360 F 50566968 BVkLrXetCviNLA1Lqz5FvgRfh84kMWbN - Sadistic

نسخه‌ی فارسی:

 

قلب تو از سینه دَرَم، خون تو از سینه جَهَد             خون تو بر صورت من پاشَد و این کینه رَهَد

گوش تو از جـا بِکَـــنَم، بَـر دَر آن داد زنـــم               تا که دلت سوزد و پس گوش تو بر باد زنـم

خـنـجــر خود تیز کُنَم، مو به تَنَت مـور کــند             خــنجـر مـن دیده‌ی تو دَرشِـکَنَد، کــور کـــنـد

حَنجَره‌ات مــن بِدَرَم، خِـرخِـره‌ات من بِجَـــوَم            جـمجـمه‌ات دَرشِکَنم، خــنده کـنم شـاد شــوم

دَست تو من قطع کنم، چکش من همان شَوَد         میخ بر آن سَر بزنم، مغز تو چون عیان شود

بَر بَر آن خـیره شَوَم، دیده‌ی من شـیده شود           بـاز شــود، دیـده شـود، بلـکه پَـسَـندیده شود

باز شــد و دیده شـد، نـیـک پَـسَــندیده شـد           صَـرف شـد و بَـلـع شـد، باقـی قَرَنـطـینه شـد

ناله و نفـریـن کنی، قاطِــر کیـن زیـن کـنی             نوبت من چون رِسَد، ضَجـه چو مسـکین کنی

گویی که من مُفــلِســم، چـاره نـدارم ز کار             چون که به آتـش کِشَمت، بانگ زنم خـنـده‌وار

مُفلِس و بیچـاره تویی ای هَدَف نفـرت من             چــاق کــند خـفـت تو لــذت من فـطـرت مـــن

آتـش خَشمـم ببین، حس کن و در آن بسـوز          لایق مَرگی بِمیــــر! گر نَرِسَد شــب بــه روز

 


نسخه‌ی انگلیسی:

I rip your heart out, you blood jumps out of your chest

Your blood spatters all over my face, what a joy! I feel my best

 

I cut off your ears with my bare hands, I holler inside them

Weep when I throw them in the wind, may no one ever find them

 

I blind you with my brandish steel, it’s frightening, just like Fenrir’s claw

Frightened you are you poor devil! I was the last thing you ever saw!

 

I tear your neck apart with my teeth, I chew all the chunks I get

I press your skull hard till it cracks, you don’t feel too good about it I bet

 

I cut off your arm, it feels like a fine hammer when I hold it in my hand

I bring it down on the spike I hold on your head, your skull crushes and

 

Your brain appears in that bloody mess, I get delighted at its sight

Let us excavate this beauty, let us bring its secrets to light

 

The secrets were brought to light indeed, I lick my lips, I savor, I feed

I chew some, swallow, save the rest, you have satisfied a man in need

 

You scream your curses, you ride the hound of hatred for a while, that’s fine

When it’s my turn, you rue the moment your path was crossed with mine

 

You say that I’m pathetic, that I can’t be helped for ever and ever after

As I set you on fire on a huge pyre, I exclaim loudly with a mortifying laughter

 

You’re the one who looks pathetic and helpless O’ target of my abhorrence

Your misery is my amusement, that’s the reason behind all this violence

 

Now the fire that is my rage will burn you whole, wish you could see, it’s quite a sight

Serves your right to die you waste of human flesh, or a day shall never become this night

 

۵/۵ - (۱ امتیاز)
10 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. سدان گفته:

    تنک گاد بلاخره این شعرو گذاشتی رو سایتت :))‌ جزو بهترین شعراته. شدت احساسی که توش هست رو من تو کمتر شعری دیدم.

    پاسخ
    • فربد آذسن گفته:

      به‌هرحال بنا بر درخواست خود شما بود.

      من اون موقع که توی وبلاگ سابقم گذاشتمش اینجوری بودم که مردم فکر نکنن این یارو دیوونه‌ست. ولی حتی اونجا هم هرکی خونده بود کلی حال کرده بود. ظاهراً ما انسان‌ها سادیسم رو دوست داریم، حداقل وقتی در محیطی امن ابراز بشه.

      پاسخ
  2. Nobody گفته:

    من لال شدم از این حجم توانایی! تو شعری نوشتی که به دو زبان وزن داره. این فکر کنم آخرت تکنیک شاعری باشه.

    هر چند من نفهمیدم موضوع کلی شعر چی بود. بیشتر انگار هر بیت توصیف یه نوع شکنجه است. یعنی پوسته باحالی داره و از آرایه های ادبی خوب استفاده کرده، ولی عمق خاصی نداره. کاش بیشتر شعر فارسی بگی. اون یکی شعرت از انگلیسی به فارسی ترجمه شده.

    پاسخ
    • فربد آذسن گفته:

      البته وزن ورژن انگلیسیش بی‌نقص نیست.

      اگه بخوایم براش موضوع در نظر بگیریم، موضوعش هجو اشعار عاشقانه‌ی کلاسیک ایرانیه (مثلاً حافظ و مولوی). توی اون اشعار عشق به شکلی متعالی و در قالب آرایه‌های مختلف توی هر بیت ابراز می‌شه. ولی این شعر اون کارو در جهت مخالف انجام داده، یعنی نفرت. حاصل کار یه چیز ابزورد و گروتسک دراومده ولی آره، در کل. عمق معنایی خاصی نداره و قرار هم نبود داشته باشه.

      دوست دارم به فارسی شعر بگم، ولی هنوز به درک کاملی از وزن عروضی فارسی نرسیدم.

      پاسخ
  3. امیرعلی گفته:

    یکی از ویردترین چیزهایی بود که این چند وقت اخیر تجربه کردم.
    آقا خیلی خوب بود. فهمیدم علاوه بر نوشتن مقاله و ترجمه و نقد، یه دستی هم توی شعر و شاعری داری. دیگه توی چیا خوبی فربد جون؟ :))

    پاسخ
    • فربد آذسن گفته:

      آره دستی در شعر هم داریم. الان بخش شعرهای من هم درست کردم تا انگیزه‌ای باشه برای این‌که بیشتر شعر بگم و بذارم اینجا.

      من فقط چیزهایی رو که توشون خوبم به عرصه‌ی نمایش می‌ذارم. :))

      پاسخ