تعریف: مغلطه توسل به برابری موقعی پیش میآید که گوینده درست یا غلط بودن یک گزاره را بنا بر پیشفرض برابرطلبی تعیین کند. در شرایطی توسل به برابری اتفاق میافتد که منظور از «برابر» به طور دقیق مشخص نیست و اصلاً بحث برابری در استدلال مطرح نیست.
معادل انگلیسی: Appeal to Equality
معادلهای جایگزین: توسل به مساواتخواهی
مثال ۱:
زنان حق مرخصی زایمان دارند، بنابراین برای رعایت برابری این حق باید به آقایان نیز اعطا شود.
توضیح: مردانی که بهتازگی بچهیشان به دنیا آمده باید حق چند روز مرخصی داشته باشند و میتوان استدلالهای قویای برای اعطای این حق مطرح کرد، ولی در مثال بالا اصلاً حرفی از مرخصی پدر زده نشده. در این مثال این پیشفرض وجود دارد که اگر زنان از امتیاز خاصی برخوردارند، آن امتیاز عیناً باید به مردان نیز اعطا شود. در این استدلال مغلطهآمیز ردپایی از مصادره به مطلوب (Begging the Question) نیز مشاهده میشود.
مثال ۲:
ازدواج همجنسگرایان باید قانونی شود، چون همجنسگرایان هم باید از حقوق یکسان با دگرجنسگرایان برخوردار باشند.
توضیح: منظور از «حقوق یکسان» چیست؟ پیش از اینکه بحث ازدواج همجنسگرایان مطرح شود، فقط مردان و زنان میتوانستند با یکدیگر ازدواج کنند. ازدواج دو مرد با یکدیگر شکل متفاوتی از «حق ازدواج» است و باید استدلال خاص خود را داشته باشد. در بستر قوانین ایالات متحده، برای حق ازدواج همجنسگرایان میتوان استدلالهای محکمهپسندی مطرح کرد، ولی این استدلال جزوشان نیست.
مثال ۳: با چه منطقی جنینی که در رحم مادر است از حقوق انسانی برخوردار نیست، اما به محض بیرون آمدن از رحم از حقوق انسانی برخوردار میشود؟ انسانی که هنوز به دنیا نیامده نیز باید مثل انسانهای دیگر از حق زندگی برخوردار باشد.
توضیح: در این استدلال این پیشفرض وجود دارد که جنین داخل رحم و نوزاد بیرون رحم با هم برابر هستند و گوینده این حقیقت را نادیده گرفته که جنین برای زنده ماندن به بدن مادر نیاز دارد. البته مانند مثال ازدواج همجنسگرایان، میتوان استدلالهای محکمهپسندی برای در نظر گرفتن حقوق انسانی برای جنین داخل رحم نیز مطرح کرد، ولی در استدلال بالا مغلطهی توسل به برابری اتفاق افتاده است و بنابراین استدلال محکمهپسند به حساب نمیآید.
راهنمایی: اگر کسی ایدههای مساواتخواهانهی شما را به چالش کشید، زود از کوره درنروید و او را به بیشعوری و فاشیست بودن متهم نکنید. در بیشتر مواقع، یا منظور شما از برابر «مشابه» است یا درک شما و طرف بحثتان از آنچه که باید «برابر» باشد متفاوت است.
منابع:
مغلطهای رایج در اینترنت. منبع آکادمیک برای آن یافت نشد.
ترجمهای از:
انتشاریافته در:
مجلهی اینترنتی دیجیکالا
الان من نفهمیدم چرا مثال دوم مغلطه است؟
چون ازدواج بین زن و مرد با ازدواج بین مرد و مرد یا زن و زن «برابر» نیست. اگه ایدههای عشق و عاشقی و خوشبختی رو کنار بذاریم و بخوایم دید منطقی و سرد به قضیه داشته باشیم، دلیل نیاز دولتها به ازدواج بین زن و مرد فراهم آوردن محیط امن برای رشد بچههاییه که زن با باردار شدن از شوهرش قراره به دنیا بیاره. این بچهها تامینکنندهی آیندهی کشورن (در سادهترین حالت نیروی کار) و از طرف دیگه، پیوند ازدواج و تعهداتی که به همراه میاره، باعث میشه که مرد دلیل محکمتری داشته باشه تا پیش زن بمونه و خرج زن و بچهای رو که به دنیا اومده تامین کنه (یا حداقل کمکخرج باشه). چون در غیر این صورت، خرج بزرگ کردن بچه و محافظت از مادر و بچه گردن دولت میافته. در واقع خیلیها ادعا میکنن گسترش خانوادههای بدون پدر (Single Motherhood) در گسترش نیاز به کمکهای مالی دولتی (welfare State) تاثیر داره و اگه تعداد مادرهای بدون شوهر از حدی فراتر بره، به اقتصاد ضربه میزنه.
ازدواج بین همجنسگراها کلاً این کاربرد رو نداره، چون زوج همجنسگرا قرار نیست از خودشون فرزندی تولید کنن. برای همین اگه کسی بخواد وانمود کنه ازدواج بین همجنسگراها و دگرجنسگراها یکسانه و این تفاوتهای کاربردی رو در نظر نگیره، مرتکب مغلطه شده. برای استدلال کردن در طرفداری از ازدواج بین همجنسگراها باید این تفاوتها رو در نظر گرفت.
البته شاید بگی «ولی زوجهایی که قصد بچهدار شدن ندارن چی؟ آیا باید جلوی ازدواج اونا رو هم گرفت؟» و اینجا جا داره که بگم در نگاه دولت ازدواج بین زن و مرد احتمال تولید فرزند رو داره (حتی اگه اولشون بگن ما نمیخوایم بچهدار شیم، این احتمال در نظر گرفته میشه که شاید بعداً نظرشون عوض شه)، ولی ازدواج بین همجنسگراها کلاً این احتمال رو نداره و اگه قراره بچهای هم در کار باشه، یه نفر دیگه قراره به دنیا بیارتش و به زوج همجنسگرا بده (که البته این هم استدلال قویای برای قانونی شدن ازدواج همجنسگراهاست، ولی خب لازم نیست تو مثال اینقدر دقیق شد).
متوجه شدم ممنون هم بابت ترجمه و هم بابت توضیح.
سلام فربد حرفت منطقی نیست. اینکه زوج همجنس گرا قرار نیست از خودشون فرزندی تولید بکنند. یه زوج لزبین به راحتی میتونی بچه دار بشه و یک روش دیگه هم Co-Parenting هستش. بنابراین تو این روابط هم احتمال تولید فرزند وجود داره.
این بحث به کنار این جملت فربد” ازدواج و تعهداتی که به همراه میاره، باعث میشه که مرد دلیل محکمتری داشته باشه تا پیش زن بمونه و خرج زن و بچهای رو که به دنیا اومده تامین کنه” منو یاد یکی از صحنه های true detective انداخت که یکی از شخصیت های اصلی داستان در مورد این صحبت میکنه که وجود مذهب, کلیسا و غیره الزامیه چرا که در نبودش قتل, تجاوز و غیره به مراتب زیاد تر میشه و کلا جامعه از هم ممکنه بپاشه. در جوابش یکی دیگه از شخصیت های داستان میگه اگه قرار باشه افراد به خاطر ترس از قیامت جلو خودشون رو بگیرند پس همون بهتر که دین و غیره وجود نداشته باشه و افراد خود واقعیشون رو نشون بدند. البته یکمشم تفسیر خودمه. حتما ببین این سریال رو:
از نظر من این که خود واقعی رو نشون بدین یه حرف به شدت اشتباهه ممکنه یه انسان به خیلی کارهای مزخرف و فاجعه فکر کنه و همینطور که گفتی بعضی چیزها مثل مذهب یا برخی مسائل دیگه اونو از این کار بازمیداره الان
انسان ها باید هر غلطی خواستن بکنن؟؟
ترس از مجازات چه از طریق مذهب چه از طریق قانون لازمه.
اگه دقت کنی، آخرش گفتم که این استدلال رو میشه مطرح کرد و استدلال قویای هم هست. من صرفاً داشتم توضیح میدادم که چرا ازدواج همجنسگراها با ازدواج دگرجنسگراها یکسان نیست و بینشون فرقهایی وجود داره.
در ضمن تولید فرزند در روابط همجنسگرایانه همیشه به یک شخص ثالث هم نیاز داره و این هم یکی دیگه از تفاوتهاست که ممکنه یک سری پیچیدگی ایجاد کنه. مثلاً یک زوج لزبین ممکنه در آینده سر اینکه بچه به کدومشون تعلق داره دعوای حقوقی کنن، چون عملاً اون زنی که حامله نبوده نسبت ژنتیکی با بچه نداره. این مسائل هم نیاز به قوانین جداگونه دارن که باز هم به این اشاره داره که تفاوتهایی بنیادین بین کاربرد این دو نوع ازدواج برای دولت وجود داره و اگه بخوای دولت رو متقاعد کنی که ازدواج همجنسگراها رو قانونی کنه، باید از در متفاوتی وارد شی (البته یکی از این درها هم میتونه حقوق بشر و حق یکسان انسانها برای خوشبختی باشه).
ببین من دربارهی مجازات صحبت نکردم. صرفاً گفتم که بستر ازدواج و خانواده انگیزهی بیشتری به مرد میده که به یک چیزی دلخوش باشه. توی خارج که روابط جنسی آزادتره، خیلیا بعد از باردار کردن پارتنرشون تصمیم میگیرن وارد فاز جدیتر رابطه بشن و ازدواج کنن و به اصطلاح Settle down کنن. مثلاً خود من برای اینکه با یه نفر بمونم، نیازی به بستر ازدواج ندارم و احساساتم کفایت میکنه، ولی خب برای خیلیها اینطور نیست و به مرزهای مشخص اجتماعی نیاز دارن تا بفهمن با خودشون یا پارتنرشون چند چندن.