجهای از بداههگویی و ابتکار عمل از جانب خودش نیاز دارد و گاهی آنقدر از لحاظ مالی و جانی خطرناک میشود که مقایسه کردن آن با دوربین مخفیهای معمولی بیانصافی است.
در دا علی جی شو، کوهن سه پرسونای بسیار متفاوت برای خود ایجاد کرد: علیجی، بورات (Borat) و برونو (Bruno). او در جلد این سه پرسونا فرو میرفت، با افراد مختلف (مثل دولتمردان، شاغلان، فعالان اجتماعی، مقامات مذهبی و…) قرار مصاحبه میگذاشت و مسخرهترین و احمقانهترین سوالها را از آنها میپرسید. طنز سریال بر پایهی همین استوار بود؛ بر پایهی اینکه خود کوهن و دستاندرکاران سریال کلی زحمت کشیدهاند تا مصاحبهای با افراد مهمی چون نوآم چامسکی (Noam Chomsky) و جروم آیزاک فریدمن (Jerome Isaac Friedman) (برندهی نوبل فیزیک بهخاطر اثبات وجود کوارکها) ترتیب دهند تا علیجی از آنها احمقانهترین سوالهای ممکن را بپرسد.
از بین این سه پرسونا، معروفترینشان بورات، خبرنگار شیرینعقل قزاقستانی است. عمدهی شهرت بورات به فیلمی که دربارهی او در سال ۲۰۰۶ روی پرده رفت برمیگردد. از بعضی لحاظ فیلم بورات برای کوهن تجربهای جدیدی بود. او با سر کار گذاشتن افراد سرشناس غریبه نبود و در دا علی جی شو این کار را دهها بار انجام داده بود، اما در دا علی جی شو او عمدتاً در مقام خبرنگاری قلابی آدمها را سرکار میگذاشت و ترول میکرد؛ بهعبارت دیگر، در سریال او در بستری نسبتاً امن و قابلپیشبینی کار خود را انجام میداد.
اما در فیلم بورات، مقیاس شوخیها و ترول کردنهای او وسیعتر و بلندپروازانهتر شد و روندی که شوخیهایش طی میکند، بهاندازهی سریال فرمولوار و قابلپیشبینی نیستند. دلیل واضح این موضوع این است که بورات فیلم است و فیلمها هم معمولاً پرزرقوبرقتر از سریالها ساخته میشوند. اما دلیل دیگر به وجود داستان در خود فیلم برمیگردد که ترکیبی از پیرنگ از پیشتعیینشده و بداههگویی لحظهای است.
در این فیلم بورات از طرف دولت قزاقستان مامور شده تا به آمریکا (به گفتهی خودش «بزرگترین کشور دنیا») برود و از آمریکاییها درسهای فرهنگی یاد بگیرد تا به کمک فرهنگ غنی آمریکا به غنای فرهنگی قزاقستان کمک کند. این سناریو برای این فیلم ایدهآل است، چون نقطهی اتصال منطقی و مناسبی برای بخشهای متفاوت و از هم گسستهی فیلم فراهم میکند. اما در این فیلم بورات خبرنگاری خشکوخالی نیست. چون با دیدن سریال بیواچ (Baywatch) در تلویزیون آمریکا یک دل نه صد دل عاشق یکی از ستارههای آن به نام پاملا اندرسون (Pamela Anderson)، یکی از سلبریتیهای معروف اوایل قرن ۲۱، میشود. از جایی به بعد، اهمیت عشق او به پاملا اندرسون از ماموریتی که دولت قزاقستان به او واگذار کرده بیشتر میشود، باعث ایجاد کدروت بین او و دستیارش عظمت باگاتوف (Azamat Bagatov) میشود و اقامت او در آمریکا را تحتالشعاع قرار میدهد.
در این فیلم، قزاقستان بهشکل دربوداغانترین کشور ممکن به تصویر کشیده. طبق حرفهایی که بورات میزند، و طبق تصویری که در ابتدای فیلم از کوزِک، دهکدهی محل زندگی خود به تصویر میکشد، در این کشور تابوهای جنسی مثل زنای با محارم، فحشا یا تجاوز عناصر فرهنگی پذیرفتهشده و عادیسازیشده هستند و قزاقستانیها (منجمله خود بورات)، بهخاطر ازدواج نزدیکان با یکدیگر دچار اختلالات ژنتیکی جورواجور و ضریب هوشی بسیار پایین هستند.
قزاقستان بهترین کشور ممکن برای هجو شدن با آن هدفی بود که کوهن در ذهن داشته، چون بهقدر کافی ناشناخته است تا بتوان بهشکلی طنزآمیز آن را از نو تعریف کرد و از طرف دیگر، فرهنگ آن طوری نیست که مقاماتشان بهخاطر تصویرسازی توهینآمیز از کشورشان دستور مرگ ساشا بارون کوهن را صادر کنند.
با این که تصویرسازی فیلم از قزاقستان بهطور شوکهکنندهای توهینآمیز است، ولی بهخاطر تفاوت فاحش آن با قزاقستان واقعی بهزحمت میتوان از آن انتقاد کرد. در خود قزاقستان نیز واکنشها به فیلم متفاوت بودهاند. برخی از قزاقها آن را کوباندهاند و برخی دیگر نیز طنز آن را درک کردهاند و حتی کوهن را به کشورشان دعوت کردهاند تا آنجا را از نزدیک ببیند. اما در نهایت قضاوت کردن فیلم بر اساس تصویری که از قزاقستان به تصویر میکشد گمراهکننده است. همانطور که خود کوهن بیان کرده است:
هدف دست انداختن قزاقستان نبود. هدف دست انداختن کسایی بود که باور دارن قزاقستانی که من به تصویر میکشم ممکنه وجود داشته باشه؛ کسایی که باور دارن کشوری هست که توش همجنسگراها کلاه آبی سرشون میکنن و زنها توی قفس زندگی میکنن و مردم ادرار تخمیرشدهی اسب میخورن و سن رضایت برای عمل جنسی افزایش پیدا کرده تا برسه به ۹ سال!
این نقلقول بهخوبی فلسفهی پشت طنز بورات را شرح میدهد. کاری که کوهن در نقش بورات انجام میدهد، سوءاستفاده از نادانی مردم آمریکا نسبت به کشورهای دیگر دنیا، فرهنگشان و بهطور کلی دوگانگی «جهان اول» و «جهان سوم» است. بورات این تصور را ایجاد میکند که فردی متعلق به جهان سوم است و برای همین انتظارات کسانی که با او مصاحبه میکنند، آنقدر پایین میآید که انتظار هر باور احمقانه، هر کار خجالتآور و هر حرف ناشایستی را از او دارند، فقط و فقط برای اینکه او متعلق به جهان سوم است و از او انتظار بیشتری نمیتوان داشت.
مثلاً در یکی از صحنههای بامزهی فیلم، بورات در حال مصاحبه کردن با باب بار (Bob Barr)، یکی از اعضای سابق کنگرهی ایالت جورجیا است. بورات به او میگوید: «توی کشور من رسم بر اینه که اول [هر جلسه] پنیر بخوریم.» باب بار از روی نزاکت یک لقمه پنیر توی دهانش میگذارد. پس از آن، این گفتگو بین آنها اتفاق میافتد:
بورات: «زن من این پنیر رو درست کرده.»
باب بار: «بسیار خوب.»
بورات: «اون پنیر رو از شیر سینههای خودش درست کرده.»
باب بار: [در حالیکه در چشمهایش وحشتی سرکوبشده موج میزند، پنیر را قورت میدهد]
این صحنه این تصور را ایجاد میکند که باب بار واقعاً حرف بورات را باور کرده است. بسیاری از صحنههای فیلم ساختاری مشابه دارند:
۱. بورات در محیطی جدی حرفی مضحک میزند یا سوالی مضحک میپرسد
۲. شخص مقابل با حالتی معذب به حرف احمقانه و شوکهکنندهی او واکنش نشان میدهد
با اینکه بسیاری از این صحنهها طوری تدوین شدهاند که شخص مقابل احمق یا نادان به نظر برسد، ولی باید در نظر داشت که گفتگوهایی که بورات با اشخاص داخل فیلم انجام میدهد، تدوینشده است و گاهی فقط چند ثانیه از ملاقاتی چند ساعته را در بر میگیرد. همچنین تکنیکهایی که کوهن و دستاندرکارانش برای ترتیب دادن این گفتگوها و مصاحبهها ترتیب دادهاند، تکنیکهای مشابه به خبرنگاری مچگیرانه (Gotcha Journalism) است، یعنی تکنیکهایی که در آن شخص مقابل در عمل انجامشده قرار میگیرد و به سمتی سوق داده میشود که حرفی بزند یا کاری کند که باعث شود جلوهای بد پیدا کند و موقعیکه فهیمده سرش گول مالیده شده، دیگر خیلی دیر شده است.
بنابراین نکتهی مهمی که باید در مورد بورات (و بهطور کلی آثار کوهن) در نظر داشت این است که نباید همهی اشخاصی را که در فیلم دخیل هستند قضاوت کرد یا از روی آثار او نتیجهگیریهای مطلقگرایانه و سفتوسخت دربارهی مردم و مقامات آمریکا و بریتانیا کرد (دو کشوری که عمدتاً هدف هجو او هستند)؛ بهجز در مواردی که شخصی علناً حرفی نژادپرستانه یا زنستیزانه میزند. اجازه دهید با یک مثال منظور را دقیقتر مشخص کنیم.
در صحنهای از فیلم بورات به مراسم نمایشی کابویها (Rodeo) میرود تا در آنجا سرود ملی آمریکا را بخواند. پیش از نمایش او با بابی رو (Bobby Rowe) یکی از عوامل نمایش حرف میزند. در طی این گفتگو، بابی رو (که نمونهی بارز مرد راستگرای آمریکایی است)، به بورات میگوید سبیلش را بزند تا با مسلمانها اشتباه گرفته نشود و با طعنه میگوید در آمریکا هم سعی دارند مثل قزاقستان همجنسگراها را دار بزنند. وقتی یک نفر اینقدر علنی و مشتاقانه نظرات متعصبانهی خود را برملا میکند، جایی برای تفسیر باز نمیگذارد. حتی در مصاحبهای که پس از انتشار فیلم با بابی رو شد، او از نظرات متعصبانهای که به بورات گفت ابراز پشیمانی نکرد و دوباره با روکشی منطقیتر تکرارشان کرد. در چنین حالتی میتوان بابی رو را قضاوت کرد و کاری را که کوهن سعی در انجامش داشت (برملا کردن تعصب خفته در آمریکا) جدی گرفت. بهطور کلی، در آثار کوهن افراد راستگرا همیشه راحتترین هدف برای دست انداخته شدن هستند و آن چیزی را که کوهن دنبالش است، راحتتر از اقشار دیگر در اختیارش قرار میدهند.
اما گاهی، تصویر بدی که از افراد دخیل در فیلم به تصویر کشیده میشود، ممکن است حاصل عوامل مختلفی باشد که لزوماً ریشهای بدخواهانه ندارند؛ مثل در عمل انجام شده قرار گرفتن، همرنگ جماعت شدن، تلاش برای خنثیسازی موقعیتی معذبکننده و…. کمی جلوتر، پیش از اینکه بورات نسخهی هجوآمیز خود از سرود ملی قزاقستان را روی موسیقی سرود ملی آمریکا بخواند و در سالن نمایش غوغا راه بیندازد، خطاب به حضار میگوید که:
- قزاقستان از جنگ آمریکا با ترور حمایت میکند (در این قسمت بورات به شکل هوشمندانهای به جای War on Terror (جنگ علیه ترور) میگوید War of Terror (جنگ توأم با ترور). حضار این اشتباه لپی را به حساب عدم آشنایی بورات با زبان انگلیسی میگذارند – یا شاید هم اصلاً متوجه آن نمیشوند – و برای او هورا میکشند، ولی ما دقیقاً میدانیم منظور او چیست)
- بیایید حمایت خود را از سربازانمان در عراق اعلام کنیم (تشویق قوی حضار)
- به امید اینکه ایالات متحده تکتک تروریستها را بکشد (تشویق قوی حضار)
- به امید اینکه جورج بوش خون تکتک مردان، زنان و کودکان عراق را بنوشد (تشویق قوی حضار)
- به امید اینکه کشورشان را طوری نابود کنید که تا هزار سال آینده حتی یک مارمولک هم در بیابانشان زنده نماند (تشویق ضعیف حضار و نمایش چهرهی متعجب تماشاچیان)
در این صحنه اتفاق جالبی میافتد: بورات در ابتدا حرفهایی دربارهی جنگ جنگ عراق میزند که از مقبولیت عمومی برخوردار هستند و روایتی را که رسانههای جریان اصلی آمریکا دربارهی جنگ به مردم آمریکا تحویل میدهند (جنگ علیه ترور، حمایت از سربازان و…) تکرار میکند. با این حرفها او کاری میکند که مردم نزد او احساس امنیت کنند و به راحتی برایش هورا بکشند. اما با هر جملهی جدید، او جنبهای شومتر از جنگ آمریکا علیه عراق را برملا میکند و کاری میکند که تعداد بیشتری از تماشاچیان احساس معذب بودن کنند. بهعبارت دیگر، در این صحنه، کوهن در نقش یک خارجی خنگ و بیآزار از جهان سوم، چهرهی خونخواری را که دولت آمریکا در جهان ساخته، توی صورت مردم آمریکا میزند و با زبان بیزبانی به آنها میگوید که جنگی که بهعنوان نهضتی میهنپرستانه از آن حمایت میکنند، چقدر چهرهی زشت و غیرانسانیای دارد.
با اینکه این پیام به بامزهترین و تاثیرگذارترین شکل منتقل میشود، ولی نمیتوان بر اساس آن جمعیت حاضر در سالن را قضاوت کرد. در این موقعیت خاص بورات خود را به صورت یک فرد خارجی به تصویر کشیده که به آمریکا آمده تا از مردم آمریکا حمایت کند. بنابراین تماشاچیها از لحاظ مرام و معرفتی خود را ملزوم میدیدند که با هورا کشیدن به او قوت قلب دهند و توی ذوقش نزنند. شکی در آن نیست که بسیاری از حضار با جنگ آمریکا با عراق موافق بودند، ولی به این جنگ به چشم «نوشیده شدن خون تکتک زنان، مردان و کودکان عراق» یا «نابود کردن عراق طوری که تا هزار سال دیگر یک مارمولک هم در کشورشان زنده نماند» نگاه نمیکردند. همانطور که اشاره شد، در چنین موقعیتهایی جوگیر شدن، همرنگ جماعت شدن، تلاش برای خنثیسازی موقعیتی معذبکننده و… ممکن است روی واکنش مردم تاثیر بگذارد و لزوماً آینهای از بدطینتی و تعصبات درونیشان نیست.
نهتنها در بورات، بلکه در دا علی جی شو، دفعات زیادی پیش میآید که کوهن از طریق تکنیکهایی – که اگر بخواهیم روراست باشیم، کمی تا قسمتی کثیف هستند – افراد مصاحبهشونده را در موقعیتی قرار میدهد که چارهای ندارد جز اینکه با حرف زدن با او ادامه دهند. در بهترین حالت ممکن است آنها بهخاطر حرف زدن با پرسونای کوهن احمق به نظر برسند و در بدترین حالت ممکن است حرفی از دهانشان بیرون بیاید که جلوهی بدی از آنها ارائه دهد، خصوصاً با توجه به اینکه بورات خودش فردی زنستیز، هوموفوب و ضدیهود است و گاهی اوقات حرفهایی با این مضامین میزند که شخص مقابل دقیقاً نمیداند چه واکنشی نسبت به آنها نشان دهد. مسلماً بورات شخصی نیست که کسی بخواهد به او موعظهی اخلاقی بدهد.
البته بیشتر کسانی که طعمهی ترولینگ کوهن بودهاند، نظر منفی نسبت به او ندارند و حتی بعضیهایشان هم مشخصاً توانستهاند طنز قضیه را درک کنند و از آن لذت ببرند. ولی ترول کردن کوهن آسیب واقعی به اشخاصی وارد کرده و در کنار لذت بردن از کار او، نباید از این مسئله غافل شد.
مثلاً مردم دهکدهی گلود (Glod)، واقع در رومانی، که در فیلم بهعنوان مردم دهکدهی کوزک به تصویر کشیده میشوند، پس از اتمام فیلم بهخاطر تصویرسازی تحقیرآمیز و منفی از خودشان از سازندگان فیلم شکایت کردند. همچنین گفته میشود پولی که بابت حضور در فیلم به آنها داده شد بسیار کم بود.
یکی از کسانی که بیشترین ضرر را از فیلم خورد، دارما آرتور (Dharma Arthur) بود. آرتور شخصی بود که بورات را برای شرکت در برنامهی تلویزیونی ABC و مصاحبه شدن از جانب مجری موطلایی ثبتنام کرد. پس از اینکه بورات برنامه را خراب کرد، آرتور کارش را از دست داد. کمی پس از انتشار فیلم، او دربارهی این موضوع گفت: «من بابت این مسئله افسرده شدم و قبل از اینکه حالم بهتر شه، قراردادم قبل از موعد اتمام لغو شد. سه ماه طول کشید تا بتونم کار جدید پیدا کنم و حالا هزاران دلار بدهی دارم و دارم بهسختی تلاش میکنم جلوی لغو شدن قرارداد رهن خونهای رو که توش هستم بگیرم. چیزی که آزاردهندهست اینه که مردی که برای رسیدن به هدفش این همه آسیب به بقیه وارد میکنه، بهعنوان نابغهی کمدی مورد ستایش قرار میگیره.»
از دیگر کسانی که از عوامل فیلم به جرم «تحقیر، آزار ذهنی، آشفتگی احساسی و فیزیکی، خدشه به اعتبار و آبروریزی بین دوستان و آشنایان» شکایت کردند، دیوید، جاستین و آنتونی، سه جوانی بودند که در نیمهی دوم فیلم به بورات حرفهایی جنجالبرانگیز زدند. مثلاً اینکه ایکاش در آمریکا برده داشتند، در آمریکا اقلیتها کل قدرت را قبضه کردهاند، زنها خراباند و… دلیل آنها برای شکایت این بود که عوامل فیلم پیش از فیلمبرداری به آنها گفته بودند که فیلمی که قرار است از آنها بگیرند هیچوقت در آمریکا نمایش داده نخواهد شد و هویت آنها مخفی خواهد ماند.
البته درست است که آنها گور خود را با حرفهایشان کندند، ولی مسئله اینجاست که روزانه میلیونها نوجوان و جوان در جمعهای خودی کلی چرتوپرت میگویند که اگر در دنیا پخش شود، چهرهای بسیار منفی از آنها ترسیم میکند. معمولاً پشت این حرفها هیچ وزنی نهفته نیست و احتمالاً تا چند سال بعد خودشان هم بهشان باور نخواهند داشت. آیا منصفانه است که بهخاطر یک سری حرف بیمورد، یک سری افراد از همهجا بیخبر را بیآبرو کرد؟
بهطور کلی دلیل موفقیت کوهن برای ترول کردن افراد (که برخیشان نامزدهای ریاست جمهوری مثل ران پال (Ron Paul) و برنی (Bernie Sanders) هستند) این است که دستاندرکاران او روندی بسیار حرفهای و جدی را برای آمادهسازی مصاحبه دنبال میکنند. بسیاری از کسانی که طعمهی ترول کردن او شدهاند به این مسئله اشاره کردهاند که همهی کسانی که از طرف «برنامهی تلویزیونی» یا «مستند» کوهن تماس میگرفتند رفتاری حرفهای و متقاعدکننده داشتند و برای همین مشاهدهی پرسونای مضحک کوهن و رفتار ترولوار او در لحظهی مصاحبه برایشان بسیار غافلگیرکننده بود و نمیدانستند دقیقاً چه واکنشی به او نشان دهند.
در آخر این حقیقتی است که باید دربارهی کوهن قبول کنیم؛ او کمی تا قسمتی عوضی است و کمدی او کاملاً بیآزار نیست. او باعث بیآبرو شدن و حتی از کار بیکار شدن افرادی شده است که بعضیهایشان خودشان گورشان را کندند، ولی شاید لایق این نبودند که بهخاطر خلق کمدی مجازات شوند.
با این حال، او یکی از بزرگترین نوابغ کمدی است و از قرار معلوم برای افراد نابغه کمی تا قسمتی عوضی بودن اجتنابناپذیر است. وقتی او در جلد یکی از پرسوناهایش فرو میرود و مردم را سرکار میگذارد، شاهد یکی از بزرگترین دستاوردهای بازیگری هستیم. دستاورد کوهن در این نکته نهفته است که هر پرسونای معروف او (علیجی، بورات و برونو) رفتاری بسیار بزرگنمایانه دارند و لهجه و طرز گفتارشان کرکر خنده است. ولی کوهن با چنان ریزهکاریای این شخصیتها را به دنیای واقعی عرضه میکند که مردم آنها را بهعنوان انسانهای واقعی قبول میکنند و با آنها وارد گفتگوهای جدی میشوند.
چالشی که سر راه کوهن قرار دارد این است که اگر یک شکاف کوچک در پرسونایش وارد شود – مثلاً اگر مثل کمدینهای دیگر سر یک موقعیت خندهدار خندهاش بگیرد – کل زحمتش به باد میرود و برداشت بعدی در کار نیست، ولی کوهن در تمامی آثارش از پس این چالش برآمده است. توانایی ابرانسانی کوهن در حفظ ظاهر و نگه داشتن پرسونایش ستودنی است و این تصور را در ذهن ایجاد میکند که در دوران جنگ کوهن جاسوس خوبی میشد. بهشخصه یکی از سوالهایی که همیشه در مورد آثار کوهن ذهنم را مشغول میکند این است که خود کوهن و عوامل فیلم در فلان صحنه چطور میتوانند جلوی خندهیشان را بگیرند؟
طنز کوهن مناسب همه نیست. گاهی او از طنز خود هیچ قصد و منظور والایی ندارد و در حال فاشسازی ریاکاری و تعصبات نهفته در مردم نیست و صرفاً دارد برای سرگرمی خودش و ما بندهخدایی را سر کار میگذارد. غیر از این، همانطور که اشاره شد، گاهی طنز او باعث آسیب زدن به افراد میشود، ولی اگر از آن دسته افرادی هستید که به این سبک از طنز خاص علاقه داشته باشید، بورات یکی از بهترین فیلمهای کمدی و ساشا بارون کوهن یکی از بهترین کمدینهاست.
انتشار یافته در:
موقعی که چشمم خورد به مطلب اصلا نفهمیدم کِی شروع کردم به خوندنش و کِی تمومش کردم.
دمت گرم، خیلی نقد و بررسی خوبی بود. به بررسی آثار کوهن تا جایی که امکان داره ادامه بده، خودت که میدونی، من عاشق آثار این یارو ام. واقعا این بشر شاهکاره، و البته در کنار شاهکار بودنش، همونطور که خودتم اشاره کردی شخصیت جرکی داره.
آره. البته برای اینکه یه نفر اینقدر ترول موفقی باشه، انتظار میره که از درون آدم سردی باشه و دیدگاه ابزاری به بقیه داشته باشه (ابزاری برای خلق سرگرمی)، ولی چیزی که دربارهی کوهن ناامیدکنندهست اینه که این چند سال اخیر رفته تو فاز فضیلتنمایی (Virtue Signaling) و خوشخدمتی به حزب دموکرات که متاسفانه زیاد با شخصیتش جور نیست. یعنی به نظر من کوهن هم باید مثل مت استون و تری پارکر (سازندههای ساوث پارک) یه جورایی باید جهتگیری سیاسی رو کنار میذاشت و همه رو ترول میکرد و کلاً ادعایی برای داشتن دست بالای اخلاقی هم نمیداشت. ولی احساس میکنم یه جورایی دوست داره جزو Elite هالیوود هم باشه.