این روزها ساختن یک جهان فانتزی و داستان تعریف کردن در آن یکی از بخشهای بزرگ فعالیتهای ادبی و قصهگویی در همهی رسانههاست. صنعت فیلمسازی، سریالسازی و بازیسازی با عطش زیاد دنبال یک جهان فانتزی جذاب هستند تا دستگاه تولید محتوای خود را تغذیه کند؛ و واقعاً چه غذایی بهتر از یک جهان فانتزی خیالانگیز؟ میلیونها نفر در سرتاسر جهان دنبال غرق شدن در جهانی خیالی هستند و این تمایل آنقدر گسترده و فراگیر شده که شاید یادمان برود تا همین صد سال پیش، ایدهی ساختن یک جهان فانتزی که کاملاً از دنیای خودمان متمایز باشد، ایدهای بس عجیب و سوالبرانگیز بود و کمتر کسی تلاشی در این راستا میکرد.
ای. آر. ادیسون (E.R. Edison)، نویسندهی یکی از اولین کتابهای فانتزی مدرن به نام «کرم اوروبورس» (The Worm Ouroboros) که در سال ۱۹۲۲ منتشر شد، در مقدمهی کتاب خود یک جملهی کوتاه نوشت که وضعیت سبک فانتزی در آن دوران – یعنی ۱۰۰ سال پیش – را بهخوبی نشان میدهد: «این نه یک تمثیل (Allegory) و نه یک حکایت (Fable) است؛ داستانی است که باید آن را بهخاطر خودش خواند.»
آنچه از این جمله برمیآید این است که سبک فانتزی، برای اینکه از سبکهای ادبی سنتی و بهخصوص اساطیر و افسانهها هویتی متمایز پیدا کند، راه سختی در پیش رو داشت، در حدیکه کسی چون ای.آر. ادیسون مجبور شد در ابتدای کتابش از خواننده تقاضا کند که جهان فانتزیای را که خلق کرده تمثیلی از چیزی در دنیای واقعی در نظر نگیرد و آن را به چشم بستری مستقل برای داستانی که میخواهد تعریف کند ببیند.
بدونشک آثار جی.آر.آر. تالکین – یعنی «هابیت» و «ارباب حلقهها» که چند دهه بعد از «کرم اوروبورس» منتشر و شناخته شدند – کمک زیادی به جا افتادن و پذیرش جهانهای خیالی کردند، ولی سبک فانتزی از مدتها قبل در حال تکامل و نوآوری بوده است و مصداقی از این تکامل و نوآوری را میتوان در خود مفهوم جهانهای فانتزی و انواع آن دید.
نویسندگان فانتزی همیشه دنبال راهی برای توجیه کردن جهان فانتزیای که آفریدند بودند. بههر حال آفرینش یک جهان خیالی از پایهواساس فعالیتی بس وقتگیر و انرژیبر است و همیشه هم این سوال یا حتی اتهام وجود دارد که وقتی دنیای خودمان وجود دارد، چه نیازی به تعریف کردن یک داستان در دنیایی خیالی وجود دارد؟ آیا این کار مصداق اوهامپرستی نیست؟ تلاش برای پاسخ به این سوال یا رفع این اتهام باعث شد که نویسندگان فانتزی سعی کنند با رویکردی منطقیتر و عمیقتر به مفهوم «جهان فانتزی» نگاه کنند.
در ادامه شش نوع جهان فانتزی و کاربردشان در بستر داستان معرفی شدهاند. با آشنایی با انواع این دنیاها، شاید به درک بهتری از کارکرد جهانهای فانتزی برسیم:
۱. جهان رویا
اگر بخواهیم برای جهانهای فانتزی یک نقطهی شروع تعیین کنیم، آن نقطهی شروع بدونشک جهان رویا (Dream World) است. جهان رویا از قرون وسطی تاکنون ابزاری برای نویسندگان بوده تا دنیایی خیالی را که قواعد و قوانین آن با دنیای واقعی فرق دارد به تصویر بکشند. در دوران قرون وسطی، جهان رویا عموماً جنبهای اخلاقی داشت و راوی وارد آن میشد تا راه و روش درست زندگی بهعنوان یک مسیحی معتقد را یاد بگیرد.
اما در قرن ۱۹ جهان رویا تکامل پیدا کرد و صرفاً به مکانی خیالانگیز برای ماجراجویی و قصه تعریف کردن تبدیل شد، نه صرفاً بهانهای برای تعریف کردن درسهای اخلاقی و رسیدن به تحولات درونی.
جهان رویا در اصل بستر اولین رمان فانتزی مدرن نیز بود. این رمان «فانتاستس» (Phantastes) نام دارد، نویسندهی آن جورج مکدونالد (George Macdonald) اسکاتلندی و تاریخ انتشار آن نیز ۱۸۵۸ است. در این رمان مردی به نام آنودوس وارد یک جهان رویایی میشود تا در آن دنبال آرمان خود از زیبایی زنانه بگردد (زیباییای که در قالب شخصیتی به نام بانوی مرمری (The Marble Lady) تجلی پیدا کرده است).
دلیل اینکه «فانتاستس» بهعنوان اولین رمان فانتزی شناخته میشود این است که برای مخاطب بزرگسال نوشته بود و جهان فانتزی خود را جدی گرفته بود، برای همین مرزی بین خودش و آثار پیشین – که عمدتاً قصههای شاه پریان برای مخاطب کودک بودند – تعیین کرد.
جهان رویا، زمینهی یکی از مشهورترین آثار سبک فانتزی هم بود: «آلیس در سرزمین عجایب»، اثر لوییس کارول، انتشاریافته در سال ۱۸۶۵. در این رمان کارول یکی از خیالانگیزترین و خلاقانهترین جهانهای فانتزی را خلق میکند، ولی در نهایت تنها توضیحی که دربارهی وجود آن میدهد این است که بخشی از خیال کودکانهی آلیس، شخصیت اصلی کتاب بوده است.
بعدها، تالکین جهان رویا را مفهومی در تضاد با جهان فانتزی معرفی کرد، چون در نظرش جهان فانتزی، جهانی است که وجودش از شخصیتهای داخل آن مستقل است، در حالیکه جهان رویا داخل ذهن یک شخصیت وجود دارد. اما در ادامه، برخی از نویسندگان فانتزی سعی کردند جهان رویا را هم بهاندازهی جهانهای فانتزی قاعدهمند و منسجم کنند. احتمالاً قابلتوجهترین تلاش در این زمینه، سری کمیکهای «سندمن» (The Sandman)، اثر نیل گیمن است که در آن جهان رویا، قلمرویی بسیار بزرگ با تعداد زیادی شخصیت و حتی جغرافی و معماری خاص خود است.
۲. جهان گمشده
در قرن ۱۹، بشریت در هر زمینهای که فکرش را بکنید، خودش را از نو کشف کرد. یکی از این زمینهها، تاریخ و تمدن باستان بود. در این دوره اکتشافگران و باستانشناسهای اروپایی میراث زیادی از گذشتههای دور کشف کردند: درهی پادشاهان (Valley of the Kings) در مصر، بقایای تروا در ترکیه (شهری که تصور میشد افسانهای باشد)، هرمهای تمدن مایا و همچنین بقایای شهرها و قصرهای تمدن آشور و همچنین «حماسهی گیلگمش»، قدیمیترین اثر ادبی شناختهشده.
کشف این میراث باستانی تخیل مردم را حسابی به هیجان درآورد و باعث شد نویسندگان گمانهزن دربارهی تمدنها و مکانهای مرموز دیگری که ممکن بود در کرهی زمین وجود داشته باشند خیالپردازی کنند. حاصل این خیالپردازی به وجود آمدن زیرسبکی در فانتزی به نام «جهان گمشده» (Lost World) بود.
در سبک جهان گمشده، جهان فانتزی جایی کشفنشده داخل کرهی زمین است، خصوصاً در نواحی دوردست همچون قلب آفریقا، جزایر واقع در اقیانوسها و قطب شمال و جنوب. البته بهمرور زمان، همگام با کشف کرهی زمین، مقیاس سبک جهان گمشده از کرهی زمین به سیارات دیگر و حتی کهکشانهای دیگر گسترش پیدا کرد، ولی تاثیر آن همچنان در بعضی از آثار محبوب فانتزی خارج از حوزهی ادبیات حس میشود: مثل «ایندینیا جونز» و مجموعه بازیهای «مهاجم مقبره» (Tomb Raider) و «آنچارتد» (Uncharted).
اولین اثر این ژانر عموماً «معابد پادشاه سلیمان» (King Solomon’s Mines)، اثر اچ. رایدر هگارد (H. Rider Haggard) و انتشاریافته در سال ۱۸۸۵ شناخته میشود. این اثر ماجراجویانه دربارهی سفر گروهی کوچک به رهبری آلن کوارترمین (Allan Quartermain) در جستجوی معابد افسانهای پادشاه سلیمان در جنوب آفریقا است. نام جهان گمشدهای که داستان در آن اتفاق میافتد، کوکوانالند (Kukuanaland)، قلمرویی در آفریقا است.
پس از انتشار «معابد پادشاه سلیمان»، سبک «جهان گمشده» به مدت ۴ الی ۵ دهه محبوبیت زیادی داشت و الهامبخش انتشار آثاری برجسته همچون «جهان گمشده» (The Lost World)، اثر آرتور کونان دویل در سال ۱۹۱۲ و «در کوهستان جنون» (At the Mountain of Madness)، اثر اچ.پی. لاوکرفت در سال ۱۹۳۱ شد. در این فاصلهی زمانی یک عالمه داستان کوتاه و کمیک کوتاه در مجلات و نشریات عامهپسند نیز منتشر شدند که موضوعشان کشف شدن یک تمدن باستانی یا ناشناخته از جانب قهرمان داستان بود. ولی همانطور که اشاره شد، بهمرور با کشف شدن کرهی زمین و تمام سوراخسمبههای آن، این سبک محبوبیت خود را از دست داد و اکنون در ادبیات فانتزی بیشتر جنبهی تاریخی دارد.
۳. جهان خیالی
وقتی از جهان فانتزی حرف میزنیم، اولین تصویری که به ذهنمان میرسد، یک جهان کاملاً خیالی و با هویت مستقل همچون وستروس (Westros) در نغمهی یخ و آتش یا کازمیر (The Cosmere) در آثار برندون سندرسون (Brandon Sanderson) است. ولی نکتهی جالب اینجاست که مدتی طول کشید تا آفرینش یک جهان فانتزی با هویت مستقل و بدون ارتباط به دنیای ما جا بیفتد.
تعیین اولین رمان فانتزی که جهانی کاملاً خیالی داشت چالشبرانگیز است، چون در قرن ۱۹ تعداد زیادی داستان منتشر شدند که زمینهیشان قلمروی قصههای شاه پریان بود و بسیاری از قصههای شاه پریان نیز در بعد زمانی/مکانی مبهمی اتفاق میافتند که میتواند کرهی زمین باشد یا نباشد و در واقع زمینهی داستانی اصلاً اهمیت ندارد.
اما توافق عمومی بین پژوهشگران سبک فانتزی این است که اولین رمان فانتزی مدرن که کاملاً در دنیایی خیالی اتفاق میافتاد، «چاه انتهای دنیا» (The Well at the World’s End)، اثر ویلیام موریس (William Morris) است که در سال ۱۸۹۶ منتشر شد.
این رمان تحتتاثیر رومنسهای سلحشوری قرونوسطی نوشته شده بود و دربارهی سرزمینی خیالی به نام اومپیدز (Umpeads) است، قلمروی پادشاهی محقرانهای که پادشاهش پیتر نام دارد. پیتر چهار پسر دارد که از زندگی کسالتبار خود خسته شدهاند و دوست دارند پی ماجراجویی بروند. پیتر از فرزند آخرش رالف (Ralph) درخواست میکند نزد او بماند تا حداقل یک وارث داشته باشد، ولی رالف هم که بیتاب ماجراجویی است، بهطور مخفیانه همراه برادرانش راهی سفر میشود.
«چاه انتهای دنیا» اثری بسیار تاثیرگذار روی جی.آر.آر. تالکین و سی.اس. لوییس (خالق نارنیا) بود. در این کتاب شخصیتی به نام پادشاه گندالف (Gandolf) و اسبی به نام سیلورفکس (Silverfax) حضور دارد که ممکن است روی نامگذاری شخصیت گندالف و اسبش شادوفکس (Shadowfax) در «ارباب حلقهها» تاثیرگذار بوده باشد.
اگر ویلیام موریس را پایهگذار جهانهای کاملاً خیالی در نظر بگیریم، ای. آر. ادیسون با نوشتن «کرم اوروبوس» دنیاسازی را وارد سطح جدیدی کرد. البته «کرم اوروبورس» یک مورد استثنایی است، چون زمینهی مکانی آن اسماً سیارهی «مرکوری» یا «عطارد» است، ولی فضای آن طبق هیچ معیاری – منجمله معیارهای علم نجوم – با سیارهی عطارد تناسب ندارد و از نظر کاربردی یک جهان خیالی است.
این رمان از یک لحاظ دیگر هم استثنایی است و آن هم این است که یک پیشدرآمد دارد که در آن شخصیتی به نام لسینگهام (Lessingham) از سیارهی زمین به «مرکوری» برده میشود، ولی از فصل ۲ به بعد هیچ اثری از لسینگهام و اشاره به سیارهی زمین در کار نیست و رمان کاملاً در فضای فانتزی خود غوطهور میشود. طبق گفتهی خود ادیسون – در جواب به نامهی یکی از طرفداران کتاب – آن موجودی که لسینگهام را به این جهان خیالی میآورد، به او میگوید دارد او را به «عطارد» میبرد تا لسینگهام سوال اضافه نپرسد.
با تمام این تفاسیر، «کرم اوروبورس» جزو اولین رمانهای فانتزیای بود که یک جهان فانتزی غنی با جغرافی خاص داشت که میشد از آن نقشه کشید. بهخاطر همین این رمان عموماً بهعنوان یکی از برجستهترین آثار فانتزی پیش از تالکین شناخته میشود، هرچند که نثر سنگین آن – که به سبک انگلیسی زمان ملکه الیزابت نوشته شده – باعث شده کمی تا قسمتی برای مخاطب مدرن غیرقابلدسترس بماند.
در خاتمه، جا دارد به این اشاره کرد که گاهیاوقات، یک سیارهی بسیار دورافتاده نقش جهان خیالی را ایفا میکند. مثلاً در ابتدای «جنگ ستارگان» گفته میشود: «روزی، روزگاری، در کهکشانی دوردست…». از این جمله اینطور برمیآید که این داستان در همین جهان اتفاق میافتد، ولی در کهکشان و سیارات و فاصلهی زمانی آنچنان دور که عملاً انگار با یک جهان فانتزی طرفیم. در مجموعهی «وارکرفت» نیز سیارههای «ازراث» (Azeroth) و «درنور» (Drenor) نقش جهان فانتزی را ایفا میکنند، هرچند برخلاف «جنگ ستارگان» این سیارات احتمالاً در کائناتی که ما در آن هستیم وجود ندارند.
۴. جهان موازی
جهان موازی (Parallel World) برادر دوقلوی «جهان خیالی» است. از لحاظ ماهیت و عملکرد، جهان خیالی موازی همان جهان فانتزی است، با این تفاوت که در متن داستان واضح و مشخص است که این جهان بهموازات جهان یا بعد زمانی/مکانیای که ما در آن هستیم وجود دارد.
فانتزی جهان موازی همیشه در ادبیات فانتزی کودک و نوجوان نقشی پررنگ داشته است و در واقع اولین نمونهی موفق و شناختهشدهی آن در فانتزی مدرن هم یکی از محبوبترین آثار ادبیات کودک است: «جادوگر شگفتانگیز شهر اُز» (The Wonderful Wizard of Oz)، اثر فرانک ال. بام (Frank L. Baum) و انتشاریافته در سال ۱۹۰۰.
با اینکه «جادوگر شهر از» از بسیاری لحاظ شبیه قصههای شاه پریان است، ولی انسجام و غنای دنیاسازی سرزمین از – خصوصاً با در نظر گرفتن دنبالههای بسیار زیادی که برای کتاب منتشر شده – از یک قصهی شاه پریان معمولی – که در آن دنیاسازی منسجم نقشی بسیار کمرنگ دارد – بسیار فراتر میرود.
در این کتاب دخترکی به نام دوروتی در مزرعهای در کانزاس زندگی میکند، اما ناگهان گردبادی خانهای را که او در آن است از جا میکند و داخل سرزمینی خیالی به نام از فرود میآورد. این ایده – یعنی شرح دادن یک اتفاق، جسم یا پدیدهی خاص که مرز بین جهان خیال و واقعیت را تعیین میکند و در «جادوگر شهر از» گردباد در کانزاس است – مکانیزمی داستانی بود که اثری عمیق روی سبک فانتزی به جا گذاشت و بعداً در آثار مختلفی در زیرگونهی فانتزی جهان موازی تکرار شد، مثل:
۱. کمد جادویی در «وقایعنگاری نارنیا» (The Chronicles of Narnia)
۲. سکوی نه و سهچهارم در «هری پاتر»
۳. پنجرهها (یا شکافهای ایجادشده در تار و پود واقعیت) در «نیروی اهریمنیاش» (His Dark Materials)
در آثار فانتزی جهان موازی، معمولاً ارتباط بین جهان ما و جهان خیالی به رسمیت شناخته شده و شاید حتی نقشی پررنگ در داستان داشته باشد (مثل «نیروی اهریمنیاش).
احتمالاً برجستهترین اثر فانتزی جهان موازی که جزو ادبیات کودک نیست، مجموعهی «توماس کاوننت»، اثر استیون آر. دونالدسون (Stephen R. Donaldson) است که دربارهی مردی جذامگرفته به نام توماس کاوننت است که از دنیای ما به جهان خیالی موازی به نام «سرزمین» (The Land) منتقل میشود. اولین عنوان این مجموعه در سال ۱۹۷۷ منتشر شد و در کنار «شمشیر شانارا» (The Sword of Shanara) جزو اولین آثار فانتزی موفق پسا تالکینی بود.
۵. تاریخ گمشدهی زمین
وقتی حرف از جهانهای خیالی میزنیم، شاید هیچ جهان دیگری بهاندازهی سرزمین میانه (The Middle Earth) و آردا (Arda) تداعیگر این مفهوم نباشند. ولی نکتهی جالب اینجاست که سرزمین میانه نه یک جهان خیالی، بلکه بخشی از تاریخ بسیار دور کرهی زمین و آردا نیز نه یک سیارهی خیالی، بلکه همین زمین خودمان است. تالکین این مسئله را در جاهای مختلف مثل مقدمهی «ارباب حلقهها» و نامههایش بیان کرده است، ولی شاید سادهترین مدرک یکی از جملات رمان «هابیت» باشد: «در صبح روزی در گذشتههای دور، در سکوت دنیا، در دورانی که سر و صدا کمتر و دار و درخت بیشتر بود..»
تالکین در نامههایش نوشته:
راستی، «سرزمین میانه» اسم یک سرزمین خیالی و بیارتباط به جهانی که ما در آن زندگی میکنیم نیست. […] البته من سعی نکردهام شکل و قوارهی کوهها و مساحت زمین را طوری توصیف کنم که با پیشفرضهای زمینشناسان دربارهی گذشتهی دور کرهی زمین متناسب باشد، ولی این «تاریخ» [که من نوشتهام]، بخشی از گذشتهی بسیار دور این سیاره است. (نامهی ۱۶۵)
فکر میکنم فاصله بین عصر سوم (The Third Age) و زمان حال حدود ۶۰۰۰ سال باشد؛ اگر همهی عصرها بهاندازهی عصر دوم و سوم باشند، اکنون ما در پایان عصر پنجم قرار داریم. ولی بهنظرم گذر عصرها [به مرور زمان] سریعتر شد. و با این پیشفرض اکنون ما در پایان عصر ششم یا هفتم هستیم. (نامهی ۲۱۱)
به جز «ارباب حلقهها»، یکی دیگر از بزرگترین و تاثیرگذارترین آثار فانتزی قرن ۲۰ نیز بهعنوان «تاریخچه»ای از گذشتهی دور زمین نوشته شده است: «کونان بربر» (Conan the Barbarian)، اثر رابرت ای. هاوارد (Robert E. Howard) که در اوایل دههی ۱۹۳۰ در قالب یک سری داستان کوتاه در مجلات عامهپسند آمریکایی منتشر شد. داستانهای «کونان» در عصر هایبوریایی (Hyborian Age) اتفاق میافتند، عصری که بین سقوط آتلانتیس و پدیدار شدن تمدنهای ثبتشده در تاریخ (مثل سومر) واقع شده است. در «کونان بربر»، هاوارد بسیاری از تمدنها و فرهنگهای آشنا و معروف مثل روم، یونان، سلتها، چین باستان، مصر باستان و… را کنار هم قرار داده و از این نظر داستانهای «کونان» رنگ و بویی تاریخی هم دارند، ولی در کنار این عناصر تاریخی، اشانتیون عناصر فانتزی نیز بسیار زیاد است. از این نظر، «عصر هایبوریایی» با وجود تمام عناصر آشنایش، شبیه به یک جهان فانتزی به نظر میرسد.
اصولاً پیشفرض آثار فانتزیای که با عنوان تاریخ گمشدهی زمین نوشته شدهاند، این است که در گذشتههای دور در زمین جادو وجود داشت و بهمرور این جادو از بین رفت و از آن دوران جادویی فقط یک سری اسطوره و افسانه باقی مانده است.
داستانی فانتزی که با این پیشفرض نوشته شده از یک موهبت خاص برخوردار است و آن هم این است که به تعلیق ناباوری (Suspension of Disbelief) کمتری از جانب خواننده نیاز دارد، چون نویسندهی فانتزی خواه ناخواه مجبور است عناصر آشنا در تاریخ بشریت را در داستان فانتزیاش به کار گیرد و حتی از نژاد انسان و شبهانسان و حیوانات حیوانات کرهی زمین استفاده کند. وقتی داستان فانتزی در یک دنیای کاملاً متفاوت واقع شده باشد، این سوال ایجاد میشود که اگر این دنیا متفاوت از زمین است، پس چرا انسان و اسب و گوسفند و… در آن وجود دارند؟ اگر هم نویسنده سعی کند یک جهان واقعاً غریب خلق کند، شاید مخاطب نتواند با هیچکدام از شخصیتهای آن همذاتپنداری کند و نتیجهی نهایی بیشازحد عجیبوغریب و آزمایشی از آب دربیاید. ولی با ارائهی این بهانه که این داستان فانتزی در گذشتهی بسیار دور سیارهی زمین واقع شده است، میتوان وجود بسیاری از این عناصر آشنا را توجیه کرد.
۶. آیندهی بسیار دور زمین
آیندهی دور بهاندازهی گذشتهی دور میتواند در حدی غریب و دور از ذهن باشد که نقش جهان فانتزی را ایفا کند. البته به تصویر کشیدن آیندهی دور کاری است که عمدتاً نویسندههای علمیتخیلی انجام میدهند، ولی تعدادی داستان فانتزی نوشته شدهاند که در آنها آیندهی دور کرهی زمین به جای یک جهان علمیتخیلی با تکنولوژیهای عجیبوغریب و تمدنهای فوقپیشرفته، بهشکل یک جهان فانتزی به تصویر کشیده شده است.
احتمالاً اولین و تاثیرگذارترین مجموعهی فانتزی با این مشخصات، «زمین روبهمرگ» (The Dying Earth)، اثر جک ونس (Jack Vance) است که بین سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۴ منتشر شد. «زمین روبهمرگ» در آیندهای بسیار دور روی کرهی زمین واقع شده که در آن خورشید در حال خاموش شدن است و جادو به نیروی غالب در سیاره تبدیل شده است. تمدنهای کرهی زمین یا از بین رفتهاند، یا بهخاطر فساد و تعصب مذهبی به انحطاط کشیده شدهاند. سطح سیاره هم پر از هیولاهای خطرناک است که احتمالاً جادوگری در عصر پیشین آنها را آفریده است.
با اینکه جهان «زمین روبهمرگ» روی کاغذ پساآخرالزمانی است، ولی ونس با نگرش یک جهان فانتزی به آن پرداخته است. این رویکرد او بعداً تاثیر زیادی روی نویسندههایی دیگر گذاشت تا در بستر آیندهی دور زمین فانتزی بنویسند.
«شمشیر شانارا»، نوشتهی تری بروکس (Terry Brooks) و انتشاریافته در سال ۱۹۷۷، اولین فانتزی پساتالکینی بود که به موفقیت تجاری دست پیدا کرد. این داستان ۲۰۰۰ سال پس از هولوکاست اتمی روی زمین اتفاق میافتد. بمبهای اتم باعث شدهاند که جغرافی زمین تغییر کند و فقط ردپایی از تکنولوژی پیشرفتهی پیشین باقی مانده است، ولی جادو دوباره کشف شده است. نکتهی جالب دربارهی جهان «شانارا» این است که در آن نژادهای فانتزی مثل دورف، نوم (Gnome) و ترول وجود دارند، ولی این موجودات در اصل حاصل جهشیافتگی انسانها بهخاطر تشعشات رادیواکتیو هستند و اسمگذاری روی آنها متاثر از اساطیر و افسانههای کهن بوده است.
با اینکه «شمشیر شانارا» اثری بهشدت تقلیدی از «ارباب حلقهها» است و از این بابت مورد انتقاد قرار گرفت، ولی بهخاطر دنیاسازی غیرمنتظرهاش – ترکیب کلیشههای فانتزی حماسی با زمینهای پساآخرالزمانی با موضوع هولوکاست اتمی – توانست به حافظهی جمعی طرفداران فانتزی راه پیدا کند.
یکی از فاخرترین آثار فانتزی نیز از چنین دنیایی برخودار است: «کتاب خورشید نو» (The Book of the New Sun)، اثر جین وولف (Gene Wolfe) و انتشاریافته بین ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۳، در ظاهر یک فانتزی قرون وسطایی عجیبغریب است، ولی در واقع در آیندهای بسیار دور اتفاق میافتد، در دورهی زمانیای که خورشید در حال خاموش شدن است و فرهنگ و ظاهر فیزیکی بشریت بهشدت تغییر کرده است.
یکی از ترفندهای جالب وولف این است که در ابتدای کتاب نوشته متن کتاب، ترجمهای از متنی متعلق به آیندهی دور است که با زبانی ناشناخته نوشته شده و در آن اصطلاحاتی به کار رفته که معادلی در زبانهای امروزی ندارند، برای همین او نزدیکتر معادل به آنها را در زبان انگلیسی به کار برده است. این مقدمه توضیح میدهد که چرا متن کتاب پر از اصطلاحات و واژگان خاص یونانی، لاتین و کاتولیک است.
وولف از این زمینهی داستانی بهشکلی هوشمندانه استفاده کرده، طوریکه بسیاری از عناصر علمیتخیلی کتاب پشت انتخاب کلمات وولف مخفی شدهاند و اگر بدون اطلاعات قبلی کتاب را بخوانید، شاید تا مدتها فکر کنید در حال خواندن یک اثر فانتزی هستید.
در آخر جا دارد به مجموعهی «چرخ زمان» (The Wheel of Time) رابرت جوردن اشاره کرد که از ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۳ منتشر شد. این مجموعه یکی از طولانیترین و محبوبترین مجموعههای فانتزی است و طبق گفتهی نویسندهاش در زمین اتفاق میافتد، ولی بهخاطر ماهیت چرخهای زمان، زمینهی داستانی آن هم در آیندهی دور زمین واقع شده، هم در گذشتهی دور زمین.
***
همانطور که در این مطلب دیدیم، تکامل سبک فانتزی با تکامل ماهیت جهانهای فانتزی گره خورده است. در ابتدا جهان فانتزی صرفاً جهان رویا و خواب و خیال بود، چون بشریت از دیرباز تاکنون در خیال خود در دنیایی دیگر سیر میکرد، برای همین پذیرفتن جهان فانتزی بهعنوان خواب و رویا برای همگان راحتتر بود. به مرور، جهان فانتزی جنبههای متفاوتی پیدا کرد و همچنان که درک ما از دنیا و کائنات بیشتر شد، جهان فانتزی نیز پابهپای درک ما تکامل پیدا کرد.
برای آثار فانتزی استاندارد، جهان خیالی معمولی – یعنی جهانی مستقل که ربطی به دنیای ما ندارد – همچنان پراستفادهترین و رایجترین نوع جهان فانتزی است، ولی مولفان بلندپروازتر معمولاً سعی میکنند ماهیت جهان فانتزی خود را بهشکلی هیجانانگیزتر و خلاقانهتر تعریف کنند. آینده معلوم میکند که آیا نویسندگان فانتزی میتوانند قالبهایی فراتر از مواردی که در این مطلب معرفی شدند تعریف کنند یا نه. ولی با توجه به اینکه سبک فانتزی بر پایهی گسترش دادن مرزهای خیال تعریف شده، جواب این سوال احتمالاً مثبت است.
انتشار یافته در:
یاد اون مقاله انواع تایپ جادو افتادم.
خفن بود.
البته من خودم حس میکنم بیشتر دنیای موازی خوندم تا دنیای خیالی.
آره، اسم فانتزی که میاد آدم یاد دنیاهای کاملاً خیالی میافته، ولی دنیای موازی بهطور غافلگیرکنندهای تعدادش زیاده، خصوصاً تو سبک کودک نوجوان.