سال ۲۰۲۳ سال جالبی بود، نه؟ در سال ۲۰۲۳ بالاخره سینما بهلطف دو فیلم «باربی» و «اوپنهایمر» از طلسم جهان سینمایی مارول خارج شد، پادشاه جدیدی روی تخت انگلستان نشست که بهاندازهی ملکهی فقید محبوب نیست، همه بدجوری درگیر هوش مصنوعی شدند و همهیمان مجبور شدیم وقت زیادی را صرف نگاه کردن به دستهای بسیار ناجوری کنیم که هوشمصنوعیها میکشیدند. با اینکه ۲۰۲۳ خوبیها و بدیهای خود را داشت، ولی فکر کنم همهیمان موافقیم که این سال، سالی فوقالعاده برای بازیهای ویدویی بود. در واقع آنقدر بازی های عالی و خلاقانه طی ۱۲ ماه اخیر منتشر شد که فکر کردن بهشان هوش از سر آدم میبرد. «دروازهی بالدور ۳» (Baldur’s Gate 3) پوز همهی نقشآفرینیها را به خاک مالید، نینتندو بهشکلی توضیحناپذیر موفق شد یک زلدای جدید بسازد که حتی از «نفس وحش» (Breath of the Wild)، زلدای قبلی هم بهتر بود، فرام سافتور یک بازی «آرمورد کور» (Armored Core) جدید ساخت (!)، «هایفای راش» (Hi-Fi Rush) منتشر شد و همه را به یاد دوران بهتر صنعت بازی انداخت، «شرکت مرگبار» (Lethal Company) برای مدتی کوتاه کل اینترنت را تسخیر کرد و… این فهرست بیانتهاست.
در سال ۲۰۲۳ بازیهای فوقالعادهای منتشر شدند، ولی با توجه به حجم محتوای زیاد منتشرشده که در آنها ملت (بهدرستی) در حال لذت بردن از وجنات و سکنات استریون (Asterion) هستند، میتوان فرض را بر این گرفت که خودتان بیشتر این بازیهای خفن را بازی کردهاید.
بهشخصه خوشحالم از اینکه همهیمان توانستهایم از یک سری بازی عالی در سال گذشته لذت ببریم، ولی بهخاطر تعداد بازیهای بسیار زیادی که در ۳۶۵ روز گذشته منتشر شد، برخی از بازیهای عالی که شرکتهای بازیسازی مستقل و کوچکتر آنها را ساختهاند، زیر سایهی بازیهای بزرگتر قرار گرفتند و آن توجهی را که سزاوارش بودند دریافت نکردند. برای همین است که من هر سال سعی میکنم جلوی این بیعدالتی بایستم و ۲۰ بازی معرفی کنم که باید بازی میکردید، ولی احتمالاً نکردید.
در ادامه ۲۰ تا از جالبترین، خلاقانهترین و گاهیاوقات عجیبترین بازیهای سال ۲۰۲۳ معرفی شدهاند که توجه من را به خود جلب کردند. معنیاش این است که قرار نیست به بازیهای بسیار پرطرفداری که احتمالاً اسمشان را شنیدهاید اشاره کنم، چون هرچقدر هم که خوب باشند، در حوصلهی این مطلب نمیگنجند. این یعنی حتی «برج پیتزا» (Pizza Tower) هم معروفتر از آن است که در این فهرست به آن اشاره شود.
بسیار خب، با در نظر گرفتن این مقدمه، این شما و این هم ۲۰ بازی خلاقانه برتر سال ۲۰۲۳ که توجه کافی دریافت نکردند. (فهرست ترتیب خاصی ندارد).
۱. سودورِگِلیا (Pseudregalia)
سبک: سکوبازی
پلتفرم: کامپیوتر
از بین تمام بازی های خلاقانه ۲۰۲۳، شاید حس حرکت کردن در هیچ بازیای بهاندازهی «سودورگلیا» دلچسب نباشد. واقعاً نمیتوانم توصیف کنم که حرکت کردن در دنیای این بازی، پریدن از روی لبهها و سر خوردن روی دیوارها چقدر حال میدهد.
سکوبازی در این بازی جزو بهترین نمونههاست که در بازیهای مستقل دیدهام و عملاً کل تجربهی بازی بر پایهی این بنا شده که تا حد امکان همیشه در حال حرکت باشید.
«سودورگلیا» یک بازی مترویدوانیای هوشمندانه است، چون علاوه بر اینکه در آن حرکات سکوبازی راهی برای بخشبندی پیشرفت هستند، بلکه بازی در تمام مدت سعی دارد بازیکن را تمرین دهد تا از این حرکات به شکلهایی غیرمتعارف استفاده کند.
این یعنی در ابتدای بازی کار خود را با راه رفتن شروع میکنید، ولی در انتهای بازی، در حال پریدن و سر خوردن با سرعت مافوقصوت هستید و بهندرت پایتان با زمین تماس پیدا میکند.
شاید گرافیک بازی کمی سطحپایین به نظر برسد، ولی این مسئله اصل ماجرا را عوض نمیکند: «سودورگلیا» اثری است که سازندهاش آن را با ذوق و شوق واقعی ساخته و یکی از بهترین مترویدوانیاهای مستقل در تاریخ است.
۲. مدار جاذبه (Gravity Circuit)
سبک: سکوبازی
پلتفرم: کامپیوتر، سوییچ، پلیاستیشن ۴ و ۵
حالا که صحبت از بازیای با حرکات دلچسب شد، جا دارد به «مدار جاذبه» اشاره کرد که یک نامهی عاشقانه به بازیهای کلاسیکی چون «Mega Man X» و «Mega Man Zero» است، ولی با گیمپلی مبتنی بر قلابگیری و سیستم مبارزهی مبتنی بر درگیری تنبهتن بهروزرسانی شده است.
واقعاً حس پریدن از روی یک مانع، قلاب گرفتن در امتداد اتاق، شیرجه زدن به سمت یک دشمن، برداشتن جسد او و سپس پرتاب کردن جسدش به سمت رفیقش وصفنشدنی است. هر کاری که در بازی انجام میدهید لذتبخش است: از مبارزه گرفته تا اکتشاف. طراحی خلاقانهی مراحل بازی و باسهای همیشه عالی نیز چاشنی مناسبی برای گیمپلی روان بازی هستند. اساساً «مدار جاذبه» بازیای است که همه آرزو داشتیم کپکام بسازد و حتی موفق میشود در بعضی از موارد مهم از «مگا من» پیشی بگیرد. یکی از این موارد مهم این است که بر اثر برخورد به تیغها بلافاصله نمیمیرید! انگار که با یک بازی کاملاً جدید طرفیم!
اگر دنبال یک بازی با گیمپلی روان و سریع میگردید، «مدار جاذبه» را از دست ندهید.
۳. درج (The Dredge)
سبک: نقشآفرینی، ماهیگیری
پلتفرم: کامپیوتر، سوییچ، پلیاستیشن ۴ و ۵، ایکسباکس سری ایکس و اس
«درج» اساساً یک بازی وحشت جهشیافته خلاقانه است که از ترکیب «رزیدنت اویل ۴» و بازیهای ماهیگیری ساخته شده است و یک عالمه بازوچهی لاوکرفتی (Tentacle) نیز آن را پرورش داده است.
معمولاً رسم بر این است که بازیهای ماهیگیری آرامشبخش باشند و برای کاهش فشار روانی روی ذهنتان بازیشان کنید؛ «درج» هم از این لحاظ بازی خوبی است و تعدادی مینیگیم باحال برای بازی کردن دارد، ولی این بازی اصلاً آرامشبخش نیست.
«درج» بهلطف عناصر وحشت بقاجویانهاش، دائماً فشار را روی شما زیاد میکند و هر بار که از بندر امن خود راهی اقیانوسهای پر از هیولا میشوید تا موجودات دریایی عجیبوغریب را شکار کنید، حس دلهرهای هر قدم شما را همراهی میکند که یک چرخهی گیمپلی آشنا را به مسابقهای پرتنش علیه زمان تبدیل میکند. در طول این پروسه، شما دائماً سعی میکنید ماهیها را با بازدهی بیشتر شکار کنید و در این راستا دیوانهتر و دیوانهتر میشوید.
۴. ماد خانهی من (My House.wad)
سبک: وحشت، اکشن اول شخص
پلتفرم: کامپیوتر
«خانهی من» یکی از مادهای دوم (Doom) اصلی است که پارسال منتشر شد و استانداردهای کیفی را که دربارهی مادها داریم متحول کرد.
نمیخواهم ماهیت بازی را لو بدهم، چون برای درک نبوغ آن خودتان باید امتحانش کنید. ولی اساساً این ماد اقتباسی از رمان معروف «خانهی برگها» (House of Leaves) در قالب یک بازی ویدیویی است. در این ماد هم مثل رمان، شما در ابتدا مشغول کشف یک خانهی در ظاهر معمولی میشوید، اما طولی نمیکشد که میفهمید این خانه اصلاً و ابداً معمولی نیست. تجربهی اکتشاف این خانه بهمرور به یک تجربهی وحشت بهشدت تکاندهنده تبدیل میشود که تا هفتهها پس از تمام کردنش در پس ذهنم باقی مانده بود.
راه انداختن ماد کمی تلاش لازم دارد، ولی این ماد بهخاطر ضربآهنگ بینقص مبارزهها، خلاقیت شگفتانگیز مراحل و رازهای بهشدت غافلگیرکنندهاش ارزش امتحان کردن دارد. اگر به دلیل بیشتری برای متقاعد شدن نیاز دارید، در یکی از قسمتهای بازی با شرک (Shrek) مبارزه میکنید. واقعاً چهکسی است که نخواهد چنین صحنهای را ببیند؟!
۵. ژوسانت (Jusant)
سبک: پازل، سکوبازی
پلتفرم: کامپیوتر، پلیاستیشن ۵، ایکسباکس سری ایکس و اس
باید اعتراف کنم «ژوسانت» بازیای بود که شک داشتم از آن خوشم بیاید. پیشفرضم این بود بازیای که قرار است حس کوهنوردی واقعی را شبیهسازی کند، قرار است بهشدت سخت و کُند باشد. اما برخلاف انتظارم، «ژوسانت» یک بازی خلاقانه بسیار سریع است و درجهسختی آن آنقدر پایین است که در آن باختن تقریباً غیرممکن است. همهی این عوامل در کنار هم بازی را بسیار بهتر کردهاند.
یکی از نکات جالب بازی برای من، ضربآهنگ (Pace) نبوغآمیز آن است. هرگاه که تاریخ انقضای جذابیت یکی از مکانیزمهای بازی رو به اتمام است (مثل صخرههای کوچک متحرک یا گیاههایی که میتوانید دستتان را رویشان بگیرید)، بازی یک مکانیزم یا پیچیدگی جدید به معادله اضافه میکند: مثل وزش باد یا رشتههایی طلاییرنگ که در جهیدن به سمت بالا به شما کمک میکنند.
شتاب و ضربآهنگ بازی برای بالا رفتن از صخرهها و سازهها ایدهآل است؛ شما در همه حال در حال حل پازلهای حرکتی هستید؛ این پازلها در حدی سخت هستند که همیشه شما را به فکر وا دارند، ولی هیچگاه در حدی سخت نیستند که باعث شوند در بازی گیر کنید.
«ژوسانت» یک تجربهی آرامش بخش و عالی است که در آن همهچیز به اندازه است. جا دارد به موجود بامزهی آبی رنگ در بازی هم اشاره کرد که برای شخص من نامزد گوگولیترین شخصیت سال است.
۶. تنها حرکت شما، جنبیدن است (Your Only Move Is Hustle)
سبک: شبیهساز مبارزهی نوبتی
پلتفرم: کامپیوتر
توضیح اینکه چرا «تنها حرکت شما جنبیدن است» یکی از هیجانانگیزترین بازیهایی است که میتوانید بازی کنید، سخت است. در نگاه اول، این بازی خلاقانه دربارهی مبارزهی انیمهای دوتا آدمک رنگی بدون چهره است، ولی اگر در بطن آن فرو بروید، با یک بازی نوبتی مبارزهمحور طرف هستید و حتی اگر مثل من در آن افتضاح باشید، همچنان میتواند شما را سر ذوق بیاورد.
«تنها حرکت شما جنبیدن است» از تمام مکانیزمهای گیمپلی که بتوانید فکرش را بکنید برخوردار است: لغو کردن حرکت (Cancel)، حرکت جزیی در تمام جهات (Directional Influence)، نوار سوپر (Super Meter) و…
ولی به جای اینکه بازی مثل بازیهای مبارزهای دیگر با سرعتی سرسامآور اجرا شود، یک بازی استراتژی پرجزییات و بهطور غافلگیرکنندهای قابلدسترسی است. از این لحاظ، این بازی برداشتی جالب از ژانری است که در حالت عادی عدهای کمی میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
اگر طرفدار بازیهای مبارزهای یا یک بازیکن تازهکار در این ژانر هستید، مطمئنم که میتوانید از «تنها حرکت شما جنبیدن است» لذت ببرید. البته به شرط اینکه بتوانید از رابط کاربری آن سر در بیاورید، چون این یک مورد واقعاً زمان میبرد!
۷. ۲۴ قاتل (۲۴ Killers)
سبک: ماجرایی
پلتفرم: کامپیوتر
حالا که صحبت از چیزی شد که سر در آوردن از آن زیاد طول میکشد، بد نیست اشارهای به «۲۴ قاتل» داشته باشیم، یک بازی خلاقانه که توصیفش در چند پاراگراف ناقابل برای من بسیار سخت است، ولی تلاشم را خواهم کرد.
در این بازی شما نقش یک اَبَرهوش (Superintelligence) را بازی میکنید که به بُعد زمانی/مکانی دیگری تعلق دارد و یک موجود بیگانه، او را داخل جسد یک سرباز حبس کرده است. حالا او باید یک سری موجود عجیبغریب را که داخل یک جزیرهی بیابانی جادویی زندگی میکنند، نجات دهد و باهاشان دوست شود.
اگر از همین یک پاراگراف متوجه نشدید، «۲۴ قاتل» یک بازی عمیقاً عجیبغریب است و کاملاً مشخص است که سازندگانش به این موضوع افتخار میکنند. این عجیبغریب بودن به همهی عناصر بازی رخنه کرده است؛ از طراحی شخصیتها گرفته تا گیمپلی خود بازی که تعیین سبکی مشخص برای آن سخت است، ولی حولمحور اکتشاف میچرخد و از بازیهایی چون «مون آرپیجی: ریمیکس» (Moon RPG: Remix) و «تونیک» (Tunic) الهام گرفته شده است.
ولی پشت این ظاهر عجیبغریب، یک داستان اگزیستانسیالیستی دلگرمکننده دربارهی نجات دادن خود از تنهایی تعریف میشود که بهخاطر گرما و صمیمیتش حسابی به دل من نشست. اگر میخواهید یک سری دوست عجیب پیدا، یک سری پازل عجیب حل و جهانی عجیبتر را اکتشاف کنید، «۲۴ قاتل» بهترین بازی سال برای شماست.
۸. اسکریمشا جنوبی (South Scrimshaw)
سبک: ویژوال ناول
پلتفرم: کامپیوتر
عنوان بعدی فهرست بهترین بازی های خلاقانه سالل ۲۰۲۳ یک ویژوال ناول (Visual Novel) به نام «اسکریمشاو جنوبی» است که حسابی من را شگفتزده کرد. کل بازی یک جور مستند طبیعت علمیتخیلی دربارهی یک سری نهنگ فضایی بامزه، دوستداشتنی و کمی تا قسمتی ترسناک است که اکولوژی جالبی شبیه به خرچنگهای گوشهگیر دارند.
«اسکریمشا جنوبی» داستان یک نهنگ بریلوی (Brillo) تازهمتولدشده را از دوران تولد تا بلوغ تعریف و به سبک بهترین برنامههای تلویزیونی دربارهی حیاتوحش، چشمهای از زیبایی، وحشیگری و رازآلود بودن طبیعت را برای ما فراهم میکند.
سبک هنری بازی چشمنواز است، دنیاسازی کلی که بخشهایی از آن بهصورت ضمنی مورد اشاره قرار میگیرد بسیار عالی است و کاملاْ مشخص است که سازندگان بازی تلاش و فکر زیادی صرف ساخت بازی کردهاند.
البته میدانم پیش خود چه فکر میکنید: ۲۰ دلار برای بازیای که تمام کردنش یک ساعت طول میکشد خیلی گران است، ولی این بازی ارزش وقت و پولی که صرف آن میکنید دارد، خصوصاً با توجه به اینکه بهتان دروغ گفتم! این بازی رایگان است. تا الان هرچقدر متقاعد شده بودید، میزان متقاعد شدن خود را چند برابر کنید، چون رایگان بودن چنین بازیای واقعاً بهانهای برای تجربه نکردنش باقی نمیگذارد.
۹. لایکا: پرورشیافته در خون (Laika: Aged Through Blood)
سبک: مترویدوانیا
پلتفرم: کامپیوتر، سوییچ، پلیاستیشن ۴ و ۵، ایکسباکس وان، ایکسباکس سری ایکس و اس
میرسیم به داستانی دیگر دربارهی بزرگ شدن در دنیایی بیرحم. «لایکا: پرورشیافته در خون» اولین بازی موتوروانیا (Motorvania) تاریخ است! در این بازی شما سوار بر موتورسیکلت، یک سری حرکت جانانه انجام میدهید تا دنیای بازی را اکتشاف کنید. ایدهی اصلی بازی آنقدر خوب است که میتوانم بازی را بر پایهی همین توصیه کنم.
ولی گرافیک چشمنواز و نقاشیشدهی بازی، موسیقی فوقالعاده و داستان پساآخرالزمانی تاریک و دلخراش دربارهی سنگینی حس فقدان و انتقام، همه در کنار هم این بازی و مبارزهی شما با پرندگان فاشیست در آن را وارد سطح جدیدی کردهاند. «لایکا: پرورشیافته در خون» یک بازی تاثیرگذار است، مکانیزمهای حرکتی در آن بسیار نوآورانهاند و بازی خوب بلد است چطور با داستانش قلبتان را به درد بیاورد.
این بازی همهچیز تمام است؛ بازی حتی کلیشهی رایج در بین آثار پساآخرالزمانی دیگر را زیر پا میگذارد، چون دربارهی مادرهاست! در این ژانر داستانهای زیادی دربارهی پدرها تعریف شده است؛ بهشخصه ازشان خسته شدهام، بنابراین از تعریف شدن داستانی با محوریت رابطهی مادر و دختر استقبال میکنم. اگر «لایکا» معیاری برای قضاوت باشد، چنین داستانهایی پتانسیل بسیار بالایی دارند.
۱۰. پادشاه قلعه (King of the Castle)
سبک: استراتژی
پلتفرم: کامپیوتر
یک سوال: آنچه که کل گیمرها همیشه خواستارش بودهاند، ولی هیچ بازیسازی جرئت ساختنش را نداشته، چیست؟ جواب این است: یک ویژوال ناول رقابتی چندنفره؛ و بازی«پادشاه قلعه» دقیقاً چنین چیزی است.
ساز و کار بازی از این قرار است: یکی از بازیکنان در نقش پادشاه بازی میکند و و بقیه همه نقش اشرافزادگانی متعلق به خاندانهایی که یادآور خاندانهای «بازی تاجوتخت» هستند. مثلاً یکی از خاندانها شبیه وایکینگها هستند و دیگری شبیه خونآشامها!
همهی این خاندانها در حال رقابت با یکدیگر هستند تا کنترل قلمروی پادشاهی را به دست بگیرند و پادشاه نیز در کمال درماندگی سعی دارد همهیشان را راضی نگه دارد تا او را کلهپا نکنند. این سناریو بهانهی مناسبی برای نقشآفرینی سبکسرانهای با دوستان فراهم میکند.
تازه یکی دیگر از خوبیهای بازی این است که فقط بازیکنی که نقش پادشاه را بازی کند، لازم است بازی را خریده باشد. بقیه میتوانند بدون خریدن بازی به او ملحق شوند.
فقط یادتان باشد: با غول یخی نجنگید، وگرنه میبازید.
۱۱. در برابر طوفان (Against the Storm)
سبک: استراتژی، شهرسازی
پلتفرم: کامپیوتر
حالا که صحبت از بازیهایی شد که کارتان در آنها ساختن یک قلمروی پادشاهی است، اجازه دهید دو مشکلی را که با سبک محبوبم، یعنی شهرسازی (City Building) دارم، بیان کنم: مشکل اول این است که بازی کردن آنها زیاد طول میکشد؛ مشکل دوم این است که وقتی به یک ترتیب ساختوساز مشخص برسید، میتوانید آن را در هر دور بازی پیاده کنید و قضیه کمی ساده و تکراری میشود.
«در برابر طوفان» نهتنها هر دو مشکل را حل میکند، بلکه بهنوبهی خودش یک بازی مدیریت عالی است. این بازی ترکیبی نبوغآمیز از سبک روگلایک و شهرسازی است. این یعنی در هر دور بازی، محیطها، ساختمانها و منابعی متفاوت در اختیار دارید که به صورت تصادفی انتخاب میشوند، برای همین باید همیشه در لحظه مبتکرانه فکر کنید و برای ساختن یک شهر باحال در پسزمینهی یک جهان فانتزی تاریک که در آن باران قصد جانتان را دارد، یک شهر باحال بسازید.
هر دور بازی «در برابر طوفان» نسبت به دور قبل متفاوت به نظر میرسد و در طی تجربهی آن درگیر کارهای فرسایشی (Grinding) نمیشوید. هر دور بازی حدود ۱۹ دقیقه طول میکشد که برای یک بازی استراتژی شهرسازی یعنی سرعتی سرسامآور. این بازی، بهراحتی استراتژی موردعلاقهی من در سال گذشته بود. لطفاً آن را بخرید.
۱۲. ترا نیل (Terra Nil)
سبک: استراتژی، شهرسازی
پلتفرم: کامپیوتر، سوییچ، اندروید، iOS
«ترا نیل» از آن بازیهاست که با یک اسکرینشات میتوان جذبش شد. این بازی طراحی بصری بسیار چشمنوازی دارد و ایدهی اصلی آن، یعنی نجات دادن دنیا از نابودی اکولوژیک، هم بسیار جذاب است، هم کاملاً منحصربفرد.
ولی فراتر از این، فکر میکنم بازی از یک لحاظ ارزش ستایش دارد و آن هم این است که سازندگان آن جسارت این را داشتهاند تا تعدادی از اصول و کلیشههای گیمدیزاین را زیرپا بگذارند تا حقمطلب را دربارهی درونمایهی بازی ادا کنند.
البته پازلهای بازی خیلی رضایتبخش یا عمیق نیستند، ولی نقطهقوت اصلی بازی، فراهم کردن تجربهای تفکربرانگیز و آرامشبخش در ژانری است که در آن نابودی و اتوماسیون بیوقفه هنجار به شمار میآیند.
اگر از بازیهای جریان اصلی که سال ۲۰۲۳ منتشر شدند خسته شدید و دنبال بازیای هستید که حالوهوایتان را عوض کند، شاید «ترا نیل» همان چیزی باشد که دنبالش هستید.
۱۳. موسا لینا (Mosa Lina)
سبک: شبیهسازی، ماجرایی
پلتفرم: کامپیوتر
«موسا لینا»، بازیای که باید دائماً به خود یادآوری کنم اسمش «مونا لیسا» نیست، از آن بازیهایی است که هنجارهای رایج گیمدیزاین را زیرپا میگذارد. فلسفهی پشت بازی در عنوان آن نهفته است: هیچ چیز به آن سادگی که فکرش را میکنید نیست. این بازی اساساً برداشتی خصمانه از ژانر شبیهساز ایمرسیو (Immersive Sim) است (یعنی ژانر بازیهایی چون Dishonored و Deus Ex). بهجای اینکه بازی یک سری ابزار سیستماتیک در اختیار شما قرار دهد تا در دنیایی که حول محور این ابزار طراحی شده از آنها استفاده کنید، به شما کلکسیونی تصادفی از ابزار عمدتاً بیفایده (مثل ماهی و اسلحهی ضدگرانش) را میدهد و بعد از شما درخواست میکند مراحلی را که کلاً ربطی به این ابزار ندارند، با کمک آنها پشتسر بگذارید!
این بازی هم بهشدت اعصابخردکن است، هم عمیقاً لذتبخش. بازی کاملاً نسبت به شما بیتفاوت است و این مسئله باعث خلق لحظاتی عذابآور و سوهان اعصاب میشود، برای همین بازی شما را ترغیب میکند دست به ابتکارهایی نبوغآمیز بزنید و وقتی این ابتکارها جواب میدهند، کل آن اعصابخردیها از یادتان میرود.
گیمدیزاین «مونا لیسا»… آه، لعنتی… «موسا لینا» انگار به جهانی موازی تعلق دارد و اگر این مسئله برایتان جالب است، بازی کردن آن از اوجب واجبات است.
۱۴. آنگارد (En Garde)
سبک: اکشن
پلتفرم: کامپیوتر
«آنگارد» یک بازی شمشیربازی شخصیتمحور عالی است که در آن میزان تاثیرگذاری ضربه زدن به دشمنان با شمشیرتان، با پرت کردن یک سطل به سمت سرشان و پرت کردن آنها از پلهها با لگد تقریباً برابری میکند.
«آنگارد» معادل سادهسازیشده و تازهکارپسند بازیهای مبارزهای پرزرقوبرق مثل «شیطان هم میگرید» (Devil May Cry) و «متالگیر رایزینگ» (Metal Gear Rising) است.
آنچه بازی را خاص جلوه میدهد، اتمسفر کارتونی و پرهیجان آن است. جو آن در خود بازی نیز تجلی پیدا کرده است، چون در آن تاکید روی استفادهی ابتکارآمیز از اسلحههای محیطی و خشونت طنزآمیز از شمشیربازی سخت و هاردکور بیشتر است.
نتیجهی نهایی، بازیای است که در آن با نیشخندی روی صورت، مراحل را – که بهطور غافلگیرکنندهای خوب طراحی شدهاند و جذابیت از سر و رویشان میبارد – پشتسر میگذاشتم.
«آنگارد» یک بازی کوتاه، روان و بهشدت لذتبخش است که یکی از بهترین سیستمهای مبارزهی تنبهتن را بین بازیهای اخیر دارد. اگر دنبال چنین تجربهای هستید، حتماً آن را امتحان کنید.
۱۵. هیولاهای کاسِتی (Cassette Beasts)
سبک: نقشآفرینی
پلتفرم: کامپیوتر، سوییچ، ایکسباکس وان، ایکسباکس سری ایکس و اس
میلیونها بازی بودهاند که طی سالها سعی داشتهاند از «پوکمون» تقلید کنند، ولی اگر از من بپرسید، هیچکدامشان موفق نشدهاند در این کار موفق شوند، تا اینکه سال قبل «هیولاهای کاسِتی» منتشر شد.
این بازی هر چیزی را که از یک بازی «پوکمون» انتظار دارید داراست: طراحی عالی هیولاها، دنیایی مفرح برای اکتشاف و موسیقی دلنشین. ولی به جای اینکه «هیولاهای کاسِتی» صرفاً سعی کند از نوستالژی شما بهرهبرداری کند، تجربهای فراهم میکند که بهمراتب از بازیای که از آن الهام گرفته، عمیقتر و چالشبرانگیزتر است و سیستمهای گیمپلی جدیدی چون فیوژن (Fusion) – که منجر به خلق یک سری هیولاهای بسیار مسخره میشود – و تعاملات خاص بین تیپهای مختلف هیولاها را اضافه کرده. تازه باسهای آرکاینجل (Archangel) بازی نیز قواعد سبک را بهشکلی سرگرمکننده زیرپا میگذارند.
«هیولاهای کاستی» همان «پوکمون» است، ولی در آن شاهد چشماندازی قوی پشت طراحی هیولاها هستیم و برای همین بازی ارزش وقت شما را دارد.
۱۶. دنیای وحشت (World of Horror)
سبک: نقشآفرینی، روگلایک
پلتفرم: کامپیوتر، سوییچ، پلیاستیشن ۴ و ۵
حالا که صحبت از بازی های خلاقانه نقشآفرینی شد، بد نیست اشارهای به «دنیای وحشت» داشته باشیم. این بازی اساساً ترکیب دو چیز در ظاهر بیربط است: سبک خاص جونجی ایتو (Junji Ito)، مانگاکا و استاد وحشت ژاپنی با بازیهای ماجرایی کلاسیک دههی نود.
توصیف کردن «دنیای وحشت» بهعنوان یک بازی روگلایک خشکوخالی، کملطفی در حق آن است، چون هرکدام از ماجراهای اپیزودیک ترسناک بازی، بهنوبهی خود یک داستان لاوکرفتی جالب هستند و در آنها شاهد مبارزات خلاقانه، پازلهای فسفرسوز و یک سری شرور هیولاصفت هستیم.
از این نظر «دنیای وحشت» از منبع الهام خود پیشی میگیرد و بهشخصه دائماً با عجیبوغریبتر شدن من را غافلگیر میکرد. آیا شما علاقهای به پریدریاییهای نامیرای دستساز، کشتن مردم بنا بر فرمان شبح ترسناک پدربزرگتان یا مودمهای جنزده دارید؟! اگر به این چیزها علاقه دارید، اینها فقط جنبههای سطحی از «دنیای وحشت» هستند و اگر خود بازی را امتحان کنید، چیزهای بهمراتب عجیبوغریبتری انتظارتان را میکشند.
۱۷. غریبهی ورطه (Void Stranger)
سبک: پازل، سیاهچالهپیمایی
پلتفرم: کامپیوتر
حال میرسیم به یک بازی سیاهوسفید دیگر به نام «غریبهی ورطه». در نگاه اول، این بازی شبیه به یک بازی سوکوبان (Sokoban) معمولی به نظر میرسد، یعنی از آن سبک بازیها که باید در یک محیط، جعبهها را جابجا کنید تا سرجای موردنظر قرار گیرند. ولی این بازی لایههای زیادی دارد. البته جنبهی سوکوبان بازی عالی است: هم مراحل بازی هوشمندانه طراحی شدهاند، هم شاهد یک سری چالش اختیاری بسیار باحال هستیم.
ولی آنچه باعث شده «غریبهی ورطه» به یک بازی عالی تبدیل شود، حجم فوقالعاده زیاد مکانهای مخفی و اَسرار است که انگار تمامی ندارند و هرچه در بازی جلوتر میروید و مکانیزمهای مخفیای را یاد میگیرید که تمام مدت جلوی چشمتان بود، بیشتر به آنها پی میبرید.
اثری که در ابتدا فقط یک بازی پازل معمولی به نظر میرسد، در نهایت به اثری با چندین ژانر مختلف، خط داستانی مختلف و شخصیتهای مختلف تبدیل میشود که همهیشان حاوی راز و رمزهای مخفی خود هستند.
از بین تمام بازیهایی که در این فهرست معرفی کردهام، «غریبهی ورطه» طولانیترینشان است و اگر حرفم را باور نمیکنید، خودتان بازیاش کنید… سه ماه دیگر میبینمتان.
***
بسیار خب، تا حالا ۱۷تا بازی معرفی کردیم و ۳تا مانده است. برخلاف ۱۷تا بازی قبلی که بدون ترتیب خاصی انتخاب شدند، سهتا بازیای که در ادامه معرفی میشوند، بازیهای موردعلاقهی من در سال ۲۰۲۳ هستند و بهنظرم هرکدامشان بهنوبهی خود خاص هستند. اگر قرار است فقط یک بازی را از این فهرست امتحان کنید، بهتر است یکی از این سه بازی را انتخاب کنید. چون مطمئناً از تجربهیشان پشیمان نمیشوید.
منتها قبل از پرداختن به این سه بازی، و برای اینکه کمی هیجان و تعلیق به فهرست تزریق کنیم، اجازه دهید به بازیهایی بپردازیم که از تجربهیشان پشیمان شدیم! چون با وجود اینکه ۲۰۲۳ پر از بازیهای عالی بود، در راستای حفظ تعادل کائنات، باید شاهد یک سری بازی افتضاح نیز میبودیم و این اتفاق هم افتاد. پس بیایید با اشاره به اسم این بازیها، یک بار و برای همیشه آنها را به زبالهدان تاریخ بفرستیم.
- «ردفال» (Redfall)، تو بهطور افسردهکنندهای خستهکننده بودی و مشکل کلیپینگ (Clipping = فرو رفتن اجسام در هم) مراحل تو از ویدئوهای من بدتر بود. البته میتوانستم برای بازیای که پتانسیل تبدیل شدن به آن را داشتی احترام قائل باشم، ولی به شرط اینکه سازندگانت یک جو علاقه و اشتیاق به این ایده نشان میدادند. با این حال، میبخشمت.
- «گالوم» (Gollum)، تو آنقدر ناتمام و اشتباهی بودی که استودیوی سازندهات یعنی ددِلیک (Dedalic Studios) را یکتنه نابود کردی. ولی باید اعتراف کنم که برداشت افتضاح تو از شخصیت گالوم بساط سرگرمی من بود، بنابراین میبخشمت.
- «استارفیلد» (Starfield)، فرزندم، تو پتانسیل خود را با اکتشاف بیمزه و ماموریتهای خستهکننده از بین بردی، ولی تقصیر تو نیست که تاد هاوارد (Todd Howard) تو را ساخت، چون او چند دههای میشود که در این حوزه فعال است، بنابراین میبخشمت.
- «روز قبل» (The Day Before)، تو یک کلاهبرداری واضح بودی و مردمی که گول کلاهبرداریات را خوردند خیلی خنگ بودند و نه آنها را میبخشم و نه تو را. واقعاً چطور کسی پیشبینی نکرد که سرانجام این بازی قرار است چه باشد؟ جای تو وسط جهنم بازیهای ویدیویی است. خداحافظ.
بسیار خب، حالا بیایید طعم بد دهانمان را عوض کنیم. این شما و این هم ۳تا از بهترین بازیهای سال ۲۰۲۳:
۱۸. سرودهای سنار (Chants of Sennar)
سبک: ماجرایی، پازل
پلتفرم: کامپیوتر، سوییچ، پلیاستیشن ۴، ایکسباکس وان
«سرودهای سنار» بازیای است که گاهی بهتان احساس احمق بودن میدهد و گاهی هم احساس باهوش بودن و بین ایجاد این دو حس با سرعت زیاد در نوسان است و این یکی از نقاط قوتش است.
«سرودهای سنار» اساساً یک بازی پازل ماجراجویانهی زبانشناسانه است که برای کامیابی در حل کردن پازلهایش، باید یک سری زبان گلیفمحور (مثل هیروگلیف مصر باستان) را از پایه یاد بگیرید. این بازی طوری است که اولش شاید یک سری نماد و نشانهی نامفهوم را ببینید و پیش خود بگویید: «این دیگر چیست؟» ولی بعد توانایی این را پیدا کنید که با استفاده از این زبان از خود جمله بنویسید. از این نظر طراحی پازلهای بازی واقعاً شگفتانگیزند.
زبانهای بازی نیز صرفاً جایگزینی برای انگلیسی نیستند، بلکه برای حل کردن پازلهای مربوط به آنها، باید به گرامر هر زبان پی ببرید و حتی ساز و کار فرهنگ مربوط به آن را درک کنید.
بگذارید برای انتقال بهتر منظور دربارهی پازلهای زبانی، دو مثال بزنم که نکتهی داستانی خاصی را فاش نمیکنند.
در ابتدای بازی به افرادی برخورد میکنید که در زبانشان، کلمه یا نقطهگذاری خاصی برای جمع کردن کلمات ندارند. برای نشان دادن جمع چیزها، صرفاً دو واژهی مفرد را در کنار هم قرار میدهند.
در میانهی بازی نیز به افرادی برخورد میکنید که در زبانشان از یک نشانه (شبیه به حرف Z) در جاهای عجیب برای توصیف مردم استفاده میکنند، اما پس از مدتی متوجه میشوید که این نشانه را در توصیف طبقهی اجتماعی بردگان به کار میبرند.
با اینکه دنیاسازی کلی «سرودهای سنار» فقط به صورت ضمنی مورد اشاره قرار میگیرد، ولی بازی با استفاده از طراحی بصری و چندتا جمله، بستر مکانی قویای برای مراحلش فراهم میکند و از این لحاظ برداشتی جالب از داستان «برج بابل» (Tower of Babel) است که بهنوعی کل بازی با الهام از آن ساخته شده است و باعث میشود برای بسیاری از سوالهایی که در بازی ایجاد میشود، جوابی جالب پیدا کنیم؛ مثلاً اینکه چرا همهی فرهنگهای داخل بازی، از نمادهای مثلثشکل بهعنوان نمادی برای مقدسترین مفاهیم خود استفاده کردهاند.
راستش از حرف زدن دربارهی کل کارهای باحالی که بازی انجام میدهد خسته نمیشوم. مثلاً:
- در بخش پایانی باید یک سری گفتگو را از زبانهای خیالی ترجمه کنید
- در بازی یک مینیگیم شبیه به فلپی برد (Flappy Bird) وجود دارد که معنی واژهی «بالا» را به شما یاد میدهد
- در بازی شاهد نسخهای فانتزی از ریاضیات هستیم!
همهی جنبههای مختلف بازی خلاقانه هستند و همهچیز سر جایش است؛ خلاصه همهچیز آنقدر خوب است که همهیمان میتوانیم دستهجمعی بازی را بابت بخشهای مخفیکاریاش ببخشیم، چون این بخشها بد هستند؛ خیلی بد، ولی حداقل زیاد طول نمیکشند.
۱۹. روبوکوئست (Roboquest)
سبک: اکشن اولشخص، روگلایت
پلتفرم: کامپیوتر، سوییچ، ایکسباکس وان، ایکسباکس سری ایکس و اس
بسیار خب، میرسیم به یک بازی کاملاً متفاوت نسبت به بازی قبلی: «روبوکوئست» (Roboquest). این بازی از یک افتخار نهچندان افتخارآمیز برخوردار است: باعث شد که من سال ۲۰۲۳ دو ضربالاجل کاری را از دست بدهم (که یکیشان نوشتن متن همین مقاله بود). «روبوکوئست» در این حد سرگرمکننده است.
«روبوکوئست» یک بازی شوتر روگلایت با سرعتی برقآسا و درجهسختی بعضاً طاقتفرسا است. البته ایده این بازی چندان خلاقانه نیست، ولی راز موفقیت «روبوکوئست» عملکرد ماهرانهاش در ترکیب این دو ژانر است.
همهی اسلحهها منحصربفرد به نظر میرسند، تعداد زیادی نوع دشمن مختلف وجود دارد و هر ۶ رباتی که میتوانید انتخاب کنید، هرکدام سبک بازی و بیلدهای مختلف دارند که همهیشان در کنار هم در ایجاد حس فوقالعادهی تبدیل کردن خود به یک موجود فوقالعاده قدرتمند نقش دارند.
مثلاً در یکی از بیلدها، من اسلحهای پیدا کردم که هرقدر دکمهی شلیک را بیشتر نگه میداشتم، اسلحه سریعتر شلیک میکرد. بعد یک قابلیت پسزمینه (Passive) به دست آوردم که به من اجازه میداد هر از گاهی اسلحه را بدون هیچ وقفهای خشابگذاری کنم. ترکیب این دوتا قابلیت باعث شدند که شخصیتم به شلنگ شلیک گلوله تبدیل شود.
اگر تمام این تعریفها کافی نیستند، جا دارد به این هم اشاره کرد که بازی بهعنوان یک شوتر خشکوخالی هم بسیار عالی است، مکانیزمهای حرکتی روان دارد و با الهام گرفتن از «دوم» (DOOM)، شما را تشویق میکند در جستجوی پاداشهای بزرگتر، سبک بازی خصمانه و پرریسکی را دنبال کنید؛ مثلاً اگر میخواهید جان شخصیتتان احیا شود، باید وسط مبارزه دنبال یک سری رباتهای در حال حرکت روی ریل بروید و بهشان شلیک کنید.
بازی پر از انتخابهای دیزاینمحور ریز، ولی فوقالعاده است؛ حال به این معجون خوشمزه، یک سری پازل جانانه، آیتمهای بازشدنی که مکانهای قدیمی را با راهها و چالش های جدید بهروزرسانی میکنند و برداشتی نبوغآمیز از مفهوم درجهسختی هم اضافه کنید؛ نتیجهی حاصلشده بازیای است که تا مدتها پس از تمام کردنش، اعتیادآور باقی میماند.
۲۰. شاهزادهخانم را بکش (Slay the Princess)
سبک: شبیهساز رابطه (Dating Sim)، وحشت روانشناسانه، ویژوال ناول
پلتفرم: کامپیوتر
[صدای راوی]: شما در مسیری در جنگل هستید. در انتهای مسیر کلبهای قرار دارد و در زیرزمین آن کلبه شاهزادهخانمی هست. شما آمدهاید اینجا تا او را بکشید. اگر این کار را نکنید، دنیا به پایان میرسد.
[صدای قهرمان]: صبر کن ببینم، آیا واقعاً مجبوریم او را بکشیم؟ آیا این یک ویژوال ناول نیست؟ به ما حق انتخاب در این زمینه داده نمیشود؟
[صدای راوی]: نه، این از آن نوع ویژوال ناولها نیست. نگاه کنید، قضیه ساده است؛ شما وارد کلبه میشوید، خنجر را برمیدارید، شاهزادهخانم را میکشید و پایان خوش نصیبتان میشود. بله، این یک بازی پنجدقیقهای و بسیار ساده است.
[صدای قهرمان]: آیا این امکان وجود ندارد که حداقل با شاهزادهخانم حرف بزنیم؟ پی ببریم که چرا حبس شده است؟
[صدای راوی]: نه، نمیتوانید. در واقع، حتی نباید سعی کنید. اسم بازی که «با شاهزادهخانم حرف بزنید» نیست، هست؟
[صدای قهرمان]: خب، آره، ولی کل حرفی که میزنم این است که ایدهی بازی شبیه به زمینهسازی برای یک بازی متافیکشن دربارهی انتخاب و نقش قوهی اختیار ما در شکلگیری قوهی ادراکمان به نظر میرسد. تازه، شما هنوز به من نگفتهاید که چرا شاهزادهخانم پلید است!
[صدای راوی]: او پلید است، چون پیشفرض اصلی بازی همین است. او یک هیولاست. او میخواهد شما را بکشد. او دارد دنیا را فاسد میکند. همان دنیایی که هردویمان در آن زندگی میکنیم و بنابراین باید به نجات دادن آن اهمیت دهیم.
[صدای قهرمان]: ولی اگر او مهربان باشد چه؟ شاید اگر فقط با او حرف بزنیم…
[صدای راوی]: این کار را نکن.
[صدای قهرمان]: اگر با او حرف بزنیم، شاید او – چه میدانم – درکنشده یا تنها یا از لحاظ جنسی جذاب از آب دربیاید!
[صدای راوی]: هیچکدام از این حرفها درست نیست.
[صدای قهرمان]: شاید او بداند که چرا این حس عجیب را دارم که قبلاً اینجا بودهام.
[صدای راوی]: اوه واقعا؟ یک چرخهی زمانی؟ در یک ویژوال ناول متافیکشن با چند راوی غیرقابلاطمینان؟
[صدای راویها]: این دیگر زیادهروی است.
[صدای یکی از راویها]: اگر بازی موفق بشود چنین حقهای را پیاده کند، من یکی که شگفتزده میشوم، ولی این اتفاق قرار نیست بیفتد.
[صدای قهرمان]: آهان! ولی تو گفتی که بازی متافیکشن نیست.
[صدای راوی]: باشد. قبول. شاید یک کوچولو متافیکشن باشد، ولی متافیکشن بودن بازی فقط تلاش دختر برای فریب دادن توست.
[صدای قهرمان]: همان شاهزادهخانم بهاصطلاح «پلید»؟
[صدای راوی]: بله، خودش.
[صدای قهرمان]: بسیار خب، من به کلبه میروم. وقتی به آنجا برسم، تهتوی ماجرا را درمیآوریم. ولی دارم به یک چیزی فکر میکنم؛ ما… هنوز توضیح ندادهایم که چرا این بازی خوب است؟
[صدای راوی]: تو هم اگر یک کار را خوب بلد باشی، نشخوار فکری است. خوانندگان مطلب خودشان ایدهی کلی را دریافت خواهند کرد. فقط عجله کن و شاهزادهخانم را بکش. کل روز را وقت نداریم.
[صدای قهرمان]: آیا مطمئنی؟
[صدای راوی]: معلوم است که هستم!
***
بسیار خب، این شما و این هم ۲۰ بازی خلاقانه ۲۰۲۳ که باید بازی میکردید. فهرست بازی های خلاقانه امسال واقعاً قر و قاطی بود، ولی فکر کنم این یک نقطهقوت باشد. بازیهایی که داشتیم، تنوع زیادی داشتند؛ مثل:
- بازیهایی با مکانیزمهای حرکتی فوقالعاده
- عناوینی با پازلهای بینقص
- بازیهایی با سیستم مبارزهی درگیرکننده
- بنا بر دلایلی که از درک من خارج است، تعداد زیادی بازی سیاهوسفید
امیدوارم بازیای را که قبلاً اسمش را نشنیده بودید، در فهرست بهترین بازی های خلاقانه ۲۰۲۳ پیدا کرده باشید و ترغیب شوید آن را امتحان کنید.
منبع: Adam Millard – The Architect of Games
انتشار یافته در:
این آدام میلارد واقعا یکی بهترین و آندرریتدترین یوتیوبر بین یوتیوبر های حوزه گیم هستش.
باز هم از ویدیو هاش برامون ترجمه کن.
جزو بهترین مقالات سایته این سری مقاله ها. توضیحای بازی ها رو میخونم از خودم خجالت میکشم که چقدر خودمو محدود کردم به سری سبک خاص توی گیم زدن. الان میرم اولین بازی لیست رو دانلود میکنم، زیادی جالب بنظر میاد.
به نظرم برو مقالات بازی سایت مرحوم رو از اول بخون، چون به شدت بازی هایی که نقد شدن یا معرفی شدن خفن و جذابن.
من همه مقالات سایت رو خوندم تا جایی که میدونم. منظورت از سایت مرحوم نسخه قبلی همینجاست؟ اگه آره لینکشو ممنون میشم بدی.
پ.ن: پریروز دارک سولز ۲ رو تموم کردم و ۳گانه ی استاکر رو دانلود کردم و میخوام شروع کنم، ولی بازی بعدیم قطعا از همین لیست خواهد بود.
نه منظورم همین سایت مرحوم آذسنه. خدا بیامرز مقالات خوبی داشت.
دی ال سی ها رو هم تموم کردی؟
آره وقایی که چند تا مقاله پشت هم میذاره معلومه خودش نیستش 🙂
آره ۳ تا دی ال سی رو رفتم، واقعا محیطای خوبی داشتن، ولی همچنان از نظر تعداد و چینش دشمن فاجعه بودن ولی در کل لذتبخش بود.
55ساعت بازی کردم و لولم ۱۹۰اینا بود، البته نسخه SoTF
خب سخت ترین باست کدوم بود؟
سخت ترین واسم Darklurker بود. کلا باساش آسون بودن و چالشی نبودن هیچکدوم.
اذیتم نکن، دارک ۲ سخت ترین باسای بازی رو داره تو dlc هاش. من سر fume night هفتاد بار مردم.
من وقتی رسیدم به fume knight یه smelter wedge کم داشتم، چون طراحی dlc بقدری آشغال بود که من ۹تا ازش رو خرج کرده بودم و یکی دیگه رو بعد از sir alonne بازی بهت میده، و برای کشتن alonne باید اول fume رو بزنی. پس مجبور شدم fume رو با بافی که روشه بزنم. البته منم ۳۰بار تلاش کردم، با rapier زدمش، در کل باس سختی نبود واسه من اون.
فک کنم منم با رپیر زدمش. من کلی با مرحوم فربد سر حسی که بعد از کشتن اون باس داشتم حرف زدم
آره از اون باساییه که بعدش خستگی کل گیم از تنت درمیره. در کل بالاخره با موفقیت تموم شد و تجربه خیلی خوبی بود بازی دارک ۲.
آره این آدام میلارد دقت لیزری داره توی تشخیص بازیهای جالبی که کسی زیاد نمیشناسه. هر بازیای که معرفی میکنه من میخوام بازی کنم.
امیدوارم فرصت پیش بیاد مقالهی سال ۲۰۲۰ و ۲۰۱۹ش رو هم ترجمه کنم. مال ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳ش ترجمه شده.