ترجمه کتاب پیکنیک کنار جاده
مشخصات کتاب:
پیکنیک کنار جاده (Roadside Picnic)
نوبت چاپ: اول
شابک: ۹۷۸-۶۰۰-۱۸۲-۲۸۸-۹
نویسنده: آرکادی و بوریس استروگاتسکی (Arkady & Boris Strugatsky)
مترجم: فربد آذسن
قیمت:۲۰۰۰۰ تومان
قطع: رقعی
تعداد صفحات: ۲۶۴
سبک: علمی-تخیلی / پسا آخرالزمانی / اولین تماس
کتاب چاپ شده و میتونید از کتابفروشی نشر کتابسرای تندیس به آدرس: تهران، خیابان ولیعصر، نرسیده به خیابان مطهری، شمارهی ۱۹۷۷ بخریدش یا با شماره ی ۸۸۹۱۳۸۷۹ و ۸۸۸۹۲۹۱۷ تماس بگیرید و سفارشش بدید. اگه تهران باشید، به احتمال زیاد همون روز با پیک براتون ارسالش می کنن (البته هزینهی ارسال به عهدهی خودتونه). مثل پست مربتط با مترو ۲۰۳۳ و مترو ۲۰۳۴، این پایین به یه سری سؤال احتمالی که ممکنه برای کسانی پیش بیاد که میخوان کتابو بخرن، پاسخ میدم.
پیکنیک کنار جاده راجعبه چیه؟
توضیح پشت جلد کتاب، هر اطلاعاتی رو که راجعبه ماهیت کتاب لازم داشته باشید، در اختیارتون قرار میده:
پیکنیک کنار جاده روایتگر داستان مشهور بازدید بیگانگان از زمین است، با این تفاوت که این بار بین انسانها و بیگانگان دیداری صورت نمیگیرد. نه تنها انسانها بیگانگان مذکور را ندیدهاند، بلکه طبق شواهد موجود، بیگانگان نیز متوجه حضور انسانها نشده یا اصلاً به حضورشان اهمیت ندادهاند. تنها ماحصل این بازدید، به وجود آمدن شش ناحیهی بازدید روی اقصینقاط کرهی زمین است.
نواحی بازدید پر از پدیدهها، اشیاء و فناوریهای بیگانهای هستند که حتی خبرهترین دانشمندان نیز قادر به توضیح دادنشان نیستند، ولی برای بسیاری از آنها کاربرد عملی پیدا کردهاند و اذعان دارند که آنچه بیگانگان از خود به روی زمین به جا گذاشتهاند، میتواند مسیر پیشرفت تاریخ بشریت را برای همیشه عوض کند. این وسط فقط یک مشکل وجود دارد: نواحی بازدید بسیار هولناک و مرگبار هستند و زنده بیرون آمدن از آنها کار هرکسی نیست. به مردان جسور یا شاید هم احمقی که رفتن به ناحیه و بیرون آوردن غنیمت از داخل آن را به حرفهی خود تبدیل کردهاند، «استاکر» میگویند.
شخصیت اصلی داستان جوانی به نام ردریک شوهارت است که بدبینی، بدخلقی و شکاک بودن ذاتیاش، او را به استاکری ایدهآل تبدیل کرده است. او در شهری کوچک به نام «هارمونت» زندگی میکند، شهری خیالی واقع در کانادا که یکی از شش نواحی بازدید بوده است و دانشمندان، نظامیان و تاجران زیادی به آن دل خوش کردهاند. ردریک تصمیم میگیرد برای یک بار هم که شده، کاری برای خوشحال کردن انسانی دیگر انجام دهد و به دوست و همکار روسش «کیریل پانوف» کمک کند غنیمتی کمیاب را از ناحیهی بازدید هارمونت بیرون بیاورد. ولی استفاده از نواحی بازدید به عنوان ابزاری برای لطف کردن به دوستان و رفقا اصلاً کار عاقلانهای به نظر نمیرسد و ردریک به خاطر تصور اشتباه خود تاوان بزرگی پس خواهد داد…
«پیکنیک کنار جاده» یکی از تحسینشدهترین آثار گمانهزن روسی است و دستمایهی ساخت فیلم «استاکر» به کارگردانی آندری تارکوفسکی و مجموعه بازیهای ویدئویی «S.T.A.L.K.E.R» بوده است.
ساختار کتاب چجوریه؟
پیکنیک کنار جاده از ۴ بخش تشیکل شده و هر بخش به طور میانگین بین ۱۵۰۰۰ تا ۱۶۰۰۰ کلمهست. کتاب یه مقدمه و مؤخره هم داره. توی مقدمهی کتاب، تئودور استروجن از اهمیت سبک علمیتخیلی و جایگاهش به عنوان یه گونهی ادبی معتبر صحبت میکنه و توی مؤخرهی کتاب، بوریس استروگاتسکی ماجرای پردردسر چاپ کتاب رو بازگو میکنه، و سانسورهای زیادی که شوروری روی کتاب اعمال کرد.
لازم به ذکره که برخلاف مترو ۲۰۳۳ و مترو ۲۰۳۴، معادل لاتین اسامی خاص کتاب توی پاورقی ذکر شدن.
محتوای کتاب دقیقاً چیه؟
پیکنیک کنار جاده با اینکه حجم نسبتاً کمی داره، ولی توی همین حجم کم اتفاقات زیادی توش میافته. برادران استروگاتسکی توی این کتاب سوژهی بازدید بیگانگان از زمین و به جا موندن فناوریهای فوقپیشرفته از این بازدید رو بهونه میکنن تا راجعبه مسائل اقتصادی، سیاسی، جامعهشناسانه، فلسفی و انسانی این حادثه گمانهزنی کنن.
برخلاف آثار عصر طلایی علمیتخیلی (مثل آثار آسیموف و کلارک) که توشون شخصیتپردازی اغلب فدای ایدهپردازی میشد، پیکنیک کنار جاده شخصیتپردازی عمیقی داره.
[su_pullquote align=”left” class=”my-pq”]برخلاف آثار عصر طلایی علمیتخیلی (مثل آثار آسیموف و کلارک) که توشون شخصیتپردازی اغلب فدای ایدهپردازی میشد، پیکنیک کنار جاده شخصیتپردازی عمیقی داره.[/su_pullquote]
در اصل، برادران استروگاتسکی هیچوقت با دید کلینگر و اطلاعاتدهیهای مستقیم و بیظرافت بازخورد حادثه رو نشون نمیدن. تمام گمانهزنیهای داستان از طریق روابط تعریفشدهی بین شخصیتها و دیالوگهای طبیعیای که بینشون رد و بدل میشه، برای خواننده تعریف میشن. از این لحاظ، کتاب کلاس درسیه برای کسایی که میخوان علمیتخیلی بنویسن، چون توش تعادل بینقصی بین ایدهپردازی، شخصیتپردازی و پرداختن به پیرنگ برقرار شده.
حذفیات و رقیقسازیهای کتاب چیان؟
حذفیات و رقیقسازیهای کتاب توی این فایل فهرست شدن:
Roadside Picnic - Censorship (۱۴۸۱ دانلود ها )ترجمهی فارسی از نسخهی اصل روسی ترجمه شده یا از ترجمهی انگلیسی؟
از ترجمهی انگلیسی «اولِنا بورماشِنکو» که سال ۲۰۱۲ چاپ شد و از روی نسخهی بدون سانسور کتاب که بعد از فروپاشی شوروی منتشر شد، به انگلیسی ترجمه شده.
برای چاپ اثر از نویسندههای کتاب اجازه گرفته شده؟
نویسندههای کتاب هیچکدوم در قید حیات نیستن.
کیفتیت ترجمه و ویرایش در چه حده؟
این پایین لینک دانلود ۲۸ صفحهی اول کتاب به همراه لینک دانلود نسخهی انگلیسیش گذاشته شده تا خودتون راجع بهش قضاوت کنید:
Roadside Picnic - Persian Version (۱۴۶۱ دانلود ها ) Roadside Picnic - English Version (۱۴۱۰ دانلود ها )البته توی کتاب چاپشده، چند پاراگراف از بخش مقدمه (به طور دقیقتر صفحهی ۱۲، ۱۳ و ۱۴) به اشتباه تکرار شدن.
شباهت رمان به فیلم استاکر و مجموعه بازیهای S.T.A.L.K.E.R چقدره؟
هیچکدوم از این دو اثر اقتباس مستقیم از رمان نیستن.
همونطور که بالاتر اشاره کردم، پیکنیک کنار جاده جنبههای مختلفی داره: اقتصادی، سیاسی، جامعهشناسانه، فلسفی و انسانی. فیلم استاکر، به کارگردانی تارکوفسکی، کلاً جنبههای اقتصادی، سیاسی و جامعهشناسانهی رمان رو نادیده میگیره و فقط روی بخشی از جنبههای فلسفی و انسانیش تمرکز میکنه. در اصل میشه گفت فیلم استاکر یه برداشت آزاده از یکی از چهار قسمت رمان، برای همین فقط بخش کوچیکی از دنیای وسیع رمان و زیرلایههای معناییش رو پوشش میده. البته از حق نگذریم، فیلم استاکر خیلی هم سعی نداره زیرلایههایی معنایی رمان رو انتقال بده و بیشتر سعی داره از دنیاسازی رمان برای ساختن یه تجربهی منحصراً سینمایی (به قول تارکوفسکی سرودن یه «شعر بصری») استفاده کنه و برای همین نمیشه گفت رمان از فیلم اثر عمیقتریه. از یه جایی به بعد این دوتا اثر راهشون از هم به کلی جدا میشه.
[su_pullquote align=”left” class=”my-pq”]فیلم استاکر، به کارگردانی تارکوفسکی، کلاً جنبههای اقتصادی، سیاسی و جامعهشناسانهی رمان رو نادیده میگیره و فقط روی بخشی از جنبههای فلسفی و انسانیش تمرکز میکنه. در اصل میشه گفت فیلم استاکر یه برداشت آزاده از یکی از چهار قسمت رمان، برای همین فقط بخش کوچیکی از دنیای وسیع رمان و زیرلایههای معناییش رو پوشش میده.[/su_pullquote]
بازی S.T.A.L.K.E.R هم بیشتر یه سری از عناصر پیرنگ پیکنیک کنار جاده رو به اشکال مختلف توی گیمپلیش و دنیاش استفاده کرده: مثل ایدهی استاکرها، استفاده از ناحیه (Zone) به عنوان زمینهای که بازی توش اتفاق میافته، استفاده از سیستم جمع کردن غنیمت و فروختنش در ازای دریافت پول (بعضی از غنیمتهای داخل بازی همونهایی هستن که تو کتاب توصیف شدن)، استفاده از ترفند تشخیص آنومالی از طریق پرت کردن پیچ به سمتش (این کاریه که ردریک توی رمان انجام میده و توی گیمپلی استاکر هم اعمال شده) و مواردی از این قبیل.
در کل هم فیلم استاکر و هم بازی S.T.A.L.K.E.R با اینکه به طور واضح و مشخصی از پیکنیک کنار جاده الهام گرفتن، ولی هیچکدوم افتباس مستقیم از رمان نیستن. در اصل برای اقتباس درست و وفادارانه از رمان و پرداختن به تمام زیرلایههای معناییش یه سریال لازمه. اتفاقاً یه سریال هم توی شبکهی WGN America از رمان در دست ساخت بود، ولی ظاهراً ساختش متوقف شده.
قصد ترجمهی اثر دیگهای رو از برادران استروگاتسکی داری؟
خیلی دوست دارم این کارو انجام بدم، ولی بعید میدونم حالا حالاها فرصتش پیش بیاد.
سوال دیگهای بود در خدمتم.
سلام
من مدتیه به دنبال این کتاب هستم اما هیچ جا پیدا نمیشه. همه میگن آخرین چاپش ۱۴۰۰ بوده و بالای ۵ ماهه همه تموم کردن
میخواستم بدونم آیا قصد تجدید چاپ دارید یا خیر؟
میدونم نسخه فیدیبو هست اما ترجیح میدم کتاب بگیرم دستم بخونم
سلام. اگه کتاب تموم شده، احتمالاً دیر یا زود تجدید چاپ میشه. ولی تصمیمش با من نیست. با تندیسه. اگه درخواست رو با انتشارات مطرح کنید و اونها هم ببینن براش تقاضا هست، شاید این کارو زودتر انجام بدن.
ببخشید تهمت شد اشتباه از خریدار بود❤️🙏🏻باز هم عذر میخوام
این درست نبود ۲۰ تومن واریز کردم اما پیامی ندادید به عبارتی اسکم کردید 😐واقعا متاسفم واستون
شما به کجا ۲۰ تومن ریختی؟ من که شماره کارت ندادم و اصلاً مسئول خرید و فروش کتاب نیستم.
هزینه ارسال چقدره به شهرستان شمال کشور
نمیدونم. باید با انتشارات یا کتابفروشیهای آنلاین دیگه تماس بگیرید.
چه کتابی. چه ترجمهای. سپاس بیکران از شما. بسیار لذتبخش بود
خواهش میکنم. نظر لطفته.
❤️❤️ ممنونم
سلام آقای اذسن خسته نباشید ممنونم بابت ترجمه ی این کتاب واقعا زحمت کشیدید ( امروز کتاب به دست من می رسد) ممنونم
سلام.
لطف داری. امیدوارم از خوندنش لذت ببری.
یه چیز پشم ریزون پیدا کردم جناب آذسن.میدونستی که ژاپنی ها از این رمان پیک نیک کنار جاده،یه رمان/مانگا/انیمه یوری و علمی تخیلی ساختن ؟
اسمش هم urasekai picnic هستش.
نه نمیدونستم. مرسی که گفتی. هرچند متاع یوری فرسنگها خارج از رادار سلیقهی من قرار داره.
هیچ ایدهای ندارم چطور طرف رفته پیکنیک کنار جاده رو خونده و پیش خودش گفته: «آره، این جون میده برای تبدیل شدن به داستان یوری.»
من کامنت گودریدزمو اینجا هم می نویسم X_X
بدون خطر اسپویل!
اصولا وقتی صحبت از ژانر علمی-تخیلی می شود، ما به یاد موجودات فرازمینی، دانشمندان خستگی ناپذیر، جهان های موازی و یا اصطلاحات عجیب و غریب علمی می افتیم. «پیک نیک کنار جاده» همانند هر اثر علمی-تخیلی دیگری از این ویژگی ها به طرز هنرمندانه ای استفاده می کند و در عین حال آنها را تغییر می دهد. اینکه بگوییم «پیک نیک کنار جاده» یک اثر علمی-تخیلی کاملا ساختارشکنانه است شاید اغراق آمیز باشد اما نمی توان این مسئله را انکار کرد که این کتاب ویژگی های دارد که آن را از بسیاری از کتاب های ژانر خود متمایز می کند. از نظر من مهمترین چیزی که باعث برتری این کتاب بر کتابهای مشابه خود می شود «انسانی بودن» آن است. درست است که «پیک نیک» دنیای پس از ملاقات فضایی ها را به تصویر می کشد اما کاراکترهای آن درگیر مسائل و مشکلات انسانی هستند که همه ی انسان های روی زمین در هر زمانی ممکن است آنها را تجربه کنند. به نظر می رسد که استاکرها، پلیس ها، دانشمندان و حتی اجساد رمان دغدغه های انسانی عادی دارند. ما به همراه شخصیت های این رمان درد، طمع، شادی و ترس را تجربه می کنیم ومی بینیم که آنها نیز همانند ما به روش های مختلفی چنگ می زنند تا معنی به زندگی پوچ خود بدهند. ویژگی دومی که به نظر من باعث خاص بودن این رمان می شود «ستینگ» یا زمان و مکان آن است. برخلاف بسیاری از کتاب های علمی تخیلی دیگر، در این رمان ما با موجودات عجیب و غریب و ماورایی رو به رو نمی شویم. تا حد زیادی در این کتاب «مکان» جایگزین موجودات خیالی می شود. تهدید در این رمان نه از سوی موجودات دیگر، بلکه از سوی ناحیه است. نبوغ برادران استروگاتسکی در جان بخشیدن به مکانهای مسکونی و محیطهای طبیعی و زمینی است. شاید بگویبد که مکانهای ترسناک یا خطرناک جزو لاینفک ادبیات سبک هارور (ترسناک) هست و براداران استروگاتسکی به دلیل اینکه مکانی مخوف را به تصویر می کشند خلاقیت ویژه ای ندارند. اما باید بگویم که نوع استفاده از مکان در این رمان با رمان های دیگر اندکی متفاوت است. اصولا در کتابهای ترسناک «مکان ها» به دلیل جولان دادن موجودات دیگر ( انسان ی خطرناک، موجودات فضایی، دیو، اشباح و …) ترسناک می شوند، یعنی خطر و تهدید خارجی باعث ترسناک شدن محلی خاص می شود، اما در «پیک نیک کنار جاده» این خطر وجود ندارد زیرا که موجودات فضایی ناحیه را ترک کرده اند. با این حال این بدین معنی نیست که ناحیه خطرناک نیست، نویسندگان کتاب به ناحیه خلق و خویی انسانی/حیوانی داده اند و به همین دلیل ناحیه همانند موجودی زنده می تواند بخشنده یا خشن باشد. به عبارت دیگر خطری که مکان در این رمان خبر از آن می دهد نه خارجی بلکه درونیست. در نهایت، با وجود اینکه این رمان بر اهمیت ملاقات فضایی ها تاکید می کند، به هیچ وجه آن را به عنوان حادثه ای که کل بشریت را تحت تاثیر قرار دهد به تصویر نمی کشد. برخلاف دانشمندان خستگی ناپذیر کتاب های ژانر علمی-تخیلی که به دنبال یک هدف و جواب مشخص هستند، دانشمند اصلی این کتاب( ولنتاین پیلمن ) به هیچ عنوان فکر نمی کند که می تواند جوابی مشخص و کامل برای سوالاتش پیدا کند. حتی به نظر می رسد که از نظر او هیجان اطرافیانش برای کشفیات آینده مضحک و بی معنی باشد. «پیک نیک کنار جاده» بدون شک یک اثر علمی تخیلی خاص و لذت بخش است و خصوصیات منحصر به فرد دیگری هم دارد که آن را نه فقط کتاب علمی-تخیلی خوب بلکه «کتابی خوب» می کند. شخصیت پردازی فوق العاده کتاب، سرعت رویداد حوادث داستان، تعادل بین توصیفات و مکالمات، دیالوگ های بیاد ماندنی، حجم معقول رمان، خیال پردازی قوی (و صد البته ترجمه ی فوقالعاده فارسی) ، پیک نیک کنار جاده را تبدیل به یک از بهترین تجربه های خواندن شما می کنند.
پی نوشت: با اینکه فیلم استاکر تارکوفسکی بر اساس این رمان ساخته شده، اما به هیچ وجه اقتباس دقیقی از این رمان نیست. در حقیقت فیلم و کتاب به قدری با هم متفاوت هستند که به نظرم باید کتاب و فیلم را دو اثر مجزا از هم در نظر گرفت. در حقیقت فیلم پیرنگ خود را داشته و به غیر از ایده ی اصلی رمان (ناحیه و استاکرها)، چیز دیگری را به عاریت نمی گیرد. به شخصه از خواندن کتاب بیشتر لذت بردم
ممنون بابت این نقد خوب.
با اون قسمت که گفتی توی کتاب خود مکانها ترسناکان و ترسناک بودنشون از چیزی که توشونه نشات نمیگیره خیلی حال کردم و نکتهای بود که توی ناخودآگاهم متوجه شده بودم، ولی به خودآگاهم منتقل نشده بود.
یه بحث دیگهای هم که با هم داشتیم و به نظرم خوبه که اینجا هم بازگو بشه اون قسمتیه که به هوشمندانه بودن تشبیه بازدید آدمفضاییها به پیکنیک اشاره کردیم. وقتی ما میزنیم به دل طبیعت، زبالههایی از خودمون به جا میگذاریم که از درک حیوونها خارجه و اونها نمیدونن این چیز (مثلاً یه باتری خالی) دقیقاً داره چجوری روی سلامتی خودشون و اکوسیستمی که توش زندگی میکنن تاثیر میذاره. ولی با این حال ممکنه باهاش تعامل داشته باشن.
ممنونم 🙂
آره به نظرم این تشبیه باعث میشه که اهمیت بازدید آدم فضایی ها هم کم بشه چون این بازدید صرفا به یه <> تقلیل پیدا می کنه و اهمیت خاصی روی زندگی آدم ها یا علم نداره :v
خواستم تشکر کنم از ترجمه خوبتون و اینکه درخواست کنم اگر تونستید حتما کتاب های دیگه ای از این دو برادر هم ترجمه کنید. بسیار مشتاق Time wanderers هستم.
امیدوارم یه روز فرصتش پیش بیاد. برادران استروگاتسکی عالی بودن.
کتاب به فیدیبو اضافه شد:
https://fidibo.com/book/105758-%D9%BE%DB%8C%DA%A9-%D9%86%DB%8C%DA%A9-%DA%A9%D9%86%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%87
سلام. من کارای ترجمه شما رو دوست دارم و این که کلا اثرهای عالی رو برای ترجمه انتخاب میکنین. برنامهای نیست که این کتاب رو توی فیدیبو بذارن؟
سلام.
مرسی. نظر لطفته.
معمولاً تندیس با فاصلهی زمانی زیاد کتابا رو میذاره توی فیدیبو. بعضی وقتا هم کلاً نمیذاره.
چطوری فربد گفتم حالی ازت بپرسم.. خوش میگذره یا نه. مندیگه حتی یادم نمیاد اخرین بار کی مطلبی ازت خوندم. میخوای به اون سایت المانی که معرفی کردم یکی از مطلب های انگلیسیت رو بفزستم شاید علاقه به همکاری داشته باشن. سعی کردم کتاب قبزستان حیوانات کینگ رو بخونم ولی خیلی باهاش فعلا نتونستم ارتباط برقرار کنم جزعیات بیش از اندازه و طولانی و نوشتارش خیلی راحت نیست.
پیام تو کارت این شده هرچند وقت یه بار بیای احوالپرسی کنی یه تیکه به من بندازی؟ 😀
الان وقتم با مطالبی که برای سفید و دیجیکالا مینویسم پره. فکر نکنم وقت کنم برای سایت آلمانی بنویسم. ولی ممنون بابت پیشنهاد.
قبرستان حیوانات رو نخوندم هنوز.
فربد
اون تفاوت زاویه دید تو فصل اول کتاب به نظرت دلیلش چیه؟
متوجه سوالت نشدم. منظورت کدوم زاویه دیده؟
فصل اول زاویه دید اول شخص داره. در حالی که بقیه فصل ها دانای کل محدود هستن.
فکر کنم دلیل عملگرایانه داشته باشه، یعنی زاویهی دید اول شخص برای فصل اول کار میکرد، چون معرفی کردن خواننده به دنیای داستان از دید ردریک کار میکرد. برای فصلهای بعدی دیگه اون دید صمیمانهی اول شخص ردردیک احتیاج نبود. هرچند توی فصلهای دیگه هم هرجا لازم بود، روایت به تکگویی اول شخص شخصیتها (نونان تو بخش ۳ و ردریک تو بخش ۴) شیفت میکرد.
فربد یه سوال:
چرا اینقدر اسم مستعار تو کتاب هست؟
فصل ۲ رو هم نسبتا تا آخرش خوندم، با این که اکثر متن، توصیفات و ذهنیت های شخصیت داستانه، و کمتر اتفاق خاصی توش میبینیم، ولی اصلا خسته کننده نیست و خیلی هم جذابه. نمیدونم چرا. فک کنم یه جورایی این حرفه ای رفتار کردن ردریک باعث این جذابیت میشه، و این که همیشه یه ذره استرس این رو داری که یه اتفاقی بیوفته، ولی نمیوفته و هی این اتفاقه رو میندازه عقب.
به خاطر اینکه استاکرها کارشون از لحاظ قانونی مشکل داره، برای همین تا حد امکان از اسم مستعار استفاده میکنن تا نشه راحت شناساییشون کرد.
اسم مستعار غنیمتها هم یه جورایی ناشی از دیدگاه غیرعلمی و عامیانه و حتی روزمره (Mundane) استاکرها با این اشیاء عجیب فضاییه. دیدگاهشون یه جورایی نقطهی مقابل دیدگاه علمی دانشمندا به این اشیائه.
آره، کلاً ردریک برای من شخصیت بینهایت جذابی بود. یعنی دلم میخواد یه کتاب ۵۰۰ صفحهای بخونم فقط از تراوشات ذهنی این مرد.
آخه مثلا اونجا که میره پیش دختر اون استاکره که پاهاش به فنا رفت، اونجا هم اسم مستعار دارن.
دختر و پسر کرکس هم از لحاظ قانونی وجودشون مشکلداره، چون از ناحیه به وجود اومدن. اصلاً بعید میدونم شناسنامهی واقعی داشته باشن.
اگه منظورت اینه که چرا بین خودشون هم همدیگه رو با اسم مستعار صدا میکنن، احتمالاً از روی عادته. ردریک به طرف میگه کرکس چون واقعاً یه کرکس میبینتش.
wtf??
یعنی چی از ناحیه به وجود اومدن؟ الان تا اینجا باید این رو میفهمیدم؟ یه چیزایی میگفت پیش خودش که چه بچه هایی از ناحیه با خودت آوردی، ولی من فک کردم جنبه استعاری داره حرفش.
لابد مانکی، بچه خودش هم همین داستان رو داره، برا همین چشمام اون مدلیه.
آره، از اونجا باید اینو درک میکردی. ولی خب باید در نظر داشته باشی که رمان ریزبینانه نوشته شده. مثلاً همین واقع شدن داستان توی کانادا با دوتا اشارهی ریز (مثلاً اشاره به لاشهی هلیکوپترهای سلطنتی) منتقل میشه که توی بار اول خوندن احتمالاً از دستت در میره.
آره دیگه. مانکی هم از سوغاتیهای ناحیهست.
یعنی چی از ناحیه اومدن؟! نمیفهمم.
ناحیه یه جورایی مثل یه مکان رادیواکتیوه. صرفاً رفتن داخلش آدمو طوری تغییر میده که انگار به یه موجود دیگه تبدیل شده.
فکر کنم بچههای کرکس حاصل آرزویی باشن که از گویی طلایی کرده (کتابو تا آخر بخون). بچهی ردریک هم به خاطر تغییرات ژنتیکی حاصل از پرسه زدن توی ناحیه اون شکلی شده.
کلاً کتابو تا آخر بخونی خیلی چیزا دستگیرت میشه.
خب با پویا این رو شروع کردیم.
1 فصل خوندم.
خیلی شروع حساب شده و دقیقی داشت. اولش یه ذره گنگ بود، ولی تو همین فصل ۱ اکثر گنگی ها رو برطرف کرد.
ایول. بیا اینجا نظرتو راجعبه هر بخش که خوندی بگو.
در ضمن یادت باشه که بهت گفتم ردریک منو یاد تو میاندازه. خودت موقع خوندن شباهتها رو دریاب. 😀
یعنی اینقدر بخش هاش با هم فرق داره؟
سر چی بود این رو گفتی؟
آره، بخشهاش با هم تا حد زیادی فرق دارن.
سر چیز خاصی نبود. همینجوری گفتم.
سلام آقای آذسن.
وقتتون به خیر.
وقتی دیدم اینو ترجمه کردین، بدون معطلی رفتم خریدمش؛ چون با کارای شما آشنام و میدونم چه خبره! 🙂
فقط این که یه نگاه کوتاه تا صفحهی ۳۴ به کتاب انداختم و هنوز وقت نکردم با صبر و حوصله بشینم پاش و بخونمش. باید بگم که از ترجمهی عالی و روونتون تشکر فراوان میکنم (ای کاش کارای بیشتری ترجمه میکردین).
فقط تا همینجایی که دیدم، یه چندتا سؤال دارم. ممنون میشم پاسخ بدین (واضحه که بنده، خدای نکرده در جایگاهی نیستم که از شما ایراد بگیرم یا خدای نکرده قصد بیاحترامی داشته باشم؛ اما چون قبلاً از اینجور بحثا با هم داشتیم و از انتقادپذیری شما آگاهم، گفتم شاید اشکالی نداشته باشه این سؤالاتو بکنم).
1. اولین پاراگراف بخش ۱: “One safe is loaded”؛ اینو ترجمه کردین «یکی از گاوصندوقها بارگذاری شده…». بارگذاری به نظرم واژهی نامأنوسیه و ما خودمونم تو گفتار هیچوقت نمیگیم بارگذاری (لااقل واسه این مورد؛ مصارف دیگهای داره). چرا ترجمه نکردین «پر شده»؟
2. «تهیدان» واژهی ابداعی خودتون بود؟ هرچی بود جالب بود! 🙂
3. این دوتا مسئله توی متروهام وجود داشت. فک کنم شما خدمت نرفتین، آقای آذسن، درسته؟ 🙂 چون توی ترجمههاتون (جاهایی که مبحث نظام و نظامیگری بوده)، “boot” رو «چکمه» ترجمه کردین؛ در حالی که توی نظام اصلاً چکمه گفته نمیشه و میگن «پوتین». اگه بگین چکمه، بهتون میخندن! چکمه مصرف دیگهای داره به نظرم و بیشتر حالت غیررسمی داره و بیشترم مورد مصرف خانوماس! 🙂 مورد بعدی که اینم توی متروها وجود داشت، کلمهی “Captain”ـه. این کلمه معانی مختلفی داره، ولی مجدداً توی نظام و نیروی پلیس و غیره و هنگامی که یه رتبه یا درجهی نظامی باشه، معنیش میشه «سروان». حالا شما چرا ترجمهش نکردین و همون کاپیتان ترجمه کردین؟ در حالی که گروهبان و ستوان و … رو ترجمه کردین؟
4. مورد آخر: خط دوم صفحهی ۳۴ کتابِ چاپ شده و ص ۱۵ کتاب اصلی؛ “I can’t judge you.” شما ترجمه کردین «قضاوتت نمیکنم». احتمالاً در جریان هستین که این ترجمه اشتباهه و از اوناییه که از انگلیسی و به غلط وارد فارسی شده و از لحاظ دستور زبانی و نگارشی، صحت نداره. در اصل باید ترجمه بشه: «در موردت قضاوت نمیکنم.» یا «راجع بهت قضاوت نمیکنم.»
ممنون میشم برام توضیح بدین.
با تشکر.
سلام سعید.
ممنون بابت انتقاداتت و توضیحات مفصلی که راجع بهشون دادی. برای من این شیوهی ایدهآل انتقادشدنه.
۱. من اون موقع که داشتم ترجمه میکردم، به نظرم اومد بارگذاری شاید این معنای ضمنی رو به همراه داشته باشه که داریم راجعبه یه محصول کارخانهای و تجاری حرف میزنیم و منظور صرفاً پول نیست، خصوصاً با توجه به اینکه داریم راجعبه گاوصندوق حرف میژنیم. البته پر شده هم معادل خوبیه و حرفی توش نیست.
۲. آره، معادلسازی واژهی Empties.، ولی الان که فکرشو میکنم، میشد از یه چیز سادهتر مثل قوطیحلبی استفاده کرد. چون یکی از نکات دنیاسازی کتاب اینه که استاکرها برای توصیف آرتفکت بیگانهها از اسامی عامیانه و پیشپاافتاده استفاده میکنن و دانشمندها از اسامی پیچیدهی علمی. تهیدان خیلی عامیانه و پیشپاافتاده به نظر نمیرسه،ولی از طرف دیگه این تلنگرو به خواننده میزنه که با یه چیز عادی طرف نیستیم و از گیج شدنش جلوگیری میکنه. چون لفظ Empties هم توی زبون انگلیسی خیلی رایج نیست، ولی قوطیحلبی و الفاظ مشابه چرا.
۳. نه خدمت نرفتم. راجعبه پوتین حق با توئه.
راجهعبه کاپیتان به نظرم رسید با توجه به اینکه داستان توی کانادا اتفاق میافته. شاید استفاده از لفظ انگلیسیش مناسبتر باشه تا لفظ «سروان»که برای من شدیداً درونمایهی بومی و ایرانی داره. دلیل اینکه معادل فارسی گروهبان و ستوان رو آوردم اینه که لفظ انگلیسیشون (Sargent و Lieutenant) توی فارسی جا نیفتاده، ولی کاپیتان چرا.
برای درک بهتر این تصمیمگیری شاید عدم ترجمهی مادام و موسیو به خانم و آقا مثال خوبی باشه. بعضیوقتها یه سری از واژهها بار معنایی فرهنگی دارن و با اینکه بهراحتی قابلترجمهن، شاید ترجیح مترجم این باشه که ترجمهشون نکنه تا اون بار معنایی فرهنگیه حفظ بشه.
۴. چرا «قضاوتت نمیکنم» از لحاظ دستور زبانی و نگارشی غلطه؟
سلام. خیلی از این کارتون خوشم اومد. به نظر من اینکه آدم های باسواد و فهمیده-مثل نویسنده ها،دکتر ها،فیلم ساز ها . خلاصه از هر حرفه ای(و البته شما)-با مردم عادی و دنبال فهمیدن-مثل من-یک همچین تعاملی داشته باشن واقعا فوق العاده است.این خیلی وقته دغدغه منه. با تشکر از شما
سلام.
شما به بنده لطف داری. تعامل با کسایی که کارامو میخونن، برای من یه امتیازه.
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما.تشکر میکنم از انتخاب فوق العادتون در انتخاب اثر و ترجمه ی بسیار شیرین و روانتون. بنده که به شخصه بسیار لذت بردم به امید آثار زیبای دیگر.
سلام. خیلی ممنون از ترجمه این اثر مهم. در مورد سئوال آخر این صفحه؛ آیا شما اطلاعی از سایر آثار برادران استروگاتسکی دارین؟ میشه راجع بهشون یه کم توضیح بدین؟ آیا معروفترین کارشون همین پیک نیک کنار جاده هست یا آثار معروف دیگه ای هم دارند؟
سلام.
خواهش میکنم.
برادران استروگاتسکی اثر زیاد دارن. نمیشه راجع به همهشون یه جا توضیح داد. اینجا میتونی اسم آثارشون رو ببینی:
http://homepages.rpi.edu/~sofkam/lem/abs.html
راجعبه هرکدوم سوال داشتی بگو تا توضیح بدم.
معروفترین کارشون توی سطح دنیا با فاصلهی زیاد همین پیکنیک کنار جادهست (به لطف فیلم استاکر)، ولی توی خود روسیه احتمالاً دوشنبه در روز شنبه آغاز میشود هست.
رمان خدا بودن سخت است هم نسبتاً معروفه و تا حالا دوتا اثر سینمایی و یه ویدئوگیم ظاهراً بیکیفیت ازش استقباس شده. این رمان یه جامعهی قرونوسطایی رو توی یه سیارهی دیگه توصیف میکنه که شخصیتهای مدرن داستان دارن رفتارشون رو مطالعه میکنن.
سلام جناب آذسن. خبر انتشار این کتاب رو امروز تو کانال تلگرامی حسین شهرابی خوندم و بلافاصله اینترنتی خریدمش. الانم بی صبرانه منتظرم به دستم برسه. چون مدتهاست منتظر بودم یه نفر این کتاب رو ترجمه کنه. انگلیسیش رو خوندم ولی تسلط کافی به انگلیسی ندارم و لذت خوندن کتاب به فارسی یه چیز دیگه ست. خوندن پیک نیک کنار جاده یکی از آرزوهای علمی تخیلیم بود. بسیار ممنونم که این آرزو رو براورده کردید. خیلی خیل ازتون ممنونم.
سلام.
خواهش میکنم. امیدوارم از خوندنش لذت ببری.
فربد
این حسین شهرابی تو کانالش برا نمایشگاه یه سری کتاب علمی تخیلی معرفی کرده که این کتاب هم جزوش بود، پویا بهم گفت.
ازت هم تعریف کرده و گفته انتخاب های خیلی خوبی برای ترجمه داری، و کاش بیشتر ترجمه کنی.
خب خوبه که این حسن نیت دوطرفهست. توی مصاحبه با شهرستان ادب این چیزیه که راجع به حسین شهرابی گفته بودم:
این فقط نظر من راجب کتاب هستش و ببخشید که خیلی کم نوشتم. 🙂
کتاب از ۵ بخش تشکیل شده که بجز بخش اول که راجع به صحبت های دکتر پیلمن و عقایدش درباره نواحی هست، که میتوان مقدمه کتاب و آشنا کردن خواننده در نظر گرفت، و بخش سوم که درباره ریچارد نونان هست، ۳ بخش دیگر پیرامون زندگی و تفکرات ردریک شوهارت، شخصیت اصلی کتاب، میچرخد.
کتاب شروع خیلی جذاب و خوبی داره و همین روند رو تا آخر طی میکنه که از نکات مثبتش هستش. خوشبختانه هیچ جای کتاب خسته کننده نیست و به نظرم حتی نویسنده های کتاب میتونستن خیلی بیشتر بنویسن.
آخر بخش ۲ نمیدونم مشکل از نویسنده، مترجم، و یا من بود که اصلا نفهمیدم (صحنه سازی) ردریک چطور فرار میکنه.
بخش ۳ کتاب هم بخش مورد علاقه من بود مخصوصا صحبت های بین ولنتاین و نونان.
در آخر هم باید بگم کتاب پایان خیلی خوبی داره و آدم رو درگیر خودش میکنه.
ارشیا، مطمئن نیستم کدوم قسمتشو نفهمیدی. ولی به طور کلی وقتی ردریک میبینه دستگیر شده، با یه عصبانیت ساختگی پولهاشو میریزه کف زمین. وقتی بهش دستور میدن بشینه جمعشون کنه، حین جمع کردن به سرعت دریچهای رو که کف اتاقه باز میکنه، میپره توش، وارد انبار بورشت میشه و از طریق مسیرهای باریک زیرزمینی از محدودهی ساختمون خارج میشه.
راجعبه صحبتهای نونان و ولنتاین هم باهات موافقم. نقطهی عطف کتاب بود.
ایول آقا و تبریک کتاب جدید. حتما اگر قسمت شد کتاب رو میخرم، مخصوصا اینکه ازت هیچ ترجمه ای نخوندم.
و خب این یکی تو سکوت خبری نسبی بود تقریبا چرا؟ یا شایدم من دقت نکرده بودم :دی
ممنون مهراد.
تو دقت نکرده بودی. : -)
من توی این پست:
http://frozenfireball.mihanblog.com/post/150
و این پست:
https://azsan.ir/blog/interview2/
و توی بحثهای پست ثابت وبلاگ و چتباکس وبسایت کتابو تبلیغ کردم. حتی سر توضیح پشت جلدش با هم بحث کردیم و آرتین چندتا پیشنهاد داد که روی متن نهایی اعمال شد.
از من هم ترجمه خوندی. اون مطالب عناصر داستانی ترجمه بودن. 🙂
ها… آره دقت نکرده بودم ظاهرا :))))))
و خب آره، از لحاظ تکنیکی درسته. گرچه دوست دارم کتابی چیزی بخونم ازت :دی
باز هم تبریک خلاصه