EvilPrince - شاهزاده‌ی پلید (The Evil Prince) | معرفی عناصر داستانی (18)

وقت سلطنته.

 

معرفی شاهزادهی پلید

اشراف‌زادگان و افراد بلندپرواز همیشه پتانسیل زیادی برای خباثت و فساد داشته‌اند. حالا چه چیزی بدتر از یک اشراف‌زاده‌ی بلندپرواز؟

شاهزاده‌ی پلید می‌داند که او برای سلطنت ساخته شده است و با وجود این‌که خون یک پادشاه در رگ‌هایش جریان دارد، ولی انسان‌های کوچک زیادی سر راهش قرار گرفته‌اند. فقط اگر شاهزاده بتواند آن‌ها را متقاعد کند تا از سر راهش کنار بروند، دیگر چیزی بین او و سلطنت باشکوهی که حق و تقدیر اوست، قرار ‌نمی‌‌گیرد.

شاهزاده‌ی پلید معمولاً اولین انتخاب برای جانشینی پادشاه نیست و می‌داند که تحت شرایط فعلی ‌نمی‌‌تواند وارث تاج‌وتخت باشد و به همین دلیل شروع می‌کند به دسیسه کردن و نقشه کشیدن. بعضی‌مواقع هم خود وارث درجه‌یک است، ولی چون صبر ندارد تا پدرش به مرگ طبیعی بمیرد، شخصاً وارد عمل می‌شود.

یکی از دگرگونی‌های رایج این تیپ شخصیتی این است که پادشاه، برادر بزرگ‌تر شاهزاده‌ی پلید است، خصوصیات اخلاقی متضادی با او دارد، به دلیل خوش‌قلب بودن بیش از حد ‌نمی‌‌تواند ذات پلید نهفته در برادرش را کشف کند و وقتی خودش بمیرد یا کشته شود، شاهزاده‌ی پلید برای فرزندان او دسیسه می‌چیند و درصدد کشتن یا تبعید کردن آن‌ها برمی‌آید. شاهزاده‌‌های پلید عموهای بالقوه پلید هستند.

بنا به دلایلی تعداد شاهدخت‌های پلید در داستان‌ها چندان زیاد نیست. شاید یکی از این دلایل تاثیر زیاد قصه‌های شاه پریان و کارتون‌های دیزنی باشد؛ آثاری که در آن‌ها همه‌ی شاهدخت‌ها شخصیت‌های خوبی هستند (برخلاف ملکه‌ها). یک دلیل دیگر می‌تواند این باشد که شاهدخت‌ها عموماً وارت تاج‌وتخت نیستند و با از بین بردن مدعیان چیزی کسب نمی‌کنند. شاهدخت‌های کمیابی که از این طریق به تاج‌وتخت برسند، به حکمرانانی به‌شدت ظالم تبدیل می‌شوند.

 

the lion king - شاهزاده‌ی پلید (The Evil Prince) | معرفی عناصر داستانی (18)

Scar در انیمیشن شیرشاه

 

ریشه‌ی این تیپ شخصیتی در این باور اساسی است که بعضی از اشخاص مناسب حاکمیت هستند و برخی نه، به‌خصوص وقتی که این حاکمیت به اراده‌ی نیرویی مافوق‌بشری بستگی داشته باشد. شاهزاده‌ی پلیدی که به پادشاهی برسد، سلطنتی غیرقانونی و شوم خواهد داشت. البته جانشین اصلی هم همیشه فرد مناسبی نیست. بعضی‌مواقع فرزند بزرگ‌تر پادشاه پسری نُنُر و نالایق است و بعضی‌وقت‌ها برخی از افراد که گمان می‌کنند جانشین نیروی مافوق‌بشری مذکور هستند، خود به پادشاهانی ظالم تبدیل می‌شوند. ولی به‌طور کلی برای تعیین پادشاه قانون وراثت نسبت به روش‌های دیگری مثل دوئل یا زورآزمایی بهتر است. کسی که سلطنتش را با زور به دست آورده باشد، بعید است که با مهربانی حکمرانی کند.

بعضی‌مواقع شاهزاده‌های پلید نایب‌السلطنه‌ی شاهزاده‌ی دیگری هستند که هنوز به سن قانونی حکمرانی نرسیده است. در چنین شرایطی شاهزاده‌ی پلید تمام تلاشش را می‌کند تا واگذاری قدرت را به تعویق بیندازد و به عبارتی به نایب‌السلطنه‌ای مادام‌العمر تبدیل شود.

 

نمونه‌هایی از شاهزاده‌های پلید استفاده‌شده در آثار داستانی معروف

  • کومودوس، گلادیاتور
  • شاهزاده هامپردینک، شاهدخت عروس
  • سپتیموس، استارداست
  • اِسکار، شیرشاه
  • ویسری تارگرین، بازی تاج‌وتخت
  • پرنس جان، رابین هود
  • آرتاس، وارکرفت

 

ترجمه شده از: http://tvtropes.org/pmwiki/pmwiki.php/Main/TheEvilPrince

منتقل شده از وبلاگ قبلی: http://frozenfireball.mihanblog.com/post/35

 

برای دیدن بقیه عناصر به صفحه معرفی عناصر داستان بروید.

 

۴/۵ - (۱ امتیاز)
16 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. محسن گفته:

    لزوماً شاهزاده ی غاصب ، شاهزاده ی پلید نیست.مثلا در مانگا vinland saga کانیوت ، پدر و برادرش رو برای رسیدن به تاج و تخت کشت ولی به هیچ وجه یک شخصیت پلید نبود.(با اینکه در این میان برادرش بنظر شخصیت مثبتی داشت!)بلکه یک فرد آرمانگراست که به قول خودش قصد داره بهشتی بر روی زمین برپا کنه ، بهشتی که موقع مرگ وقتی با خدا رو به رو شده به خدا بگه که به بهشتش نیازی نداره ، چون خودش بهشتی روی زمین بنا کرده.

    پاسخ
    • فربد آذسن گفته:

      من این مانگا رو نخوندم، ولی طبق توضیحاتی که دادی، به نظر می‌رسه این شخصیت رو بشه توی تیپ «ضدشرور خیرخواه» طبقه‌بندی کرد:

      توصیف ضدشرور خیرخواه:
      «آن‌ها شاید به هدفی خوب اعتقاد داشته باشند، ولی از هر وسیله‌ای برای رسیدن به آن استفاده می‌کنند. حس همذات‌پنداری‌ای که مخاطب برای این شخصیت حس می‌کند، از این حقیقت نشات می‌گیرد که آن‌ها هم هدف قهرمان را در سر می‌پرورانند، ولی به‌طور عمل‌گرایانه، مصلحت‌آمیز یا بدبینانه‌ای برای رسیدن به آن بی‌رحمانه تلاش می‌کنند. شاید آن‌ها کاملاً به سوال‌برانگیز بودن اعمالشان از بعد اخلاقی واقف باشند، ولی به این نتیجه رسیده باشند که برای رسیدن به آن هیچ راه دیگری وجود ندارد.»

      پاسخ
    • سید محمد گفته:

      چگونه می توان کسی را که خواهان رقابت با خداوند است را در زمره غیر اشرار جای داد؟ چنین شخصیت داستانی هم با قتل برادر خود و همچنین قد علم کردن در مقابل بهشت خداوندی در اوج شرارت قرار دارد. اصولا همه شاهزادگان پلید با شعار ها و تئوری های به ظاهر زیبا و پوپولیستی(عوام فریبانه) به میدان میایند ولی آنچه را که در زمین اجرا می کنند خیلی متفاوت با آن مانیفست و پرنسیپ های اولیه خود هستند. پرنس آرتاس بعد پیوستن به نامیرا ها(undead) را فراموش نکنید که با چگونه قدرت طلبی های خود را در پوشش زیبایی از اهداف و تئوری های خیرخواهانه قرار داد و . هدف خیر تنها با اعمال متناسب باخودش محقق می شود.تنها برای یک شاهزاده پلید و شریر هدف وسیله را توجیه می کند.

      پاسخ
      • محسن گفته:

        در پاسخ به سوالی که مطرح کردید، یعنی “چگونه می توان کسی را که خواهان رقابت با خداوند است را در زمره غیر اشرار جای داد؟”چند نکته است که با عرض کنم.
        اول اینکه باید به نوع نگاه شخصیت و ارزش گذاری او بر وجودی به نام خدا توجه کرد.شخصیت کانیوت اعتقاد داره که”تحت مشیت الهی انسان در این دنیا نخواهد داشت” و “برای ساختن بهشت روی زمین با با نظم و اراده طبیعت جنگید ، این موج مخالف علیه اراده خداست” در واقع شخصیت کانیوت معتقده که خدا به انسان ها نه تنها کمکی نمی کنه بلکه برای ساخت یک دنیای آرمانی یک مانع است!به خاطر همین یک جا خطاب به خدا می گوید:خدایا، دیگر ازت طلب رستگاری نمی کنم ،اگر تو بهم نمیدیش ما با دستان خودمون بر روی زمین بهشتی از نو بنا خواهیم کرد.
        در واقع خدایی که مد نظر کانیوت هست و قصد رقابت با اون رو داره نه تنها خدای خوب و خیر خواهی نیست بلکه شاید شرور هم باشه به همین خاطر از این لحاظ قابل سرزنش نیست که هر کسی که به چنین اعتقادی درباره ی خدا برسد با این خدا می جنگد.(شاید جالب باشه که بدونید که در عالم واقع هم کسانی بودند که نسبت به اندیشه ی خدا ارزش گذاری منفی داشتند ، مثل نیچه که اندیشه ی خدا را ضد زندگی می دونه و میگوید:آنجا که ملکوت خدا آغاز شود زندگی پایان می یابد.)دوم هم اینکه همونطوری که مشخص شد کانیوت فردی نبوده که از روی ریاکاری یا برای توجیه اعمالش از از اهداف خیر استفاده کنه بلکه وقتی این مانگا رو میخونید می بینید که از صمیم قلب به هدفش ، یعنی ساختن “بهشتی برای تمام کسانی که توی زندگیشون رنج کشیدن” اعتقاد داره و اعمالش در راستای هدفش است نه برای توجیه اون.و سوم درباره ی اینکه “هدف خیر تنها با اعمال متناسب با خودش محقق می شود” بنده بشدت تردید دارم.مثلا فرض کنید کسی که چندین نفر را کشته قراره که اعدام بشه.همه ی ما قبول داریم که کشتن افراد کار شرورانه ایه.اما کسی به این اعدام اعتراضی نمی کنه!چرا؟چون در راستای ایجاد عدالته.یعنی انجام کاری شرورانه برای محقق کردن هدفی خیر!و از اون مهمتر اینکه اعمال با بسته به انگیزه ها و نیات ما ارزش میگیرند.مثلا اگر کسی فردی برای دزدی انسان دیگری رو بکشه همه ی ما محکومش می کنیم اما اگر فردی ، کسی دیگر را برای دفاع از خود به قتل برسونه هیچ کس بهش ایراد نمی گیره!در واقع اعمال بسیاری از اوقات در قالب نیات ما “خیر” یا “شر” میشند.وسلام

        پاسخ
        • محسن گفته:

          ببخشید چند تا کلمه رو اشتباه نوشتم ، جا انداختم یا دوبار نوشتم.”تحت مشیت الهی انسان در این دنیا سرنوشت خوشی نخواهد داشت”.”برای ساختن بهشت روی زمین باید با نظم و اراده طبیعت جنگید”.”برای توجیه اعمالش از اهداف خیر”.”اعمال ما بسته به انگیزه ها و نیات ما ارزش می گیرند”.مثلا اگر کسی برای دزدی”.این چندتا بودن

          پاسخ
          • سید محمد گفته:

            بزرگوارید . بنده لا این شخصیت آشنایی نداشتم و با توضیحاتی که ارائه فرمودید روشن شد که شاهزاده مورد نظر بینش صحیحی و یا مثبتی در قبال مسائل خداوندی نداشته است .

  2. سید محمد گفته:

    سلام عرض شد فربد عزیز. تاریخ سیاسی کشور ها مملو است از بازی ناپاک بردگان قدرت و چه خون هایی که فرش قرمز پادشاهان شده است. به همین مناسبت بنده دیالوگی جالب از لنین و یکی از حضار حاضر در سخنرانی اش را بیان می کنم .

    مخاطب:رفیق لنین علت این حجم از حمله به خاندان رومانوف ها(خاندان سلطنتی پیش از حکوت بلشویک ها) چیست؟
    لنین:رفیق انقلابی تریخ الزاماً برای افنخار نیست .برای عبرت و روشنگری مسیر آینده است.

    منبع:کتاب مادیت و انتقاد تجربی

    پاسخ
    • سید محمد گفته:

      شرمنده از بابت اشتباهات تایپی در جمله لنین تاریخ و افتخار به صورت اشتباه تایپ شدند فربد جان .

      پاسخ
    • فربد آذسن گفته:

      سلام آقا.

      ممنون بابت نقل کردن این دیالوگ. هرچند من رومانوف‌ها رو «شاهزاده‌های پلید» به حساب نمیارم. بیشتر نالایق بودن تا پلید.

      پاسخ
      • سید محمد گفته:

        نظر لطف شماست . در علوم سیاسی و گرایش اندیشه های سیاسی حکومت های پاتریمونیالیستی(سلطنت و یا رژیم موروثی) کانتکست و زمینه بسیار مناسبی برای ظهور شاهزادگان پلید هست . از مطالب شما استفاده می کنیم جناب آذسن .

        پاسخ
        • فربد آذسن گفته:

          به نظرم منشاء پلیدی قدرت بی‌چون و چراست. یعنی قدرتی که نشه باهاش مخالفت/بحث کرد. با توجه به این‌که خانواده‌های سلطنتی خودشونو تافته‌ی جدابافته می‌دونن و بر اساس همین ایده‌ی جدا بودن از مردم عادی و استدلال‌هایی چون خون اشراف‌زادگی و حق الهی پادشاهان سلطنتشون رو توجیه می‌کردن،‌ احتمال بروز این پلیدی توشون بیشتر بود. ولی به وضوح می‌بینیم که وقتی این قدرت بی‌چون و چرا ازشون سلب بشه، خانواده‌های سلطنتی آزارشون به مورچه هم نمی‌رسه (مثل خاندان سلطنتی زاپن، دانمارک و…) و چه بسا به الگوی خوبی هم برای توده‌ی مردم تبدیل بشن (مثل پرنسس دایانا یا پرنسس کاترین).

          در نهایت شدت پلیدی توی بستر سیاست به میزان قدرتی که در اختیار فردیت‌ها قرار داده می‌شه ارتباط پیدا می‌کنه. فرم حکومت صرفاً یه بهونه‌ست.

          پاسخ
          • سید محمد گفته:

            کاملا صحیح بیان داشتید . خاصتاً که در چنین فرم ها و سیستم های سیاسی افراد بی وجدان و عاری از هر گونه خودنگهداری تربیت می شوند .

          • Nobody گفته:

            فربد، یعنی امکان نداره قدرت بی چون و چرا به چیزی مثل «امپراتور بشریت» تو وارهمر ۴۰۰۰۰ منجر بشه و فرد از قدرت برای صلاح کشور استفاده کنه؟ و نه برای نفع شخصی؟ البته اینم بگم که نوشتی «فرم حکومت صرفاً یه بهونه‌ست»، اندازه و نوع قدرت از طریق فرم حکومت تعیین میشه.

            شوروی پسا-استالینی نشون داد که قدرت در دست یک گروه فاسد، بدتر از دیکتاتوری هایی هستند که یک فردیت تنها در راس اموره (حکومت های فاشیستی).

          • فربد آذسن گفته:

            چرا یه چیزی داریم به اسم دیکتاتوری خیرخواهانه (Benevolent Dictatorship) و اتفاقاً روی کاغذ هم بهترین و موثرترین نوع حکومت همینه. تو تاریخ هم مثل می‌شه نمونه‌هایی ازش پیدا کرد. بسته به تفاسیر شخصی کوروش و آتاتورک رو می‌شه چنین دیکتاتوری در نظر گرفت. ولی به ازای هر یه دونه دیکتاتور خیرخواه پنجاه‌تا دیکتاتور مخرب و بی‌کفایت داریم.

            این‌که گفتی فرم حکومت اندازه و نوع قدرت رو تعیین می‌کنه هم درسته، ولی خب عنصری به نام «فساد» این معادله رو به هم می‌ریزه. قدرتمندترین روسای کشور تو دنیا – مثل پوتین و شی جینپینگ – جفتشون توی پروسه‌ی مثلاً دموکراتیک به قدرت رسیدن. کلاً به نظرم هیچ فرم حکومتی نیست که بتونه در برابر یه بحران اساسی و فساد شدید دووم بیاره. وقتی شرایط به قدر کافی بحرانی باشه، یه سری فردیت‌ها راه برای قبضه کردن قدرت رو پیدا می‌کنن. این بیانیه حتی شامل آلمان هم می‌شه که شاید قانون اساسیش قوی‌ترین موانع رو برای رسیدن یک نفر به دیکتاتوری تنظیم کرده باشه.