تعریف: مغلطه اشتباه پنداشتن نظر سابق موقعی اتفاق میافتد که شخصی تصور کند نظر جدید خودش یا شخصی که تغییر نظر داده صحیح است، بدون اینکه از دلیل پشت تغییر نظر آگاه باشد.
معادل انگلیسی: Statement of Conversion
الگوی منطقی:
من قبلاً به X باور داشتم.
بنابراین X غلط است.
مثال ۱:
من قبلاً مسیحی بودم. ولی الان خیلی آگاهیم بیشتره.
توضیح: تنها چیزی که از این مثال دستگیرمان میشود عوض شدن نظر گوینده است. از دلیل آن آگاه نیستیم. پذیرفتن این بیانیه بهعنوان استدلالی ضد مسیحیت مغلطهآمیز است.
مثال ۲:
یه زمانی بود که من به چیزی اعتقاد نداشتم. ولی نور ایمان به من تابید و من عیسی مسیح رو بهعنوان ناجی خودم پذیرفتم!
توضیح: تنها چیزی که از این مثال دستگیرمان میشود عوض شدن نظر گوینده است. از دلیل آن آگاه نیستیم. پذیرفتن این بیانیه بهعنوان استدلالی در راستای پذیرفتن مسیحیت مغلطهآمیز است.
استثنا: اگر شخص استدلالکننده قصد داشته باشد به تفاوت پیشزمینههای نظرش قبل و بعد از عوض شدن اشاره کند، مغلطهای اتفاق نمیافتد.
منابع:
مغلطهای رایج در اینترنت. منبع آکادمیک برای آن یافت نشد.
ترجمهای از:
انتشاریافته در:
مجلهی اینترنتی دیجیکالا
به نظرم این مغلطه بر اساس این پیش فرضه که New is always better. همه هم تا حدی انگار این پیش فرض رو اینترنلایز کردن. از نظریه تاریخ هگل و دایلکتیکال متریالیسم مارکس بگیر تا نظر خود ماها که فکر می کنیم تو مسیر پیشرفت قرار داریم و قراره به یه کلایمکس نهایی برسیم. فهمیدن اینکه این فرضیه “همیشه” درست نیست هم فرقی به حالمون نمی کنه. انگار یچیزی در درونمون ( i dare say, in our nature? ) هست که مارو به سمت این تفکر سوق می ده.
آره، دقیقاً این ایدهی هگلی که «ما دائماً در حال پیشرفت هستیم و اگه همین جور به پیشرفت ادامه بدیم، به نقطهی نهایی فوقالعاده میرسیم» خودش یه مغلطهست. هر چیز جدیدی با خودش مشکلات جدید به همراه میاره و بعضی از این مشکلات هم میتونن صدها برابر از هر چیز بدی که تو گذشته وجود داشته به ما آسیب بزنن (نمونهش بمب اتم). بنابراین هر پیشرفت بزرگ به تغییر پارادایم حاکم منجر میشه، ولی لزوماً شرایط رو به طور قطعی بهتر نمیکنه.