در سری مطالب «برداشت داغ» قصد داریم از زبان یاتزی کروشو (Yahtzee Croshaw)، یکی از منتقدان و طنزپردازان باذکاوت و پرسابقهی عرصهی گیم، یک سری برداشت جنجالی از وضعیت روز صنعت گیم داشته باشیم و ببینیم اگر اشکالی در صنعت گیم وجود دارد، ریشهی آن به کجا برمیگردد. با ما همراه باشید.
بهشخصه نسبت به تنوع نژادی و جنسیتی (Diversity) شخصیتهای اصلی ندای وظیفه: ونگارد (Call of Duty: Vanguard) دودل بودم. از یک طرف، این خوب است که همه احساس میکنند نمایندهی نژاد و جنسیت خودشان در بازی موجود است و هیچ مانع نژادی یا جنسیتیای برای فرو رفتن در نقش سربازی خونخوار و عشق اسلحه که میتواند در عرض چند ثانیه زخمهای بدنش را ترمیم کند وجود ندارد. ولی از طرف دیگر، این تنوع نژادی و جنسیتی دقیقاً به تاریخ وفادار نیست. ولی این موضوع چه اهمیتی دارد؟ ما در حال پرسه زدن در قلمروی خیال هستیم و اتفاقی که در ونگارد افتاده، هیچ فرقی با استفاده از بازیگرهای رنگینپوست در موزیکال تاریخی همیلتون (Hamilton) ندارد. در این موزیکال بازیگرهای رنگینپوست نقش شخصیتهای تاریخی سفیدپوست مثل جورج واشنگتن، آرون بِر و… را ایفا میکنند و این کار برای این انجام شده که تنوع نژادی شخصیتهای داخل موزیکال با تنوع نژادی عصر حاضر مطابقت داشته باشد. ولی صبر کنید؛ باز هم به مشکل برمیخوریم. در همیلتون نژاد درونمایهای مهم نیست، اما نژاد درونمایهی اصلی جنگ جهانی دوم است، چون دغدغهی اصلی نازیها نژاد بود و متفقین هم در عین جنگیدن با نازیها از مشکلات نژادپرستانهی خاص خود رنج میبردند. آیا در این دورهوزمانه سرپوش گذاشتن روی نژادپرستیای که بین متفقین وجود داشت کار درستی است؟
نمیدانم چطور بدون اینکه مردم صندوق پستی دم خانهام را با مدفوع سگ پر کنند دربارهی این مسائل حرف بزنم… اصلاً ولش کنید. تنوع نژادی خوب است. لازم نیست که توضیح دهم چرا، ولی در هر صورت این کار را میکنم. این خوب است که از نزدیک با دیدگاههای متفاوت دربارهی زندگی، دنیا و همهی چیزهای دیگر آشنا شوید. این رویکرد باعث میشود افراد بیشتری احساس کنند عضوی از گفتگو هستند و نماینده دارند و اگر خود را در معرض شنیدن مسائلی قرار دهید که فقط به شخص شما و افراد شبیه به شما مربوط هستند، دیر یا زود نظراتتان بیات خواهد شد؛ مثل خزانهی ژنی که چند نسل زنای با محارم را پشتسر گذاشته است. برای اینکه همدلیتان بهعنوان یک انسان بیشتر شود و وجدان اجتماعیتان در حدی بهبود پیدا کند که کاری ساده مثل واکسن زدن انجام دهید، لازم است که تجربههای فرهنگی متنوعی داشته باشید.
ولی کارنامهی بازیهای ویدئویی در زمینهی تنوع نژادی و جنسیتی ضعیف است. در واقع، در جایی نظری خواندم که الهامبخش نوشته شدن این مطلب شد: یک نفر گفت که «همه میدانند بیشتر شخصیتهای اصلی بازیهای ویدئویی مردان سفیدپوست هستند». واکنش لحظهای من این بود که بخواهم از سرگرمی موردعلاقهام دفاع کنم، ولی بلافاصله برایم سوال پیش آمد که نکند این ادعا صحیح باشد؟ شاید در گذشته صحیح بود، ولی الان چطور؟ احساس میکنم که تنوع نژادی در همهی بازیها روز به روز بیشتر میشود، ولی شاید این ادعا ریشه در سوگیری نهادینهشدهام داشه باشد. اشکالی ندارد. وقتش رسیده که به جمعآوری دادهی سخت روی بیاوریم.
من تصمیم گرفتم که نژاد و جنسیت شخصیتهای اصلی همهی بازیهایی را که طی دو سال گذشته نقد کردم مشخص کنم. بازی اول این فهرست جدای: محفل سقوطکرده (Jedi Fallen Order) بود و بازی آخر هم ندای وظیفه: ونگارد. دلیل اینکه جامعهی آماریام را به بازیهایی که نقدم کردهام محدود کردهام این است که همهیشان بهنوعی «بازیهای قابلتوجه و موردبحث» بودند. میدانم این روش ایدهآلی برای آمار گرفتن نیست، ولی تنها راه جایگزین این است که تکتک بازیهایی را که در دو سال گذشته منتشر شدند بررسی کنم و کسی وقت این کارها را ندارد. کار دیگری که کردم این بود که به گذشته برگشتم و همین کار را در قبال بازیهایی که در دو سال اول کارنامهی کاریام نقد کردم انجام دادم. این فهرست با شمشیر آسمانی (Heavenly Sword) شروع میشود و با کاندوییت (The Conduit) تمام میشود. عمراً اگر کسی این بازی را یادش بیاید.
در ابتدا فقط مردهای سفیدپوست، زنهای سفیدپوست، مردهای رنگینپوست، زنهای رنگینپوست و شخصیتهایی با جنسیت و نژاد نامشخص را آمارگیری کردم .بله، میدانم طیف نژادی گونهی بشر بسیار پیچیدهتر از «سفیدپوست و رنگینپوست» است، ولی یکی از اهداف این مطالعه تعیین کردن این است که افراد سفیدپوست تا چه حد حضور پررنگی در گیم دارند، بنابراین قصد ندارم این دوگانگی را به زیربخشهای بیشتر تقسیم کنم، وگرنه کل روز باید مشغول خواندن این مطلب باشید. طولی نکشید که با سوالی اساسی روبرو شدم: چه نژادی «رنگینپوست» به حساب میآید؟ آیا آسیایی رنگینپوست حساب میشود؟ پرسونا ۵ استرایکرز (Persona 5 Strikers) باعث شد که در این زمینه به شک بیفتم. تمام شخصیتهای پرسونا ۵ به سفیدی برف هستند، ولی رگوریشهیشان ژاپنی است. آیا آنها هم حساباند؟ در نهایت به این نتیجه رسیدم که هدف از ایجاد گفتمان دربارهی تنوع نژادی اهمیت دادن به صدای اقلیتها و حضورشان در رسانه است، بنابراین شخصیتهای ژاپنی فقط باید در بازیهای ژاپنی «سفیدپوست» به حساب بیایند، چون این نژاد فرهنگی غالب کشورشان است. بنابراین جوکر در پرسونا ۵ سفیدپوست است، ولی جین ساکای (Jin Sakai) در شبح سوشیما (Ghost of Tsushima) رنگینپوست است، چون شبح سوشیما را سازندهی ژاپنی نساخته است.
در ابتدا کودک بودن یا بزرگسال بودن شخصیت مربوطه را در آمارگیریام لحاظ کردم، چون وقتی صحبت از دینامیک قدرت در میان است، کودکی سفیدپوست و مذکر با بزرگسالی سفیدپوست و مذکر برابر نیست. در نهایت بیخیال این مسئله شدم، چون این تفاوت بهندرت پیش میآمد و وقتی هم که میآمد، فقط قضیه را پیچیدهتر میکرد. باز هم پرسونا ۵ بود که باعث ایجاد این پیچیدگی شد. اینکه دزدهای شبحوار آبزیرکاه این بازی هستند که سیستمهای منظم و مرتب من را به هم میریزند، بسیار با شخصیت آنها متناسب است، مگر نه؟ آیا شخصیتهای پرسونا ۵ کودک هستند یا بزرگسال؟ آنها چیزی بین این دو هستند. در واقع در دنیای پروتاگونیستهای ژاپنی، اگر از دبیرستان فارغالتحصیل شده باشید، یعنی یک پایتان لب گور است. با این حال، محض برطرف کردن کنجکاویتان عرض میکنم: در این دو فهرست تنها یک بازی بود که شخصیت اصلی آن رنگینپوست، مونث و زیر سن قانونی بود. میدانید آن بازی چه بود؟ تاکسی ارواح (Spiritfarer). درود به تو اِستِلا (اسم شخصیت اصلی بازی).
حال اجازه دهید به مشکل دستهبندی «شخصیتهایی با جنسیت و نژاد نامشخص» بپردازیم، چون این دستهبندی بار سنگینی را روی دوش من گذاشت. این دستهبندی به بازیهایی اختصاص دارد که:
- میتوانید در آنها شخصیت اصلیتان را بسازید، مثل بازیهای نقشآفرینی
- بازیهایی که چند شخصیت قابلبازی دارند، مثل بازیهای مبارزهای
- بازیهایی که شخصیت غیرانسان دارند، مثل فال گایز (Fall Guys)
ولی طولی نکشید که فهمیدم باید مثل بچهمدرسهایهای پرسروصدا آنها را از هم سوا کنم. در بعضی از بازیها که شخصیت اصلیشان غیرانسان است، این شخصیت جنیستی کدگذاریشده دارد: مثل ایب (Abe) در آدورلد (Oddworld) که با وجود بیگانه بودن، مشخصاً مذکر است. بازیهایی هستند که چند شخصیت اصلی دارند و همهیشان به یک نژاد تعلق دارند: مثل شخصیتهای اصلی دو نفر لازمه (It Takes Two) که هردویشان سفیدپوست هستند و دو گزینهی قابلانتخاب در فارکرای ۶ که هردو رنگینپوست هستند. همچنین شخصیتهای تیم فورترس ۲ (Team Fortress 2) تنوع نژادی دارند، ولی همهیشان مذکر هستند. غیر از این، اگر بازی جریان اصلیای سراغ دارید که همهی شخصیتهای آن مونث هستند و تنوع نژادی دارند، حتماً من را خبر کنید، چون تنها مثالی که به ذهنم رسید زنده یا مرده: اکستریم (Dead or Alive: Xtreme) بود و این بازیای نیست که بتوان آن را نشانهی غنای فرهنگی دانست.
در نهایت کاری که مجبور شدم انجام دهم این بود که دستهبندیهای زیر را ایجاد کنم. نتیجهی بهدستآمده نه طبقهبندی متمایز بود: سه نژاد ضربدر سه جنسیت که به نه دستهبندی منجر شد:
- مرد سفیدپوست
- زن سفیدپوست
- شخص سفیدپوست با جنسیت نامشخص
- مرد رنگینپوست
- زن رنگینپوست
- شخص رنگینپوست با جنسیت نامشخص
- مردی با نژاد نامشخص
- زنی با نژاد نامشخص
- شخصی با نژاد و جنسیت نامشخص
حال وقت بررسی نتایج است: نقطهی شروع ما بازیهایی هستند که در دو سال ابتدایی شروع کارم نقد کردم. نتیجهی حاصلشده نباید برای هیچکس غافلگیرکننده باشد:
در آن سالها شخصیتهای اصلی مرد/مذکر بازار را قبضه کرده بودند. در واقع، تعداد آنها از همهی دستههای دیگر روی هم بیشتر است. ولی قضیه به این سادگیها نیست. در آن سالها تعداد بازیهای اکشن اول شخص زیاد بود و برای همین شخصیتهای صامت یا شخصیتهایی که چهرهیشان را هیچوقت نمیدیدیم هم زیاد بود. یعنی شخصیتهایی که صرفاً حین انجام کاری با صدایی مردانه «هن و هن» میکردند یا شخصیتهای دیگر آنها را مرد خطاب میکردند، ولی نژادشان چطور؟ از کجا میتوانیم بفهمیم که مسترچیف زیر آن همه زره که تنش کرده سفیدپوست است؟ خب، در دانشنامهی (Wiki) اینترنتی هیلو (Halo) اشاره شده که مسترچیف به سفیدی لاک غلطگیر است. در قبال بقیه نیز در دانشنامهها و آثار هنری تبلیغاتی جستجو کردم و دیدم که بله، همهی این شخصیتها سفیدپوست در نظر گرفته شده بودند. البته بعضی از شخصیتها هم بودند که شکبرانگیز بودند. مثل نومد (Nomad)، شخصیت اصلی کرایسیس که در نهایت مجبور شدم سفیدپوست حسابش کنم، ولی اگر عکسهایش را نگاه کنید، متوجه میشوید که نژاد او میتواند هر چیزی باشد. فکر کنم عاملی که هویت او را بهعنوان شخصی سفیدپوست تثبیت کرد، اسم واقعی اش بود: جیک دان (Jake Dunn). این اسم کسی است که رگ و ریشهی آنگلوساکسون دارد.
یکی از مثالهای جالب شخصیت اصلی FEAR Perseus Mandate بود که فقط با نام سرهنگ (The Sergeant) شناخته میشود. وقتی صفحهی ویکی او را چک کردم، چند عکس از او دیدم که در آنها زیاد سفید به نظر نمیرسید. با این حال، هیچ اطلاعاتی مبنی بر اینکه تیره بودن پوستش نتیجهی برنزه کردن آن لب ساحل نبوده پیدا نکردم، برای همین محض احتیاط او را در طبقهبندی «مردی با نژاد نامشخص» قرار دادم. با این حال، نمیتوان حضور سرهنگ را نشانهای از «تنوع نژادی» در نظر گرفت، چون چیزی نیست که صرفاً از خود بازی تشخیص دهید.
در مورد طبقهبندیهای دیگر، هشت بازی شخصیت اصلی سفیدپوست و غیرمذکر داشتند و فقط ۳ بازی شخصیت مذکر و رنگینپوست داشتند: توروک (Turok)، جیتیای: درگیری در محلهی چینیها (GTA: Chinatown Wars) و فیفتی سنت: خون روی شن (۵۰ Cent: Blood on the Sand). بازیهایی که شخصیت اصلی مونث و رنگینپوست و شخصیت رنگینپوست با جنسیت نامشخص داشتند، یک صفر کلهگنده میگیرند. من سر بازی لبهی آینه (Mirror’s Edge) و شخصیت اصلیاش فیث (Faith) دچار تردید فلسفی شده بودم. فیث شبیه به آسیاییها به نظر میرسد، ولی طبق اطلاعاتی که در ویکیاش آمده، او دورگهی آسیایی/سفیدپوست است بنابراین با توجه به اینکه او شایستگی پنجاهپنجاه برای گنجانده شدن در دو دسته را دارد، تصمیم گرفتم او را سفیدپوست حساب کنم، چون اینجوری حرفم بهتر به کرسی مینشیند. به این میگویند حسابداری خلاقانه عزیزان من!
حال میرسیم به سوال اصلی: آیا وضعیت تنوع نژادی و جنسیتی در بازیها طی دو سال گذشته بهبود پیدا کرده است؟ جواب کوتاه به این سوال این است: بله، خیلی زیاد.
اکنون تعداد بازیهایی که در آنها نژاد و جنسیت شخصیت اصلی نامشخص است، بهمراتب بیشتر از تعداد بازیهایی است که شخصیت اصلیشان سفیدپوست است. حتی اگر این بازیها را حساب نکنیم، با وجود اینکه شخصیتهای سفیدپوست مرد همچنان بزرگترین گروه هستند، اکنون تعدادشان از گروههای دیگر روی هم کمتر است. بنابراین اگر میخواهید استدلال کنید که بازیهایی که دربارهی مردان سفیدپوست هستند در اقلیت قرار دارند، این هم مدرکی که به آن نیاز دارید.
پس از مردان سفیدپوست، جایگاه بعدی به زنان سفیدپوست تعلق دارد که شخصیت اصلی ۱۵ بازی هستند، ولی همهی دستهبندیها نمایندهی خاص خود را دارند. البته فقط یک بازی شخصیت اصلی مونث با نژاد نامشخص داشت: کوسهی بازی آدمخوار (Maneater). خیلی جالب است، نه؟ از آن جالبتر اینکه فقط سه بازی بودند که شخصیت اصلیشان مرد رنگینپوست بود – دثلوپ (Deathloop)، شبح سوشیما و مایلز مورالس (Miles Morales) – ولی شخصیتهای زن رنگینپوست پنجتا بود: نیمهعمر: الکس (Half-Life Alyx)، کلاودپانک (Cloudpunk)، سابناتیکا زیر صفر (Subnautica Below Zero)، تاکسی ارواح (که بالاتر به آن اشاره شد) و… شنتی و هفت سایرن (Shantae and the Seven Sirens). البته این مورد آخر کمی… اِهم… قابلتفسیر است. در واقع تفسیرپذیری مورد آخر یکی از نقطهضعفهای اصلی این پژوهش را نشان میدهد، چون بعضی ریزهکاریها هستند که در دادهی سخت قابلابراز نیستند. اگر شخصیت اصلی یک بازی مونث باشد، ولی هدف از مونث بودن او این باشد که به بدن برهنهی او هیزی کنید، آیا این با آرمانهای ما جور است؟ جا دارد دوباره به بازی مرده یا زنده: اکستریم اشاره کنم تا بهانهی دیگری دست ویراستار دهم تا اسکرینشاتهای بازی را نگاه کند.
ولی اجازه دهید از هدف اصلی منحرف نشویم: من با دادهی سخت ثابت کردم تنوع نژادی و جنسیتی در بازیهای ویدئویی رو به افزایش است. تازه دادههای آماری این پژوهش هم فقط بازیهای سرشناس و تبلیغشدهای بود که لازم دیدم نقدشان کنم. در این بررسی حتی به بازیهای مستقلی که اخیراً بازی کردهام اشاره نکردم، بازیهایی که بعضیهایشان یک بخش جدا برای پرسیدن ضمیرهای من داشتند. در کل همیشه جا برای پیشرفت وجود دارد و وقتی هم که صحبت از اقلیتهای حاشیهنشین در میان باشد، نژاد و جنسیت جنبههایی سطحی هویت هستند، هویتی که زیرلایههای بهمراتب بیشتری دارد.
مثلاً بازیهایی که شخصیت معلول یا اوتیستیک دارند چه؟ یا شخصیتهایی که گرایشهای جنسی گوناگون دارند؟ البته در این یک مورد نظر من این است که بیشتر بازیها درگیر گرایش جنسی نمیشوند، چون احساسات مقولهی حساسیاند، ولی معنیاش این است که تعداد بسیار زیادی از شخصیتهای اصلی بازیها ممکن است همجنسگرا باشند. آیا گوردون فریمن (Gordon Freeman) همجنسگراست؟ هیچ مدرکی وجود ندارد که خلافش را ثابت کند. و این مسئله شاید توضیح دهد که چرا الکس با وجود تمام عشوههایش هیچگاه نتوانست واکنشی از او دریافت کند. بنابراین اضافه کردن این عنصر هم کار زیادی نمیطلبد. شاید روزی مارکوس فینکس (Marcus Fenix) هم بتواند به مراد دلش برسد.
منبع: Escapist Magazine
انتشار یافته در:
این متن منو یاد سیاست های هویتی مسخره میندازه، اینکه هنرمند تصمیم میگیره نژاد کاراکتر ها چی باشه مهمه، حالا اینکه یکی بیاد نویسنده ها رو مجبور به خودسانسوری کنه هیچ ارزشی نداره، فقط انگار به زور کاراکتر ها رو رنگ کردن و ظرافت کار رو خراب کردن.
منم خودم با اینکه این قضیه رو تبدیل به بخشنامه کرد و هنرمند رو مجبور کرد حتماً از نژادها و گرایشهای مختلف شخصیت تو کارش بگنجونه مخالفم (هرچند فکر نکنم یاتزی هیچجای مقاله همچین حرفی زده باشه). ولی اگه مولف بنا بر اختیار خودش و با در نظر داشتن اقتضای داستان این کارو انجام بده به نظرم خوبه.
مثلاً یکی از مثالهای خوب از اثری که تنوع نژادی و جنسیتی داره، ولی توی ذوق نمیزنه، سریال آرکین (Arcane) هست.
ممنون بابت پیشنهاد، یادآوری شد برم ببینمش!