تاثیر کمیکبوکها در بسیاری از جنبههای جامعه دیده میشود. کمیکها میتوانند در جامعه تحول ایجاد کنند و به ما جنبهای نو و دیده نشده از آن را نشان دهند. از طرف دیگر، کمیکها میتوانند آشوبگر باشند و مرز تصوراتمان دربارهی کارهایی را که میتوان در بستر ادبیات بصری انجام داد گسترش دهند. همچنین کمیک میتواند بازتابی از وضعیت فعلیمان باشد و دربارهی آنچه اکنون هستیم و آنچه میتوانیم در آینده به آن تبدیل شویم، نظراتی ارزشمند ارائه دهد. در کل، از بسیاری لحاظ ما به کمیکبوکها و سازندگانشان مدیونیم. البته هرچقدر این حقیقت برای شما بدیهی باشد، همچنان متقاعد کردن برخی افراد پیرامون قدرت بالایی که در کمیکها نهفته است دشوار است. از این نظر، شاید این سوال پیش بیاید که بهترین نقطهی شروع چیست؟ تعداد کمیکهای عالی بسیار زیاد است، برای همین شاید برای اینکه بدانید باید از کجا شروع کنید، نیاز به کمک داشته باشید. این فهرست برای این منظور تدارک دیده شده است.
فقط دقت داشته باشید که این فهرستی از ۲۳تا از تاثیرگذارترین کمیکهای تمام دوران است، نه بهترین یا محبوبترینشان. در واقع به احتمال زیاد اسم بعضی از کمیکهای داخل فهرست را هرگز نشنیدهاید. ولی میتوانیم تضمین دهیم که تاثیرشان را در کمیکهای معروفتر مشاهده کردهاید.
- ۲۷ کمیک برتر بتمن؛ داستانهایی که این شخصیت را شکل دادند
- ۲۵ کمیک برتر مرد عنکبوتی (اسپایدرمن)؛ داستانهایی که این شخصیت را شکل دادند
- ۱۰۰ قهرمان برتر تاریخ کمیک
کمیکهای تاثیرگذاری که «اولین» بودند
از موقعی که هنر وجود داشته، کمیکها نیز وجود داشتهاند. سابقهی وجود کارتونها به قرون وسطی برمیگردد و معمولاً هدف از ساختنشان زمینهسازی برای ساختن اثر هنری اصلی بود. سابقهی مانگا به اماکیمونو (Emakimomo) یا طومارهای ژاپنی قرن ۱۲ برمیگردد. اگر بخواهیم خیلی سختگیری به خرج دهیم، اولین کمیکبوک منتشرشده و شناختهشده Vieux Bois اثر رودولف توپفر (Rodolphe Töpffer) است که با عنوان ماجراهای آقای اوبادایا اولدباک (The Adventures of Mr Obadiah Oldbuck) نیز شناخته میشود. این اثر برای اولین بار در سال ۱۸۳۷ در ژنو سوییس منتشر شد. کودک زردپوش در آپارتمان مکفدن (The Yellow Kid in McFadden’s Flats) که در سال ۱۸۹۷ منتشر شد، شهرت بیشتری دارد، ولی شصت سال با انتشار این اثر فاصله دارد.
اگر بخواهیم از منظر تاثیرگذاری به قضیه نگاه کنیم، Funnies on Parade، انتشاریافته در سال ۱۹۳۳، اغلب بهعنوان نخستین کمیکبوک شناخته میشود، چون اولین کمیکی بود که با اندازهی امروزی کمیکها چاپ شد. بعد از آن جا دارد به نیو فان شمارهی ۱ (New Fun #1)، انتشار یافته در سال ۱۹۳۵ اشاره کرد که ناشر آن National Allied Publications بود که ما امروزه آن را با عنوان دیسی کامیکس میشناسیم. این کمیک، اولین اثری بود که محتوای آن تاکنون هیچجا منتشر نشده بود. همهی کمیکهای جمعآوریشدهی دیگر شامل محتوایی میشدند که قبلاً جای دیگری به اشتراک گذاشته شده بود.
اولین ابرقهرمان کمیکبوکی
جری سیگل (Jerry Siegel) و جو شوستر (Joe Shuster)، خالقان سوپرمن، قبل از سوپرمن شخصیت دیگری به نام دکتر اکالت (Dr. Occult) را ساخته بودند، کارآگاه ماوراءطبیعهای که به ابرقدرتهایی چون دورجابجایی و فرافکنی اثیری (Astral Projection) مجهز است. دکتر اکالت همراه با دستیارش رز سایکیک (Rose Psychic) برای اولین بار در شمارهی ششم New Fun Comics در اکتبر ۱۹۳۵ معرفی شد. شاید او را از کتاب جادو (The Book of Magic)، اثر نیل گیمن (Neil Gaiman) به یاد داشته باشید. در این کمیک او عضو تیپ بارانیپوشها (The Trenchcoat Brigade) است که یکی از اعضای معروفتر آن جان کنستانتین اینگونه نامگذاریاش کرده است. دکتر اکالت اولین قهرمان کمیکبوکی است، ولی او را صرفاً میتوان زمینهسازیای برای تاثیرگذارترین ابرقهرمان تمام دوران یعنی سوپرمن حساب کرد که برای اولین بار در شمارهی ۱ اکشن کامیکز (Action Comics) در سال ۱۹۳۸ به جهان معرفی شد.
این روزها دستیابی به نسخهی فیزیکی شمارهی ۱ اکشن کامیکز که در سال ۱۹۳۸ منتشر شد تقریباً غیرممکن است. هنوز هم میتوانید دیجیتالی آن را بخوانید و ببینید ماجرا از کجا شروع شد. با این حال، حالا که صحبت از تاثیر کمیکبوکها در میان است، توصیه میکنیم مردان پشت سوپرمن (The Men Behind Superman)، اثر توماس کمپی (Thomas Campi) و جولین وولوی (Julian Voloj) را بخوانید. مردان پشت سوپرمن یک رمان گرافیکی دربارهی شرایط خلق شدن سوپرمن است. در این رمان گرافیکی وولوی و کمپی به دوستی بین سیگل و شوستر و خردهفرهنگ کمیکبوک در آن زمان میپردازند.
اولین ابرقهرمان زن
معرفی شدن اولین ابرقهرمان زن تاثیر بزرگی روی صنعت کمیکبوک گذاشت. اولین ابرقهرمان زن با قدرتهای فرابشری فانتوما (Fantomah) بود که شمارهی ۲ جانگل کامیکز (Jungle Comics) در فوریهی ۱۹۴۰ منتشر شد. خالق او فلچر هنکس (Fletcher Hanks)، با نام مستعار بارکلی فلگ (Barclay Flagg) بود. مدتی کوتاه پس از حضور او، شاهد اولین ابرقهرمان زن با نقاب و لباس ابرقهرمانی بودیم: زن سرخپوش (The Woman in Red) در شمارهی ۲ تریلینگ کومیکس (Thrilling Comics)، انتشار یافته در سال ۱۹۴۰ که خالقاش ریچارد ای. هیوز (Richard E. Hughes) و جورج مندل (George Mandel) بود.
فانتوما و زن سرخپوش هردو بهعنوان نخستین زنهای ابرقهرمان شناخته میشوند، ولی شخصیتی که تاثیر اصلی را روی زنهای داخل کمیکها گذاشت، در شمارهی یک خانم خشم (Miss Fury)، انتشاریافته در سال ۱۹۴۲، اتفاق افتاد که خالق آن جون تارپه میلز (June Tarpé Mills) (با نام مستعار تارپه میلز) بود. خانم خشم برای اولین بار در ۶ آپریل ۱۹۴۱ در روزنامه حضور پیدا کرد. در این حضور او لباس تنگی به تن داشت که از جنس پوست پلنگ سیاه بود و به او قدرت فوقبشری میبخشید. همچنین او نخستین ضدقهرمان کمیکبوکی بود و از اینکه باید هویت خود را مخفی میکرد بیزار بود و نسبت به کارهای قهرمانانهای که باید انجام میداد حس خوبی نداشت. صرفاً تصورش این بود که یک نفر مجبور است این کارها را انجام دهد و قرعه به نام او افتاده. با وجود اینکه در داستانهای او خشونت، مثلثهای عشقی و نژادپرستی واضح جریان داشت، منتقدان بیشتر از هر چیزی با «لباسهای باز» او مشکل داشتند. لباس آفتابگیری دوتکهای او در سال ۱۹۴۷ سیوهفت روزنامه را فراری داد. تازه در آن دوران هنوز اثری از واندر وومن (Wonder Woman) و فانتوم لیدی (Phantom Lady) نبود!
اولین ابرقهرمان سیاهپوست
در سال ۱۹۴۷، آلنیگرو کامیکس (All-Negro Comics به معنای کمیکهای تماماً سیاهپوست)، با ویرایش اورین سی. ایوانز (Orrin C. Evans)، اولین کمیکبوکی بود که تمام نویسندگان، هنرمندان و ویراستاران آن سیاهپوست بودند. همچنین در این کمیک اولین ابرقهرمان سیاهپوست زاده شد: مرد شیری (Lion-Man)، که جورج ایوانز (برادر کوچکتر اورین) آن را خلق کرده بود. ایوانز بزرگتر اولین گزارشگر سیاهپوست آمریکایی بود که در یک روزنامهی تحت مدیریت سفیدپوستها استخدام شد. وقتی آن روزنامه تعطیل شد، ایوانز فرصتی مناسب برای ورود به دنیای کمیکها دید، خصوصاً با نیت بهبود شخصیتپردازی سیاهپوستهای آمریکایی در کمیکها. متاسفانه ایوانز هیچگاه موفق نشد چشمانداز خود را توسعه ببخشد. شرکت کاغذفروشی که کاغذ شمارهی اول را به او فروخته بود، حاضر به فروش دوباره به او نشد و شرکتهای کاغذفروشی دیگر نیز او را پس زدند. ۲۰ سال طول کشید تا شخصیتهای سیاهپوست بتوانند در نقش ستارهی کمیکبوکها ظاهر شوند.
تمام داستانهای تعریفشده در آلنیگرو کامیکس، منجمله داستانی که با محوریت مرد شیری تعریف شد، شخصیتهای سیاهپوست را با ویژگیهایی چون راستگویی و شرافت به تصویر کشیدند. امروزه میتوانیم ویژگی مشابه را در بقیهی کمیکبوکهایی که شخصیت سیاهپوست دارند ببینیم. بهعنوان مثال داستان «خشم کیلمانگر» (Killmonger’s Rage) در شمارهی ۱۸ پلنگ سیاه (Black Panther #18) اثر کریستوفر پریست (Christopher Priest)، کایل هوتز (Kyle Hotz) و سل ولوتو (Sal Velluto)، عموماً بهعنوان یکی از بهترین داستانهای کمیکهای پلنگ سیاه شناخته میشود، چون از پیچیدگیهای کیلمانگر نهایت استفاده را میبرد و هیچگاه مشکلات بزرگتری را که حول محور این شخصیت وجود دارد نادیده نمیگیرد. همچنین این داستان نشان میدهد که تچالا (T’Challa) نیز تحتتاثیر عواملی مشابه است و از این طریق دوگانگی شخصیت او را نشان میدهد. اگر بهخاطر شجاعت آلنیگرو کامیکس نبود، شاید هیچگاه به حمایت لازم برای انتشار داستانهایی چون خشم کیلمانگر دست پیدا نمیکردیم.
اولین کمیکی که به نظارت اخلاقی محتوا نیاز پیدا کرد
جنجال ایجادشده سر لباس دوتکهی خانم خشم صرفاً نمونهی کوچکی از مشکلات بزرگتر و پنهان بود. وقتی به دههی ۱۹۴۰ رسیدیم، خالقان کمیکبوک مشتاق بودند تا ببینند مرزهای اخلاقی را تا کجا میتوانند گسترش دهند. آخرین قطرهای که باعث لبریز شدن کاسه شد کمیکی به نام «قتل، مورفین و من!» (Murder, Morphine and Me) در شمارهی ۲ ترو کرایم کامیکس (True Crime Comics) در سال ۱۹۴۸، اثر جک کول (Jack Cole) بود. در یکی از پنلهای کمیک، زنی نشان داده میشود که یک سرنگ در حال فرو رفتن در چشمهایش است. این پنل در کتاب اغوای معصومان (Seduction of the Innocent) (۱۹۵۴)، اثر دکتر فردریک ورثام (Frederick Wertham) به شکلی منفی مورد اشاره قرار گرفت. جنجالی که سر این کمیک به پا شد، باعث شد که کد اخلاقی کمیکها (Comics Code Authority) وضع شود. وقتی در دههی ۵۰ شمارهی ۲۲ Crime SuspenStories (EC Comics) در دکهها پدیدار شد و روی جلد آن تصویر یک سر قطعشده دیده میشد، محافظهکاران آمریکایی دنبال کسی بودند تا مجازات کنند.
کمیکهای زیرزمینی
در سال ۱۹۵۴، کد اخلاقی کمیکها از قدرتی که در اختیارش قرار داده شد با آغوش باز استقبال کرد و چکش سانسور را روی سر کمیکنویسها فرود آورد. در آمریکا محافظهکارها دور هم جمع شدند (اگر راستش را بخواهید بیشتر این واکنشهای اغراقآمیز به کمیکها در آمریکا اتفاق افتاد) و با صدای بلند اعلام کردند کمیکبوکها پلید هستند. این کد اخلاقی وضع شد تا روی سبکوسیاق و سوژهی تمام کمیکبوکهایی را که در آمریکا چاپ و فروخته میشدند نظارت کند.
کمیکنویسهایی که حاضر نشدند در برابر این کد اخلاقی تسلیم شوند، فعالیت خود را در جای دیگری از سر گرفتند: کمیکهای زیرزمینی (Underground Comix). البته گول نخورید؛ مقاومت این کمیکنویسها در برابر سانسور بدین معنا نبود که کار همهیشان خوب بود. ولی کمیکهای زیرزمینی بستر مناسبی برای اکتشاف خطوط داستانی و سبکهای هنریای بود که در نظر عامهی مردم زیادی خطرناک بودند. معروفترین مثال از کمیکهای زیرزمینی مجلهی مد (MAD Magazine) است که هاروی کورتزمن (Harvey Kurtzman) و ویلیام گینز (William (Bill) Gaines) از EC Comics آن را تاسیس کردند. این مجله از سال ۱۹۵۲ تا ۲۰۱۸ منتشر شد. آنها با تغییر دادن فرمت خود از کمیک به مج (Zine = نسخهای کوچکتر از مجله که مخصوص انتشار آزاد است) موفق شدند از قوانین سانسور فرار کنند؛ با این حال، آنها کار خود را بهعنوان ناشر کمیک شروع کردند و الهامبخش هنرمندان زیادی در جنبش کمیکهای زیرزمینی بودند.
اولین تلاش برای شکستن سنت پنلبندی استاندارد
با وجود جریان منفیای که دکتر ورثام در کتابش علیه کمیکبوکها راه انداخت، نویسندگان کمیکبوک بهلطف استعداد و بینشی که در فرمت بصری نشان دادند، همچنان روی خوانندگان خود تاثیرگذار بودند. یکی از مهمترین تحولات در زمینهی کمیک با انتشار شمارهی ۱ کمیک ایمپکت (Impact) در سال ۱۹۵۵، اثر بیل گینز و ال فلدستین (Al Feldstein) و با نقاشیهای برنی کریگستین (Bernie Krisgstein)، رنگبندی مری سورین (Marie Severin) و حروفچینی جیم وروتن (Jim Wroten) اتفاق افتاد.
داستان مربوطه «نژاد برتر» (Master Race) نام داشت. این اولین کمیکی بود که در آن به هولوکاست پرداخته شد، هرچند که دلیل تاثیرگذار بودن آن صرفاً این نیست. شیوهی به تصویر کشیدن هولوکاست در این کمیک تا سالها الهامبخش هنرمندان بود. شیوهی استفادهی کریگستین از پنلهای تکرارشده و تصاویر شکستهشده به ما عمق اضطراب و ترس نهفته در داستان را نشان میداد و میتوان گفت بهنوعی این اولین مثال از نشان دادن اختلال اضطراب پس از سانحه (PTSD) در کمیکبوکها بود. قدرت داستان از راه انقطاع بین هر پنل داستان – افکتی که تاکنون کسی به ذهنش نرسیده بود – نشان داده شد. تاثیر «نژاد برتر»، چه در زمینهی داستان و چه در زمینهی سبک هنری، در کمیک تحسینشدهی «ماوس: حکایت یک بازمانده» (Maus: A Survivor’s Tale)، اثر آرت اسپیگلمن (Art Spiegelman) قابلمشاهده است. بسیاری ماوس را بهعنوان یکی از تاثیرگذارترین کمیکهای تمام دوران حساب میکنند، ولی بدون «نژاد برتر» و ایمپکت شاید ماوس هیچگاه نوشته نمیشد.
اولین رمان گرافیکی
معاملهای با خدا و داستانهای مستاجری دیگر، اثر ویل آیزنر (A Contract with God and Other Tenement Stories by Will Eisner)
شاید به نظر برسد که «اولین رمان گرافیکی» اتفاق بزرگی در بستر دنیای کمیک نباشد، ولی بین این دو (کمیک و رمان گرافیکی) فرق وجود دارد. معاملهای با خدا و داستانهای مستاجری دیگر، اثر ویل آیزنر، اولین بار در سال ۱۹۷۸ منتشر شد و شامل ۴ داستان دربارهی مستاجران یک آپارتمان در برانکس، نیویورک در دههی ۱۹۳۰ است. این اثر تاریک و نیمه خودزیستنامهای است و در آن به تجربیات انسانی واقعی پرداخته میشود (مثل مرگ دختر آیزنر) و در کنارش آیزنر مصمم است که تصویرسازیهایش از نژاد و مذهب در آثار پیشینش را مورد بازبینی قرار دهد.
غیر از اینها، معاملهای با خدا راهی برای اکتشاف این مسئله بود که نویسندگان کمیکبوک چه راههایی برای به اشتراک گذاشتن داستانهایشان دارند. این کمیک نشان داد که نیازی نیست خود را به فرمت و چینش سنتی کمیکبوکها محدود کرد. ایدهی رمانهای گرافیکی فرصتهای بیشتری برای آزمونوخطا با شیوهی ابراز، چینشبندی و رابطهی خواننده و صفحهی چاپشده در اختیار نویسندگان قرار داد.
کمیکبوکهایی که روی تجربهی خواندن ما تاثیر گذاشتند
تاثیرگذارترین کمیکبوکهای تمام دوران لزوماً اولینها نیستند. در ادامه تعدادی کمیک فهرست شدهاند که تاثیر زیادی روی تجربهی ما بهعنوان خواننده گذاشتهاند، حتی اگر تمایلی نداشته باشیم همیشه آنها را بازخوانی کنیم.
تنتن، اثر هرژه (Tintin by Herge)
تنتن بدونشک مشهورترین کمیک فرانسوی-بلژیکی است و بهنوعی این سبک از کمیک را به کل دنیا معرفی کرد. در اروپا، کمیکبوکها با نام bandes dessinées («نوارهای نقاشیشده») یا بیدی (BD) شناخته میشوند. تنتن تاثیرگذارترین بیدی بود. بخشی از آن بهخاطر محبوبیتش بود و بخشی دیگر مصمم بودن هرژه برای پر کردن بازار از آثارش.
در زمینهی مشکلزا بودن ماهیت کتابهای تنتن هیچ شکی وجود ندارد. کلیشههای نژادپرستانه، جنسیتزدگی و ردپایی از فاشیسم راستگرایانه همه جزو محتواهای داستانهای تنتن هستند، و این سه مورد را در همان داستان اول مجموعه با نام تنتن در سرزمین شوروی (Tintin in the Land of the Soviets) بهوضوح مشاهده میکنید. خبر خوب این است که هم شخصیت تنتن و هم خالقش بهمرور زمان بالغتر و پختهتر شدند. همچنین هرژه سبک طراحی لینیه کلر (ligne-claire)، به معنای خط واضح، را که یکی از سبکهای طراحی برجسته در کمیکهای فرانسوی-بلژیکی است و شاخصهی آن شخصیتهای کارتونی و پسزمینههای واقعگرایانه است، وارد سطح کیفی جدیدی کرد. همچنان که تنتن داشت در دنیا معروفتر میشد، هرژه با استفاده از ذات معصوم، ولی مصمم تنتن سعی کرد تا پیام همبستگی جهانی را بهشکلی موثرتر منتقل کند. میتوان گفت تلاش او با موفقیت مواجه شد و اکنون تنتن به یکی از آثار فرهنگی محبوب بین فرهنگهای متفاوت تبدیل شده است. آستریکس گُلی (Asterix the Gaul)، اثر رنه گوسینی (René Goscinny) و آلبرت اودرزو (Albert Uderzo)، مثال برجستهی دیگری از جذابیت ماندگار کمیکهای فرانسوی-بلژیکی است.
الفکوئست، اثر وندی پینی و ریچارد پینی (Elfquest by Wendy & Richard Pini)
الفکوئست طولانیترین رمان گرافیکی فانتزی مستقل در ایالات متحده است. همچنین یکی از مهمترین کمیکهای عاشقانه در عصر معاصر است و میتوان آن را پیشزمینهی خلق شدن تعدادی از کمیکهای معاصر موردعلاقهیمان همچون ساگا (Saga)، اثر برایان کی. وان (Brian K. Vaughan) و فیونا استیپلس (Fiona Staples) حساب کرد. الفکوئست هم مثل ساگا اصلاً مناسب کودکان/محیطکار/فضای عمومی نیست. دلیلش را در سه واژه میتوان خلاصه کرد. رابطهی دستهجمعی الفها.
اثربخشی الفکوئست از ژانر فانتزی و عاشقانه فراتر رفت. همچنین وندی و ریچارد پینی، خالقان کمیک، تاثیری حیاتی روی رشد کمیکهای مستقل و اهمیت کیفیت چاپ داشتند. پس از اینکه پینیها از شیوهی انتشار اولین شماره از کمیک ناامید شدند، شرکت خود با نام WaRP Graphics را پایه نهادند و شمارهی ۲ الفکوئست را با طرح جلد گلاسه و تمامرنگی و در قطع مجله منتشر کردند، همراه با پرترهی شخصیتها که وندی پینی کشیده بود و روی پشت جلد درج شده بود. ریچارد پینی حتی پا را یک قدم فراتر گذاشت و قانون نانوشتهی فروش کمیکها تنها از راه فروشگاههای کمیکبوک را زیر پا گذاشت و کمیک خود را در فروشگاههای ادبیات جریان اصلی همچون بارنز اند نوبل نیز قرار داد. بهخاطر این اقدامات بود که الفکوئست از قلمروی کمیکهای زیرزمینی فراتر رفت و به محبوبیت جریان اصلی دست پیدا کرد.
واچمن، اثر آلن مور، با طراحیهای دیو گیبنز و رنگآمیزی جان هیگینز (Watchmen by Alan Moore, Art by Dave Gibbons, Colors by John Higgins)
حتی اگر واچمن را دوست نداشته باشید، نمیتوانید تاثیرگذار بودنش را نادیده بگیرید. اگر طرفدار شکستناپذیر (Invincible) و د بویز (The Boys) هستید، باید بدانید که ریشهی این کمیکها به واچمن برمیگردد. در این کمیک بود که یک نویسنده تصمیم گرفت حقانیت و فضیلت اخلاقی ابرقهرمانها را زیر سوال ببرد. آیا دلیل وجود آنها این است که جامعهی ما را بهبود ببخشند و ما را از دست خودمان نجات دهند؟ یا صرفاً برای منفعت خودشان قهرمانبازی درمیآورند و از مسئولیتی که به دوششان تحمیل شده بیزارند و اگر «منفعت» اشارهشده نبود، هیچکدام از این کارها را انجام نمیدادند؟ با اینکه واچمن از لحاظ بصری یادآور روزهای انتشار خانم خشم است، بهلطف ترکیبی موازنهشده از نقاشیهای پرجزییات و رنگآمیزی گزینشی موفق شد داستانش را بهشکلی بهمراتب بالغانهتر ارائه کند. اگر واچمن نبود، ما شجاعت فعلیمان برای زیر سوال بردن قهرمانهایمان را نداشتیم.
دختر تانکی، اثر آلن مارتین و جیمی هیولت (Tank Girl by Alan Martin & Jamie Hewlett)
حتی اگر دختر تانکی را دوست نداشته باشید، نمیتوانید حقیقت را نادیده بگیرید: دختر تانکی یک خانهتکانی اساسی در صنعت کمیک به راه انداخت. این کمیک مبتذل، مستهجن و تجلی زندگی پانک بود و دقیقاً همان چیزی بود که جوانان یاغی بریتانیا به آن نیاز داشتند. اگر امروزه کمیکی مثل B**ch Planet را داریم، دلیلش وجود دختر تانکی بود. لباس مارگو رابی (Margot Robbie) در پرندگان شکارچی (Birds of prey) واضحاً از دختر تانکی الهام گرفته شده است.
قدرت واقعی دختر تانکی در عدم وابستگی کامل به جنسیت در قصهگویی نهفته است. در کمیکهای دختر تانکی تعدادی خط داستانی وجود دارند که مستقیماً به مسائلی چون تجاوز، آزار جنسی و تبعیض میپردازند و اغلب هم پرداختشان بسیار خوب انجام شده. ولی از آن مهمتر، در زندگی دختر تانکی نیاز به حضور یک مرد نیست. این انتخاب خودش است تا معشوقه داشته باشد و از رابطه داشتن با او لذت ببرد. با این حال، هم خود کمیک و هم اقتباس سینمایی آن در سال ۱۹۹۵ جزو مثالهای اولیه از آثاری هستند که آزمون بکدل (Bachdel Test) را پشتسر گذاشتند، یعنی آثاری که شخصیت مونث قوی داشتند؛ شخصیتهایی که قوی بودنشان نه بهخاطر کسی که با او هستند، بلکه بهخاطر وجود خودشان است.
لبخند بزن، اثر رینا تلگمایر (Smile by Raina Telegmeier)
لبخند بزن جدیدترین کمیکی است که در این فهرست گنجانده شده. این کمیک که در سال ۲۰۱۰ منتشر شده، در دوران اوج محبوبیت رمانهای نوجوانپسند (YA) منتشر شد، دورانی که در آن هدف این رمانها بیشتر فراهم کردن بستری برای فرار مطقعی از واقعیت بود، نه نشان دادن «برشی از زندگی». تلگمایر تنها کمیکنویس/رمان گرافیکینویس آن دوران نبود، ولی کارش را در این زمینه آنقدر خوب انجام داد که رسانهی کمیک را نیز بین ادبیات نوجوانپسند جا انداخت. لبخند بزن بهعنوان یک اثر ادبی، خوانندگانش را جدی میگیرد. این اثر ترکیب بینقصی از خوانش راحت و سریع کتابهای نوجوانپسند و داستانهای بالغانهتر چنین کتابهایی است. با اینکه کمیک عمدتاً برای دخترها نوشته شده، کمیکهایی که در پی آن منتشر شدند موفق شدند دامنهی مخاطب گستردهتری پیدا کنند. بهلطف لبخند بزن، کمیکهایی چون لامبرجینز (Lumberjanes) و دختر سنجابی توقفناپذیر (The Unstoppable Squirrel Girl) نیز در بازار توجه بیشتری دریافت کردند.
کمیکهایی که باعث میشوند توجه و دقت بیشتری به خرج دهیم
ویمینز کامیکس یا کمیکهای زیرزمینی زنها (۱۹۷۲)، اثر نویسندگان زن (Wimmen’s Comix)
در سال ۱۹۷۰، ترینا رابینز (Trina Robbins) یکی از پایهگذاران کلکسیونی از کمیکها با نام «من نیستم، عزیزم» (It Ain’t Me Babe) بود که همهی افراد دخیل در تولید آن زن بودند. پس از آن، او یکی از اولین کسانی بود که برای Wimmen’s Comix (که بعداً به Wimmin’s Comix تغییر نام داد) مطلب تولید کرد. حوزهی کمیکهای زیرزمینی هم بهشکلی کنایهآمیز، مثل صنعت کمیکهای جریان اصلی بهشدت تحتسلطهی مردان بود. رابینز همراه با یک سری هنرمند مونث دیگر – همچون تری ریچارد (Terry Richards)، آلین کومینسکی (Aline Kominsky) و شلبی سمپسون (Shelby Sampson) – فضایی امن و حمایتکننده برای زنان ساخت تا بابت ساختن کمیک دستمزد بگیرند. داستانهای نوشتهشده شامل موضوعهای مختلفی میشدند، ولی از همه مهمتر، به مسائلی چون فمینیسم، رابطهی جنسیت و سیاست، جامعهی اقلیتهای جنسی و سلامت روان پرداختند. این کمیک الهامبخش ناشران کوچک و خالقان کمیک زیادی شد که آثارشان را خودشان منتشر کردند. همچنین این کمیک جایگاه کمیکنویسان مونث را ارتقا داد.
ویمینز کامیکس راه را برای نویسندگان کمیک زن آتی هموار کرد. یکی از آنها الیسون بکدل (Alison Bechdel) و کمیک استریپ هفتگیاش D*kes to Watch Out for بود. این کمیک استریپ از ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۸ منتشر شد و در آن به گروه شخصیتّهای متنوعی پرداخت که عمدتاً اقلیتهای جنسی بودند. آزمون بکدل از دل همین کمیک استریپ بیرونآمد و پیشزمینهای برای تولید رمانهای گرافیکی متعاقب بکدل شد، مثل خانهی دلپذیر: یک کمدیتراژدی خانوادگی (Fun Home: A Family Tragicomic).
پرسپولیس، اثر مرجانه ستراپی (Perspolis by Marjane Satrapi)
پرسپولیس از زمان انتشارش در سال ۲۰۰۰ تاکنون بهخاطر تصویرسازیهای دلخراش و زبان «ناشایست» در خیلی جاها قدغن شده است. همچنین این کمیک یکی از پرجزییاتترین تصویرسازیها از انقلاب اسلامی ایران در دههی ۸۰ است. داستان ستراپی به دو کتاب تقسیم شده که هرکدام شامل یک سری بیدی (همان کمیکهای فرانسوی) میشوند: ابتدای کمیک به دوران کودکی او در زمان انقلاب و نوجوانی و جوانی او در اتریش اختصاص دارد. تعداد کمیکهای خودزیستنامهای بسیار زیاد است. عاملی که باعث شده پرسپولیس خاص به نظر برسد سادگی سبک هنری ستراپی و شیوهی استفادهی او از داستانش برای پرداختن به خانوادهاش و ایران است. پرسپولیس داستان نفرتافکنی و قضاوت نیست. کاملاً مشخص است که ستراپی به فرهنگ غنی ایران و مردم پرانرژیاش علاقه دارد. دامنهی تاثیر کمیک فراتر از موضوعی است که به آن میپردازد. نقطهی قوت پرسپولیس این است که ستراپی خاورمیانه را برای دامنهی مخاطب بزرگتری قابلدسترس کرده است. سبک او – که به سواد بصری تکیه دارد – الهامبخش نویسندگان دیگر شده است تا راههای دیگری را برای تاثیرگذارتر کردن داستانهایشان از راه جزییات بصری پیدا کنند.
چینی متولدشده در آمریکا، اثر جین لون ینگ (American Born Chinese by Gene Luen Yang)
چینی متولدشده در آمریکا یکی از آثار نادری است که نهتنها روی صنعت کمیک، بلکه کل جهان ادبی تاثیر گذاشت. این رمان گرافیکی برندهی چندین جایزه شد، منجمله قرار گرفتن در فهرست فینالیستهای حوزهی ادبیات کودک در جوایز کتاب ملی (National Book Awards) در سال ۲۰۰۶ و همچنین جایزهی آیزنر سال ۲۰۰۷ در رشتهی بهترین آلبوم گرافیکی. کتابدارها عاشق این کتاب هستند. معلمها عاشق این کتاب هستند. با اینکه کتاب بابت کلیشهسازیهای نژادی فراوانش مورد انتقاد قرار گرفته، ولی بهعنوعی حرف حساب کتاب اثر منفی این کلیشهسازیها است.
چینی متولدشده در آمریکا ترکیب سه داستان در یک داستان است. در همهی داستانها بهشکلی محتاطانه، ولی مستقیم به تاثیر کلیشهسازی نژادی روی هویت فرهنگی و توسعهی جوامع چندفرهنگی پرداخته شده است. بهلطف حمایت دریافتشده از کتابدارها و معلمها، چینی متولدشده در آمریکا عموماً بهعنوان یکی از بهترین منابع ادبی برای کمک به دانشآموزان درگیر چالش معرفی میشود. کتابدارها و معلمها همیشه این را میدانستهاند، ولی برخورداری از مثالی از یک کمیکبوک یا رمان گرافیکی خوب برای محیطهای آموزشی بسیار لازم بود و این رمان گرافیکی نیز چنین نقشی را ایفا میکند.
ظهور مانگا
اخیراً محبوبیت مانگا در غرب رو به افزایش بوده و به رقمهای فروشی رسیده که تاکنون کسی فکر نمیکرد ممکن باشد. در واقع اکنون میتوان مانگا را یک محصول فرهنگی جریان اصلی حساب کرد. دلیلش هم بهطور دقیق مشخص نیست. بخشی از آن بهخاطر سرویسهای استریم است که انیمه پخش میکنند، بخشی قابلدسترستر شدن مانگاها در قالب وبکمیک و بخشی دیگر افزایش محبوبیت مانگاهایی که خارج از ژاپن تولید شدهاند (مثل چین و کره). حقیقت این است که مانگا همیشه روی کمیکبوکهای آمریکایی (و یک سری از بیدیهای فرانسوی-بلژیکی) تاثیر داشته است.
استرو بوی، اثر دکتر اوسامو تزوکا (Astro Boy by Osamu Tezuka)
یکی از قدیمیترین و مشهورترین مانگاها استرو بوی اثر دکتر اوسامو تزوکا است که به او لقب «پدربزرگ صنایع مانگا و انیمهی ژاپن» اختصاص داده شده است. چشماندازی که تزوکا از آینده داشت، به پایهواساس خلق استرو بوی تبدیل شد و طولی نکشید که استرو بوی به تحولی در عرصهی مانگا و موج اول احیای آن در ژاپن پس از جنگ جهانی دوم تبدیل شد. در این مانگای نمادین شاهد آسمانخراشهای بلند، ماشینهای پرنده و حضور رباتها در خانههای مردم بودیم، ولی کاری که تزوکا کرد این بود که کودکان را نیز در زندگی روزمره گنجاند و اطمینان حاصل کرد که آنها نیز همیشه بتوانند خود را در زندگی آینده ببینند. در اینجا «دیدن» واژهی کلیدی در طراحی استرو بوی بود. چشمان بزرگ یکی از ویژگیهای اصلی استرو بوی بودند. تا به امروز، شخصیتهای کمسنوسال در انیمه و مانگا اغلب بزرگترین و نازترین چشمها را دارند.
آکیرا، اثر کاتسوهیرو اوتومو، با ترجمهی یوکو اومهزاوا، لیندا ام. یورک و جو دافی (Akira by Katsuhiro Otomo, Translated by Yoko Umezawa, Linda M. York and Jo Duffy)
جهان مانگا را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: قبل از آکیرا و بعد از آکیرا. وقتی انیمهی مانگا در آمریکا منتشر شد، یک نسل جدید در جهان با مانگا و انیمه آشنا و به مخاطب آن تبدیل شدند. در جهان آکیرا شاهد یکی از شگفتانگیزترین تصویرسازیها از توکیو، درگیری بین گروههای خلافکاری و باحالترین صحنههای موتورسیکلتسواری که تاکنون نقاشی شدهاند هستیم. آکیرا تولد سایبرپانک بود. البته بقیه هم قبل از انتشار آکیرا در حوزهی سایبرپانک اثر تولید کرده بودند، ولی بعد از آکیرا دیگر هیچچیز مثل قبل نشد. آکیرا استاندارد جدیدی تعیین کرد. کابوی بیپاپ (Cowboy Bepop)، ماتریکس (The Matrix) و روح داخل پوسته (Ghost in the Shell) همه تحتتاثیر آکیرا ساخته شدند.
ماه ناخدا، اثر نائوکو تاکئوچی (Sailor Moon by Naoko Takeuchi)
تا قبل از ماه ناخدا، مانگا بر اساس درجهبندی سنی نوشته و منتشر میشد: شوجو مخصوص دختران نوجوان بود، شونن مخصوص پسران نوجوان، سینن مخصوص پسران جوان و… ماه ناخدا این قانون را شکست و در آینده نیز این روند را ادامه داد. در ابتدا، تاکئوچی کار خود را با اسم رمز: ناخدا پنج (Codename: Sailor V) شروع کرد، مانگایی سریالی که ابتدا در سال ۱۹۹۱ منتشر شد. وقتی پیشنهاد ساخت انیمه از مجموعه داده شد، تاکئوچی داستان را از نو توسعه داد تا ناخدا ونوس (Sailor Venus) را به عضوی از تیم دختران جادویی دربیاورد.
ماه ناخدا اولین اثری نبود که این کار را انجام داد. کلاً دختران جادویی (Magical Girls = دخترانی که در ظاهر عادیاند، ولی در باطن قدرتهای جادویی دارند) یکی از کلیشههای تثبیتشدهی آثار ژاپنی بودند. ولی کاری که مانگا انجام داد، ترکیب کردن ژانر «دختر جادویی» با عناصر داستانیای بود که عموماً در انیمه و مانگای شونن یافت میشوند. از این نظر ماه ناخدا برای همه نوع مخاطبی جذاب بود. مانگاها و کمیکهای آتی متوجه شدند که دیگر نیازی نیست خود را محدود به یک دامنهی مخاطب کنند.
کمیکهایی که شیوهی نوشته شدن کمیکها را تغییر دادند
شمارهی ۸ مارول میستری (۱۹۴۰)، اثر کارل بورگوس، بیل اورت، جو سایمون (ویراستار) و الکس شومبرگ (طراح جلد) (Marvel Mystery Comics by Carl Burgos, Bill Everett, Joe Simon and Alex Schomberg)
چه از مفهوم کراساور خوشتان بیاید، چه از اعماق وجود از آن متنفر باشید، وجود آن تقصیر مارول است. در اولین کراساور مشعل انسانی (The Human Torch) در برابر نامور (Namor) قرار داده شد و خوانندگان مجبور شدند پول بیشتری را صرف خرید شمارههای قدیمی و پیدا کردن منبع ارجاعات کنند. این اتفاق بسیار قبلتر از پیدایش اینترنت افتاد. این کمیک بیشتر تاثیر روی بازاریابی کمیکها و دپارتمان حسابداری شرکتهای کمیک گذاشت تا خوانندگان، ولی همین هم اهمیت خاص خود را دارد.
(پاورقی: این مشعل انسانی با جانی استورم در چهار شگفتانگیز (Fantastic Four) اشتباه گرفته نشود. مشعل انسانی در چهار شگفتانگیز بهنوعی ریبوت این شخصیت – که در سال ۱۹۳۹ خلق شد – بود.)
شمارهی ۱۲۳ فلش (۱۹۶۱)، اثر گاردنر اف. فاکس و با طراحی کارماین اینفانتینو (The Flash #123 by Gardner F. Fox & Carmine Infantino)
هر بار که انسجام روایتی و معنایی یک داستان کمیکبوکی برایتان سوال شد، باید از این بابت از فلش تشکر کنید. در این کمیک در یک صحنه بری الن (Barry Allen) (فلش عصر نقرهای) با جی گریک (Jay Garrick) (فلش عصر طلایی) ملاقات میکند. بری اشاره میکند اولین بار که به ذهنش رسید اسم خود را فلش بگذارد، بهخاطر این بود که ماجراجوییهای جی را در دوران کودکی خوانده بود.
شمارهی ۱۲۱ مرد عنکبوتی شگفتانگیز، اثر گری کانوی و گیل کین (The Amazing Spider-Man #121 by Gerry Conway & Gil Kane)
پشت اینکه طرفداران کمیک از مشکل اعتماد به دیگران رنج میبرند دلیلی موجه وجود دارد و آن هم گوئن استیسی (Gwen Stacey) است. این اولین باری بود که در دنیای کمیک یک شخصیت اصلی کشته شد. ابرقهرمان نتوانست دختر موردعلاقهاش را نجات بدهد. و او هم مرده باقی ماند (حداقل برای مدت طولانی). شما میتوانستید روی اعتماد به نفس مرد عنکبوتی، مهارتش و قابلیتهایش حساب باز کنید. شما میتوانستید شرط ببندید که مارول – یا نه، هر ناشر کمیکبوک دیگری – تا حد کشتن یک شخصیت اصلی برای همیشه پیش نمیرود. ولی آنها این کار را کردند و تا به امروز به ذهن برخی از کمیکنویسها میرسد که کاری مشابه انجام دهند. (مثل کشته شدن لوییس لین (Lois Lane) در اینجاستیس (Injustice) یا رایگیری فریبنده برای نجات دادن یا کشتن جیسون تاد (Jason Todd) در شمارهی ۴۲۷ بتمن).
شوالیهی تاریکی بازمیگردد، اثر فرانک میلر، کلاوس جنسون و لین وارلی (The Dark Knight Return by Frank Miller, Klaus Janson & Lynn Varley)
مدتهاست که منتقدان شوالیهی تاریکی بازمیگردد را از لحاظ کیفی بهعنوان معیار اصلی برای قضاوت تمام داستانهای بتمن معرفی کردهاند. هدف میلر این بود که سبک ابرقهرمانی را خانهتکانی اساسی دهد ، یکی از نمادینترین شخصیتهای تاریخ کمیکبوک را از نو تعریف کند و خوانندگان را مجبور کند همهچیز را زیر سوال ببرند.
از کجا باید شروع کرد؟ بسیار خب، در این کمیک قهرمان شنلپوش پا به سن گذاشته و واقعاً میخواهد بازنشسته شود. بروس وین (Bruce Wayne) هویت خود را بهعنوان قربانی روانزخم خورده پذیرفته و در مقایسه با داستانهای پیشین، فضا را برای بررسی روانشناسانه بهمراتب بیشتر باز گذاشته است. خود داستان هم خارج از پیوستگی داستانی دیسی تعریف شد و بههمین خاطر فرصت بیشتری فراهم کرد تا هم قهرمانها و هم شرورها بهشکلی جسورانهتر به تصویر کشیده شوند.
کمیکبوکها حدود ۲۰۰ سال تاریخچه دارند و در بستر آنها ژانرهای زیادی خلق شده که روز به روز در حال افزایشاند و دامنهی نفوذشان حتی به رسانههای دیگر چون ادبیات، سینما و گیم هم رسیده است. در این فهرست ۲۳ تا از تاثیرگذارترین کمیکبوکهای تمام دوران معرفی شدند، ولی به هیچ عنوان نباید آن را بهعنوان یک فهرست کامل در نظر بگیرید. اگر خواستید، شما هم کمیکهایی را که در نظرتان تاثیرگذار بودند، در بخش نظرات معرفی کنید.
منبع: Bookriot
انتشار یافته در:
بسیار هم عالی. مرسی فربد.
یه سوال، توی بخش مانگا جای Berserk خالی نبود؟
وقتی Miss fury رو میبینم چقدر یاد طراحیهای Catwoman میوفتم.
و این آکیرا بدجوری داره چشمک میزنه. منبع الهام ماتریکس و کابوی بیپاپ؟ براح.
خودت خوندیش؟ اگه آره، پیشنهادش میدی؟
پ.ن.: راستی فربد، برای ترجمهی Namor بهتره از نیمور استفاده کنی.
چرا جای برزرک خالی بود. من اگه بودم، بهعنوان اثری که طراحی توی مانگا رو وارد سطح جدیدی کرد میآوردمش.
آکیرا رو نخوندم. ولی فیلمش رو دیدم. فیلمش از لحاظ بصری انقلابی توی انیمیشنه و هنوز که هنوزه عالی به نظر میرسه. ولی خب از لحاظ داستانی یکم مشکل ضربآهنگ داره. یعنی مشخصه که سعی داره محتوای زیادی رو اقتباس کنه و همین باعث شده یکم گیجکننده باشه.
عالی ، فقط من نمیدونم این ریتینگ چطور کار میکنه🤣
اگه اشتباهی ۱ دادی اشکال نداره.