مدت زمان سهگانهی اصلی جنگ ستارگان، یعنی اپیزود ۴، ۵ و ۶ رویهمرفته ۶ ساعت و ۲۸ دقیقه است. مدت زمان هر قسمت از سهگانه نیز تقریباً یکسان است. این سه فیلم وجه اشتراک دیگری هم دارند: مدت زمان حضور دارث ویدر، شرور اصلی مجموعه در هریک از آنها.
امیدی تازه: ۲ ساعت و ۵ دقیقه
امپراتوری ضربه میزند: ۲ ساعت و ۷ دقیقه
بازگشت جدای: ۲ ساعت و ۱۶ دقیقه
یعنی چند دقیقه بیشتر از ۲ ساعت.
نکتهی غافلگیرکننده اینجاست که مدت زمان حضور ویدر در این فیلمها بسیار کم است. در «امیدی تازه»، مدت حضور او ۸ دقیقه و ۶ ثانیه، در امپراتوری ضربه میزند، ۱۱ دقیقه و ۵۱ ثانیه و در «بازگشت جدای» ۱۳ دقیقه و ۴۴ ثانیه است.
دارث ویدر، یکی از نمادینترین شرورها یا حتی شخصیتهای تاریخ سینما، فقط ۳۳ دقیقه و ۴۱ ثانیه روی پردهی نقرهای خودنمایی کرد.
ویدر بهعنوان یک شخصیت چه ویژگیای دارد که در این مدت کوتاه به چنین جایگاه والایی دست پیدا کرده است؟ در این مقاله قصد دارم ردپای بصری ویدر را در سهگانهی اصلی بررسی کنم تا شاید جوابی قانعکننده برای این سوال پیدا کنم.
در اپیزود ۴ ویدر فقط در شش درصد فیلم حضور دارد. یکی از نکات قابلتوجه صحنههایی که او درشان حضور دارد، محو شدن او در پسزمینه است، چه از لحاظ بصری، چه از لحاظ روایی. در اپیزود ۴ ویدر بهعنوان زیردست گرند ماف تارکین (Grand Moff Tarkin) به تصویر کشیده میشود. برای همین در بخش زیادی از فیلم در پسزمینه یا گوشهی نما قرار دارد و گاهی نیز به نظر میرسد دوربین از تمرکز روی او اجتناب میکند.
حتی وقتی دوربین روی او متمرکز است، یونیفورم سیاهش لابلای سایههای محیط اطراف محو میشود و تفاوت قابلملاحظهای بین پسزمینه و پیشزمینه مشاهده نمیشود. نمیشود با اطمینان گفت موارد ذکرشده تا چه حد انتخابهایی روایی و موضوعی هستند و تا چه حد از محدودیتهای پروسهی فیلمبرداری ناشی شدهاند.
تمامی صحنههای اپیزود ۴ که ویدر درشان حضور دارد (به استثنای صحنهی اول) داخل دثاستار (Death Star) یا اطراف آن اتفاق میافتد. نقل است که گیلبرت تیلور (Gilbert Taylor)، فیلمبردار اپیزود ۴ از کار کردن روی این صحنهها شاکی بود، چون طراحی صحنهی سیاه و خاکستری جان بری (John Barry) مانع از نورپردازی هدفمند میشد. تیلور مجبور شد در صحنه شکافهایی ایجاد کند و رویشان لامپهای کوارتز کار بگذارد. هدف از این لامپها روشن کردن محیط به طور هموار و انعطافپذیرتر کردن فضا برای فیلمبرداری بود. این لامپها فضا را انعطافپذیرتر کردند، ولی از وضوح آن کاستند.
البته این حرف بدین معنا نیست که دارث ویدر در اپیزود ۴ خودی نشان نمیدهد. بههرحال مجموعهی عظیم جنگ ستارگان از طریق این فیلم به دنیا معرفی شد. از همان آغاز فیلم جنبهی بصری آن حسابی توی چشم است. محیط سفینهی یاغیان سفید است. یونیفورم استورمتروپرها سفید است. ناگهان از میان این همه سفیدی هیبت تهدیدآمیز و سرتاپا سیاه دارث ویدر وارد صحنه میشود. اما جنبهی نمادگرایانهی ویدر به همینجا ختم نمیشود.
در اپیزود ۵، وقتی ویدر برای اولین بار در صحنه حاضر میشود، نمای نمادینی از پشت کلاهخود او نشان داده میشود. قشنگی این نما در این نکته نهفته است که سیاهی را روی سیاهی انداخته است. با این حال، اروین کرشنر (Irvin Kershner)، کارگردان فیلم و پیتر شوشزتسکی (Peter Suschitzky)، فیلمبردار آن، با تکیه بر انعکاس و بافت و شکل راهی پیدا کردهاند تا در میان این دریای سیاهی، ویدر شاخصترین عنصر به نظر برسد. در طول فیلم، آنها به راههای زیادی تمسک میجویند تا ویدر را به شکل تجسمی کهنالگویی از پلیدی به مخاطب عرضه کنند و این ویژگی در اپیزودهای بعدی برجستهتر میشود.
در اپیزود ۴، کلاهخود ویدر کثیف، لکهدار و کهنه به نظر میرسد. احتمالاً هدف لوکاس این بوده که فیلمش حسوحالی ناتورالیستیک و مستندوار داشته باشد (چیزی که لوکاس و تیلور سرش با هم زیاد بحث میکردند) و ظاهر کلاهخود ویدر هم از همین تصمیم ناشی شده است.
اما در اپیزود ۵ کلاهخود ویدر صاف، صیقلی، تمیز و براق است، طوری که انعکاسهای سفید و قابلتوجهی روی آن دیده میشود و شکل و شمایل آن را به رخ میکشد.
کرشنر و شوشزتسکی ظاهراً درک کردهاند که هرچقدر جنبهی ناتورالیستیک ویدر کاهش یابد و ظاهرش تمیزتر به نظر برسد، قوهی دراماتیک او بیشتر خواهد شد. اگر دقت کرده باشید، نمادینترین نمادهای فرهنگی، آنهایی هستند که شکلوشمایل بنیادینشان بهراحتی قابلشناسایی باشد.
در اپیزود ۵ به کمک استفادهی ماهرانه از سیلوئت ویدر، ظاهر او جنبهای نمادین پیدا میکند. بهلطف چنین لحظههاییست که نقش ویدر بهعنوان شخصیتی در یک فیلم فراتر میرود و به نماد مفهومی بهمراتب عمیقتر و جهانیتر تبدیل میشود.
ایماژ دارث ویدر در اپیزود ۵ خلاقانهتر از دو فیلم دیگر است. سازندگان فیلم تمام تلاششان را به کار بردهاند تا در دوازده دقیقهی حضور او در فیلم او را موجودی باجذبه جلوه دهند. تصاویری که از ویدر در ذهن من ذخیره شده، همه نماهایی از این فیلم هستند.
در اپیزود ۶، ظاهر «صیقلی» ویدر در اپیزود ۵ تا حد زیادی حفظ و حتی بعضی از نماهای اپیزود ۵ نیز در آن تکرار شده است. با این وجود، نحوهی نماگیری از ویدر در این اپیزود به پای اپیزود قبلی نمیرسد. او معمولاً جلوی پسزمینه صاف به نظر میرسد و قاببندی و نورپردازی فیلم بهخوبی کار کرشنر در اپیزود قبلی نیست.
کرشنر آنقدر به کار خود ایمان داشت که از هیچکدام از سکانسها نمای مادر (Master Shot) نگرفت، برای همین لوکاس مجبور بود در اتاق تدوین صحنهها را همانگونه که کرشنر مدنظر داشت، کنار هم بچیند. طبق گفتهها و شنیدهها، برای همین بود که لوکاس ریچارد مارکواند (Richard Marquand) را برای کارگردانی اپیزود ۶ استخدام کرد، چون او انتخابی بیخطر بود. او کسی بود که میتوانست فیلم را در زمان تعیینشده و با بودجهی درنظرگرفتهشده به پایان برساند و نماهای متنوع در اختیار لوکاس قرار دهد تا در اتاق تدوین فیلم را آنطور که دلش میخواهد بسازد.
برای همین جنبههای نمادین ویدر که از سبک کارگردانی کرشنر ناشی شده بود، در اپیزود ۶ غایب بودند. اما نقطهی قوت اپیزود ۶ یکی از صحنههای پایانی مشهوریست که در آن صورت نقاب از صورت ویدر برداشته میشود. در این لحظه کهنالگو از اعماق آسمان به زمین نزول میکند. صورت واقعی پلیدی، در اصل صورت مردیست که از درون شکسته است، مردی که بیشتر از هر چیزی رقتانگیز به نظر میرسد. رقتانگیز بودنش، او را عمیقاً انسانی جلوه میدهد.
البته میراث ویدر فقط به جنبههای بصریاش محدود نمیشود. دیالوگهایش، کاستوم فوقالعادهاش، صدای به یاد ماندنی جیمز اِرل جونز (James Earl Jones) در مشهور شدن شخصیت نقشی موثر داشتند. حتی صدای نفس کشیدن ویدر نیز به نمادی در فرهنگ عامه تبدیل شده است.
اما سینما رسانهای بصری است و تمام این ویژگیها موقعی جواب میدهند که داخل تصویری مناسب جمع شده باشند. نکتهای اعجابانگیز ماجرا اینجاست که لوکاس و کرشنر در عرض چند دقیقه ویدر را به شخصیتی اسطورهای تبدیل کردند.
منبع: کانال یوتیوب Nerdwriter1
انتشاریافته در:
ویدر هم مثل سائورون تو ارباب حلقه ها کم دیده شد ولی حضورش در کل داستان احساس می شد
آره. هرچند به نظرم سائورون بیشتر با امپراتور پالپاتین قابلمقایسهت تا دارث ویدر. دارث ویدر بیشتر شبیه سارومان میمونه (دست راست شرور بزرگ).
والا ویدر بیشتر شبیه ویچ کینگ بود توی لورد آف درینگ
راست میگی. خصوصاً بعد از معرفی Inquisitorها این شباهت بیشتر میشه، چون کارکردشون شبیه نازگولهاست.
موقعی که داشتم این مقایسه رو میکردم، یکی دست راست بودن سارومان تو ذهنم بود، یکی هم اینکه یه زمانی شخصیت خوبی بود، ولی بعد تحت نفوذ شرور اصلی به پلیدی گرایش پیدا کرد.
چه افسرده کننده!
34 دقیقه 😪
به نظرم باید تاثیر موسیقی ای که وقتی دارت ویدر را نمایش میداد را هم در نظر گرفت ( که از موسیقی دریاچه قو بهره گرفته شده بود)
ولی استار وارز فقط سه گانه اولش قشنگ بود. سه گانه دومش کمی افت داشت. سه گانه سوم علنا شیردوش بود! کم آوردند، فلسفه سناتور پالپاتین (امپراتور) را به گند کشیدند.
پ. ن: البته این مورد در پدرخوانده هم دیده میشود. دقیق یادم نیست ولی دون ویتو کورلئونه هم خیلی کم حضور داشت. ولی کل ابهت فیلم برای دون ویتو کورلئونه بود ( و از دلایل شکست نسبی قسمت دو و سه اش)
راستش من خودم سهگانهی پیشدرآمد رو دوست داشتم (هرچند به ضعفهاش واقفم)، ولی از سهگانهی دیزنی خوشم نیومد.
در مورد پدرخوانده هم به نظرم مثال ویتو کورلئونه خیلی بهجا بود. اون هم از این لحاظ (حضور کم، ولی تاثیر بالا) با دارث ویدر قابلمقایسهست. ولی خب به نظرم بهزحمت میشه فیلم دوم رو شکست محسوب کرد. به نظرم آل پاچینو در نقش مایکل کورلئونه هم بهاندازهی ویتو خوب بود.
تنها دست آورد استار وارز دیزنی، نشان دادن عالم استار وارز با جذابیت بیشتر بود ( بگذریم در همین قسمت نهم آنقدر ریزه کاری های گرافیکی بی فایده داشت که مخاطب گیج میشد که به چی توجه کنه مثل اونجرز اند گیم)
در مورد پدرخوانده ۲ و ۳ :
اولا باید تعریف کنیم شکست در برابر چی؟
اگر این فیلم های زرد ایرانی و جدید هالیوودی را در نظر بگیرم، آنها شاهکار مطلق هستند، اما دربرابر پدرخوانده یک… لااقل من فکر نمیکنم حرف زیادی برای گفتن داشته باشد.
از طرفی دیگر آخر پدرخوانده یک دقیقا آخر رمان پدرخوانده است. یعنی داستان، تمام…
اما حدس میزنم داستان همیشگی فیلم های موفق هالیوودی رخ داده. یک فیلم موفق میشه کارگردان را مجبور میکنند که باز هم از آن بسازد.
حتی خود کاپولا گفت از ساخت دو و سه پشیمانم. همان یک کافی بود
نمیدانم شاید دون ویتو را تو یک نمیکشند دو و سه هم بهتر میشد ( آلپاچینو خیبی خوبه اما پدرخوانده یعنی دون ویتو کورلئونه و مارلون براندو)
البته از لحاظ سود آوری مجموعه پدرخوانده خیلی خوب عمل کرده است :
رمان = 72 هفته در صدر پرفروش ترین کتاب های نیویرک تایمز
فیلم اول = تقریبا ۴۰ برابر بودجه اش فروخته!!!
فیلم دوم و سوم = تقریبا دو برابر
متوجه منظورم شدید؟ دو و سه عالی بود اما رمان و فیلم اول انقد عالی تر بود که این دو به چشم نمیآیند و اگر بیایند یک شکست…
پ. ن ۱: البته بگم یک هم نسبت به رمان از لحاظ شخصیت پردازی و شرح کامل و غیره خیلی ضعیف تر است.
پ. ن ۲: آقای آذسن، فیلم تنت را دیده اید. نظرتان درباره اش چیست؟
به نظر خودم هالیوود دو تا ابرشاهکار داره
1. پدرخوانده یک : شاهکار کلاسیک
2. تنت :شاهکار مدرن
نمیدونستم کاپولا گفته که نباید پدرخواندهی ۲ رو میساخته. رفتم چک کردم دیده واقعاً همچین حرفی زده. راستش هنرمندها بهترین قاضی دربارهی کارشون نیستن. استدلالش این بود که پدرخوانده از اون داستانهای سریالی نبود. فقط باید ۱ش ساخته میشد. دیگه بقیهش طمع بود.
من با این حرف مواق نیستم. اول اینکه توی پدرخوانده ۲ به جوونیهای ویتو میپردازه که بخشی از رمان هستش و متریال اضافه نیست. دوماً شخصیت مایکل مشخصاً پتانسیل این رو داشت که بیشتر بهش پرداخت بشه و در واقع حتی پایان فیلم اول طوریه که انگار داره نوید یه دنباله رو میده. حالا درسته متریال جدیدیه، ولی چیز چرتی نیست که به قسمت قبلی ربطی نداشته باشه/چیزی بهش اضافه نکنه. سوماً به نظرم ایدهی یه خانوادهی مافیایی که قدرت توش به صورت نسلاندرنسل منتقل میشه و هر نسل جدید باید با چالشهای جدید روبرو بشه، موضوعیه که پتانسیل زیادی برای سریال شدن داره. خصوصاً اینکه فیلمهای پدرخوانده با تاریخ آمریکا گره خوردن و توی هر سه قسمت چالشهایی پیش خانوادهی کورلئونه قرار میگیره که یه جورایی به دورهی زمانیای که فیلم توش واقع شده مربوط میشه (مثل ظهور مواد مخدر به بازار تو فیلم ۱ یا فساد کلیسای کاتولیک تو فیلم ۳ که به یه حادثهی واقعی توی دههی هفتاد اشاره داره).
در کل من خوشحالم که پدرخوانده سهگانه بود و به داستان مایکل و ویتو تا این حد شاخوبرگ داده شد.
تنت رو هنوز ندیدم متاسفانه.
حالا که اینجوری نگاه میکنم… بله واقعا حق با شماست.
درباره متریال که گفتید:
اصلا هیچ کجای سه گانه متریال اضافه نداشت. چون تمامش توسط ماریو پوزو (نویسنده رمان) نوشته شده است. حتی کاپولا چند وقت پیش گفت پوزو خیلی چیز های دیگر نوشته که ما استفاده نکرده ایم (این را چند خط جلو تر بیشتر توضیح میدهم)
بعدش اصلا سری رمان پدر خوانده هم سه تا است (https://www.amazon.com/Mario-Godfather-Collection-Books-Sicilian/dp/B0747Q36RC) که دو تاش، ترجمه شده سومی را ندیدم. احتمالا داستان بر اساس آن ها بوده است.
فقط تا جایی که میدانم قتل فردو در رمان نیست.
از سوی دیگر گویا چندین نسخه دیگر برای فیلم است.
مثلا چند نسخه فقط برای ایتالیا ساخته شده که من نیافتمش ( داستان را دقیقا مثل رمان روایت میکند)
یا اینکه در ۲۰۲۰ نسخه باز تدوین شده ای از قسمت سوم منتشر شد (http://www.shotfilm.xyz/4111/دانلود-فیلم-the-godfather-coda-the-death-of-michael-corleone-1990/)
کاپولا گفته این همان چیزی است که من و پوزو میخواستیم.
ادامه چیزی که در چند خط بالا گفتم جلو تر میگویم : کاپولا ادامه داد که پارمورت میخواهد پدرخوانده ۴ را نیز بسازد ولی من آن را نمیسازم ( که در این صورت بازیگران نسخه های قبل از جمله پاچینو طبق ادعای خودشان نیز بازی نخواهند کرد) و پارمورت هم انگار به هیچ ورش نیست! گفته مهم نیست من میسازم حتی بدون گروه قبلی . و این یعنی چی؟ شیردوشی شدن پدرخوانده. امیدوارم نشه( این حتی از شیر دوشی شدن واچمن هم دردناک تره!)
ببخشید. این پیام به اشتباه رفته بود توی جفنگ. درش آوردم .
آره دربارهی رمانهای بعدی پدرخوانده و مشارکت پوزو توی خلق خطوط روایی فیلم میدونم. منتها من فکر کردم موضعت اینه که کلاً هرچیزی که بعد از رمان اول اومد اضافه بود و خود پوزو هم در این اشتباه سهیمه.
من که امیدوارم دیگه پدرخواندهی جدیدی ساخته نشه. الان دیگه واقعاً لازم نیست. چون دیگه عوامل اصلی نمیتونن توش دخیل باشن.
خیلی این بابا باحاله
من وقتی فیلم های سه گانه رو دیدم فکر کردم تو هر فیلم ۴۵ دقیقه حضور داره😃
انصاف نیست جمعا ۳۴ دقیقه تو سه گانه حضور داشته باشه
یکی از دلایلی که مقاله رو ترجمه کردم همین بود، چون خودم هم فکر میکردم حضورش توی سهگانه خیلی بیشتر از این باشه. دارث ویدر مثال قویای از شخصیتیه که حس حضور (Presence) قوی داره.
چرا ویدر از تارکین اطائت میکرد؟
به خاطر اینکه خواستهی امپراتور این بود که این دوتا با هم همکاری کنن. از طرف دیگه بین ویدر و تارکین یه جور حس احترام متقابل وجود داشت، چون جفتشون خیلی توی کاری که انجام میدادن خوب بودن.
البته توی Expanded Universe (مثلاً کمیک دارث ویدر چارلز سول که Canon هم هست) ویدر چندجا تارکین رو به چالش میکشه یا سرخود عمل میکنه، ولی در کل رابطهشون یه طوریه که ویدر میدونه دلیلی برای شاخوشونه کشیدن برای تارکین نداره و تارکین هم دلیلی برای اعمال قدرت روی ویدر نداره.
توی اپیزود ۶ هم این سیاهی در سیاهی وجود داره
همیشه برام سوال بود که چرا ویدر اینقدر محبوبه!
یعنی من خودمم همیشه از ویدر خوشم میاد و از اونجایی که زیاد کمیکاشو خوندم، خب طبیعتا بیشتر با ویدر آشنام، ولی این مقاله توی چند پاراگراف دلیل اینکه اینقدر دارث ویدر معروف و مشهوره رو خیلی خوب شرح میده.
نکتهی اصلی، مدت زمان حضورش توی فیلماست؛ یعنی همهش ۳۴ دقیقه. پس میشه اینطوری برداشت کرد که:
اگه شما تمام چیزایی که این مقاله میگه رو انجام بدی(به نحو احسن)، یعنی کاستوم خوب و گیرا و متفاوت داشته باشی، کاریزمای جذاب داشته باشی، صدای خفنی داشته باشی، جلوههای بصری مناسبی (اعم از نورپردازی و طراحی صحنه و دکور و این چیزا) داشته باشی، در نهایت نیم ساعت هم کافیه که تو به یکی از ماندگارترین برترین و بهترین و خفنترین و جذابترین آنتاگونیستهای سینما تبدیل بشی.
طوری که اگه بعد از گذشت چندین سال، از یکی بپرسن بهترین آنتاگونیست و شرور سینما کیه؟ اون فرد حتی اگه اسمه ویدر رو به زبونش نیاره، ولی حتما به یاد اون بیوفته و یکی از گزینههاش دارث ویدر باشه.
به نظرم یه مورد دیگه هم که خیلی مهمه (و بزرگترین نکتهای بود که از این مقاله دریافت کردم) اینه که شخصیت بهیادموندنی باید silhouette شاخصی هم داشته باشه. یعنی با یه نگاه به طرح کلی و سیاهسفید از نیمرخش بتونی تشخیص بدی کیه. من دقت کردم دیدم تمام شرورهای شاخص بصری از این ویژگی برخوردارن. یعنی بدون کشیدن جزئیات و استفاده از رنگامیزی، با یه طرح ساده میتونی روی کاغذ نشونشون بدی.
میشه بگین شاگرد ویدر چه کسی بوده تست؟
شاگرد ویدر Starkiller یا Galen Marek هست که دو بازی Star Wars The Force Unleashed 1 & 2 بهش اختصاص دارن.
به ویدر خیانت کرد درسته؟
درسته.
تا جایی که من میدونم ویدر ۱۳تا شاگرد داشته(دقیق یادم نیست)
معروف تریناشونم استارکیلر و لومیا بودن که استارکیلر خیانت کرد(البته حق داشت). ویدر لومیا رو فرستاد کوریبن تا اموزشاشو کامل کنه و وقتی خبر مرگ ویدر و سیدیوس رو شنید برگشت که انتقام بگیره که تا حدودی هم موفق بود ولی در اخر توسط لوک و ماراجید شکست خورد و کشته شد(یه جورایی خودکشی کرد)
فکر میکنم اون اوایل مقاله تو نوشتن زمان ها اشتباهی پیش اومده .
همهی زمانها رو تبدیل به رقم کردم.