تعریف: مغلطه جواب دادن بدی با بدی موقعی اتفاق میافتد که شخصی سعی کند بدیای را که در حق کسی کرده با این بهانه که او هم حاضر است آن بدی را در حق خودش بکند/آن بدی را در حق خودش کرده توجیه کند.
معادل انگلیسی: Two Wrongs Make A Right
الگوی منطقی:
شخص ۱ کار X را در حق شخص ۲ انجام داد.
بنابراین شخص ۲ حق دارد کار X را در حق شخص ۱ انجام دهد.
شخص ۱ معتقد است که شخص ۲ کار X را در حق شخص ۱ انجام خواهد داد.
بنابراین شخص ۱ حق دارد کار X را در حق شخص ۲ انجام دهد.
مثال ۱:
جیمی قبلاً ناهار تامی رو دزدیده بود.
بنابراین تامی حق داره امروز ناهار تامی رو بدزده.
توضیح: جیمی کار بدی کرد که ناهار تامی را دزدید، ولی نمیتوان استدلال کرد که اگر تامی ناهار جیمی را بدزدد، حق به حقدار میرسد. در این صورت، فقط دو کودک دزد روی دستمان میماند، بدون اینکه درک کنیم چرا دزدی بد است.
مثال ۲:
مثل اینکه پیشخدمت یادش رفت هزینهی بطری نوشیدنی رو توی صورتحساب ذکر کنه. بیایید بریم. به هر حال، اگه اون پول اضافی ازمون میگرفت، بعید میدونم برمیگشت تا حسابش رو باهامون صاف کنه.
توضیح: در این مثال استدلال از مثال قبلی مغلطهآمیزتر است، چون گوینده دارد دربارهی کاری که پیشخدمت ممکن بود انجام دهد گمانهزنی میکند. حتی اگر این گمانهزنی صحیح باشد، با انجام کار بد در جواب کار بد نمیتوان به خوبی رسید.
استثنا: میتوان دربارهی اینکه «مجازات عادلانه» یا «پیشگیری عادلانه» چیست، مفصلاً بحث کرد.
منابع:
مغلطهای رایج در اینترنت. منبع آکادمیک برای آن یافت نشد.
ترجمهای از:
انتشاریافته در:
مجلهی اینترنتی دیجیکالا
چرا حق گرفتن جان به دولت میدم؟ باید گفت که چرا حق گرفتن جان یک قاتل به خانواده مقتول میدم که درباره این مفصل توضیح دادم
شما آیا از حقوقدانان و افرادی که این قانون برنداشتند با سواد تری؟
شاید دلیلی دیدند که برش نداشتند
اینکه فکر میکنی افق دید بهتری داری نظر شخصی خودت هست پس به قانون گذار تحمیل نکن.
شما هنوز هم حرف منو رد نکردی و صرفا گفتی قابل اثبات و تموم شدنی نیست.و بیخیال جواب شدی.
سعی نکن از جانب مردم حرف بزنی وقتی تو شرایط اونها نیستی. در
کشور ما خانواده تنها دلگرمی واقعی برای خیلی هاست و وقتی یکی اونو نابود کنه اون خیلی ها هیچ چیز جایگزینی براش ندارن پس به مردم برچسب نزن.
این نگرانی تو فقط برای مجرمان وجود داره پس سعی کن از دید خانواده مقتول نگاه کنی
تصحیح :از جانب مردم حرف نزنی
اول از همه اگه بیگناهی هم سر آسان گرفتن کشته بشه هیچ جای توجیهی نداره.
دوم من نگفتم که کلا عفو بردارند چون خیلی اوقات مفید هست ولی نباید بیش از حد باشه.
این موضوع تاثیر معکوس هم درسته ولی باید دید که تو یک جامعه کدوم به اون یکی ارجحیت داره و سودش برای مردم بیشتره حالا اگه آمار رسمی روانشناس ها از جامعه ایران دادند که اثر معکوس رو بیشتر اعلام کرده خوشحال میشم به منم بگی چیزی که من تو جامعه میبینم سخت گیری بیشتر با مجرمان( بخصوص مجرمان اقتصادی) تأثیر بیشتری داره.
بعدش من تو اینجا صرفا نظر شخصی خودم درباره یه موضوع میگم لازم نیست حتما که در رشته حقوق تحصیل کرد تا نظر شخصی داد شما هم بجای پند اندرز استدلال های منو با دلیل رد کن.
همینطور توی مثالی که زدم شما زیادی ایده آل گرا هستی طبق چیزهایی که من دیدم اگه همچین موقعیتی پیش بیاد ( اگه درست یادم باشه خفاش شب یکی از اون قاتل ها بود) خانواده ها هیچ جوره راضی نمیشن که همچین قاتلی زنده باشه.قانون و حقوقدانان هم با اونها موافق هست و به اونها این اجازه قصاص رو داده.
بنده همه فن حریف نیستم یکایک ادعاهای جنابعالی را رد کنم (البته در ملغمه ی صحبتهاتان حرف راست هم پیدا میشود…
به کلیت بحث بازگردیم
میگویید بدی را باید با بدی پاسخ داد. بگذارید برای پیشبرد بحث این را بپذیریم؛ حال، چرا باید پاسخ قتل، قتل باشد؟ حبس ابد خودش بد هست…(وقتی من میگم حبس ابد(مثلاً ۳۰سال) به اندازه ی کافی بد هست و حتی باید کیفردادن و هرگونه برخورد با مجرم، انسانی تر شود؛ پاسخ شما چیست؟: نه تنها خیلی چیز بدیه (“و نباید هتل شه”!) بلکه باید حبس بعلاوه یک روزی شه که تازه عفو هم نشه زدش(!) و ازون بدتر خود متهم/محکوم راضیتره به اعدام شدنش!! از کدام جایگاه این حرف را میزنید؟ حق گرفتن جان انسان را چرا به دولت میدهید؟ آن قانونی هم که بیش از هزار سال، در این مملکت اجرا میشده، ریشه اش خونخواهی یک عشیره از عشیره ی دیگر عرب برای جلوگیری از جنگ بوده که بازمانده اش در حق قصاص یا بخشش خانواده ی مقتول (اولیای دم) را شاهد هستیم…(و آن قانون ملعون “بگذار در زندان بمیرد” (ابد بعلاوه ی یک رو در کشورهایی که هست، مخالفت برانگیخته…اونوقت شما…)، با فرض گرفتن تداوم روند قانون فقهیی که تاکنون حاکم بوده، تصویب نخواهد شد
حرفای من (که از افق بهتری که قانونگذار باید به سمتش حرکت کنه حرف میزنم) آرمانی نیست راجع به اینهمه مسئله ی حقوقی و تاکید بر ساده نپنداشتن آنها و چنگ نزدن به راه حل ازلی ابدی مفروض، و فعلاً خوشبختانه موهومی به نام نفع محاسبه پذیر جامعه ست. شمایی که محاسبه گرا بودن رو به حساب واقعگرا بودنتان زدید “ایده آل گرا” هستید. توصیه به فکر کردن و تحقیق کردن پند و اندرزه؟ بایدهم پیش از اینکه حکمی به این سنگینی رو بدیهی گرفت در جوانب مسئله غور کرد، تحقیق کرد، به نظرات مخالف رو بها داد … اینهمه بحث از جرم زدایی از جرایم سبک (که البته یه بحثی مثل پایان دادن به “جنگ مواد مخدر War on Drugs” کلی مخالف در اجتماع هم داره) سمت و سوش به نظر شما چیست؟ چرا به این نتیجه رسیده اند که این کار را کنیم بهتر است؟(خلاصه ی مثال پرتغال: ted.com/talks/johann_hari_everything_you_think_you_know_about_addiction_is_wrong)
قانون راجع به باید هاست. هنجاریست. پرونده ی خفاش شب را وقتی مثال میآورید، از آن حکمی که در آن، قاضی غلط یا درست حکمی داده است، چه نتیجه ای اجازه داریم بگیریم؟ حداقل به منطق روی آوریم دوست عزیز
مغلطه ی شما (که با آن شروع کرده و رهایش نمیکنید) بدیهی و مقدمه گرفتن پرونده ی حقوقی مفروض مسئله دار (مناقشه برانگیز) و حکم کلی “اونقدرا غلط نبودن جواب دادن بدی با بدی” دادن ست. این گزاره یه گزاره ی پیشینیه، قابل اثبات نیست و اگر تاکید بر اثباتش (استدلال جلوه دادن یا در بخشی از هر استدلال گنجاندن “جواب بدی، بدیست”) داشته باشید مباحثه، در خوش بینانه ترین حالت به جنگی مشابه جنگ (فلسفی) بین آتئیست ها و تئیست ها تبدیل میشود…
تازه کلی میشه بحث کرد که اصلاً این پرونده ی مفروض (پرونده ی قاتل زنجیره ای در حالت کلیش)، مثال مناسبیه؟ اصلاً همچین جرمی وجود داره (دادگاه بر اساس تعداد بیشتر فقرات قتل تصمیمش را عوض میکند؟قانون، “قتل زنجیره ای” را به رسمیت میشناسد؟ بهتر نبود از مثالی افراطی تر مثل جنایت علیه بشریت بحث میکردید؟ میتوانید ببینید که حتی این مثال را هم که بگیرید چقدر استدلالتان باز خواهد لنگید؟ میبینید که مثالی که انتخاب کردید و قاتل را بیمار پنداشتید، مجرم پنداری بیمار است؟ کاربرد استعاری بیمار وقتی به کار میرود که بخواهیم از درمانش سخن گوییم، نه قسی القلبانه کشتنش
اشتباه از من است که اینها را بدیهیات پنداشته بودم
دولت، خود عامل به بدیهاست؛ مردم این عاملیت را بدان تفویض کرده اند که خود را تطهیر کنند.
نمیشه گفت که این کار کاملا غلطه
مثلا ما یه قاتل زنجیره ای داریم که افراد زیادی بطور وحشتناک کشته مشهوده که این فرد از لحاظ روحی شرایط درستی نداره و بیماره
اما سیستم ترجیح میده بجای اینکه سر این افراد بیمار هزینه کنه اونها رو حذف کنه و این هزینه رو برای افراد سالم خرج کنه که بازدهی بیشتری داره.
نه، این طرز فکر مغلطهآمیزه. چون اگه بحث سر هزینه باشه، اعدام افراد هم هزینهبرداره. اتفاقاً اعدام شاید هزینهش بیشتر باشه، چون با حذف اون فرد از جامعه دیگه نمیشه ازش بهرهبرداری کرد و کل پولی که برای برگزاری دادگاهش، استخدام وکیل واسهش، زنده نگه داشتنش تا لحظهی اعدام و… صرف شده کاملاً حروم میشه. در حالیکه اگه زنده نگه داشته میشد، شاید میتونست به یه نیروی کار مفید تبدیل بشه؛ اگه نه برای جامعه، حداقل برای خود زندان.
این احتمال هم در نظر بگیرید که هزینه روانشناس و خورد و خوراک اون فرد حداقل تا زمان سلامت دوباره اون فرد به عهده سیستم هست و مسئله دیگه ای که پیش میاد اینه که احتمالا هزینه اون از دادگاه و مسائلی که گفتی بیشتره و حتی اگه به یه آدم معمولی هم تبدیل بشه و به کار در جامعه مشغول بشه در مجموع هزینه بیشتری داره از اینکه یه آدم معمولی تو اون کار قرار بدیم مگه اینکه اون کار به قول تو تو زندان باشه و هیچ مزیت و حقوقی برای هیچ فردی از جامعه نداشته باشه.
من درک میکنم تو ریشهی استدلالت به کجا برمیگرده. ولی همونطور که ناشناس گفت، این طرز فکر خطرناکیه. چون اگه ما بخوایم دیدگاه منفعتگرایانه داشته باشیم، در این صورت قشر زیادی از جامعه هستن که برای جامعه ضرر دارن. اونوقت باید اونا رو هم از بین ببریم. مثلاً الان اقتصاد ژاپن به خاطر قشر عظیمی از افراد سالخوردهی بازنشسته که دولت داره خرجشون رو میده تحت فشاره. آیا اینا رو هم باید از بین برد؟ یا مثلاً افراد ناتوان و معلول که قدرت کار ندارن.
اگه جوابت به این سوال «نه» هست، نشون میده که داری خودآگاهانه یا ناخودآگانه نفرت و انزجارت نسبت به قشر مجرم رو پشت استدلال منفعتگرایانه و مادیگرایانه پنهان میکنی.
خب اول باید بگم که کسی از قتل و قاتل زنجیره ای و… خوشش نمیاد و منم با این پیش فرض اون حرف زدم که کسی که چند مادر یا فرزن رو میکشه عملا تاثیرات اون قتل ها تا ابد این خانواده هارو عذاب میده پس برای برقراری عدالت باید تاوانی که میده تا آخر عمر همراهش باشه مگه اینکه جمله قبل رد بشه و خود خانواده ها راضی باشند. باید در نظر گرفت که بیماری های روانی هر چقدر تحت تأثیر محیط باشند ارثی نیست که بگیم دست خود قاتل نیست و برمیگرده به انتخاب های اشتباهی که قاتل تو مراحل مختلف زندگی داشته پس صرفا بخاطر اون قتل ها مجازات نمیشه و بیشتر برای اون انتخاب های اشتباه مجازات میشه. همچین مثالی
با این شرایط یا باید اعدامش کرد یا حبس ابد براش برید که چون جفتشون در واقع آنچنان فرقی ندارند و آینده و آرزو های اون فرد نابود میکنن (بخصوص تو شرایطی که برای این جور افراد زندان های وحشتناکی هم وجود داره و اگه اعدام بشه بهتر از اینه که یه عمر زجر بکشه) و شرط اول که برقراری عدالت هست انجام میشه، میتونن بین اون حرکت ها اونیو که بیشتر به سیستم سود میرسونه انتخاب کنن که اعدام بصرفه تره.
پس بحث من زیاد شامل حرف های ناشناس نمیشه چون اون مثال ها هیچ اشتباهی انجام ندادند که مجازات بشن.
دست سیستم ها در پرورش توجیه گران رویه های به اصطلاح قضایی خود پرتر از پر است، مدافع منافع سیستم نباشید لطفا؟ به جای این منطق ها به دنبال، یا لا اقل به فکر انسانی کردن شرایط زندان باشید. در ضمن مجازات حبس ابد، حتی در ایران قابلیت عفو خوردن دارد. در عالم واقعی بیگناهان بسیار در زندانها میپوسند، اگر کشته شوند هم فرصت عفوشان باقیست؟ قربانی کردن فرد در مسلخ این خدای ساختگی مشخصاً هگلی، یا توسل به خونخواهی برای حفظ سیستم، که همانا انتقام است خود درد است نه درمان
در یک کلام، بنده ارزش هایی که سیاست شما بر آن بنا شده را متوجه نمیشوم.
شما دارید مرتکب مغلطه ی دیگری می شوید و با این توضیحاتتان دارید ارزش انسان را با هزینه هایی که فی المجموع روی دست موجودیتی فرضی با نام دولت یا جامعه، برابر می گیرید. “بکشیدش، اینجوری ارزونتر تموم میشه”؟؟؟ اینگونه وسیله دانستن انسانها، از هر منظر اخلاقیئی شرّ است.
اگر منوال چنین است، دولت حق دارد سقط جنین را به خانواده های منتخبش تحمیل کند. مثلا جنین را در رحم مادران، اسکن کرده و بر اساس یک سری معیار پیش بینی و حکم کند که نیامدن این شخص به دنیا مفیدتر و به صرفه تر است!
چگونه توجیه پذیر است که چنین جایگاهی برای هر موجودیتی (دولت یا جز آن) قائل شد؟ لعنت به چنین محاسبه کردنی! و چرا این فرض را بدیهی گرفته اید؟ جا دارد بگویم این حقوق ابتداییئی که برای انسان قائل نیستید، یعنی حتی نمی گویید که مجرم از انسانیت ساقط شده و حق زنده ماندن ندارد، مجازاتش مرگ است (که همین استدلال هم مو را بر تن سیخ میکند) ، بلکه بر فایده کشتن تکیه می کنید(!)، در خوشبینانه ترین حالت نشان دهنده ناآگاهی شماست، که در همین حالت هم، هرگز نباید در چنین موضوعات حساسی ساده از آن گذشت؛ (یکّاره بریم معتادا و … رو هم اخته کنیم؟) لطفاً فکر کنید روی این نکات. اینکه فکرتان را بر زبان آوردید به خودی خود و اصلاً، حتی اگر از سر تفنن بوده باشد، بد نیست، ولی بد است بازاندیشی نکردن در فرضیاتی که منجر به تولید این دو سخن وحشتناکتان شده
ببین کسی که چندین نفر بکشه باعث شده که اون مقتولان هیچوقت دیگه از زندگی لذت نبرند همچین با این کار باعث شده مقتولان و خانواده اونها تا ابد عذاب بکشند پس باید اون هم تا ابد از لذت هایی که دیگران ازش محروم کرد محروم باشه همینطور باید بخاطر عذاب ابدی که به خانواده اون افراد تحمیل کرده، سختی بکشه که این سختی میتونه از راه اعدام باشه و میتونه از راه حبس ابد و کار کردن و سختی کشیدن در زندان باشه.در کل زندان باید برای سختی کشیدن باشه نه تفریح البته باید یه سری چیزها مثل خورد خوراک و خواب حداقلی که زندانی بهش نیاز داره داشته باشه و نباید شکنجه داشته باشد چون شکنجه روی فرد شکنجه گر هم تاثیرات خیلی بدی داره و تاثیرات اون خیلی بیشتر از تاثیرات اعدام روی فرد انجام دهنده هست.
باید بگم که افرادی که چند نفر رو میکشن مثل مثالی که زدم به بیش از یک بار حبس ابد محکوم میشن پس حداقل تا ۴۰،۵۰ سال رو در زندان و شرایط سخت هستند و عملا زندگی براشون تموم شده. اینطوری قاتل طعم سختی که برای دیگران آورده رو میچشه.
حالا چرا انقدر روی برابری سختی ها و عذاب ها من تاکید دارم ؟ چون معلوم نیست که بهشت و جهنم وجود داشته و نمی توان گفت که خدا خودش عدالت رو اون دنیا اجرا می کنه و باید تا حداکثر ممکن عدالت و برابری برای این جور افراد برقرار کرد.
این که عده ای بیگناه در زندان هستند نشون میده که سیستم مشکل داره و باید این مشکلات برطرف کرد و ربطی به حرف من نداره.
بقیه حرف هات هم حرف منو زیر سوال نمیبره.
اینم باید در نظر داشته باشی که بخاطر همین حرف ها و بهانه ها خیلی از مجرمان به سزای واقعی کارهاشون نمی رسند کما اینکه می شنویم طرف هزاران میلیارد دزدیده بعد به حبس خانگی محکوم شد اونم تو خونه ای که آرزوی خیلی از مردمه و با پول مردم خریده شده. یا میبینم طرف بعد دزدی از مردم عفو می خوره و بعد ۵ سال آزاد میشه و بازهم همون کارو ادامه میده در حالی که اگه عفو نمی کردند احتمال دزدی پایین تر میومد بخاطر اینکه هر چقدر سن بالا بره شرایط زندان سخت تر میشه و بعد آزاد شدن کمتر به دزدی روی میاره.
در ضمن اگه افراد بدونند که بعد قتل و جنایت کارشون تموم میشه کمتر به سمت قتل سوق پیدا میکنه چون اگه آینده بطور دقیق مشخص نباشه سعی میکنه اون کار انجام بده و کمتر به نتیجه اش فکر کنه و با خودش میگه « این همه آدم که بعد قتل زندگی کردن منم ممکنه بشم یکی از اونها». در کل حداقل فایده ای که داره اینه که احتمال قتل رو کاهش میده یا افراد رو از نتیجه کار میترسونه.
قانون جزا رو حقوقدان ها بوجود آورده اند تا از حقوق متهمین (و حتی محکومین) دفاع شود. اگر حتی یک بیگناه کمتر در نتیجه ی وضع نکردن (یا مهمتر از آن الغای) چنین قوانینی بیرحم سخت، گرفتار ظلم سیستماتیک نشود بهتر است، تا کلّاً مفرهایی چون عفو را به خیال اجرای عدالت بستن. مشکل از همان محاسبه گری شماست که احتمالاً در این زمینه هم بدان متوسل شوید و محاسبه کارانه بگویید “خب بگذار این سیستم ایده آل معدود قربانی هایی هم داشته باشد.” در زمین واقعی یک بیگناه را کشتن (یا به حبس بی دلیل یا هر کیفر اشتباهی محکوم ساختن،) هییییییییییچ توجیهی ندارد و قانونگذار باید احتمال خطاهای دستگاه قضا را در نظر بگیرد به جای برپاساختن نظامهای سفت و سخت تنبیهی که انسانها، و نه فرشتگان بی خطا آن را اجرا میکنند. یا در پی اینکه جامعه ی “ایده آل” اورولی باشید و انسانیت را بکلّی فدای سیستم کنید.
سختگیری در بسیاری موارد میتواند نتیجه ی معکوس دهد (محققان بین رشته ای، مثلاً در روانشناسی جنایی بیکار ننشسته باشند تا میدان را به کلّی گویانی چون شما واگذارند.) موضوعات پیچیده را ساده سازی نکنید و از اهل فن بیاموزید؛ و نیز عدالت قضایی را در معنیی جدای از انتقام بفهمید، والسلام
میشه گفت کل سیستم مجازات بر اساس این مغلطه اس. یاد a clockwork orange افتادم. فک کنم بهتر از هرفیلم و کتابی چرخه ی خشونت رو نشون داد. در آخر الکس و پلیسی که تنبیه اش کرد تفاوت چندانی باهم نداشتن ( البته نمیگم که مجازات نباید باشه) ولی خب حقیقته.
آره، ولی خب کسی که به این سیستم اعتقاد داره، بهسختی میشه مغلطهآمیز بودن طرز فکرشو بهش ثابت کرد.