دربارهی فیلم The Texas Chainsaw Massacre
کارگردان: Tobe Hooper
مدت زمان: ۸۳ دقیقه
کشور: آمریکا
سال انتشار: ۱۹۷۴
بررسی فیلم The Texas Chainsaw Massacre
اگر کشتار با ارهبرقی در تگزاس فیلمی بود که در ایران ساخته می شد (مثلاً کشتار با ارهبرقی در [هر استانی در ایران که معادل تگزاس است]) میشد آن را با این ضربالمثل شگفتانگیز فارسی شروع کرد: «زن بلاست، ولی خدا هیچ خونهای رو بیبلا نذاره.»
در کشتار با ارهبرقی شاهد یکی از دیسفانکشنالترین خانوادههای بهتصویرکشیدهشده در سینمای وحشت آمریکایی هستیم، چون تنها زن خانواده اسکلت پوسیدهی مامانبزرگ است که روی مبلی در اتاق زیرشیروانی نشسته است، برای همین کسی نبوده تا جلوی بروز مردانگی سمی (Toxic Masculinity) پسرهای خانواده را بگیرد و حاصل کار یک پدربزرگ، پدر و دو برادر روانشاد است که محض تفریح آدمخواری میکنند. البته عقبافتادگی مفرط و اختلالات ژنتیکی حاصلشده از سالها زنای با محارم هم در به بار آمدن این فجاعت بیتاثیر نبوده، ولی حسی به من میگوید وجود یک مادری یا خواهری شاید این فضای مشمئزکننده را کمی تلطیف میکرد… یا شاید هم نه.
کشتار با ارهبرقی اسلشریست که پیام دارد. پیامش هم این است که اگر آمریکا به همین سرعت صنعتیسازی شود، کسانی که شغلشان قصابی است، شاید از روی بیکاری به ذبح انسان روی بیاورند. این حرفی که میزنم بذلهگویی نیست. در اصل در حوزهی آکادمی پیرامون این بحث شده که کشتار با ارهبرقی چطور نزول خانوادهی هستهای (Nuclear Family) را در فرهنگ آمریکا به تصویر میکشد. کارگردان فیلم توبی هوپر (Tobe Hooper) در این فیلم دینامیک خانوادهی هستهای را به شکلی زیرپوستی هجو کرده و کیم نیومن (Kim Newman) منتقد سینمایی نیز بهخوبی آن را توصیف کرده است.
در یکی از به یاد ماندنیترین صحنههای فیلم آخرین بازماندهی فیلم، سالی هاردستی (Sally Hardesty) را میبینیم که سر میز شام نشسته و چهار عضو خانوادهی سایر (Sawyer) نیز با حرکات و حرفهای شنیعشان او را زهرهترک میکنند. در راس میز پدربزرگ خانواده را میبینیم که قیافه و رنگ پوستش یادآور جسدی پوسیده است: او نمایندهی کهنالگوی پدرسالار است که دیگر دارد به زامبیای تبدیل میشود که نه میتواند راه برود، نه حرف بزند، نه درک کند. سمت چپ میز پدر خانواده نشسته، صاحب یک پمپ بنزین و احتمالاً عاقلترین عضو خانواده (البته در این زمینه رقیب سرسختی ندارد!). او نمایندهی مرد خرجدرآور است. جلوی او پسر گندهبک و عقبافتادهی خانواده (و البته یکی از نمادینترین شروران فیلمهای وحشت) لدرفیس (Leatherface) نشسته که ماسکی زنانه به چهره دارد و حرف زدن بلد نیست. او نمایندهی زن خانهدار بورژوا است. و سمت چپ، کنار پدر، اتواستاپزنی کمسنوسال و بهغایت کریپی داریم که دائماً بالا پایین میپرد، شیشکی میکشد و از شدت کندذهن بودن حتی روی اجزای صورتش کنترل درست ندارد. او نمایندهی نوجوان یاغی است.
بیننده از اینکه چنین صحنهی گروتسکی در قالب یک خانوادهی آمریکایی به او عرضه میشود، وحشت میکند، چون اگر بخواهیم روراست باشیم، بسیاری از خانوادهها، با اینکه درشان آدمخواری رواج ندارد، ولی به اندازهی خانوادهی سایر مشمئزکننده و آسیبزننده هستند. از میان تمام خانوادههایی که میشناسید، عبارت «کانون گرم خانواده» برازندهی چندتایشان است؟
یکی از دستاوردهای هوپر در ساختن فیلم این است که در انتقال صحنههای کریپی و به تصویر کشیدن آدمهای کریپی، به اندازهی صحنههای ترسناک و تنشزا (که ذاتشان از عنوان فیلم مشخص است: تعقیبوگریز قاتل و مقتول، با چاشنی ارهبرقی!) موفق بوده است. حالا منظور از کریپی (که متاسفانه معادل دقیقی در فارسی برایش سراغ ندارم) چیست؟ شما هم احتمالاً با شخصی برخورد داشتهاید که در ابتدا موجه و عادی به نظر میرسد، ولی بهتدریج با حرکات و رفتارش و حرفهای عجیبی که میزند، شما را معذب میکند، طوری که احساس میکنید یک جای کار میلنگد، اما طرف هیچگاه از خط قرمزها عبور نمیکند، برای همین نمیتوانید با او رک برخورد کنید، و فقط باید یکجورهایی با این حس معذب بودن رو به تشدید، و کسی که باعثش شده، کنار بیایید.
در صحنهی آغازین فیلم، شخصیت اتواستاپزن اشارهشده سوار ون قربانیان فیلم میشود و دائماً آنها را با حرفها و حرکات ناشایستش معذبتر میکند. جوانان نیز که در عمل انجامشده قرار گرفتهاند، چارهای ندارند جز اینکه با قیافهای منزجر و متعجب او را تماشا کنند. در نهایت، وقتی او چاقویی برمیدارد و دست یکی از جوانان را میبرد، او را از ون بیرون میکنند.
در صحنهای دیگر، آخرین بازماندهی گروه یعنی سالی، پس از فرار از دست لدرفیس و در حالیکه در مرز سکته قرار دارد، بیخبر از همهجا به پمپ بنزین پدر او پناه میآورد. در ابتدا شخصیت پدر به او آرامش خاطر الکی میدهد و قول میدهد که خطری تهدیدش نمیکند. اما بعد وانتش را میآورد، با طناب دست و پای دختر را میبندد و او را به خانهی پدریشان میبرد تا نقطهی اوج نمادین فیلم، یعنی صحنهی شام، آغاز شود. این صحنه از لحاظ انتقال حس کریپینس بسیار موثر است، چون بعد از یک تعقیبوگریز رعبآور به نظر میرسد دختر قرار است نفس راحتی بکشد و شاید به کمک ناجی جدیدش بتواند غول بیابانیای را که با ارهبرقی دنبالش افتاده شکست دهد، اما در اصل از چاله به چاه افتاده و حالا در چنگ هوشمندترین هیولای داستان افتاده است. جا دارد به زبان بدنی منزجرکنندهی شخصیت پدر نیز اشاره کنیم که دختر به خاطر شوکه بودن متوجه آن نمیشود، ولی برای مخاطب مثل روز روشن است که این بابا کاسهای زیر نیمکاسهاش است.
با اینکه کشتار با ارهبرقی فیلمی با بودجهی کم است، اما این کم بودن بودجه به کمک فیلم آمده است. فیلم از لحاظ بصری حس گرما را خیلی خوب انتقال میدهد، طوری که در بعضی صحنهها، خصوصاً صحنههای داخلی، تقریباً میتوانید بوی گند ماندگی و عرق را حس کنید. از قضا این حس گرما چیزی است که بازیگران فیلم بدجوری درگیرش بودند، چون طبق گفتهها و شنیدهها، دمای هوا در محل فیلمبرداری به ۴۳ درجهی سانتیگراد میرسید. تازه وارد شدن جراحات واقعی به بازیگران و عدم پیروی از اصول ایمنی به هنگام فیلمبرداری را نیز به این مشکلات اضافه کنید. به طور کلی بازیگران خیلی سر ساخت فیلم اذیت شدند و تا سالها از هوپر دلچرکین بودند.
متاسفانه با اینکه شروران کشتار با ارهبرقی بسیار جذاباند و گفتنی نیز راجع بهشان زیاد است، اما شخصیتهای جوان فیلم که قرار است قربانی شوند، از همان کلیشهی همیشگی حماقت بیش از حد و البته تکبعدی بودن پیروی میکنند از آن تیپ شخصیتهایی که کارهایشان باعث میشود بخواهید رو به صفحهی تلویزیون فریاد بزنید: «احمق، چرا تنهایی داری میری اونجا؟!» تنها کسی که از بینشان از شخصیتپردازی (یا به طور دقیقتر پرسونالیتی) برخوردار است، فرانکلین است، جوانکی ویلچرنشین که با بدخلقیهایش دائماً اعصاب همسفرانش را خطخطی میکند و از همان اول معلوم است سرنوشت شومی در انتظار اوست. البته اگر بخواهیم منصف باشیم، در زمان انتشار این فیلم این کلیشه تا این حد دستمالی نشده بود، ولی به هر حال چیزی از احمقانه بودن آن کم نمیشود.
جوردن پیترسون در یکی از سخنرانیهای ۴۰ دقیقهایش راجعبه مفهوم پلیدی صحبت میکند و در این زمینه به نتیجهی جالبی میرسد. در نظر او پلیدی نوعی حس زیباشناسانه است. انسانهای پلید از درد و رنج و غذاب موجودات زندهی دیگر برای خود زیبایی و لذت میآفرینند. شاید دلیل اصلی ترسناک به نظر رسیدن خانوادهی سایر، و البته اد گین (Ed Gein)، قاتل سریالیای که الهامبخششان بوده است، همین باشد. این افراد نماد پلیدی خالص هستند، چون کلی به خودشان زحمت میدهند و جانشان را به خطر میاندازند تا با انجام دادن کارهایی که انسانهای عادی شرمشان میآید به زبان بیاورند، به زندگیشان معنا ببخشند. پلیدی جزو معدود چیزهاییست که در برابر آن کاری نمیتوان کرد جز فرار کردن یا تسلیم شدن، برای همین فیلمی که این مفهوم را اینچنین ظرافتمندانه نمایش میدهد، فیلمیست که ارزش دیدن دارد. جای کشتار با ارهبرقی در تالار مشاهیر فیلمهای وحشت محفوظ است.
منتشریافته در:
سلام فربد جان میشه در مورد تیتراژ ابتداییش برام توضیح بدی چون اندازه یه مستند بود.
سلام.
تیتراژ ابتداییش نکتهی خاصی نداره. اولش یه متنی خونده میشه که هدفش اینه این تصور رو ایجاد کنه «کشتار با ارهبرقی در تگزاس» یه اتفاق واقعیه (ولی اینطور نیست). بعد یه صحنه از یه جسدی که بدجور تجزیه شده نشون داده میشه و در پسزمینه گزارشگر داره توضیح میده که این جسد رو پیدا کردن و اون کسی که اینجوری درستش کرده، احتمالاً هدفش ساختن یه اثر هنری بیمارگونه بوده.
افتتاحیهی فیلم کلاً هدفش اینه که توی ذهن مخاطب تعلیق و ترس از قاتلهای ناشناختهای ایجاد کنه که بعداً میبینیم.
ممنونم..پس اون آتش سوزی پالایشگاه نفت در مرز هوستون تگزاس ربطی به فیلم نداره درسته؟اونجا که با هولوکاست مقایسش میکنه گوینده
آهان. اون.
اول فیلم ما گویندهی رادیو رو میشنویم که داره دربارهی حوادث مختلف توی ایالت تگزاس گزارش ارائه میده. بعد از قضیهی آتشسوزی پالایشگاه نفت به خودکشی یه نفر اشاره میکنه. بعضیوقتها هم صدای موسیقی مورمورکنندهی فیلم صدای گزارشها رو برای چند ثانیه خفه میکنه.
این گزارشها قراره اتمسفر خفقانآور و ناامیدکنندهای ایجاد کنن که توش انگار هیچی تو دنیا روبراه نیست. خود اتفاقات ربطی به داستان فیلم ندارن، ولی در کل هدفشون اینه که یه جامعهی خراب و مشکلدار رو به تصویر بکشن که اون قاتلهای داخل فیلم محصول همین جامعهن.
فربد خیلی خیلی مشتاقم نقد فیلم جنگیر ۱۹۷۳ رو از تو بشنوم…از اون نقد های فوقالعاده ات ..مثلا اونجایی که فیلم از عراق شروع میشه مطمئنم یه عالمه فکت زیبا ازش برام میگی.
از قضا نقد نوشتم ازش و یکی از زیرتیترها دربارهی همون بخش عراقه.
https://azsan.ir/blog/the-exorcist-1973/
حیف که هیچوقت با فیلمهای ترسناک کنار نیومدم و نتونستم ببینمشون. الان هم همینطوره و دقیقاً هیچ فیلم ترسناکی ندیدم. (دقیقتر بخوام بگم، هیچ مدیای ترسناکی رو تجربه نکردم.)
ولی این فیلم خیلی فیلم پُر و پختهای بهنظر میرسه، اگه یهروز بر ترسم غلبه کردم این فیلمو باید ببینم.
و این نکته هم برام جالبه که ارهبرقی چه موتیف درست و قوی و تکراریایه توی فیلمای ترسناک، ولی کلیشهای نه. یعنی هر بار توی فیلمی صدای ارهبرقی میاد باید انتظار یه قسمت ترسناک یا حداقل Weirdای رو داشت، ولی لامصب کلیشهای نمیشه، اون ابهتی که از ارهبرقی ساختن ستودنیه.
و راستی، میشه یکم در مورد Ed Gein بگی؟ چون کسی که باعث شده همچین خونوادهی کریپیای ازش اسکی بره، باید خیلی خفن باشه لابد.
آره، و نکتهی جالب اینه که این فیلم ارهبرقی رو به موتیف بین آثار ترسناک تبدیل کرد.
اد گین یه نیمچهقاتل سریالی بود (میگم نیمچه چون فقط قتل ۲ نفر به دستش ثابت شده) که یه مادر فوقمذهبی و پدر الکلی داشت. بعد توی جوونی شروع میکنه به کندن قبر مردم و غارت جسدشون. اد گین با اعضا و اندام جسدها کلی آثار «هنری» درست کرد که میتونی اینجا عکسشون رو ببینی (البته شاید یکم حالبههمزن باشن):
https://onedio.co/content/24-utterly-disturbing-items-made-out-of-human-flesh-by-a-serial-killer-15616
همچنین اد گین مظنون به رابطهی جنسی داشتن با جسدها هم بود، ولی خودش این رو رد کرده، چون «زیادی بوی گند میدادن.»
اد گین ۲ نفر رو هم با اسلحه میکشه و سر قتل نفر دوم پلیس بهش مظنون میشه و توی خونهش یه عالمه چیزهای عجیبغریب پیدا میکنن که با جسد انسان ساخته شدن. بعد دستگیر میشه، میفرستنش آسایشگاه روانی و توی ۷۷ سالگی به مرگ طبیعی میمیره.
واو شه خفن.
هان مرسی بابت توضیحات شخیل، چقدر اون آثاری که گین تولید کرده چندشن پسر…
ببخشید اد گین کیه ؟
اد گین یه جسد دزد و قاتل بود که دوتا زن رو کشته بود، برای همین نمیشه بهش گفت «قاتل سریالی».
بیشتر بهخاطر آثار هنری و لوازمی که با اجزای بدن انسان ساخته بود شناخته میشه.
جا داره در اینجا تشکر کنم از اذ سن خیلی خوشم از نوشته های اینجا میاد
فقط یه چیزی که خیلی برام تعجب آور بود منظور از سالها زنای با محارم تو جریان این فیلم چیه؟
به نظر میرسه اون خانوادهای که توی فیلم میبینیم از اختلالات ژنتیکی رنج میبرن. برای همین بعید نیست حاصل تولید مثل بین اعضای نزدیک خانواده باشن.
سلام امیرعلی تازه هنوز ندیدی که اینقدر خوب نقد و بررسی میکنی …افرین
سلام، لطف داری
البته نقد که نبود، صرفاً مشاهده بود، اما مرسی.
امیرعلی میشه بپرسم چرا با فیلم های ترسناک کنار نیومدی؟آخه من شدیدا بیننده ژانر وحشت هستم ..چه چیزی باعث میشه که نبینی؟
علتش اینه که موقعی که بچه بودم و فیلم ترسناک میدیدم، حالم بد میشد و شبا خوابهای بدی میدیدم یا اصلا نمیتونستم بخوابم.
حالا چند سال پیش دوباره خواستم این موضوع رو تست کنم و دیدم همچنان دربرابر این چیزا آسیبپذیرم. یه جورایی روی ذهنم تأثیر میذارن و هرچقدرم میخوام بهشون فکر نکنم، نمیشه. بهعبارتی، وحشت برای من ساخته نشده.
امیدوارم به ترس غلبه کنی و باز برام از فیلمهای مورد علاقت بگی …
حالت چطوره
بچهها به نظرتون معادل تگزاس کدوم استان ایرانیه؟ نظر من روی خوزستانه.
پیام از این حرفا نزن که هیچ خوب نیست اونم تو وضعیت الان
بینام عزیز این گامنت بالا مال من نبود.
ببخشید اما فقط من و تو هستیم که معمولا اسم نمیزاریم
چرا اسم نذاشتی؟ من که میدونم کی هستی.
فربد
Massacre رو فک کنم اشتباه نوشتی.
اصلاح شد. ممنون که گفتی.
شخیل
اگه اشتباه نکنم ( اگه میکنم بهم بگو ) از دهه پنجاه میلادی به این ور این تریپ عنتلکت آمریکا دارن وای نابودی خانواده آمریکایی رو میزنن – سالینجر و باقی شرکا – تا الان درسته که ماهیت و کارکرد خانواده تغییر کرده و میکنه ولی فکر نمیکنم اوضاع اونا اینقدرا هم بد باشه.
تا نظر تو چه باشد ، شخیل .
نه درست میگی. همین الانش هم خیلیا دارن این حرفو میزنن.
اگه دقت کنی، برای قشر زیادی از مردم تشکیل خانواده دیگه به راحتی گذشته نیست. الان مثلاً یکی مثل من حتی اگه بخواد زن بگیره هم به خاطر شرایط اقتصادی نمیتونه. عواملی مثل افزایش جمعیت، وارد شدن زنها به بازار کار، در دسترس بودن سرگرمیهای مختلف برای پر کردن وقت (خصوصاً پورنوگرافی)، افزایش راحتی دستیابی به رابطهی جنسی خارج از چارچوب ازدواج و… باعث شده دیگه تشکیل خانواده دادن به اون معنای کلاسیکش برای خیلیا مقدور یا خواستنی نباشه.
توی مقاله هم ذکر کردم: اون چیزی که داره معناشو از دست میده خانوادهی هستیه، نه کلاً مفهوم خانواده.
حالا اینکه این چیز بدی باشه یا نه، بستگی به آدمش داره. مثلاً برای مردی که دوست داره دست یه زنو بگیره ببره خونهی خودش کلی بچهی قدم و نیمقد دنیا بیاره و بعد خرجشونو تنهایی دربیاره، قضیه به سادگی پنجاه سال پیش نیست.