Gothiccover - بررسی بازی Gothic (2001) | این تبعیدگاه کوچک برای خودش دنیایی‌ست...

 

مشخصات بازی Gothic

عنوان اصلی: Gothic

سال انتشار: ۲۰۰۱

سازنده: Piranha Bytes

پلتفرم: ویندوز

سبک: اکشن نقش-آفرینی

خلاصه‌ی داستان

با حمله‌ی ارک‌ها، پادشاه میرتانا برای ساختن سلاح برای ارتشش به سنگ‌معدن جادویی نیاز پیدا می‌کند. بنابراین تمام زندانی‌های سرزمین را به کار اجباری مادامالعمر در معدن سنگ‌آهن محکوم می‌کند. برای جلوگیری از فرار زندانی‌ها، پادشاه به گروهی از جادوگران قدرتمند دستور می‌دهد حفاظی جادویی بسازند که بتوان وارد آن شد، ولی خارج شدن از آن غیرممکن باشد. ولی حفاظ از کنترل خارج می‌شود و قسمت بزرگی از زمین‌های پیرامون معدن را در بر می‌گیرد و جادوگران را نیز درون خود زندانی می‌کند. زندانی‌ها با سوءاستفاده از آشوب ایجاد شده نگهبانان را می‌کشند و ناحیه‌ی درون حصار را به تصرف خود درمی‌آورند.

چند سال سپری می‌شودد. حالا زندانی‌ها به سه گروه تقسیم شده‌اند:

اردوگاه قدیمی که در آن سنگ‌آهن استخراج‌شده در ازای دریافت کالای مورد نیاز اعضای گروه به دنیای بیرون فرستاده می‌شود.

اردوگاه جدید که در آن بی‌نظمی حکم‌فرماست و سنگ‌آهن استخراج‌شده در انباری ذخیره می‌شود، چون جادوگران عضو شده در گروه اعتقاد دارند می‌توان با استفاده از نیروی جادویی آن حصار را نابود کرد

فرقه‌ی برادران که اعضای آن یک خدای مرموز به نام “خفته” را می‌پرستند و امیدوارند او آن‌ها را آزاد کند.

یک محکوم جدید (بازیباز) که به تازگی به این زندان فرستاده شده و بسیار بی‌تجربه است، سعی دارد جایگاه خود را میان جامعه‌ی کوچک آن پیدا کند؛ ولی خبر ندارد که به زودی نقش بسیار مهمی در اتفاقات مهم آتی ایفا خواهد کرد.

بررسی بازی Gothic

به نظرم یکی از مشکلات سبک فانتزی این است که مردم یا آن را جدی نمی‌گیرند، یا وقتی جدی‌اش می‌گیرند، دیگر شورش را در می‌آورند. در حال حاضر ما تعداد زیادی دنیای فانتزی داریم که اینقدر با دقت و جزئیات طراحی شده‌اند که گستردگی بعضی‌هایشان هوش از سر آدم می‌برد، ولی خب چه فایده؟ چرا آدم باید وقت بگذارد و مشخصات جک و جانورهای  D&D را بخواند یا نقشه‌ی دنیای وارکرفت را حفظ کند؟ شناخت چیزهایی که وجود خارجی ندارند به چه درد آدم می‌خورد؟ می‌دانم بسیاری از طرفدارهای فانتزی با این حرف مخالفت می‌کنند، ولی گستردگی دنیای خلق‌شده بیشتر از این که تحسین‌برانگیز باشد، ملال‌آور است. اگر شما بتوانید همراه با تعریف کردن داستانی جذاب دنیایی جالب را هم در ذهن مخاطب بسازید که چه خوب، ولی وقتی «داستان» و «دنیا» راهشان از هم سوا شود، وقتی که مجبور باشی به wikia.com اثر موردنظر سر بزنی تا بیوگرافی شخصیت‌هایش را بخوانی، در این صورت فانتزی از مسیر اصلی‌اش منحرف می‌شود. فانتزی قرار است آینه‌ای باشد برای دنیای واقعی تا بهتر بتوان درکش کرد؛ اگر بخواهد کاری فراتر از این انجام دهد، وارد قلمروی سرگرمی صرف و نِردبازی می‌شود و نمی‌توان به چشم اثری ارزشمند و فاخر به آن نگاه کرد. هیچ دنیای تخیلی‌ای آنقدر ارزشمند نیست که بخواهی برای خواندن وقایع‌نگاری و تاریخچه‌ی بلندبالای آن وقت بگذاری.

 

GO1 - بررسی بازی Gothic (2001) | این تبعیدگاه کوچک برای خودش دنیایی‌ست...

 

یکی از دلایل علاقه‌ی شدید من به گوتیگ نگاه مینیمالش به فانتزی‌ست. گوتیگ هیچوقت سعی نمی‌کند مخاطب را با جزئیات زیاد دنیای “بزرگش” خفه کند. همه‌چیز در عین جالب بودن بسیار جمع و جور است. شخصیت‌ها کم‌تعداد، ولی به یاد ماندنی هستند؛ محیط بازی کوچک است، ولی پس از گذشت چند سال از تمام کردنش، بسیاری از سوراخ سنبه‌هایش را به خاطر دارم. Gothic نمونه‌ی بارز ارجحیت کیفیت بر کمیت است و همین باعث می‌شود همیشه لذت‌بخش باقی بماند. مثلاً همین پیش‌زمینه‌ی داستانی بازی را در نظر بگیرید. سازنده‌ها نیامده‌اند کاری کلیشه‌ای مثل تمرکز روی جنگ بین انسان‌ها و ارک‌ها انجام دهند؛ در عوض این جنگ، این مساله‌ی اساسی و بغرنج را بهانه قرار داده‌اند تا ما را وارد دنیای کوچک زندانی‌هایی کنند که بخشی از سنگ‌معدن مورد نیاز برای ساخت سلاح این جنگ را استخراج می‌کنند. در مقیاس وسیع‌تر این افراد کوچک‌ترین اهمیتی ندارند، ولی همین است که Gothic را جذاب می‌کند: روی چیزهای کوچکی تمرکز می‌کند، ولی کاری می‌کند همین چیزهای کوچک مهم جلوه کنند. این سیاست فقط محدود به داستان بازی نیست و مستقیماً در گیم-پلی هم اعمال شده است. شما اگر وارد خانه‌ی کسی شوید، ساکن آن به سمت شما می‌آید و ازتان درخواست می‌کند از خانه‌اش بیرون بروید؛ اگر نروید به شما حمله می‌کند. شما می‌توانید حیوان شکار کنید و گوشتش را خام‌خام بخورید تا جانتان زیاد شود، ولی اگر آن گوشت را بپزید جانتان را بیشتر پر می‌کند. اگر به یکی از سه گروه اشاره‌شده ملحق شوید، ماموریت‌های دو گروه دیگر را از دست می‌دهید. اگر یک نفر به هر دلیلی با شما مشکل پیدا کند، دیگر با شما حرف نمی‌زند و می‌گوید: «برو گمشو.» شب‌هنگام، همه به خانه‌هایشان می‌روند و و روی تختشان می‌خوابند. قبل از طلوع آفتاب بیرون می‌آیند و کارشان را ادامه می‌دهند. اگر روی یادگیری مهارتی تمرکز کنید، فرصت یادگیری مهارت‌های دیگر را از دست می‌دهید. این مثال‌هایی که زدم هیچ‌کدام قابلیت‌هایی خارق‌العاده نیستند، بیشترشان صرفاً الگوریتمی ساده در فایل‌های طراحی بازی هستند، ولی بیشتر بازی‌ها همین کارهای ساده را انجام نمی‌دهند، چون سازنده‌هایشان سرگرم ساختن ست‌پیس‌های محیرالوقوع هستند. چون سازنده‌هایشان قصد دارند هر کار جالب‌توجهی را که انجام می‌دهند مثل پتک توی سر مخاطبشان بکوبند. چون سازنده‌ها به این نکته توجه نمی‌کنند که همین جزئیات ریز مرز بین خوب بودن و عالی بودن را معین می‌کنند. برای همین است که دنیای طومار کهن ۴: نسیان (Oblivion) با آن همه وسعت و عظمت از لحاظ “زنده” بودن حتی انگشت کوچک Gothic هم نمی‌شود.

 

GO2 - بررسی بازی Gothic (2001) | این تبعیدگاه کوچک برای خودش دنیایی‌ست...

 

ولی اگر Gothic اینقدر بازی خوبی‌ست، چرا به احتمال زیاد تا حالا اسمش را نشنیده‌اید؟ Gothic اصولاً یکی از بازی‌های مستعد در فراری دادن مخاطب عادی‌ست. شخصیت اصلی اول بازی فوق‌العاده ضعیف است، طوری که ضعیف‌ترین دشمن بازی می‌تواند در عرض دو ثانیه دخلش را دربیاورد. تقریباً ده بیست ساعتی طول می‌کشد شما بتوانید به درجه‌ای برسید که نیاز نباشد قبل از هر مبارزه بازی را ذخیره کنید، چون امکان شکست خوردن در تک‌تک‌شان وجود دارد. ضمناً نقشه‌ی بازی راهنما و مانع ندارد و ممکن است همان اول سر و کارتان به جانورانی بیفتد که باید بعداً با آن‌ها بجنگید و ممکن است قدرتشان در آن لحظه‌ی خاص شما را از ادامه‌ی بازی دلسرد کند. درست است که بعداً قوی‌تر می‌شوید و همین موجودات وحشی را به راحتی آب خوردن می‌کشید، ولی کسی که تازه بازی را شروع کرده که این را نمی‌داند.

سختی و گیج‌کننده بودن اولیه‌ی بازی به کنار، Gothic کلاً کنترل عجیب‌وغریبی دارد. البته پس از مدتی به آن عادت می‌کنید، ولی فشار دادن A و D برای حمله کردن به جای کلیک روی موس در ابتدا کمی مضحک جلوه می‌کند. به طور کلی حرفم این است که Gothic در نگاه اول ممکن است توی ذوق مخاطب بزند. درست است که این مساله باعث شده از توجهی که لایقش است برخوردار نباشد، ولی تمام این مسائل فقط برای تاکید روی جنبه‌ی نقش‌آفرینی بازی هستند. در یک نقش‌آفرینی خوب باید بتوانی حس کنی “ضعیف” هستی و بعد “قوی” شدی. بیشتر بازی‌های نقش‌آفرینی اشتباهشان این است که دشمنانی را سر راهتان قرار می‌دهند که از لحاظ قدرت هم‌سطح شخصیت اصلی هستند. در این حالت نقش‌آفرینی معنای خودش را از دست می‌دهد.

 

GO3 - بررسی بازی Gothic (2001) | این تبعیدگاه کوچک برای خودش دنیایی‌ست...

 

به نظرم Gothic یکی بزرگ‌ترین دستاوردهای صنعت بازی‌ست و زمان خودش پروژه‌ی فوقالعاده بلندپروازانه‌ای بود، ولی این بلندپروازی نتیجه داد، خوبی‌اش این است که عظمت سری به همین یک بازی ختم نمی‌شود.
Gothic 2 جز در زمینه‌ی جو و داستان از هر لحاظ از Gothic بهتر است. بسته الحاقی Night of The Raven از هر لحاظ Gothic 2 را بهبود بخشید و Gothic 3 با وجود تمام اشکالاتش یکی از لذت‌بخش‌ترین تجربه‌هایی بود که در زندگی‌ام داشتم. ولی تقریباً مثل تمام آثار کالت (cult) دیگر، Gothic به درد همه نمی‌خورد. اگر می‌خواهید از این بازی لذت ببرید، باید حال و حوصله داشته باشید. اگر دیدید قبل از این که فرصت داشته باشید شمشیرتان را از غلاف دربیاورید دشمن دمار از روزگارتان درآورد، نباید بیخیال ادامه‌ی بازی بشوید. اگر دیدید انتخابات زیادی پیش رویتان است و شما هم اصلاً نمی‌دانید عواقب هرکدام چه می‌تواند باشد و بازی هم در این زمینه راهنماییتان نمی‌کند، نباید دلسرد شوید. Gothic مثل کسی می‌ماند که خودش هیچ تلاشی نمی‌کند با شما دوست شود، ولی اگر خودتان پا پیش بگذارید و رابطه‌ی اولیه را برقرار کنید و به خلق و خوی خاصش عادت کنید، دیگر نمی‌توانید از او جدا شوید.

 

۴.۳/۵ - (۹ امتیاز)
29 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. Blind assassine گفته:

    با توجه به علاقه تون به این مجموعه،بشدت پیشنهاد می‌کنم به مجموعه fear and hunger هم یه سری بزنید؛ژانر اصلی این سری نقش آفرینی هستش که دارای ویژگی هایی از ژانر روگ لایک و وحشت و بقا داره.
    تا حالا دو نسخه ازش منتشر شده و هر دوشون واقعا عالی هستن،اگه دنبال یه تجربه بقا محور تر میگردید،من قسمت اول رو پیشنهاد میدم،اگه دنبال یه تجربه روانشناختی تر میگردید من قسمت دوم(که با نام termina شناخته میشه)رو پیشنهاد میدم.

    پاسخ
  2. amir soprano گفته:

    منه بیچاره عاشق این سبک نقش آفرینی ام، ولی چون انگلیسی بلد نیستم نه میتونم نسخه فیزیکی ش رو بازی کنم (دی اند دی) و نه نسخه دیجیتالیش رو (اسکایریم و جنگ ستارگان جمهوری قدیم). ته تجربه نقش آفرینیم دارک سولزه.

    پاسخ
    • امیرعلی قبادی گفته:

      ای بابا زبان که مشکل اکثر ماست امیر. منم کلی سری پیچیده رو نتونستم به دلیل بلد نبودن کافی زبان بخونم.
      ته تهش خوندن کمیک های جف لمیر بوده برای من. اونم دست و پا شکسته. فک کنم لمیر کمیک هاشو برای بچه های ۵ ساله ی امریکایی مینوسه.البته این رو انکار نمیکنم که کمیک هاش فوق العاده زیبان.
      آقای اذسن به نظر شما بهترین راه برای یادگیریه زبان چیه؟ (البته به جز اموزشگاه زبان)

      پاسخ
      • amir soprano گفته:

        انقدر مشکل زبان جدی هست که براش ناراحت باشم؛ انقدر جدی نیست که برم براش زبان یاد بگیرم! من اراده ام صفره، صفر!!!!!!
        خوش باحالت، من همونم بلد نیستم. تو زبان انگلیسیت ضعیفه، من عملا تعطیلم!

        پاسخ
      • amir soprano گفته:

        تو که انقدر عاشقه نیل گیمنی، یه مختصر ریویو از یکی از داستان کوتاهاش تو پیج ادبیات نوشتم.

        پاسخ
      • فربد آذسن گفته:

        من خودم هیچ‌وقت آموزشگاه نرفتم. زبانو از فیلم دیدن و بازی کردن و وبگردی و… یاد گرفتم. مثلاً وقتی داشتم Fallout رو بازی می‌کردم، سر هر دیالوگی که نمی‌فهمیدم، Alt+Tab می‌زدم، دیشکنری رو باز می‌کردم و واژه‌ای رو که معنیش رو نمی‌دونستم سرچ می‌کردم تا بتونم از درخت دیالوگ گزینه‌ی موردنظرم رو انتخاب کنم. انگیزه‌م هم لزوماً زبان یاد گرفتن نبود، بلکه می‌خواستم داستان رو بفهمم. برای همین پیشنهاد من خوندن/دیدن/بازی کردن آثار انگلیسی‌ایه که خیلی دوست داری تجربه‌شون کنی و ترجمه‌/فارسی‌سازی‌شون هم موجود نیست.

        پاسخ
        • امیرعلی قبادی گفته:

          من چرا دیر دیدم این جوابتو.
          اخ. چه چیز مهمی هم گفته بودی.
          اره من خودمم دیگه از بعد از همین کامنتا بود که تصمیم گرفتم راه هایی به جز یاد گرفتن زبان از طریق اموزشگاه ها رو پیش بگیرم، شاید باورت نشه ولی حتی اسم اهنگا هم خیلی موثره توی یاد گرفتن زبان و اصطلاحاتش.
          و الان کارم به جایی رسیده که دارم ران الن مور واسه سوامپ ثینگ رو میخونم، به خودتم پیشنهادش میکنم حتما، رانش توی سال ۱۹۸۴ یا ۸۶ شروع میشه، از شماره ی ۲۰ تا شماره ی ۶۱.
          حتما بخون، خیلی قشنگه.
          و اره، یاد گرفتن زبان از نون شبم واجب تره، اتفاقا از فردا میخواستم کمیکای بیشتری رو دانلود کنم واسه خوندن به زبون اصلی، حتی اگه هیچی نفهمم ازشون، ولی لااقل چشمم به دو تا اصطلاح خورده. و اره، منم مثل خودت حتی یک ساعتم توی اموزشگاه زبان نبودم، چون هم خودم و هم خانواده اصلا اعتقادی به اموزشگاه نداریم!
          ولی یه تجربه ی شخصی، دیدن فیلم و سریال زیاد به من کمک نکرد واسه یاد گیری زبان، بیشتر همین کمیک کمک کننده بود.
          و یه مورد دیگه، ببخشیدم طولانی شد.
          اینم بگم که من الان نمیتونم با تسلط زیاد یه جمله رو به انگلیسی برگردونم، ولی اگه یه جمله ی انگلیسی بذاری جلوم، نهایتا دیدم سخته، میتونم با دو تا fastdic قشنگ مفهوم جملتو بفهمم، یعنی به قول یکی از دوستام مفهومی اون معنای جمله رو درک میکنم، و بعد هی واسه خودم باز تر و شفاف ترش میکنم تا بالاخره یه چیزی ازش بفهمم.

          پاسخ
    • فربد آذسن گفته:

      ببین تو راهی نداری. باید زبانه رو یاد بگیری، وگرنه از کلی تجربه‌ی خوب محروم می‌مونی. از نظرات قبلیت هم فهمیدم نوجوون هستی، بنابراین زمان زیادی در اختیار داری.

      پاسخ
      • nobody گفته:

        اسپم:
        یکی از فانتزی هام اینه که ۱۰۰ تا مترجم رو گروگان بگیرم، بعد مجبورشون کنم بشینن کتاب هایی که دوست دارم بخونم و ترجمه نشدن رو ترجمه کنند.

        پاسخ
        • فربد آذسن گفته:

          حالا که داریم از فانتزی حرف می‌زنیم، یکم بلندپروازتر باش و فانتزیت رو به یادگیری انگلیسی و خوندن هر کتابی که دلت می‌خواد تغییر بده.

          پاسخ
  3. Mehrab گفته:

    آقا یک دنیا ممنون :)) نمی‌دونم چرا، اما وقتی حتا مقاله رو نخوندم و صرفا عکسارو دیدم، بلافاصله کل سری رو دانلود کردم… و کاملا راضی‌ام :))
    به عنوان کسی که تنها تجربه ادونچر و رول‌پلیینگش سری knights of the old republic بوده، به شدت لول آپ سختی بود برام، با این‌حال بعد از دو ساعت کاملا عاشقش شدم.
    از نظر وسعت و جزییات تا حدی نسبت به kotorئی که یکی-دو سال بعد منتشر میشه ضعیفتره، اما همونطور که خودتون گفتید قدرت بازی توی همین دید مینیمالشه و کلا فکر نکنم به جز دارک سولز و حداقل تو ساعات اولیه هیچ گیمی بتونه تا این حد اعتماد به نفس مخاطب رو خرد کنه(بالخص برای منی که حساسم رو داشتن آیتم‌ها و سلاخی همه)
    مضاف براینکه بازی یک سری باگ داره که امیدوارم محدود به بازی اول باشه(بالخص این مورد که حلقه های Strength و Dexterity هروقت آف بشن تاثیرشون میمونه، عملا بعد از فهمیدن این قضیه نصف لذت بازی از بین رفت)

    و خب متاسفانه توی وقت بدی بازی رو شروع کردم، به شدت جذب دنیا و کانسپتش شدم و روی هم رفته، برای هر ۵ تا گیم(که گویا پیوسته‌ان) شاید چیزی حدود ۲ ماه وقت نیاز داشته باشم که بتونم با حوصله پرونده شون رو ببندم.

    پ.ن: تو همین سبک و سیاق، و با توجه به اینکه کلا گیمر نیستم و هر از چند گاهی یه سری رو دنبال میکنم، فرانچایز یا گیم دیگه‌ای هست که بتونید پیشنهاد بدید؟

    پاسخ
    • فربد آذسن گفته:

      خوشحالم تونستم با این مطلب یه نفرو ترغیب کنم بره بازی رو تجربه کنه. :)))

      آره، بازی یه سری باگ داره. گوتیک ۳ به خاطر باگ‌های زیادش معروف بود. ولی فکر کنم الان همه‌ی بازی‌ها کامل پچ شده باشن. کامیونیتی گوتیک خیلی قویه.

      اگه گوتیک رو بازی کردی، بعدش می‌تونی بری سراغ سه‌گانه‌ی Risen و Elex، فرنچایزهای دیگه‌ی شرکت سازنده.

      کلاً اگه با گوتیک حال کردی، سری Drakensang و Realms of Arkania رو هم مدنظر داشته باش. نقش‌آفرینی آلمانین.

      پاسخ
      • Mehrab گفته:

        کمال‌گرایی آلمانی‌ها توی گیم هم کاملا صدق می‌کنه :)) و کلا حس می‌کنم همون بلایی که سر kotor 2 اومد، سر گاتیک ۱(و گویا ۳) هم اومده، کمبود زمان داشتن(که حقیقتا طبیعیه با توجه به وسعت بازی)
        تاثیراتش که توی kotor وحشتناک بود و توی گاتیک هم یک سری نشانه(مثل npc هایی که بلااستفاده رها شدن) و گاف(تعداد اشتباه جادوگرهای سازنده‌ی حفاظ :دی) وجود داره، اما خب با این‌حال هرجفت‌شون جزو تجربه‌های واجب محسوب میشن…

        و خب الدر اسکرولز چی؟ بالخص سومی که تا حد زیادی جالب به نظر میاد :))

        پ.ن: در جواب دوست دیگه‌مون، حقیقتا نمی‌دونم اگه آماده‌ام برای اون حجم از ریسک :)) حس می‌کنم به شدت دوره از سلیقه‌ام، اما خب حتما تستش می‌کنم.

        پاسخ
        • فربد آذسن گفته:

          جسارتاً اگه منظورت German Idealismه، اون ترجمه‌ش نمی‌شه کمال‌گرایی. Idealism اینجا معنیش می‌شه ایده‌گرایی یا ذهن‌گرایی یا چیزی شبیه به اون (idea-ism). ترجیحاً بهتره همون ایدئالیسم رو براش به کار برد. اینجا بیشتر توضیح داده:

          The word “idealism” has multiple meanings. The philosophical meaning of idealism is that the properties we discover in objects depend on the way that those objects appear to us, as perceiving subjects. These properties only belong to the perceived appearance of the objects, and not something they possess “in themselves”. The notion of a “thing in itself” should be understood here as an option of a set of functions for an operating mind, such that we consider something that appears without respect to the specific manner in which it appears. The term “idea-ism” is closer to this intended meaning than the common notion of idealism. The question of what properties a thing might have “independently of the mind” is thus unknowable and a moot point, within the idealist tradition.

          و آره، گوتیک ۳ به خاطر کمبود زمان و فشار ناشر به فنا رفت.

          الدر اسکرولز یه خورده فازش با گوتیک فرق داره. برخلاف گوتیک که فازش مینی‌مالیستیه، الدر اسکرولز فازش ماکسیمالیستی و شخمی-حماسیه. به نظرم از لحاظ ظاهری به هم شباهت دارن، ولی روحشون زمین تا آسمون با هم فرق داره. یکی از دلایل جذابیت گوتیک برای من اینه که روح اروپایی رو توی تک‌تک اجزاش (از مناظر گرفته تا گیم‌پلی) حس می‌کنی، ولی روح الدر اسکرولز آمریکاییه. با این وجود، الدر اسکرولز ۳ از باقی الدر اسکرولزها روحش به گوتیک نزدیک‌تره.

          فال‌اوت رو هم حتماً تستش کن. در حدی خوب هست که هر سلیقه‌ای رو راضی نگه داره.

          پاسخ
          • Mehrab گفته:

            نه بیشتر منظورم اون سمت بی‌نقص و پرفکت‌شونه، پیرانا بایتز برای مثال گویا تمامی کارهاش هر چند کم، ولی قوی‌ان… اما خب ممنون بابت ذکر اون قضیه :))

            و خب ممنون بابت راهنمایی، احتمالا سومی رو تست کنم و فال‌اوت رو هم چشم :))

  4. sajad گفته:

    سلام من زبان خارجه رو بلد نیستم و نمیدونم که باید در بازی چه کار کنم اما من الان تمامی هیولا ها و حیوانات وحشی رو کشتم البته بجز اونا که پشت دروازه ها هستند من نمیدونم چطور باید لباس بگیرم و هنوز همون لباس اولی رو دارم لطفا به من بگید چیکار کنم و کجا برم تا لباس بگیرم متشکرم

    پاسخ
    • فربد آذسن گفته:

      سلام. بازی کردن بازی‌های نقش‌آفرینی مثل گوتیک بدون بلد بودن زبان خیلی تجربه‌ی ناخوشایندیه. اصلاً بعید می‌دونم ممکن باشه.

      همون اول به شما لباس نمی‌دن. اول باید با نگهبان دم در Old Camp صحبت کنی و اون هم ماموریت می‌ده برای پیدا کردن یه لیست توی معدن سنگ‌آهن. من یادم میاد توی معدن سنگ‌آهن همون لباس اول بازی تن شخصیتم بود.

      به نظرم اگه انگلیسی بلد نیستی بی‌خیال بازی شو.

      پاسخ
      • sajad گفته:

        من یک ماهه دارم بازی میکنم الان میرم دم در معدن درش بستست چه گلی ب سر بگیرم یعنی از اول بازی کنم اشکال نداره از اول بازی میکنم خوب بعد چیکار کنم؟

        پاسخ
          • فربد آذسن گفته:

            با انگلیسی سطح دبیرستان و با استفاده از دیکشنری می‌تونی متوجه بشی چی نوشته. ببین، اگه کلاً انگلیسی بلد نیستی، به نظرم بی‌خیال بازی شو. من نمی‌تونم تصور کنم یه نفر چطور می‌تونه گوتیک رو بدون متوجه شدن دیالوگ‌ها و توضیحات آیتم‌ها و… بازی کنه. سبک RPG (تازه اونم CRPG) یه سبک به‌شدت متن‌محوره،

            منم نمی‌تونم زیاد کمکت کنم، چون نمی‌دونم داری چجوری بازی می‌کنی و چه کاراییو انجام دادی/ندادی و کجاها رفتی/نرفتی. گوتیک یه بازی خطی نیست.

          • فربد آذسن گفته:

            شرکت سازنده‌ی گوتیک بعداً یه سری دیگه ساخت به اسم Risen. شماره‌ی اول سری از گوتیک آسون‌تره، ولی با این حال بازم به زبان انگلیسی احتیاج داری.

            کلاً هر بازی‌ای مثل گوتیک نقش‌آفرینیه و سبک نقش‌آفرینی هم به زبان خوب احتیاج داره.

          • sajad گفته:

            این اواخر چون چیزی نمونده بود ک بگشم اومدم ی جادوگر از شهر اصلی رو کشتم + یارو فرماندهه ک ی تیرانداز طلایی داشت+یارو ک شمشیر دراز داشت پیش گومز بود خخخخ چند وقت پیش هم به یارو کرما تبدیل شدم از در بزرگ چوبی هم رد شدم بعد رفتم ی شمشیر ک بالاش تیغ داره رو گرفتم اما نمیشه گرفتش اه