از وقتی که گیم بازی کردن را شروع کردم، مثل بسیاری از گیمرهای دیگر یکی از بخشهای موردعلاقهام در بازیها مبارزه با باسها بوده است. شاید اولین بازیای که این عشق را در من زنده کرد، باسهای کلاسیک سری زلدا بود. در کل اگر مبارزه با باس درست پیاده شود، اشانتیون موثری برای ارتقای تجربهی بازی است.
این روزها وقتی صحبت از باسهای عالی در میان میآید، خیلیها یاد سری دارک سولز (Dark Souls) میافتند. بازیهای این سری واقعاً در این زمینه عملکردی عالی داشتهاند و برای زنده ماندن در این بازیها باید همیشه حواستان جمع باشد تا صفحهی منحوس «شما مردید» (You Died) روی مانیتورتان نمایان نشود و سولهایی (Soul) را که با هزار بدبختی جمع کردید از دست ندهید. تعداد باسهای سری بسیار زیاد است و فرام سافتور (From Software)، سازندهی مجموعه نیز خوب بلد است چطور باسفایتهایی حماسی، خوفناک، اتمسفریک، مورمورکننده، خلاقانه، پرهیجان، بهیادماندنی و سخت طراحی کند. در این بازیها هرگاه که یک باس را میکشید، بعدش حس پیروزی فوقالعادهای بهتان دست میدهد. این مبارزات تنتان را به لرزه خواهند انداخت، اعصابتان را به هم خواهند ریخت و آتش خشم را در وجودتان شعلهور خواهند کرد، ولی همین موضوع باعث شده شکست دادنشان برایتان اهمیتی دوچندان پیدا کند و مبارزه با هرکدام به تجربهای بهیادماندنی تبدیل شود.
بنابراین در ادامه فهرست ۱۰ باس برتر از سری را بر مبنای سلیقهی شخصی آوردهام. برای تدوین این فهرست هم باسهای بازیهای اصلی و هم باسهای دیالسیها لحاظ شدهاند. معیار تدوین فهرست نه فقط خود مبارزهها یا درجهسختی آنها، بلکه همه ریزهکاریهایی است که مبارزه با باس را به تجربهای بهیادماندنی تبدیل کرده است، ریزهکاریهایی مثل ظاهر باس، محیطی که در آن با او میجنگید، میزان خلاقیت به کار رفته در طراحی آن، حرکاتش، موزیک باسفایت، جو باسفایت، میزان تکنیکی بودن مبارزه، میزان هیجان و احساساتی که هنگام مبارزه با او حس میکنید و… کلاً همهی معیارهای مهم لحاظ شدهاند.
بسیار خب، میرویم سراغ ده باس برتر سهگانه دارک سولز:
۱-. دیو کاپرا (Capra Demon) – دارک سولز ۱
دیو کاپرا یک باس دلهرهآور است، چون جایی که باید در آن با او بجنگید، کوچهای تنگ و باریک است که بهمحض ورود به آنجا، دیو کاپرا و دو سگ دیوانهاش جهنم را روی سرتان هوار میکنند و کاری میکنند از همان ابتدا با دلهره دنبال جای امن بگردید. در ابتدا فرصتی برای وارسی مکان مبارزه ندارید، ولی طولی نمیکشد که متوجه میشوید دیو کاپرا دو ساطور بزرگ در اختیار دارد که وقتی آنها را در هوا میچرخاند، ساطورها تقریباً کل آن فضای تنگ را میپیمایند. سگهایش نیز سریع حرکت میکنند و بهلطف موسیقی سریع و دلهرهآوری که در پسزمینه پخش میشود، حس بیقراریای که باسفایت منتقل میکند تشدید میشود. خوشبختانه یک پلکان در این مکان تنگ وجود دارد که با بالا رفتن از آن در ابتدای شروع باسفایت، میتوانید خود را از سگهای دیو کاپرا نجات دهید، آنها را بکشید، و بعد هم اگر دیدید توانایی دوئل مستقیم با دیو کاپرا را ندارید، از بالای پلکان روی سرش بپرید و به شکلی چیپ، ولی موثر (به اصطلاح Cheesing) او را بکشید.
۹. درشکهی جلاد (Executioner’s Chariot) – دارک سولز ۲
روی تپهای ترسناک و افسردهکننده زیر نور ماه، برزخ نامیرایان (Undead Purgatory) قرار دارد، مکانی مخصوص شکنجه کردن و مجازات کردن نامیرایان. برزخ نامیرایان مکانی ایدهآل برای زمینهسازی برای یک باسفایت است، خصوصاً بهلطف پل چوبی معلقی که پیش از رسیدن به باسفایت از روی آن رد میشوید.
اینجا هم با یک مبارزهی پرالتهاب دیگر طرف هستیم که موسیقی آن به تنهایی کافی است تا به آدم استرس وارد کند. درشکهی جلاد یکی از منحصربفردترین باسهای سری و بهراحتی خلاقانهترین باس دارک سولز ۲ است. این باس در یک محیط گِرد اتفاق میافتد که در آن باید خودتان را از نقطهی A به نقطهی B برسانید. ولی چالش قضیه اینجاست که تعداد زیادی اسکلت و احضارکنندهی اسکلت سر راهتان قرار دارند که میخواهند شما را بکشند. باس اصلی، درشکهی جلاد، نیز در این محیط گرد بهسرعت در حال رمیدن و دور زدن است و اگر شما را زیر کند، بلافاصله میمیرید. برای جلوگیری از این اتفاق، باید در شکافهای کوچکی که در دیوارها قرار دارند پنهان شوید و به همین طریق در این محیط گرد جلو بروید تا به اهرمی برسید که دروازهای را میبندد و باعث میشود درشکه تصادف کند و رانندهی آن کشته شود. اما این پایان باسفایت نیست، چون بعد از آن باید با اسبهای آزادشدهی درشکه بجنگید. خوشبختانه شکست دادن این اسبها خیلی سخت نیست، ولی پروسهی رسیدن به اهرم و بستن دروازه ممکن است اعصابتان را خرد کند.
با اینکه این باس کوتاه است، ولی ظاهرش، محیطی که در آن واقع شده و ایدهی پشت آن همه عالی هستند.
۸. گناهکار گمگشته (The Lost Sinner) – دارک سولز ۲
در سهگانهی دارک سولز باسهای زیادی وجود دارند که شمشیر به دست دارند و سریع حرکت میکنند. با این حال، گناهگار گمگشته در مقایسه با باسهای مشابه متمایز و منحصربفرد به نظر میرسد. این هم یکی دیگر از آن باسهایی است که محیط مبارزه و خود مبارزه از همان لحظهی اول توجهم را جلب کرد. این مبارزه در یک سلول بزرگ اتفاق میافتد که شبیه زندان به نظر میرسد، ولی در اصل یک ساختمان بزرگ در آبهای زیر باستیل گمشده (The Lost Bastille) است. برای اینکه داخل این زندان تاریک بیناییتان را از دست ندهید، باید قبل از ورود به آنجا، روغنی را که در هر طرف از ساختمان قرار داده شده با آتش روشن کنید. گناهگار گمگشته بهخاطر گناههایش آن پایین گیر افتاده و هر دو دستش با زنجیر بسته شدهاند، در حالیکه خودش شمشیری در دست دارد. دوئل با گناهگار گمگشته بسیار جانانه و محیطی که مبارزه در آن اتفاق میافتد بسیار باحال است.
۷. لاتریک و لوریَن، شاهزادههای دوقلو (Lothric & Lorian, The Twin Princes) – دارک سولز ۳
علاوه بر دوئل با هیولاهای شمشیر به دست، یکی دیگر از شاخصههای سهگانهی سولز جنگیدن با دو یا چند باس در یک اتاق است. در بازی سوم مجموعه هم شاهد چنین غافلگیریای در قلعهی لاتریک (Lothric Castle) هستیم که در آنجا باید با دو برادر بجنگید. این مبارزه بسیار باشکوه است و با میانپردهای کوتاه شروع میشود که در آن لورین دارد از حالت استراحتش خارج میشود. این باس از دو بخش تشکیل شده و در بخش اول فقط با لورین مواجه میشوید که روی زانوهایش میخزد، اینطرف و آنطرف میپرد و غیب میشود. این بخش از مبارزه بخش آسان آن است. بعد از کشتن لورین میانپردهای پخش میشود که در آن لاتریک برادرش را به زندگی برمیگرداند و در حالیکه پشت برادرش سوار شده، به مبارزه ملحق میشود! از اینجا به بعد مبارزه سخت میشود، چون همکاری بین دو برادر خوب است و با حملات ترکیبیشان حسابی مهارتتان را به چالش میکشند. پشت این باس ایدهی خوبی وجود دارد که بهخوبی هم به اجرا در آمده است.
۶. گورسالار نیتو (Gravelord Nito) – دارک سولز ۱
گورسالار نیتو، نخستین مرده، یکی از باحالترین شخصیتهای بازی اول است؛ نه صرفاً بهعنوان یک باس، بلکه بهعنوان یک شخصیت. او موجودی بزرگ است که از لحاظ ظاهری تپهای از اسکلت و استخوان است و طبق دنیاسازی مجموعه، تجسمی زنده از مرگ و بیماری است.
در میانپردهی کوتاهی که در ابتدای مبارزه پخش میشود، حس احترام نسبت به این باس برانگیخته میشود. او که در زیر زمین در مقبرهی غولها (The Tomb of Giants) آرمیده است، از لحاظ ظاهری قشنگ شبیه به ارباب مردهها به نظر میرسد. اصل مبارزه در اتاقی بزرگ و گرد اتفاق میافتد که در آن نیتو، بهخاطر اندازهی بزرگش، بهآرامی حرکت میکند و طوری سمتتان میآید که انگار میخواهد درسته قورتتان دهد. او شمشیری گنده در دست دارد و یک لشکر اسکلت زنده و اعصابخردکن را کنترل میکند که سعی دارند شما را بکشند. این مبارزه بسیار پرتنش و سرگرمکننده است. در بازیهای بعدی مجموعه سعی شد باسفایتی مشابه پیاده شود، ولی اصلاً بهاندازهی مبارزه با گورسالار نیتو باحال نبود.
۵. مانوس، پدر مغاک (Manus: Father of the Abyss) – دارک سولز ۱
پدر مغاک. عجب لقبی، نه؟ مانوس واقعاً سزاوار چنین لقبی است. وقتی وارد قلمرویش میشوید، انگار که وارد دوزخ دانته شدهاید. همانجایی که سردر آن نوشته شده: «وقتی وارد اینجا میشوی، امید را رها کن.»
مانوس موجودی با ظاهری بسیار تهدیدآمیز است که زمانی انسان بود و آخرین باس دیالسی آرتوریاس مغاک (Artorias of the Abyss) به حساب میآید. او بهعنوان باس آخر دیالسی تمام انتظارات را برآورده میکند و یکی از سختترین باسهای کل بازی است. او کسی است که بازیکن را به اولاسیل (Oolacile)، مرحلهای که برای دیالسی طراحی شده، وارد میکند، بدین صورت که وقتی بخشی از جواهر او را پیدا میکنید و آن را در جایی قرار میدهید که شاهزادهخانمی را در باغ دارکروت (Darkroot Garden) نجات دادهاید، او بعد زمانی و مکانی را درمینوردد، دستش را دراز میکند تا جواهر را بگیرد و بدین ترتیب شما را همراه با جواهر وارد اولاسیل میکند. مانوس در اعماق مغاک ساکن است و با حملاتی سریع و نیرومند و با قدرت جادو و پلیدی خالص دمار از روزگارتان درمیآورد.
۴. پادشاه بینام (The Nameless King) – دارک سولز ۳
باسفایت پادشاه بینام در یکی از قسمتهای بازی به نام قلهی آرچدراگون (Archdragon) یافت میشود که رفتن به آنجا برای تمام کردن بازی ضروری نیست، ولی این باسفایت آنقدر خوب است که با این کار خودتان را از تجربهای جانانه محروم خواهید کرد. این باس عموماً بهعنوان سختترین باسفایت دارک سولز ۳ شناخته میشود، ولی به نظرم او جزو سختترین باسها در کل مجموعه است. با اینکه سختی باس به خودی خود آن را به یکی از باسهای برتر سری دارک سولز تبدیل کرده، ولی این باس ویژگیهای قابلتوجه دیگری هم دارد.
جو و حسی که بر این باسفایت حاکم است بسیار خاص است. این باسفایت از دو بخش تشکیل شده: در بخش اول پادشاه بینام سوار بر اژدهایش است و صحنهی ورود او با اژدهایش، بهلطف کارگردانی هنری و موسیقی عالی فوقالعاده باشکوه و هولناک از آب درآمده است. وقتی موفق میشوید اژدها را بکشید، باید با خود پادشاه بینام بجنگید که از اژدهایش سختجانتر است، چون طبق رسم سری سولز قدرت اژدهایش را پس از مرگ به خودش جذب میکند. اینجاست که اصل مبارزه شروع میشود. نوار سلامتی پادشاه بینام بسیار زیاد، سبک مبارزهاش تهاجمی و حملاتش مرگبار هستند و او شمشیر رعدآسایش را با سرعت و قدرت زیاد حرکت میدهد. اگر مبارزه با گویین (Gwyn) در انتهای دارک سولز ۱ اینگونه بود، واقعاً جا برای بحث باقی نمیماند.
۳. پادشاه عاج سوخته (Burnt Ivory King) – دارک سولز ۲
از همان لحظه که وارد مه شدم و به سمت آشوب کهن (Old Chaos)، مکان وقوع مبارزه، پایین افتادم، حس کردم که داستان، فضاسازی و جو باسفایت قرار است عالی باشد و این حس لحظه به لحظه شدت گرفت.
پادشاه عاج سوخته، پادشاهی بود که (بهطور خلاصه) دختری تنها را به قلمرویش برد تا از او محافظت کند. سپس او خودش را فدا کرد تا دختر و بقیه را از آشوبی کهن و ناشناخته نجات دهد، پیش از آنکه این آشوب خانهیشان را دربر بگیرد. بله، خانهی مربوطه مکانی است که باسفایت در آن اتفاق میافتد: آشوب کهن. شوالیهها به آنجا رفتند، ولی هیچوقت برنگشتند. پادشاه عاج نیز تلاشش کرد، ولی مثل شوالیهها توسط شعلهها فاسد شد.
این مبارزه در زمین مبارزهای اتفاق میافتد که دورتادور آن را آتش جهنمی فرا گرفته است. در ابتدا باید با شوالیههای پادشاه عاج مبارزه کنید که همچنان به او وفادار ماندهاند. این شوالیهها از پرتالهایی آتشین بیرون میآیند و پس از اینکه یکی پس از دیگری آنها را بکشید، پرتالشان یخ میزند و خود پادشاه عاج، در حالیکه شمشیر آبی بزرگش را در دست گرفته، از پرتال بزرگش بیرون میآید و شما حس میکنید دروازهی جهنم به رویتان باز شده است.
۲. شوالیه آرتوریاس (Knight Artorias) – دارک سولز ۱
آرتوریاس یکی از باسفایتهای معروف و تحسینشدهی دارک سولز است. آرتوریاس که ملقب به راهرونده روی مغاک (Abysswalker) است، در گذشته یکی از شوالیههای لرد گویین بود. در بازی اصلی هیچ اثری از او نمیبینیم، چون در آن زمان او مدتهاست که مرده و فقط در قصهها و افسانهها از او یاد میشود. همچنین سیف، گرگ بزرگ خاکستری (Sif, the Great Gray Wolf) از قبر او در باغ دارکروت محافظت میکند. اما او (بههمراه مانوس) در دیالسی بازی (Artorias of the Abyss) نقش برجستهای دارد، چون این دیالسی در گذشته اتفاق میافتد، در زمانی که مغاک آرتوریاس را فاسد کرد. آرتوریاس احتمالاً یکی از معروفترین شخصیتهای دنیای داستان است.
در نگاه اول، حرکات و مهارت آرتوریاس در شمشیرزنی خیرهکننده به نظر میرسد. مبارزه با آرتوریاس یک دوئل سریع و خشن علیه یک شمشیرزن واقعی است و به همین خاطر یکی از سختترین باسهای سری است. کلی طول میکشد تا فقط حرکات او را یاد بگیرید، چون هوش مصنوعیای که برایش طراحی شده بسیار ماهرانه و غیرقابلپیشبینی است. سری دارک سولز باسهای دوئلمحور زیادی دارد که همهیشان سریع و پرتلاطم هستند، ولی آرتوریاس بهراحتی سرگرمکنندهترین و فراموشنشدنیترین تجربهی دوئل بین باسها را فراهم میکند و به همین خاطر مقام دوم فهرست را به خود اختصاص داده است.
۱. اورنستین و اسمو (Ornstein & Smough) – دارک سولز ۱
انتخاب کردن مقام اول فهرست بسیار ساده بود. چون در نظر من اورنستین و اسمو نهتنها بهترین باسفایت دارک سولز، بلکه بهترین فاسفایت بین تمام بازیهاست. اولین بار که با اورنستین و اسمو روبرو شدم، قمقمهی استوسام (Estus Flask) را آپگرید نکرده بودم و اسلحهای در دست داشتم که مثل چاقوی صبحانه با تیغهی کند بود. اگر با اورنستین و اسمو آشنایی دارید، احتمالاً میدانید چه بلایی سرم آمد! بدون اغراق میگویم؛ تا بهحال در عمر گیمینگ خودم هیچ تجربهای مشابه با تجربهی مبارزه با اورنستین اژدهاکش (Dragonslayer Ornstein) و اسموی جلاد (Executioner Smough) نداشتم.
حسابش از دستم در رفته که چند بار سعی کردم در دور اول بازی این باسها را شکست دهم. همهی توصیفهای مثبتی که برای باسهای بالاتر به کار بردم، به این باسفایت هم قابلتعمیماند. از احساساتی که این باسفایت ایجاد میکند میتوان به این موارد اشاره کرد: بالا رفتن ضربان قلب، لرزیدن دست، حس کردن خشمی که در دنیای گیم بهندرت حس میشود، و حس هیجان، آن هم چه هیجانی! حسی که این باسفایت در شما ایجاد میکند دیوانهوار است. ولی حس شوق و لذت پیروزی از وصف خارج است.
این باس دو مرحله دارد و ماهیت مرحلهی دوم آن هم بستگی به این دارد که اول ارنستین را بکشید یا اسمو را. اسمو شخصیتی درشتاندام با چکشی بزرگ و رعدآسا است و ارنستین در مقایسه با همرزمش جثهای کوچکتر دارد و مثل برق سریع حرکت میکند (و نوع دمجاش هم از جنس برق یا Lightning است). آنها بهعنوان یک تیم همکاری خوبی با هم دارند. هرکدام از آنها که زودتر بمیرد، شخص دیگر قدرت او را به خود جذب میکند و با حملاتی مهلکتر و با نوار سلامتی پرشده سراغتان میآید. برای پیروزی در مبارزه ضروریست که حرکات و حملات آنها را به طور دقیق رصد کنید و بهموقع جاخالی دهید. بهشخصه وقتی برای اولین بار موفق شدم هردویشان را شکست دهم و عبارت «Victory Achieved» روی صفحهام ظاهر شد، طوری نفس راحت کشیدم که انگار در زندگی واقعیام سختی بزرگی را پشتسر گذاشتهام. باید این مبارزهی نفسگیر و فوقالعاده را تجربه کنید تا بفهمید چه میگویم!
موخره: یک باس ممکن است بدموقع در بازی گنجانده شده باشد یا کسلکننده، خستهکننده، تکراری یا زورچپانیشده به نظر برسد. ولی همانطور که اول مقاله ذکر کردم، فرام سافتور استاد معاصر طراحی باسفایت است. یکی از نشانههای مهارت آنها نیز زمینهسازی برای رسیدن به باس و ایجاد حس دلهره در شماست. وقتی آن مه کذایی را میبینید، میدانید که پشت آن موجودی قوی و هولناک انتظارتان را میکشد که میخواهد شما را بکشد و روحتان را تسخیر کند.
باسهای زیادی را میشد به این فهرست اضافه کرد. مثل پروانهی مهتاب (Moonlight Butterfly) زیبا، دیکونهای ژرفای (Deacons of the Deep) ترسناک، و شاهزاده دیو (Demon Prince) جهنمی. این فهرست میتوانست از حد فعلیاش طولانیتر باشد، ولی تلاش من بر این بود که ده باسی را انتخاب کنم که بیرقیب هستند، توجه من را بیشتر از بقیه جلب کردند و در کل بیشترین احساسات را در من برانگیختند. اگر طرفدار سری دارک سولز نباشید قابلدرک است؛ به هر حال این بازیها سخت و اعصابخردکن هستند و همه هم وقت و انرژی کافی برای سروکله زدن با گیمپلی مجازاتکنندهیشان را ندارند. ولی پیشنهاد میکنم حداقل بعضی از باسها را امتحان کنید یا ویدئوی مبارزه با آنها را در یوتوب تماشا کنید. باسفایتهای مجموعه اینقدر خوب هستند که حتی تماشا کردنشان نیز میتواند حق مطلب را ادا کند.
منبع: GameFAQs.com
انتشار یافته در:
خب، حالا که بازی رو تموم کردم (الان تو نیوگیم پلاس به «اش لیک» رسیدم)، میتونم راجع به بازی اظهار فضل کنم.
من با Mosy موافقم. سختترین باس بازی آرتوریاسه، شکی هم درش نیست. من هنوز نفهمیدم چرا اورنستین و اسماگ رو سختترین باس میدونن (میدونم که مقاله درمورده بهترینهاست، نه سختترینها). اوکی باس خیلی سختی بود، ولی زیادی بالانس و سرگرمکننده و «به جا» بود که بخواد سخت (از نوع غیر منطقی) باشه؛ اونجوری که آرتوریاس و مانوس و کالامیت بودن. به نظرم باسهای دی ال سی از روی عقدهی سازندهها بود. هرچند من اصلا از پایرومنسیها و جادوها استفاده نمیکردم و کلا با سلاح سرد بازی میکردم، پس مشکلات فربد رو سر کالامیت نداشتم.
ولی خداوکیلی نیتو واقعا نباید داخل این لیست باشه. یکی از بیخودترین باسهای بازی بود. یعنی یه خیکی به زور میتونست حرکت کنه. فقط کافی بود بری کنارش و ضربه های شمشیرش بهت نمیخورد. کلا بازی سر لردسولها کمکاری کرده بود. اون از تخت آشوب که شده نماد طراحی افتضاح باسفایت؛ از اونطرف هم سیث که مثل نیتو سرعت کم و جثه بزرگش مبارزه رو خیلی بیمزه کرده بود.
پ.ن: امروز کوئیلگ رو no damage زدم، کی قرار به یه هاردکور گیمر تبدیل بشم؟
کوئیلگ همون عنکبوته بود؟
پایه ای بریم ۲ش رو شروع کنیم؟
آره خودش بود.
من دو رو شروع کردم. ولی انقدر بد بود که بیشتر از Ruin Sentinels بازی رو ادامه ندادم. سیستم مبارزه بازی در حد اسکایریمه.
پایه ای دارک سولز ۳ رو شروع کنیم؟
فربد، تو فقط دارک سولز ۱ رو بازی کردی؟ اگه آره، تو هم بیا با هم دارک ۳ رو بزنیم.
فربد همه رو بازی کرده.
من میخوام اول ۲ رو بازی کنم. بعد ۳.
با توجه به اینکه من دارک سولزها رو توی استیم خریدم و اولین بار که امتحانشون کردم نسخهی کرکشده بود، الان میخوام با قابلیت آنلاین بازیشون کنم و اول هم میخوام با دارک سولز ۲ شروع کنم (شروع کردم؛ میخوام ادامه بدم)، ولی از بخت بد من این نامکو ۲ ماهه زده قابلیت آنلاین کل دارک سولزها رو بهخاطر مشکل امنیتی از کار انداخته و بهخاطر انتشار الدن رینگ هم نمیره درستشون کنه.
من منتظرم این قابلیت آنلاین برگرده برگردم سر دارک سولز ۲. برخلاف تو من با سیستم مبارزهش مشکلی ندارم.
میگم تو هنوز سولز ۳ رو نرفتی؟
با اون قابلیت آنلاین که اشاره کردم و توی استیم، نه هنوز.
درود بر تو. واقعاً زدن کوئیلگ بدون دمج خوردن دستاورد کمی نیست. خصوصاً با توجه به اینکه حملات Area of Effect زیاد داره.
راستش نمیدونم تو با چه بیلدی رفتی که اورنستین و اسمو (اسمو هست، نه اسماگ) برات سخت نبودن. ولی من بعد از کالامیت سر این دوتا درمونده شده بودم. البته اگه یه آدم فوق صبور باشی باس سختی نیست، ولی خب همین که بری یه ضربه بزنی بعد دو ساعت باهاشون رقص تانگو بازی کنی خودش به قدر کافی اعصابخردکنه. خصوصاً اینکه اگه یه اشتباه تو روتینت ایجاد شه کل رویکرد محتاطانهت به فنا میره.
من همین دیروز آرتوریاس رو شکست دادم…
میتونم بگم چالش برانگیزترین باس بازی بود. (البته هنوز مانوس رو نرفتم)
من یه دور بازی رو تموم کردم بعد اومدم dlc رو برم، که خب در نتیجه برای اینکه بتونم برم به گذشته، باید عملا تا بعد از مبارزه با اورنستین و اسمو هم میرفتم. یعنی میخوام بگم که هم آرتوریاس و هم دوباره این ۲تا رو توی newgame+ باهاشون رو به رو شدم و خب واقعا آرتوریاس سخت تر و جذاب تر بود برا من.
هر چند که طراحی مرحله آنور لوندو و اون ۲ تا باس واقعا بی نقص بود، ولی آرتوریاس چالش جذاب تری بود برای شخصیت من تو بازی. چون بار دوم هم نسبتا مشکل خاصی برای کشتن اون ۲تا نداشتم، با وجود اینکه اینبار اول اسمو رو کشتم که خب قاعدتا روند رو سخت تر هم میکنه. ولی خب کلا با جادو راحت میمیرن.
ولی آرتوریاس…
این لعنتی واقعا مثل اسمی که همیشه ازش تو بازی هست خفن بود. نسبت به همه چی مقاوم بود، نه جادو، نه آتیش، نه برق، نه سم، کلا هیچی روش اثر خاصی نداره. در نتیجه کل پیرومنسی هام و جادو هام که ۱۰ تا اسلات بودن رو هم که زدم تازه جونش ۴۰% شده بود. (لول ۶۰ جادو به علاوه اون چوب دستی کریستالیه اون بیگ هته که تو کریستال کیو میگیری و خیلی شاخه، و پیرومنسی فلیم پیشرفته لول ۵ داشتم تازه)
و لعنتی اونقدر هم سریع بود که نمیتونسی یه کم جون بخوری.
بعد از بارها تلاش که تونستم شکستش بدم واقعا باورم نمیشد. بعدا که ویدئو مبارزه باهاش رو دیدم فهمیدم که شخصیت شمشیرزن سنگین با سپر بزرگ جلوش بهترین روشه که خب کاملا مخالف بیلد من بود.
خلاصه که خواستم بیام ادای دینی کرده باشم بهش. روحش شاد. 😀
بعد یک نکته ای، اینکه آرتوریاس تو گذشته کشته شده بود و ما باید میرفتیم گذشته که باهاش بجنگیم، یعنی که عملا ما کشتیمش؟
زودتر اگه میگفتن اینو همون اول بازی به هر کی میرسیدم میگفتم داداش من آرتوریاسو کشتم برو جلوم سبز نشو… 🙂
آقا تو Black Dragon Kalameet رو هم رفتی؟ منم مثل تو کلاس پایرومنسر برداشتم و این سختترین باس بازی برام بود (یکم بیشتر از اورنستین و اسمو – اونم دهنم رو صاف کرد). چون مقاومتش در برابر آتیش بالا بود و آخر سر به کمک یه گلیچ (گیر کردن لای پاهاش) تونستم شکستش بدم.
و آره، کلاً یه ضربالمثل وجود داره که میگه کلاس جادوگر درجهسختی آسون مخفی بازیه. هرچند همونطور که اشاره کردی، تو بعضی موقعیتهای خاص اتفاقاً بازی رو سختتر میکنه.
آره. هم آرتوریاس و هم مانوس رو یه مسافر زمان کشتن که در واقع ما هستیم. کلاً هروقت پای سفر در زمان میاد وسط، داستان مخپیچ میشه.
نه هنوز. آرتوریاس رو که کشتم دیگه به خودم مرخصی دادم یه کم. 😀
آقا این اژدها چقدر خوب بود. انصافا کل بازی جدا این DLC جدا. مجبور شدم برم سراغ سپر هاول تا بتونم شکستش بدم و واقعا باید بگم که صبر ایوب میخواد کشتنش، هر ۱ دقیقه یه بار نهایت ۲ تا هیت میرسیدم بزنم.
انصافا جا داشت این به جای مانوس باشه، مانوس خداوکیلی چه برتری ای داره آخه؟!
برا چی پرسیدی رفتم اینو یا نه؟
بهخاطر اینکه گفتی آرتوریاس چالشبرانگیزترین باس بازی بود و میخواستم ببینم آیا واقعاً برات از کالامیت چالشبرانگیزتر بوده. چون با بیلد پایرومنسر کالامیت کابوسه. من هشت ساعت سرش گیر بودم.
اها تو داشتی راجع به اژدها میگفتی؟ فک کردم داری راجع به آرتوریاس میگی.
ببین آره آرتوریاس چالشش بیشتر بود.
البته قطعا اگه مصر بودم که با همون سپر خودم که اسپایدر شیلد لول ۱۵ بود برم اژدها رو، شاید مث تو ۸ ساعت درگیرش بودم، ولی خب سپر هاول رو برداشتم و صرفا نیاز بود صبر داشته باشی. همین.
آره داشتم دربارهی اژدها حرف میزدم. برای من هم آرتوریاس چالشبرانگیز بود، ولی از لحاظ چالشبرانگیز بودن به Kalameet و Ornstein & Smough نزدیک هم نمیشد.
من یادم نیست سپر و زرهم چی بود، ولی حتماً چیز داغونی بوده که اینقدر سرش گیر بودم. کلاً برای موفقیت تو دارک سولز باید یاد بگیری به چیزی زیاد دلبسته نشی، حتی آیتمی که تا فیها خالدونش آپگرید کردی.
تو وسط باس سوییچ میکنی؟
من همیشه بین پیرومنسی و چوب جادوم وسط باس ها سوییچ میکنم. تو یه موقعیت مناسب.
یعنی منظورم اینه که اولش مثلا پیرومنسی فلیمم سلاح دوم دست راستمه، بعد وسط باس که تموم میشه اسلات هاش، میرم عوضش میکنم از تو منو با چوب دستی که حالا از جادو هام استفاده کنم.
اگه از کلاس جادوگر یا پایرومنسر استفاده کنی، مجبوری که سوییچ کنی. چون بعد از یه مدت جادوهای خوبت تموم میشه. من معمولاً استراتژیم این بود که با طلسمهای قوی پایرومنسی نصف بیشتر جون باس رو میگرفتم و بعد سوییچ میکردم رو اسلحهی سرد تا بقیهی جونش رو بگیرم. برای همینه که سر کالامیت اینقدر موندم. چون اون طلسمهای قوی روش جواب نمیدادن.
فربد جان اتفاقا من از این که بلک دراگون تو ده تا نبود تعجب کردم،درکل با تاپ تن موافقم تا حدود زیادی.
خصوصا با لایق احترام بودن گورسالار.
خصلت دارک سولز اینه که هر بازیکن تاپ تن خاص خودش رو داره.
آره دقیقاً. نقطهقوتش هم همینه. نشون میده چقدر بازی عناصر خوب داره که افراد مختلف میتونن از هرکدوم خوششون بیاد. کمتر بازیای اینجوریه، چون ملت عموماً سر نقاط قوت و نقاط ضعف بازی با هم توافق نظر دارن.
فعلا که فقط سعادت آشنایی با Capra Demon رو داشتم.
و خب واقعا رو اعصاب ترین باس بازی بوده تا الانی که داشتم بازی میکردم.
فقط ۹۵% از مرگ هایی که باهاش داشتم همون ۵ ثانیه اول بازی بودن، که نمیتونستم از ضربه اولش جا خالی بدم، بعدا فهمیدم بهتره مستقیم برم سمتش و به کنار خودش رول بزنم تا بتونم جا خالی بدم. بعدش هم که میشد بالا رفتن از پله ها، کشتن سگا، و یک نبرد فوق ساده با خودش.
اوه به این زودی رسیدی به Capra Demon؟ خوب پیشرفت کردی.
الان در حدود به صدا درآوردن زنگ دومم.
داداشت تخصصش rpgیه…
خصوصا سختاشون.
درود بر تو.
ولی انصافا من نمیفهمم چرا میگن دارک سولز بازی سختیه؟
واقعا سخت نیست. نمیدونم شاید مفهومی که من از سخت دارم با اونا متفاوته.
یعنی واقعا شاید به زور بتونم جزو لیست ۱۰ تا بازی سختی که کردم هم قرارش بدم.
تصور از دارک سولز بهعنوان بازی سخت موقعی ایجاد شد که مردم بدون هیچ پیشفرضی میرفتن سراغش و توی دنیاش گم میشدن. بدون اینکه بدونن راه درست کجاست، بدون اینکه بدونن برای پشت سر گذاشتن دشمنها باید حرکاتشون رو مطالعه کنن، بدون اینکه دقیقاً بدونن سولهاشون رو باید صرف چی کنن و چه عواملی باعث میشه قدرتشون به حداکثر برسه و… الان که فلسفهی گیمدیزاین دارک سولز یه جورایی توی دنیای گیم تثبیت شده شاید خیلی سخت به نظر نرسه (یا سختیش غیرمنطقی به نظر نرسه)، خصوصاً با وجود این همه روگلایک و روگلایت. ولی اون موقع که دارک سولز و دیمن سولز اومدن (حوالی ۲۰۰۹-۲۰۱۱) بازیها عمدتاً آسون بودن و کلاً جماعت گیمر به همچین بازیای عادت نداشتن.
ولی خب تو هم داری اغراق میکنی. اگه از راهنما استفاده نکنی، بازی مسلماً قسمتهای سخت و اعصابخردکن داره. مثل Fortress of Sen، قسمت مربوط به Ornstein & Smough و Crystal Cave و…
دارک سولز بین بازی های مدرن خیلی سخته وگرنه آسون ترین بازی دهه ۸۰ از دارک سولز سخت تره. یعنی حتی سوپر ماریو هم اگر میباختی باید بازی رو از اول شروع میکردی.
آره حرف منم تقریباً همینه.
آفرین
من واقعا سوپرماریو رو تو تجربه ای که داشتم گذاشتم کنار، اصلا نمیشد لعنتی رو پیش رفت ضارت میباختی.