مشخصات کمیک Sam & Max: Surfin’ the Highway
سال انتشار: ۱۹۹۵
نویسنده: Steve Purcell
سبک: طنز
خلاصه داستان
سم، یک کارآگاه خصوصی آنتروپومورفیک و مکس، دستیار باوفا و شبهخرگوشش که دوست دارد یک “لاگومورف” خطاب شود، در راه مبارزه با جرم و جنایت از عجیبترین مکانها و موقیعتها سر در میآورند…
بررسی کمیک Sam & Max: Surfin’ the Highway
بعضی از آثار هستند که طرفدارشان میشوید و سپس شروع میکنید به مقایسه کردنشان و توضیح دادن این که چرا از آثار مشابه بهتر هستند و چه اثر مهمی به جا گذاشتند. بهعبارتی آنها را جدی میگیرید؛ بعضی از آثار هم هستند که بدون جنجال یا تعصب خاصی دوستشان دارید و بدون نیاز به دفاع کردن از داستان و شخصیتپردازیشان و آنالیز پیامی که قرار است به مخاطب منتقل کنند، از آنها به نیکی یاد میکنید؛ چون خودشان ذات ریلکسی دارند. یکی از این آثار Sam & Max است، مجموعهای که حتی استیو پرسل، سازندهی سری هم در سال ۲۰۰۷ از میزان محبوبیتش اظهار تعجب کرد؛ خصوصاً با توجه به این که سم و مکس در مقایسه با آثار پرطرفدار دیگر فرنچایز بسیار محدودی دارد و تا آن سال فقط از یک انیمیشن تلویزیونی ده دقیقهای که بعد از دو سیزن (۲۴ قسمت) کنسل شد، دوتا بازی ماجراجویی و یک کمیک ۱۵۴ صفحهای تشکیل شده بود. ولی خوشبختانه Sam & Max نمونهی بارز دیگری از اصل «کیفیت بهتر از کمیت» است که بسیاری از داستانپردازها و علیالخصوص کمیکنویسها به آن توجه نمیکنند و فکر میکنند بزرگتر یعنی بهتر، در حالی که کاملاً برعکس است. چیزی که ما در این دنیا کم نداریم داستان و دنیا و شخصیت خیالیست؛ پس چه بهتر اینکه آدم کمی برای چیزی که خلق میکند احترام قائل باشد و الکی با کش دادنش ارزش آن را پایین نیاورد. یکی از دلایلی که خیلی با کمیکهای سوپرهیرویی میانهی خوبی ندارم، قوسهای داستانی بیشمار و ریبوتشدنهای خجالتآور و کلاً ذات بیدر پیکر و تجاریشان است. کیفیت بهواقع از کمیت بهتر است و من هم سم و مکس را به خاطر رعایت همین اصل دوست دارم.
خوبی این فرنچایز محدود ولی قوی این است که میتوانم هر چیزی را که اسم سم و مکس روی آن درج شده پیشنهاد دهم و نیازی نیست تذکر دهم که سریالش را نبین یا بیخیال فلان بازیاش بشو، چون همهیشان به نوبهی خود خوب هستند، ولی با توجه به این که خانهی اصلی Sam & Max کمیک بود، بهتر است ما هم روی جولان در بزرگراه (Surfin’ the Highway) تمرکز کنیم. جولان در بزرگراه مجموعهایست متشکل از داستانهای کوتاه سم و مکس که استیو پرسل از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۵به صورت پراکنده نوشت و نقاشی کرد. میتوان گفت هدف اصلی پرسل از ساختن سم و مکس هجو کردن باورها و فرهنگ عامهی آمریکا بود و از این لحاظ میتوان با انیمیشن خانوادهی سیمپسونها مقایسهاش کرد؛ منتها با این تفاوت که سیمپسونها لحن انتقادی داشت و در کل میخواست در کنار طنز و شوخی حرفی هم بزند و از منطقی خاص پیروی میکرد، ولی سم و مکس هجو خالص است و انتقاد و پیام اخلاقی و منطق چندان با حال و هوای بیخیال آن سازگار نیست. در واقع میتوان گفت سم و مکس مخلوطی پنجاهپنجاه از کارتونهای بچگانه (بچگانه را اینجا به معنای منفی به کار نمیبرم) مثل والاس و گرومیت و کارتونهای بزرگسالپسند مثل سیمپسونهاست و تقریباً اثری (ظاهراً) بچهگانهست که بیشتر به درد بزرگسالها میخورد؛ البته نه به خاطر محتوای زننده، بیشتر به خاطر این که احتمالاً بچهها متوجه بیشتر شوخیها و اشارات تاریخی و فرهنگی فراوان سری نمیشوند.
Sam & Max طنز خاصی دارد که به شخصه نمیتوانم با هیچکدام از آثار طنز دیگری که میشناسم به طور دقیق مقایسهاش کنم. بهعنوان مثال در یکی از قسمتهای کمیک که تئوری توطئهی مربوط به ساخته شدن اهرام ثلاثه توسط آدم فضاییها هجو میشود، سم و مکس از طریق سفر در زمان به مصر باستان سفر میکنند و میبینند آدمفضاییها مصریان را به اسارت گرفتهاند و دارند مجبورشان میکنند اهرام ثلاثه را بسازند. سپس مکس حواس رهبر آدمفضاییها را پرت میکند، سم از پشت چشمهای او را میگیرد، مکس شلوارش را پایین میکشد، آدم فضایی عصبانی میشود و تفنگش را درمیآورد، سم با یک اردنگی او را به هوا میفرستد، تفنگش را میگیرد و با تفنگ بقیهی آدم فضاییها را تهدید میکند که به سیارههایشان برگردند. آنها هم با توجه به این که تحقیر شدهاند اطاعت میکنند و بعد در پنل آخر نشان داده میشود که سم و مکس در حال پیادهروی در زمان خودشان هستند و و سم میگوید: «سفر خیلی خوبی بود مکس. منتها احساس میکنم مسیر تاریخو یه جورایی عوض کردیم.» و بعد کنارشان پوستری تبلیغاتی برای سفر به مصر به دیوار زده شده که روی آن عکس مجسمهی ابوالهول درج شده، با این تفاوت که به جای ابوالهل صورت مکس روی آن نقش بسته است.
باقی داستانها هم به مسخرگی همینی هستند که مثال زدم؛ شاید حتی بیشتر از این، ولی این مسخرگی طوری در کمیک پیاده شده که آدم را سرحال میکند. کلاً دیالوگهای سم و مکس و نحوهی پیشرفت ماجراهایی که درگیرش میشوند خیلی بیربط و رندوم است و هرچهقدر بیربط بودن و رندوم بودن در آٍثار دیگر همیشه توی ذوقم میزدند، در سم و مکس من را به وجد میآورند. این اجرای درست را صددرصد مدیون مهارت نویسندگی و طراحی پرسل هستیم، اجرایی که آنقدر قوی هست که طنز و استیل بصری خاص سری از همن اولین کمیک پایهریزی شد و هیچوقت تغییر نکرد.
«Sam & Max» همونطور که از نامش پیداست، روی شخصیت سم و مکس متکیست؛ طوری که حتی تلاش برای طراحی شخصیت مکمل برجستهای هم نشده است. کمیک کلاً راجع به سم و مکس و تعامل این دوتا با هم و با درجهای بهمراتب کمتر، شخصیتهای سیاهیلشکر دیگر است. این نه تنها چیز بدی نیست، بلکه به پرسل فرصت داده روی این دو شخصیت کار کند و فویلی محشر ازشان بسازد.[su_pullquote]سم و مکس هم مثل لورل و هاردی از آن دسته زوجهایی هستند که اصلاً نمیتوان جدا از هم تصورشان کرد و فقط پنلهای معدودی در کمیک هستند که یکی از این دو داخلش باشد، ولی دیگری نه.[/su_pullquote]
سم سگ انساننمایی متشخص و منطقیست (حداقل در مقایسه با مکس) که ویژگی شاخصش استفاده از جملات و تشبیهات پیچیده و طولانیست و مکس موجودی خرگوش مانند است (خودش دوست ندارد او را خرگوش صدا کنند) که روانی کاملاً پاک دارد و به قول خود پرسل قرار است نمایندهی قسمت اید (id) روان انسان باشد، ولی برخلاف چیزی که به نظر میرسد، با دیوونهبازیهایش بیشتر فایده میرساند تا ضرر.
سم و مکس هم مثل لورل و هاردی از آن دسته زوجهایی هستند که اصلاً نمیتوان جدا از هم تصورشان کرد و فقط پنلهای معدودی در کمیک هستند که یکی از این دو داخلش باشد، ولی دیگری نه.
نمیدانم حس نوستالژیای که نسبت به سم و مکس دارم، در قضاوتم راجع به آنها تاثیرگذار است یا نه، ولی به نظرم این دوتا اینقدر دوستداشتنیاند که که آدم ناخودآگاه دوستداشتنی بودنشان را به سازندهاش و کل طرفدارانش نسبت میدهد؛ یعنی از آن دسته شخصیتهایی هستند که این تصور را ایجاد میکنند کسی که آنها را ساخته یا ازشان خوشش میآید، حتماً خودش هم دوستداشتنیست. اگر تا حالا چیزی از سم و مکس تجربه نکردید، توصیه میکنم از کمیک شروع کنید و بعد به سراغ بازیها و سریال بروید تا ببینید ایدهای که خوب روی کاغذ اجرا بشود، تا چه حد میتواند در توسعهی فرنچایزی قوی موثر باشد.
حال و هوای این کمیک رو دوست دارم، یهروز میرم سمتش. از نویسنده/طراح کمیک هم تا حالا چیزی نشنیده بودم و این عجیبه برام.
با این قسمت نقدت هم خیلی حال کردم:
«یکی از دلایلی که خیلی با کمیکهای سوپرهیرویی میانهی خوبی ندارم، قوسهای داستانی بیشمار و ریبوتشدنهای خجالتآور و کلاً ذات بیدر پیکر و تجاریشان است.»
من خودم کمیکفنم، ولی کاملاً به این واقفم که دیسی و مارول خیلی اوقات برای فروش بیشتر یه آرک رو کش میدن و واقعا بعضی جاها میشه فیلر.
به نظر شخص من کمیک یعنی کمیکایی که زیرشاخهی دیسی، یعنی ورتیگو منتشر میکرد. پسر نمیدونی چقدر این انتشارات رو دوست دارم، بهطوریکه شاید بشه گفت باهاش زندگی کردم. کمیک یعنی سریِ ۳۰۰ شمارهایِ Hellblazer، پریچر، وندتا، واچمن، سندمن، Invisibles و این کمیکهایی که بهطور کلّی و خیلی خلاصه اگه بخوام بگم، «انگلیسیها» نوشتن. مثل مور، گیمن و موریسون.
آره انصافاً قبول دارم که کمیکهای سوپرهیرویی خارج از میناستریم معمولاً خوب از آب درمیان. مثلاً من خودم عاشق واچمن و Kick-Ass هستم. باید این تمایز رو قائل شد.
وقتی این پست رو زدی چچقدر من با این خرگوشه حال کردم.
متن رو نخوندی؟ دوست نداره خرگوش صداش کنن. :[