طرح اولیه ی deus ex machina
امداد غیبی موقعی اتفاق میافتد که یک شخصیت، حادثه، قابلیت یا شیء، مشکلی غیرقابلحل را بهطور ناگهانی و غیرمنتظره حل میکند. اگر پروندههای محرمانه به زبان روسی نوشته شده باشند، یکی از افراد تیم بهطور ناگهانی خبر میدهد که زبان روسی را قبلاً یاد گرفته است. اگر نویسنده بودجه نداشته باشد، ناگهان سروکلهی میلیونری پیدا میشود که به کار او علاقه نشان میدهد و حاضر است کل سرمایهی موردنیاز را برای انتشار آن تامین کند. اگر قهرمان از لبهی صخره آویزان و دشمنش در حال لگد کردن انگشتانش باشد، یک روبات پرنده بهطور ناگهانی ظهور میکند تا او را نجات دهد.
عبارت deus ex machina عبارتی لاتین بهمعنای «ایزدِ بیرونآمده از ماشین» است و در نمایشهای یونان باستان ریشه دارد. این عبارت بیانگر صحنههایی بود که در آنها از بالابر برای پایین آوردن بازیگران و مجسمههایی استفاده میشد که نقش ایزد (deus) را بازی میکردند و به صحنه آورده میشدند تا به اوضاع سامان ببخشند، بهخصوص در پایان نمایش.
حوادث ناگهانی در داستان به چند پیشزمینه نیاز دارند تا امداد غیبی محسوب شوند:
– امدادهای غیبی راهحل هستند، نه اتفاقاتی ناگهانی که اوضاع را بدتر میکنند و یا پیچشهای داستانی که فقط درک و دید ما را نسبت به داستان عوض میکنند.
– امدادهای غیبی ناگهانی و غیرمنتظره هستند. یعنی اگر از قبل جزیی از داستان بوده یا به آنها اشاره شده باشد، نباید تا لحظهی ایفا کردن نقش خود بهعنوان امداد غیبی، بهعنوان چیز یا کسی که قرار است مسیر داستان را عوض کند و یا راهحل مشکلی که بعداً قرار است حل کنند، به مخاطب شناسانده شوند.
– مشکلی که امداد غیبی حل میکند، باید غیرقابلحل بهنظر برسد و همه از حل شدن آن قطع امید کرده باشند. اگر مشکل با کمی فکر کردن یا دخالتی ساده حل شود، راه حل دیگر امداد غیبی محسوب نمیشود، حتی اگر خیلی اتفاقی در داستان اعمال شده باشد.
با اینکه امداد غیبی بیشتر در نمایشهای یونان باستان استفاده میشد، در سالهای اولیهی ظهور صنعت فیلمسازی دوباره رواج پیدا کرد. در این سالها، طبق قانون هِیز که رعایت آن لازمهی گرفتن مجوز نمایش بود، شخصیتهای بد و کسانی که به اصول اخلاقی پایبند نبودند، حتماً باید نتیجهی اعمال خود را میدیدند و مجازات میشدند. ولی خب شخصیتهای بد هستند که داستان را میسازند و حتی بعضیمواقع جذابیت و محبوبیت آنها از قهرمان داستان هم بیشتر میشود. برای همین، راه حل قصه نویسان برای این مساله، این بود که در طول فیلم به شخصیتهای بد فرصت دهند تا جای ممکن جولان دهند و «باحال» بهنظر برسند و در عوض در پنج دقیقهی آخر داستان زمینهی شکستشان فراهم و نقشههایشان نقش بر آب شود.
امداد غیبی یکی از بدنام ترین کلیشههای داستانی است و عموماً بهعنوان ترفندی بیارزش برای پیش بردن و یا خاتمه دادن به داستان شناخته میشود، ولی بههرحال این بدنامی، محبوبیت استفاده از آن را نزد نویسندگان و داستانسرایان کم نکرده و در بسیاری از آثار داستانی، خصوصاً آثار داستانی معاصر، ردپایی از آن یافت میشود.
نمونههایی از امداد غیبی در آثار داستانی معروف:
- نقش عقابهای غول پیکر در هابیت و ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه
- پی بردن به ماهیت ماتریکس در پایان داستان که منجر به نجات جان نئو میشود./ سری ماتریکس، فیلم اول
- چگونگی یافتن راه حل برای شکست داهاکا/ شاهزادهی پارسی: جنگجوی درون
- پدیدار شدن شمشیر گودریک گریفیندور داخل کلاه گروهبندی برای شکست دادن باسیلیسک/ هری پاتر و تالار اسرار
- کار نکردن مینهای انفجاری، جایگزین شدن وزن سنگین با چوب، کسوف و حوادث غیرمنتظرهی دیگری که جان شخصیتهای داستان را نجات دادند./ سری تن تن
منبع: http://tvtropes.org/pmwiki/pmwiki.php/Main/DeusExMachina
الان که فکرشو میکنم واکبنگ دد سراسر امداد غیبی بود!
آره. تا حدی که تو ذوق میزد یه جاهایی.
واقعا رو مخ ترین نوع کلیشه هست.انیمه ناروتو خیلی از این عنصر استفاده میکرد.(تاک نو جوتسو)
یکی از بدترین کلیشه هاش وجود کیوبی در ناروتو بودش
سلام و ارادت اقای آذسن. آیا میتونیم بازگشت اعضای پودر شده انتقام جویان در End Game رو هم امداد غیبی بدونیم؟ با توجه به اینکه قابل پیش بینی بود اما اشاره ی مستقیمی بهش نشده بود.
سلام.
آره، میشه.
حقیقتا زیاد از این حرکت خوشم نمیاد ولی بعضی جاها میشه خیلی خوب ازش استفاده کرد.
یه سوال دارم اگه داستان تا آخر به ما نشون بده که قهرمان داره شکست میخوره ولی یهو متوجه میشیم که قهرمان از قبل برای این مشکل برنامه ریزی میکرد و جز نقشه اش هست سپس پیروز میشه جز امداد غیبی محسوب میشه؟
بستگی داره.
اگه نقشهای که ریخته تو طول داستان زمینهسازی شده باشه، امداد غیبی نیست. یعنی اگه آخر داستان، مخاطب پیش خودش بگه: «آهان، پس ماحصل تمام کارایی که این شخصیت کرد اینه!» مشکلی پیش نمیاد.
ولی اگه نقشههه اصلاً زمینهسازی نشده باشه و مخاطب از خودش بپرسه: «این نقشه از کجا اومد؟!» امداد غیبیه.
با این توضیح شما پس امداد غیبی عملا یه ضعف برای داستان محسوب میشه اگه در ادامه بهش پرداخته نشه؟
امداد غیبی کلاً موقعی اتفاق میافته که یهو بدون مقدمه شرایط به نفع قهرمانا عوض بشه. بدون مقدمه و غافلگیرکننده بودنش مهمه.
خیلی جاها این میتونه نقطه ضعف برای داستان باشه، ولی بعضی وقتا هم میتونه لحظات قدرتمندی رقم بزنه. مثلاً توی ارباب حلقهها: دو برج، فرا رسیدن گندالف به روهان دست سر بزنگاه از لحاظ فنی امداد غیبی بود، ولی مو به تن آدم سیخ میکنه.
کتاب رو نخوندم ولی تو فیلم به آراگورن گفت که شیش روز دیگه خودم رو میرسونم
پس زمینه سازی شده بود
درسته. ولی کلاً نحوهی اومدنش شبیه یه جور امداد غیبی کارگردانی شده. یعنی یه جوری که اگه یه ساعت دیرتر میومد همهچی به فنا میرفت.
ولی خب مثال بهتر از امداد غیبی مشابه شاید اون لحظهای توی بازی تاج و تخت باشه که لیتلفینگر توی نبرد حرامزادهها میاد کمک جان اسنو. زمینهسازی اون کمرنگتر بود.
دلیل خاصی هست که بهش این رو می گن؟
دلیلش اینه که ۱. ایزد خوبه٬ شیطان بد ۲. شیطان قراره مسئول انجام کارای بد باشه.
Deus و Diablous هم توی لاتین متضاد همن.
دئوس … هم ریشه با زئوس؟
سوالم بیشتر در مورد بیرون آمده از ماشین بود نه در مورد شیطان.
نه ربطی به هم ندارن. زئوس واژهی یوناینه و اسم خاصه، دئوس واژهی لاتینه و اسم عام.
دلیل نامگذاری توی متن توضیح داده شده:
«عبارت deus ex machina عبارتی لاتین بهمعنای «ایزدِ بیرونآمده از ماشین» است و در نمایشهای یونان باستان ریشه دارد. این عبارت بیانگر صحنههایی بود که در آنها از بالابر برای پایین آوردن بازیگران و مجسمههایی استفاده میشد که نقش ایزد (deus) را بازی میکردند و به صحنه آورده میشدند تا به اوضاع سامان ببخشند، بهخصوص در پایان نمایش.»
یه سوال بی ربط
از زیرژانرهای فانتزی، کدوم ها رو بیشتر دوست داری؟
به ترتیب دوست داشتن بگو
پی نوشت: جون آرتین قسمت می دم که نگی بستگی به اثر داره.
زیرگونهی مورد علاقهم شمشیر و جادوئه و رابرت ای. هاوارد یکی از نویسندههای موردعلاقمه. هرچند موقع انتخاب کتاب برای خوندن ژانرش اهمیت زیادی برام نداره.
بعد از شمشیر و جادو چی بیشتر دوست داری؟
بعد از شمشیر جادو ادبیات غریب (Weird Fiction) رو دوست دارم، البته ادبیات غریب رو نمیشه به طور خالص زیرگونهی فانتزی حساب کرد و توی خیلی از موارد بیشتر متمایل به گونهی وحشته تا فانتزی، ولی با این حال توی وحشتمحورترین حالتش رگههای فانتزی هم داره.
از فانتزی غلیظ و حماسی هم طبعاً خوشم میاد، و البته استیمپانک.
مارتین از این تکنیک استفاده می کنه ولی به صورت معکوس.
تو نغمه یخ و آتش چندین بار فلاکت غیبی داریم.
اسم انگلیسیش هم Diabolus ex Machina ست.
بیشتر توضیح بده.
توضیح خاصی نداره، دقیقاً نقطهی مقابل امداد غیبیه (به قول خودت فلاکت غیبی): وقتی همهچی بدون مقدمه به جای اینکه بهتر بشه، بدتر میشه. ترجمهی اسمشم میشه: «شیطان بیرونآمده از ماشین»