«خردکنندگان ذهن در اعماق زمین ساکناند و ترجیح میدهند همانجا بمانند. گاهیاوقات در درههای عمیق و ویرانههایی که تا نیمه زیر خاک دفن شدهاند مشاهده شدهاند، ولی جهان زیر زمین قلمروی آنهاست. خردکنندگان ذهن در این مکان، که پر از گونهها و هیولاهای ترسناک است، جزو وحشتناکترین شکارچیان تاریکی به حساب میآیند. کسانی که کارشان اکتشاف مسیرهای زیرزمینی است، متوفقالقولاند که تقریباً هرگونه مرگی بهتر از اسیر شدن از جانب خردکنندگان ذهن است.»
کتاب اربابان دیوانگی
بازیهای نقشآفرینی رومیزی موفق نشدند بهطور گسترده در فرهنگ ایران جا بیفتند، ولی میراث آنها، یعنی بازیهای ویدئویی نقشآفرینی این عدم محبوبیت را جبران کردند و امروزه بازیهای نقشآفرینی، چه غربی و چه ژاپنی، طرفداران بسیار زیادی در کشورمان دارند. شاید باورش سخت شود، ولی همهی این بازیها بهطور مستقیم یا غیرمستقیم یک ریشهی یکسان دارند و آن ریشه بازی نقشآفرینی رومیزی سیاهچالهها و اژدهایان (Dungeons & Dragons) است که در سال ۱۹۷۴ به بازار عرضه شد و از آن موقع تاکنون چهرهی صنعت بازی را برای همیشه تغییر داد. بازیهایی مثل دروازهی بالدور (Baldur’s Gate)، پلیناسکیپ تورمنت (Planescape Torment)، شبهای نوروینتر (Neverwinter Nights) اقتباسی مستقیم از دیانددی هستند و عناوین بسیار زیاد دیگر مثل ویچر (The Witcher) و عصر اژدها (Dragon Age) بهطور مستقیم و غیرمستقیم از بازیهای دیانددی الهام گرفتند تا مسیری متفاوت را طی کنند. در این سری مقالات قصدمان بر این است که با دنیای دیانددی بیشتر آشنا شویم، چون آشنایی با دیانددی به معنای آشنایی با بخشی بزرگ از دنیای گیم است. با ما همراه باشید.
فکر میکنید مشکلتان از آنجا شروع شد که به جای پیچیدن به سمت راست، به سمت چپ پیچیدید و این تصمیم باعث شد هرچه بیشتر در اعماق زمین فرو بروید، در حالیکه قصدتان این بود از غارهای زیرزمینی پیچدرپیچ فرار کنید. در این مقطع کاملاً گم شدهاید و امیدی نیست. منبع نورتان رو به خاموشی است و صداهایی عجیب میشنوید که در امتداد تونل طنین میاندازند.
ناگهان وسط قدم برداشتن بیحرکت میشوید. ذهنتان خالی میشود و هرچه زحمت میکشید، نمیتوانید به یاد بیاورید که داشتید چهکار میکردید یا حتی هویتتان چیست. روبروی خود، در لبهی سایهها، یک جفت چشم میبینید که به شما خیره شدهاند. وقتی چهرهای که این چشمها به آن تعلق دارند به شما نزدیکتر میشود، موجودی را میبینید که صورتش از شاخکهای اختاپوسمانند پر شده است.
در حالیکه فلج شدهاید و نمیتوانید حرکت کنید، در کمال درماندگی سر جای خود میایستید. این موجود شاخکهای خود را از هم باز میکند و آنها را دور سرتان میپیچد. این موجود ایلیتید (Illithid) نام دارد که بیشتر با نام خردکنندهی ذهن (Mind Flayer) شناخته میشود.
خردکنندگان ذهن جزو وحشتناکترین موجوداتی هستند که زیر زمین زندگی میکنند. این موجودات بسیار پلید و باهوش هستند و در استفاده از قدرتهای ذهنی (Pisonic) استعداد فوقالعاده بالایی دارند. هدف آنها به بردگی گرفتن یا بلعیدن ذهن هر موجود هوشمندی است که سر راه آنها قرار میگیرد.
خردکنندگان ذهن جزو نمادینترین هیولاهای دنیای دیانددی هستند. در این مقاله قصد داریم نگاهی اجمالی به قابلیتها، تاریخچه و جامعهیشان بیندازیم.
تاریخچهی انتشار خردکنندگان ذهن
سابقهی اولین حضور خردکنندگان ذهن نه به یکی از کتابهای رسمی دیانددی، بلکه به اولین نیوزلتر تیاسآر (TSR) برمیگردد. این نیوزلتر در بخش ویژهی جانوران (Creature Feature) در بهار ۱۹۷۵ منتشر شد.
در این مقاله آنها بهعنوان موجوداتی بسیار باهوش، انسانشکل و با چهار شاخک دهانی مخصوص حمله به دشمنان توصیف شدهاند که از این شاخکها برای نفوذ به مغز دشمن و بلعیدن آن استفاده میکنند.
همچنین آنها مجهز به قابلیت «ترکاندن ذهن» (Mind Blast) هستند که بسته به بهرهی هوشی قربانی، اثرات متنوعی دارد. این اثرات از دیوانگی تا گیجی و حتی مرگ متغیر هستند.
این اطلاعات در مکمل افسونگری غریب (Elditrich Wizardry) که یک سال بعد منتشر شد نیز بدون تغییر خاصی تکرار شدند. خردکنندگان ذهن در نخستین فرهنگ هیولاشناسی (Monster Manual) برای ویرایش نخست ایدیانددی حضور پیدا کردند. در شمارهی ۷۸ مجلهی اژدها نیز مقالهای دربارهی اکولوژی آنها منتشر شد.
از این پس خردکنندگان ذهن در همهی فرهنگهای هیولاشناسی پایه برای همهی ویرایشهای دیانددی حضور پیدا کردند و جزو هیولاهای اصلی به حساب میآمدند. همچنین آنها در چندین ماژول ماجراجویی و مکمل حضور پیدا کردند و با اضافه شدن دگرگونیها و گزینههایی برای قابلبازی کردنشان هرچه بیشتر گسترش پیدا کردند.
خردکنندگان ذهن هم مثل آبولثها (Aboleths) و نظارهگرها (Beholders) که در قسمتهای پیشین معرفی شدند، در کتاب «اربابان دیوانگی» (Lords of Madness) برای ویرایش ۳.۵ دیاندی فصلی مخصوص به خود دارند. منبع اصلی این مقاله هم این کتاب است.
بیولوژی و تولید مثل ایلیتیدها
از لحاظ بیولوژیک، ایتیلیدها شبیه به انسانهایی لاغر و قدبلند هستند، ولی پوستی نرمتر و مرطوبتر به رنگ بنفش کمرنگ دارند. دست آنها چهار انگشت و پای آنها دو انگشت بههمچسبیده دارد.
برجستهترین ویژگی آنها سرشان است. سر آنها بیشتر شبیه به سر اختاپوس است تا انسان. از دهان آنها چهار شاخک بیرون آمده و دو چشم سفید رنگپریده دارند که در آنها حدقهای وجود ندارد. این چشمها زیر پیشانی برآمدهای بزرگ قرار گرفتهاند.
اندازهی شاخک آنها، وقتی که بهطور کامل امتداد یافته باشد، از ۶۰ تا ۱۲۰ سانتیمتر متغیر است. ولی وقتی ایلیتید در حالتی آرام قرار دارد، اندازهی آنها بهمراتب کوتاهتر است. این شاخکها دائماً در حال پیچوتاب خوردن هستند و بهخاطر قدرت و چابکی بالای نهفته در آنها میتوانند نقش دستهایی اضافه را برای موجود ایفا کنند.
قابلیت ترسناکتر شاخکها این است که میتوانند از خود آنزیمی قوی ترشح کنند که پوست و استخوان قربانی را تجزیه میکند و به آنها اجازه میدهد به مغز قربانی دسترسی پیدا کنند. در واقع این شاخکها آنقدر سریع کار میکنند که در ظاهر به نظر میرسد شاخکها صرفاً مثل شمشیر جمجمهی قربانی را – طوریکه انگار از جنس کاهگل نرم باشند – سوراخ میکنند.
همانطور که میتوان انتظار داشت، خردکنندهی ذهن از لایهای از مخاطی منحصربفرد پوشیده شده که از او در برابر تاثیر این آنزیم محافظت میکند.
دلیل اصلی خردکنندگان ذهن برای هدف قرار دادن مغز یک فرد، فیزیولوژی منحصربفرد آنهاست. سیستم عصبی آنها در کل بدنشان متصل است و نقش یک مغز اضافه را ایفا میکند.
بهخاطر همین، غذایی که این موجودات میخورند، اساساً وارد سیستم گوارشی ذهنی میشود و به ایلیتیدها اجازه میدهد آنزیمها، هورمونها و بهخصوص انرژی ذهنی (Psychic) از مغز قربانیهیشان جمعآوری کند.
چرخهی تولید مثل ایلیتیدها شدیدترین وجهتمایز آنها با موجودات هوشمند دیگر است. در طول زندگی یک ایلیتید بالغ، دو یا سه بار پیش میآید که این موجود بهشکلی نرمادهطور (Hermaphrodite) حدود هزار تخم داخل استخر آبنمک (Brine Pool) میگذارد. حدوداً یک ماه بعد از این تخمها ایلیتیدهای نوزادی بیرون میآیند که شبیه بچهقورباغه هستند.
این نوزادها حدود ده سال در این استخر آبنمک باقی میمانند. غذای آنها پورهای از مغز و اندام دیگر است که یک پرستار برای آنها فراهم میکند. پس از سپری شدن این دورهی زمانی طول آنها به ۸ سانتیمتر میرسد و بهرهی هوشیای همسطح با یک قورباغه خواهند داشت.
با این حال، بیشتر نوزادها تا این مقطع زنده نمیمانند و بیشترشان غذای موجودی خواهند شد که در اعماق استخر آبنمک قرار دارد. این موجود مغز کهن (Elder Brain) نام دارد. در ادامه به مغز کهن خواهیم پرداخت، ولی فعلاً اجازه دهید بحث مربوط به نوزادها را تمام کنیم.
این نوزادهای قورباغهشکل بهشکل خردکنندگان ذهنی که میشناسیم رشد نخواهند کرد. نوزادهایی که پس از یک دهه زنده بمانند، جزو قویترین نوزادهای داخل استخر به حساب خواهند آمد و برای گام بعدی بلوغ آماده خواهند بود.
این گام سِرِمورفوسیس (Ceremorphosis) نام دارد. در این گام باید نوزاد را وارد گوش، سوراخ بینی یا چشم یک قربانی انسانگونهی اسیرشده فرو کرد. طی چند روز آینده نوزاد وارد مغز قربانی میشود، آن را میبلعد و آنقدر بزرگ میشود که اساساً بهکل جایگزین مغز او میشود. همچنین آنها پیوندی با ساقهی پایینی مغز برقرار میکنند و کنترل سیستم عصبی قربانی را بر عهده میگیرند. اساساً آنها نقش انگلی را ایفا میکنند که کنترل بدن قربانی را بر عهده گرفته است.
پیش از اتمام این پروسه امکان نجات دادن قربانی وجود دارد، ولی باید عملیات نجات را سریع انجام داد. کشتن نوزاد بدون کشتن قربانی کار سختی است. با این حال اگر در موقعیت یک بازی دیانددی چنین اتفاقی بیفتد، به احتمال زیاد سر قربانی له خواهد شد و با یک طلسم احیا به زندگی برگردانده خواهد شد.
در بیشتر شرایط، نجاتی در کار نخواهد بود. چون پروسهی سرمورفوسیس روی قربانیهایی انجام میشود که ایلیتیدها آنها را جایی در اعماق شهرهای زیرزمینی به اسارت گرفتهاند. آنها عموماً این پروسه را روی قربانیهایی انجام میدهند که قد و وزنی نزدیک به قد و وزن استاندارد انسان داشته باشند. گونههایی چون دورفّها و هلفلینگها تقریباً هیچگاه استفاده نمیشوند.
در این مقطع با اینکه خردکنندهی ذهن شبیه به موجودی بالغ به نظر میرسد، همچنان در دوران نونهالی قرار دارد. این پروسه بهسرعت فرم/شکل و بیولوژی فرد قربانی را به فرم/شکل و بیولوژی یک ایلیتید تغییر میدهد.
به مدت ۲۰ سال دیگر، ایلیتید تازهمتولدشده مشغول یادگیری و ارتقا دادن قابلیتهای ذهنیاش خواهد بود و بهندرت به او اجازه داده میشود از فضای امن شهر خردکنندگان ذهن بیرون بیاید.
از لحاظ روانشناسانه، خردکنندهی ذهن همیشه آرام و فاقد تلاطمهای احساسی به نظر میرسد. باور بر این است که آنها احساسات کمی دارند یا حداقل کنترل خوبی روی احساساتشان دارند. حقیقت امر این است که خردکنندگان ذهن اغلب انفجاری از احساسات منفی چون خشم، حسادت، نفرت، ترس و غرور را احساس میکنند، ولی آنها این احساسات را کاملاً درون خود میریزند. نزدیکترین حسی که خردکنندهی ذهن به خوشحالی تجربه میکند، موقعی اتفاق میافتد که در حال بلعیدن مغز است، ولی این خوشحالی توأم با سادیسم و نفرتی شدید است.
احساسات منفی قوت غالب زندگی خردکنندگان ذهن هستند و نقشی برجسته در جامعهی آنها دارند. بنابراین اجازه دهید به جامعهی ایلیتیدها بپردازیم.
جامعهی ایلیتیدها
ریشهی خردکنندگان ذهن کاملاً ناشناخته است. با این حال، باور بر این است که در گذشتهی دور آنها صاحب امپراتوری بسیار بزرگی بودند که بر پایهی بردگی و مغلوبسازی بنا شده بود. در نهایت بردهها قیام کردند، امپراتوری فرو پاشید و اکنون خردکنندگان ذهن در زیر زمین منتظر هستند تا آن را از نو بسازند.
باوری دیگر – که کمی گیجکننده است – این است که خردکنندگان ذهنی که امپراتوری باستانی را ساختند، در اصل متعلق به آیندهی بسیار دور بودند. آنها به گذشته سفر کردند تا از دشمنی ناشناخته فرار کنند.
با این حال، کل درسی که میتوانیم از تاریخشان یاد بگیریم این است که آنها گونهای هستند که مغلوبسازی و به برده گرفتن دیگران در فرهنگشان حرف اول و آخر را میزند. بین ایلیتیدها این هدفی مشترک است و آنها زمان خود را صرف افزایش جمعیت و گسترش دادن دانش خود میکنند تا آیندهی خود را شکل دهند.
آنها شهرهای خود را زیر زمین میسازند، چون از نور خورشید متنفرند. آنها به دنیای روی سطح زمین بهشکل آزمایشگاه خود نگاه میکنند؛ مکانی که در آن میتوان آزمایشهایی در مقیاس کوچک و بزرگ ترتیب داد که به آنها در افزایش دانششان کمک میکند. مثلاً ممکن است آنها در امور سیاسی موجودات غیرایلیتید دخالت کنند تا ببینند بههنگام ادارهی امپراتوری خودشان باید از چه اشتباهاتی پرهیز کنند.
با این حال، بلندپروازانهترین هدف خردکنندگان ذهن – در کمال تعجب – اکتشاف راهی برای خاموش کردن خورشید است! آنها دنبال شکل دادن دنیایی هستند که بهکلی در تاریکی فرو رفته باشد؛ تا شاید بتوانند روی سطح زمین به فعالیتهایشان ادامه دهند، نه زیر زمین. البته لازم به گفتن نیست که از بین بردن نور خورشید یک سری عوارض جانبی ناخوشایند خواهد داشت! ولی با این حال این هدفی است که ایلیتیدها برای خود برگزیدهاند.
فعالیتهای روزمرهی آنها عمدتاً حول محور جمعِآوری مغز میچرخد. مغز منبعی حیاتی برای وجود خردکنندهی ذهن است. این مغز باید مستقیماً از جمجمهی قربانیای زنده برداشته شود و هر خردکنندهی ذهن در ماه حداقل به یک مغز نیاز دارد تا زنده بماند. اگر آنها حداقل میزان مغز را دریافت نکنند، به مشکلات سلامتی دچار میشوند و حتی ممکن است بمیرند.
در حالت ایدهآل، آنها هر هفته یک مغز مصرف میکنند. در این حالت آنها هیچ اثر کمبودی حس نخواهند کرد. ولی در حالت واقعگرایانه هر دو هفته یک بار مغز نصیبشان میشود. توجه داشته باشید که داریم دربارهی یک ایلیتید صحبت میکنیم. بنابراین جامعهای متشکل از ۱۰۰ ایلیتید هر دو هفته یکبار به ۱۰۰ مغز احتیاج پیدا خواهد کرد.
به دست آوردن این مغزها کار راحتی نیست. برای همین است که بهندرت پیش میآید جامعهی ایلیتیدها از ۱۰۰ نفر بیشتر شود.
ایلیتیدها برای به دست آوردن مغز به سه روش متکی هستند.
روش اول تولید غذای خود از راه بردهها است. خردکنندگان ذهن با استفاده از قابلیتهای ذهنیشان موجودات هوشمند را در نزدیکی خود نگه میدارند تا آنها از خود فرزندانی به دنیا بیاورند که هدف وجودیشان بلعیده شدن مغزشان است. این پروسه بسیار وحشتناک است، ولی راه ایدهآل برای فراهم کردن غذا نیست، چون بلوغ انسانها زیاد طول میکشد و تعداد فرزندانی که به دنیا میآورند، کمتر از آن است که بتوان بهعنوان منبع تغذیهی اصلی بهشان نگاه کرد. موجودات دیگری که سریعتر به بلوغ میرسند و بیشتر تولید مثل میکنند – مثل گابلینها – مغز ایدهالی برای تغذیه کردن ندارند.
روش دوم شکار هر مزاحم احمقی است که به خود جرئت میدهد به جامعهی ایلیتیدها نزدیک شود. ماجراجویانی که یک عالمه ثروت و تجربه در اختیار دارند، جزو خوشمزهترین طعمهها هستند. خردکنندگان ذهن رویینتن نیستند، برای همین در این روش خطرهایی نهفته است. ماجراجویان متجاوز هم در حدی فراوان نیستند تا این راهی قابلاطمینان برای فراهم کردن غذا باشد.
میرسیم به روش سوم. در این روش، گروهی از خردکنندگان ذهن به جامعهای متشکل از موجودات هوشمند – چه زیر زمین، چه روی زمین – هجوم میبرند. این حملات در ناحیهای گسترده اطراف جامعهیشان اتفاق میافتند. آنها به هر موجودی که دارای هوش باشد حمله میکنند، ولی در صورت امکان موجودات روی سطح را ترجیح میدهند.
خردکنندگان ذهن، بهخاطر قابلیت ذهنی فوقالعادهیشان، میتوانند در قالب گروهی کوچک به جامعهای از همهجا بیخبر تلهپورت کنند، بهسرعت از قربانیانشان تغذیه کنند و بعد به خانه برگردند.
حملات تکرارشده در عرض چند ماه ممکن است به پاکسازی کامل یک جامعه منجر شود، چون توانایی آنها برای مقابله با ایلیتیدها کمتر میشود. ایلیتیدها پس از تغذیه بدن قربانیان را پنهان میکنند تا بقیهی اعضای جامعه به این باور برسند که آنها بهشکلی مرموز ناپدید شدهاند.
هجوم گروهی برای تغذیه کردن کار راحتی است، ولی هجوم گروهی برای پیدا کردن اسیر بهمراتب چالشبرانگیزتر است. تعداد افراد دخیل زیادتر از آن است که خردکنندگان ذهن بتوانند تلهپورت کنند و بعد برگردند. بنابراین این کار بهشکلی خستهکنندهتر، ولی موثرتر انجام میشود؛ تعدادی از ایلیتیدها و بردگانشان قربانیان را جمع میکنند و مسیری طولانی را برای بازگشت به زیر زمین طی میکنند.
به اسیرهای جدید هم سخت گرفته میشود، هم غذای کمی به آنها داده میشود تا بار سفر کمتر شود. برای همین به احتمال زیاد فقط نیمی از آنها در مسیر برگشت زنده میمانند. خود خردکنندگان ذهن هم معمولاً همراه با این اسرا به خانه برنمیگردند. صرفاً تلهپورت میکنند تا وضعیت آنها را نظاره کنند و بعد از راه تلهپورت کردن دوباره برمیگردند.
بنابراین از بعضی لحاظ راهوروش زندگی خردکنندگان ذهن شبیه به راهوروش زندگی دروها یا الفهای تاریک است. یعنی ۱. در جوامعی زیرزمینی زندگی میکنند. ۲. به دنیای روی سطح شبیخون میزنند. ۳. اهداف بلندپروازانهای در سر میپرورانند
با این حال، بیشتر ایلیتیدها به اهداف بزرگ فکر نمیکنند و بیشتر درگیر اهداف روزمرهیشان هستند. فکر کردن دربارهی اهداف بزرگتر کار مغز کهن است، همان موجودی که پیشتر به آن اشاره کردم و در اعماق استخر نوزادها ساکن است.
مغز کهن
مغز کهن رهبر بیچونوچرای جامعهی خردکنندگان ذهن است، با اینکه وجود آن حتی برای خردکنندگان ذهن نیز جنبهای رازآلود دارد. در نظر ایلیتیدها، مغز کهن موجودی جاودانه و فاقد سنوسال است. مغز کهن تودهی پرپیچوتاب و بیشکلی از بافت است که از مغز خردکنندگان ذهن مرده تشکیل شده است.
هرگاه که یکی از اعضای جامعهی خردکنندگان ذهن میمیرد، مغز آن از بدنش جدا میشود و داخل استخر آبنمک انداخته میشود تا مغز کهن آن را به خود جذب کند. ایلیتیدها به این پروسه افتخار میکنند و از مرگی میترسند که در پی آن مغزشان به مغز کهن اضافه نشود.
در جریان این پروسهی جذب، هر ویژگی فردیای که خردکنندهی ذهن مرده از آن برخوردار بوده از بین میرود و صرفاً هوش و دانش آنها به هوش برتر مغز کهن اضافه میشود. هرچند که آنها به اشتباه بر این باورند که هویتشان باقی میماند.
همانطور که اشاره شد، مغز کهن از نوزادهایی که در استخر بالای سرش رشد میکنند نیز تغذیه میکند. فارغ از اینکه مغز کهن چند سال دارد و چقدر تغذیه میکند، بین ۲.۵ تا ۳ متر قطر دارد و با گذر زمان فقط دانش و تجربهی آن بیشتر میشود، نه اندازهاش.
هوش مغز کهن حتی برای خردکنندگان ذهن نیز غریبه است. قدرت ذهنی آنها حتی برای نفوذ کردن به کمعمقترین لایههای ذهن مغز کهن نیز کافی نیست. با این حال، مغز کهن با ایلیتیدهای جامعهی خودش ارتباط برقرار میکند و هر فرمانی که صادر کنند، بیچونوچرا اطاعت میشود.
برخی از مغزهای کهن دیکتاتور مطلق هستند و تکتک جنبههای زندگی ایلیتیدها را کنترل میکنند. برخی از مغزهای کهن دیگر اجازهی آزادی بیشتری میدهند. برخی هم بیشتر مشاور هستند تا رهبر.
قدرت ذهنی آنها به آنها آگاهی مطلق دربارهی هر موجود زندهای داخل جامعهیشان اعطا میکند. برای همین برای متجاوزان ورود مخفیانه به جامعهی خردکنندگان ذهن بسیار سخت است. همچنین مغزهای کهن قادرند بهشکلی تلهپاتیک دو خردکنندهی ذهن را که در فاصلهی دور از هم قرار دارند، به هم وصل کنند. این کاری است که در حالت عادی از توان خردکنندگان ذهن خارج است.
ارزش اصلی مغز کهن برای یک جامعه، هوشمندی و گسترهی دانش اوست. با استفاده از این هوش سرشار، مغز کهن میتواند نقشهها و توطئههایی بچیند که بسیار فراتر از تواناییهای فردی معمولی است. تعدادی از خردکنندگان ذهن بر این باورند که همهی مغزهای کهن در حال حرکت به سمت هدفی مشترک هستند و در نهایت به هم ملحق خواهند شد تا اَبَرمغزی همهچیزدان و همهچیزبین تشکیل دهند.
دگرگونیهای خردکنندگان ذهن
نوع دیگری از رهبر که ممکن است در جامعهی ایلیتیدها پدیدار شود، یکی از دگرگونیهای منحصربفرد ایلیتیدها به نام اولیتارید (Ulitharid) هستند. اولیتاریدها بسیار کمیاب هستند و جامعهی ایلیتیدی که فقط یک اولیتارید داشته باشد خوششانس محسوب میشود.
اولیتارید هم مثل اولیتیدهای دیگر بهشکل یک نوزاد قورباغهشکل رشد میکند. ولی فرآیند بلوغ او به جای ۱۰ سال، ۲۰ سال طول میکشد. پس از اینکه نوزاد اولیتارید وارد جمجمهی فردی هوشمند شود، بدن او را بهشکل خاصی از خردکنندهی ذهن درخواهد آورد که بین ۲ تا ۲.۵ متر قد دارد و بهجای ۴ شاخک، ۶ شاخک دور دهانش دارد.
اولیتیدها به اولیتاریدی که فرآیند تغییرش تکمیل شده باشد، بهچشم نوعی پیامبر نگاه میکنند و در جامعهیشان به او جایگاه قدرت بالایی میبخشند. همچنین اولیتاریدها اغلب به جوامع ایلیتید دیگر که فاقد یک اولیتارید هستند سفر میکنند. اولیتارید در مقایسه با یک خردکنندهی ذهن معمولی قدرتمندتر است، ولی مسلماً قدرتمندترین دگرگونی گونه نیست.
ایلیتیدها برای قدرتهای ذهنی خود ارزش زیادی قائلاند و عموماً از مطالعهی جادو و طلسم سر باز میزنند. ایلیتیدهایی که در این مسیر قدم بردارند، مورد شماتت قرار میگیرند و پس از مرگ هم به آنها اجازه داده نمیشود به مغز کهن بپیوندند. خردکنندگان ذهنی که جادوگر شده باشند، این سرنوشت را میپذیرند و به دنبال راهی جایگزین برای افزایش طول عمر خود خواهند گشت. طبیعتاً در این راه در صدد تبدیل شدن به یک لیچ (Lich) برمیآیند. البته بسیاری از آنها در این راه موفق نخواهند شد، ولی آن تعداد معدودی که موفق میشوند، به موجوداتی بسیار وحشتبرانگیز تبدیل میشوند. این موجودات با نام اَلهون (Alhoon) یا ایلیتیلیچ (Illitilich) شناخته میشوند.
آنها همچنان از لحاظ ظاهری شبیه به خردکنندهی ذهن معمولی هستند، ولی مخاط محافظ ندارند و برای همین پوستشان خشک و ترکخورده به نظر میرسد. البته بسیاری از افراد در نگاه اول نمیتوانند این تفاوت را تشخیص دهند.
از دیگر دگرگونیها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- خردکنندههای ذهن خونآشام
- خردکنندههای ذهن روپر که با نام اوروفیان (Urophion) شناخته میشوند
- موجود کمیابی به نام نئوتلید (Neothelid)
نئوتلیدها موقعی به وجود میآیند که یکی از جوامع ایلیتیدها از هم فرو میپاشد و نوزادهای داخل استخر در حدی گرسنه میشوند که همدیگر را میخورند. نوزادی که از این پروسه جان سالم به در میبرد اندازهی سگی کوچک رشد میکند و در جستجوی غذا از استخر بیرون میآید. پس از اینکه نوزاد موجودی هوشمند را میبلعد، خودآگاه میشود و پتانسیل ذهنیاش شکوفا میشود.
این موجود بسیار وحشی و در عین حال بسیار باهوش است و همچنان که غذای بیشتری میبلعد، به رشد خود ادامه میدهد و در نهایت بسیار عظیمالجثه میشود.
خردکنندگان ذهن بهطور تغییرناپذیری پلید هستند و طاعونی بزرگ برای بیشتر موجودات هوشمند دیگر به حساب میآیند. قدرت آنها، سنگدلیشان و هدفشان برای مغلوبسازی آنها را به تهدیدی جدی تبدیل کرده است، چه در دنیای زیرزمینی آندردارک (Underdark)، چه در جوامع کوچک و دورافتاده. خوشبختانه آنها هیچ متحدی ندارند و بهطور خاص از نامیرایان وحشت دارند، چون نامیرایان هیچ ذهنی دارند تا آنها به بردگی بگیرند یا ببلعند.
ایلیتیدها جزو ترسناکترین و خطرناکترین موجودات در دنیای دیانددی هستند و این اعتبار را طی سالها برای خود ایجاد کردهاند. با اینکه بعید به نظر میرسد خردکنندگان ذهن هیچگاه موفق شوند خورشید را خاموش کنند و سیاره را تحت سلطهی خود دربیاورند، از تلاش در این راستا دست برنخواهند داشت.
منبع: کانال یوتوب Exploring Series
انتشار یافته در:
فوق العاده بود ، خیلی از این اطلاعات تو فرهنگ هیولاشناسی نبود پس بنوعی جدید و کامل تر محسوب میشد فقط یه تیکه که ذکر نشده بود این بود که مایند فریز ها موجوداتی بیگانه هستند که با سفینه های فضایی در کیهان سیر میکردن ، و این گروه زیرزمینی بازمانده هایی هستند که در زمین ساکن شدن. جدا از این الیثید ها بطور کل نوادگان یا بقولی بستگان موجوداتی از فار ریلم(قلمرویی خارج از فضا زمان و جهان دی اند دی) بنام گریت الد وان ها هستن
مرسی بابت اطلاعات تکمیلی. این مواردی که گفتی احیاناً مال ستینگ Spelljammer نیست؟
اره دقیقا، البته اون بخش گریت الد وان ها ربطی به اسپلجمر نداره