شهرزاد قصه گو، مادر همه ی قاب بندها
قاببندی یکی از تکنیکهایی روایی است که در آن یک داستان توسط داستانی دیگر احاطه (قاببندی) میشود و نظام «داستان درون داستان» ایجاد میکند. این کار اغلب از طریق روش «داستانگویی صحنه جدا» انجام میپذیرد؛ روشی که در آن خواندن یا بیان یک داستان به گونهای صورت میگیرد که گویی صحنهای از یک نمایش است. داستان درونی عموماً هستهی اصلی اثر است و کار قاببندی این است که آن را در یک زمینهی دیگر قرار دهد.
در قاببندی، عموماً شخصیتهای داستان بیرونی مخاطبان داستان درونی هستند؛ مثل پدر یا مادری که دارند برای فرزندشان داستانی میخوانند. در موقعیتهای دیگر، شخصیت داستان بیرونی خود نویسندهی داستان درونی یا ایفاکنندهی نقشی در آن است. بعضیمواقع هم پیش میآید که داستان درونی حاصل توهمات یا افکار شخصیتهای داستان بیرونی است.
نیازی نیست که از دید شخصیتهای قاببند، داستان درونی لزوماً افسانه یا قصه باشد. از نامه، دفترچه خاطرات و شرححالنویسی هم میتوان بهعنوان ابزار قاببندی استفاده کرد.
کلیپها و جُنگهای تلویزیونی عموماً از قاببندی استفاده میکنند تا عناصر نامربوط و پراکندهشان را به یک کلیت واحد ربط دهند. قسمتهای مخصوص خانهی درختیِ وحشت سری خانوادهی سیمپسون به همین طریق از قاببندی استفاده میکردند.
گاهی یک سریال بهطور کل روی یک قاببندی مداوم بنا شده است؛ مثل سریال آشنایی با مادر که راجع به پدری است که نحوهی آشنایی خودش با مادرِ فرزندانشان را برای آنها توضیح میدهد و یا برنامهی رادیویی ارادتمند شما، جانی دالر که هر یک از داستانهای آن، توضیحاتی هستند که پیرامون حساب مخارج یک کارآگاه خصوصی ارائه میشوند. گزارشهای ضبطشده هم بهنوعی قاببندی محسوب میشوند؛ خصوصاً گزارشهایی که بعد از وقوع کامل یک حادثه ضبط شده باشند.
قاببندی یک عنصر داستانی کهن است که سابقهی آن به قلمروِ پادشاهی مصر باستان و حکایات ملوان کشتیشکسته (۲۳۰۰-۲۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح) برمیگردد. بهنظر میرسد این تکنیک حاصل اعتقادی قدیمی باشد که معتقد بود تلف کردن وقت مردم با زمینهسازیهای دروغین و طولانی برای تعریف کردن یک داستان کار درستی نیست.
همچنین یکی از کاربردهای قاببندی، تاکید روی این مساله است که راوی داستان قاببندیشده خود نویسندهی اصلی آن نیست. در این حالت، موقعیت برای خلق یک راوی غیرقابلاطمینان نیز فراهم میشود.
در سری بازی های Assassins Creed ما داستان اصلی را از درون یک قاببندی دنبال میکنیم.
نمونههایی از قاببندی در آثار داستانی معروف:
- رمان ماشین زمان نوشتهی اچ.جی.ولز، توسط یکی از مهمانان حاضر در جشن مسافر زمان تعریف میشود. در دو فصل اول و فصل آخر، او در حال دیکته کردن صحبتهای مسافر زمان است.
- من، روبات، کلکسیونی از داستان کوتاههای نوشتهشده توسط آیزاک آسیموف از قاببندی مصاحبه با روباتشناس معروف، سوزان کالوین استفاده میکند تا این داستانهای مختلف را به هم ربط دهد.
- مطب دکتر کالیگاری اولین مثال استفاده شده از این عنصر در صنعت سینما است.
- در فیلم ادوارد دستقیچی اثر تیم برتون، داستان فیلم قصهای است که مادربزرگی (که بهنظر میرسد خود یکی از شخصیتهای داستان است) برای نوهاش تعریف میکند.
- داستان بازی مافیا از طریق توضیحات شخصیت اصلی راجع به ماجراهای خود در مافیا برای یک رییس پلیس روایت میشود.
فکر کنم فرانکنشتاین هم این مدلی محسوب بشه. منتها دوتا قاب داره! اول ویکتور داستانش رو تعریف میکنه و بعد هیولا در دل قصهی اون قصهاش رو میگه و بعد از این لایهها خارج میشیم و به راوی اول یعنی ناخدا والتن میرسیم که همهی ماجراها رو روی کاغذ نوشته.
درسته.
از عناصری هست که جون میده برای پیچیده کردن داستان.یه سوال،عکسای این مقاله ها رو کی انتخاب کرده ؟ خیلی عکسای مچ و خوبی پیدا میکنه.
بیشتر عکسها از خود تیویتروپس انتخاب شدن.