در آغاز، خداوند آسمانها و زمین را خلق کرد. سپس انسان را. شاید اگر میدانست در ادامه قرار است چه اتفاقی بیفتد، این کار را نمیکرد. خلاصه آدام و حوا خرابکاری کردند، خدا عصبانی شد و پروژهی «سقوط بشریت» را کلید زد. با این کار، او مفهوم «انتقام» را به وجود آورد.
رمان تازهی من، شرکت خصوصی انتقام شیرین (Sweet Sweet Revenge Ltd) در کشورهای زیادی منتشر شده و طبیعتاً در جریان معرفی آن سوالاتی دربارهی انتقام از من میشود. من هم یاد گرفتهام که نظر کلیام دربارهی این موضوع را به مودبانهترین شکل ممکن بیان کنم. من همیشه میگویم که بهترین کاربرد انتقام، خودرواندرمانی است. وقتی یک نفر با شما درمیافتد، شما به ده روش مختلف برای انتقام گرفتن از او فکر میکنید. اگر شما هم مثل من باشید، این افکار حالتان را بهتر میکنند.
اگر نمیدانید چطور برای انتقام گرفتن نقشه بریزید، اجازه دهید ادبیات الهامبخشتان باشد. در ادامه توصیههای من را برای اینکه چطور به آدم بدتری تبدیل شوید بخوانید.
(نویسندهی مقاله، یوناس یوناسن Jonas Jonasson))، نویسندهی اثر معروف «پیرمرد صدسالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» است.)
۱. کنت مونت کریستو (The Count of Monte Cristo) اثر الکساندر دوما (Alexandre Dumas)
- سال انتشار: ۱۸۴۴ تا ۱۸۴۶ (به صورت سریالی منتشر شد)
- زبان: فرانسوی
- کشور: فرانسوی
میگویند فیلها هیچچیز را فراموش نمیکنند. این بیانیه دربارهی کنت مونت کریستو، قهرمان رمان ماجراجویانه و کلاسیک دوما نیز صادق است. وقتی که انتقامگیرنده عجله نداشته باشد، انتقام به زیباترین شکل ممکن به بار مینشیند. ادموند دانتس (Edmond Dantès) ۲۴ سال صبر کرد تا انتقام بگیرد، بنابراین در این زمینه شخصی بسیار صبور است. در رمان جدیدم یکی از شخصیتهای اصلی دربارهی کاشتن پرچین کنار زمین همسایهاش خیالپردازی میکند. هدفش از این کار این است که پرچین آنقدر رشد کند که جلوی تابش نور خورشید روی هویجهای کاشتهشدهاش را بگیرد. برای این که نقشهاش به بار بنشیند، باید ۵۰۰ سال صبر کند، ولی به قول معروف، گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی.
۲. هملت (Hamlet) اثر ویلیام شکسپیر (William Shakespeare)
- سال انتشار: ۱۶۰۹
- زبان: انگلیسی
- کشور: انگلستان
هملت جزو ادبیات عالی دنیا به حساب میآید. شاید عالیترینشان. اگر هنوز آن را نخواندهاید، پیشنهادی برایتان دارم: دو نسخه از آن بخرید و یکیاش را به دوستتان بدهید. هرکدام کتاب را جداگانه بخوانید. سپس پیش هم بنشینید و دربارهی این موضوع بحث کنید که هملت، شاهزادهی دانمارکی واقعاً چجور آدمی است. بهتان قول میدهم بحثتان هیچگاه به نتیجه نخواهد رسید. دلیل اینکه هملت در مقام دوم این فهرست قرار دارد این است که در زمینهی پرداخت به مسئلهی انتقام دوما از شکسپیر پیشی گرفت. در اثر دوما انتقام طی ربعی از قرن، آرام آرام پرورش مییابد. در اثر شکسپیر شخصیت اصلی عجولانه دست به قتل میزند و برای مدتی بیش از حد طولانی اینپا و آنپا میکند.
۳. پوست گردو (Nutshell) اثر ایان مکیوون (Ian McEwan)
- سال انتشار: ۲۰۱۶
- زبان: انگلیسی
- کشور: بریتانیا
در دوران کودکی، یکی از رمانهای پی.سی. یرسیلد (P.C. Jersild)، نویسندهی سوئدی، به نام یک روح زنده (A Living Soul) توجهم را جلب کرد. در این رمان شخصیت اصلی در واقع مغزی شناور داخل آکواریومی در یک آزمایشگاه است. این مغز عاشق شخصی میشود که از او نگه داری میکند، ولی این عشق محکوم به شکست است. ۳۷ سال بعد، وقتی آثار ایان مکیوون را خواندم، یاد یک روح زنده افتادم. در پوست گردو، شخصیت اصلی جنینی است که داخل رحم مادرش قرار دارد. این رمان تاریک، خندهدار، خشونتآمیز و الهامگرفته از هملت است.
۴. بلندیهای بادگیر (Wuthering Heights) اثر امیلی برونته (Emily Brontë)
- سال انتشار: ۱۸۴۷
- زبان: انگلیسی
- کشور: بریتانیا
امیلی برونته در عمر کوتاه خود فقط همین یک رمان را منتشر کرد. در زمان انتشار این رمان خشونتآمیز با استقبال سردی مواجه شد. ولی به مرور زمان محبوبیت بیشتری پیدا کرد و در نهایت به یک اثر کلاسیک تبدیل شد. این اثر ۱۷۴ سال پیش منتشر شد، ولی اصلاً قدیمی به نظر نمیرسد. در این رمان هیثکلیف (Heathcliff)، کودک سرراهی، هیچگاه نمیتواند با این حقیقت کنار بیاید که عشقش کاترین (Catharine) با یکی از دوستان دوران کودکیاش ازدواج کرد. بلندیهای بادگیر رمانی شگفتانگیز است که در آن عشق و انتقام تا چند نسل ادامه پیدا میکنند.
۵. فرار، گریز و انتقام (Escape, Evasion and Revenge) اثر مارک اچ. استیونس (Marc H. Stevens)
- سال انتشار: ۲۰۰۹
- زبان: انگلیسی
- کشور: بریتانیا
«فقط استیونس میدانست هیتلر و دار و دستهاش چقدر لایق بلایی بودند که او میخواست سرشان بیاورد. او از صمیم قلب دعا کرد که یکی از بمبهایش به هدف برخورد کند و دنیا را از شر این پلیدی وصفناپذیر خلاص کند.» این نقلقول متعلق به بیوگرافی فوقالعادهای است که استیونس دربارهی پدرش، پیتر استیونس (Peter Stevens) نوشته است. در لحظهای که این نقلقول به آن اشاره دارد، استیونس، در سال ۱۹۴۱، سوار بر هواپیمایی بمبافکن، در حال پرواز بر فراز کانال مانش (English Channel) به مقصد برلین است. بهزودی قرار است هواپیمای استیونس مورد اصابت قرار گیرد و خودش هم اسیر شود، ولی این تازه شروع ماجراست. این بیوگرافی داستانی واقعی دربارهی خلبانی آلمانی-یهودی است که به یکی از قهرمانان جنگی بریتانیا تبدیل شد.
۶. دختر گمشده (Gone Girl) اثر گیلین فلین (Gillian Flynn)
- سال انتشار: ۲۰۱۲
- زبان: انگلیسی
- کشور: ایالات متحدهی آمریکا
دختر گمشده یک تریلر روانشناسانهی قوی است که انتقام در آن نقش پررنگی دارد. رمان دربارهی زوجی به نام نیک و ایمی است که از دور زندگی زناشوییشان بینقص به نظر میرسد. ولی آیا واقعاً اینطور است؟ یک روز ایمی گم میشود. رمان هم از دید نیک و هم از دید ایمی دنبال میشود. هرچند زاویهی دید ایمی صرفاً محدود به دفترچهخاطراتش است. موفقیت فلین بهعنوان نویسنده در این نهفته است که توانسته افکار و احساسات این دو شخصیت را – که در ازدواجی ناموفق گیر افتادهاند – با دقت و عمق بالایی تعریف کند. ولی سوال اینجاست که آیا میتوان به راویها اعتماد کرد؟
۷. کشتیهای بلند (The Long Ships) اثر فرانس گونار بنگتسون (Frans Gunnar Bengtsson)
- سال انتشار: ۱۹۴۱ (بخش اول)، ۱۹۴۵(بخش دوم)
- زبان: سوئدی
- کشور: سوئد
داستان شگفتانگیز اورم توستِسونِ (Orm Tostesson) وایکینگ هشتاد سال پیش منتشر شد، ولی تا به امروز همچنان خواندنی مانده است. در دنیای اورم، ضربالمثل مسیحی «اگر کسی به یک طرف صورتتان سیلی زد، طرف دیگر را به او عرضه کنید» جایگزینی برای انتقام گرفتن نیست. در دنیای او، کسی که تیزترین شمشیر را داشته باشد پیروز میشود.
طی جشنی در دربار پادشاه هارالد دندانآبی (Harald Bluetooth)، دایر (Dyre) و توک (Toke) دو وایکینگ سر میز در حال مجادله با یکدیگر هستند. ولی شروع کردن دوئل جلوی پادشاه اصلاً فکر خوبی نیست. دایر میپرسد: «بهتر نیست من و تو بریم بیرون دستشویی کنیم؟» توک در جواب میگوید: «کاملاً موافقم.» آنها شمشیرهایشان را نیز همراه با خودشان میبرند. بعد از ۱۰ دقیقه، توک غرق در خون برمیگردد. وقتی از او میپرسند که دایر کجاست، پاسخ میدهد: «یکم طول کشید، ولی حالا دستشویی کردنش تموم شده.» بهشخصه کشتیهای بلند را حداقل ده بار خواندهام.
۸. کتاب مقدس (The Bible)، جمعی از نویسندگان
- سال انتشار: بین قرن دوازدهم تا قرن دوم پیش از میلاد (عهد عتیق)، قرن اول میلادی (عهد جدید)
- زبان: عبری و آرامی (عهد عتیق)، یونانی (عهد جدید)
- کشور: قلمروی پادشاهی اسرائیل (عهد عتیق)، امپراتوری روم (عهد جدید)
این کتاب برای سلیقهی من زیادی سنگین است، ولی بعضی از قسمتهای آن بسیار خواندنی هستند. در این کتاب، یاد میگیریم که حق انتقامگیری فقط به خدا تعلق دارد. در کتاب تثنیه (Book of Deuteronomy) خدا خودش در این باره رک و پوستکنده صحبت میکند: «وقتی شمشیر درخشان خود را تیز کنم و بهقصد قضاوت آن را در دست نگه دارم، از دشمنان خود انتقام خواهم گرفت و به حساب کسانی که به من نفرت ورزیده باشند خواهم رسید. تیرهایم را آغشته به خون خواهم کرد و شمشیرم کالبدها را خواهد بلعید: خون کشتهشدگان و اسیرگان، سرهای رهبران دشمن.» اگر نظر من را بپرسید، آتش خدا خیلی تند است. بههرحال او بود که قضیهی میوهی ممنوعه در باغ ادن را شروع کرد. کمی فروتنی جای دوری نمیرود.
۹. مجموعهی میلنیوم (The Millennium Series) اثر استیگ لارسن (Stieg Larsson)
- سال انتشار: ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۹
- زبان: سوئدی
- کشور: سوئد
در این رمان، که در سوئدی دیستوپیایی واقع شده، لیسبت سالاندر (Lisbeth Salander)، نابغهی کامپیوتر درونگرا، از جانب اولیاء امور و مردانی که در راس قدرت قرار دارند، مورد ستم قرار میگیرد. ولی او با کمال قدرت با آنها مبارزه میکند. وقتی برای معرفی کتابهایم به کشورهای مختلف سفر میکنم، مطبوعات همیشه سوئدی را که لارسن به تصویر میکشد، و سوئدی را که من به تصویر میکشم، با هم مقایسه میکنند. همه از این موضوع شگفتزدهاند که نویسندههای سوئدی چطور میتوانند در تعریف کردن قصهّهایشان لحنی تا این حد متفاوت به کار ببرند و همچنان به موفقیت بینالمللی دست پیدا کنند. به قول یک روزنامهنگار فرانسوی: «شما اصلاً غمگین به نظر نمیرسید. مطمئنید که سوئدی هستید؟»
۱۰. جنایت و مکافات (Crime and Punishment) اثر فیودور داستایفسکی (Fyodor Dostoevsky)
- سال انتشار: ۱۸۶۶
- زبان: روسی
- کشور: روسیه
در این رمان، راسکولْنیکُف (Raskolnikov) با خودش استدلال میکند: اگر زن رباخواری را که مایهی رنج و عذاب عدهای زیاد است بکشد، در حق دنیا و بشریت خوبی کرده است. در عین حال، راسکولنیکف یکی از اشخاص مقروضی است که با کشته شدن زن رباخوار ناگهان وضع مالیاش بهتر میشود. سر همین در ذهن راسکولنیکف دیالوگ درونی برقرار میشود: او مطمئن نیست که آیا کاری که کرده درست و بر حق بوده یا خودش هم یک انسان مزخرف و پلید است. بهعبارت سادهتر، راسکولنیکف از راسکولنیکف انتقام میگیرد. لقب شاهکار ادبی برازندهی این رمان است!
منبع: Guardian
انتشار یافته در:
جا داره بگم که انتقام به عنوان موضوع اصلی اثر ادبی با Thyestes سنکا شروع شد و باعث شد که یه نوع ادبی به اسم revenge tragedy در قرن شونزده محبوب بشه. (که خب هملت هم یکی از این تراژدی ها بود)
من جنایات و مکافات،دختر گم شده، هملت، و بلندی های بادگیر و قسمت هایی از کتاب مقدس رو خوندم. همشونو دوس دارم اما به نظر من از نظر روحیه ی انتقام جویی هیچ کدوم به خطبه ی جاناتان ادواردز نمی رسن. اینجا متنشو می ذارم :
The God that holds you over the pit of hell, much as one holds a spider or some loathsome insect over the fire, abhors you, and is dreadfully provoked. His wrath towards you burns like fire; he looks upon you as worthy of nothing else but to be cast into the fire. He is of purer eyes than to bear you in his sight; you are ten thousand times as abominable in his eyes as the most hateful, venomous serpent is in ours.
You have offended him infinitely more than ever a stubborn rebel did his prince, and yet it is nothing but his hand that holds you from falling into the fire every moment. It is to be ascribed to nothing else that you did not got to hell the last night; that you were suffered to awake again in this world, after you closed your eyes to sleep. And there is no other reason to be given why you have not dropped into hell since you arose in the morning, but that God’s hand has held you up. There is no other reason to be given why you have not gone to hell since you have sat here in the house of God provoking his pure eye by your sinful, wicked manner of attending his solemn worship. Yea, there is nothing else that is to be given as a reason why you do not this very moment drop down into hell.
از نظر شدت نفرت با AM دهانی ندارم و باید جیغ بزنم برابری می کنه :))
اینکه Thyestes اولین اثر ادبی بود که موضوعش انتقام هست رو کجا خوندی؟ میخوام ببینم اون نظریهپرداز با چه معیاری آثار یونانی (مثل ایلیاد) رو بهعنوان اثری که موضوع اصلیش دربارهی انتقامه در نظر نگرفته.
واو، این جناب چقدر آتیشش تنده. اینو که خوندم به نظرم اومد فقط کسی که توی یه دنیای سخت و بیرحم زندگی کنه چنین تصویری از خدا براش باورپذیره. چون برای من که در مقایسه با یه رعیت قرن هجده زندگی بهمراتب راحتتر و پرآسایشتری دارم، تصور این حجم از خشونت و بیرحمی برای حالق کائنات دور از انتظاره.
فک کنم بد گفتم :\ منظورم این بود که با نمایشنامه ی سنکا سنت revenge tragedy شروع شد ( ریونج به عنوان اصلی ترین موضوع یک اثر) نه اینکه قبلش همچین آثاری نبوده باشن.
به نظرم تصور همچین خدایی فقط برای یه ادم سادیستیک امکان پذیره :))
هان متوجه شدم. منظورت اینه که نمایشنامهی سنکا Trope Codifier بود، نه Trope Maker.
این تمایز به درد بخوریه:
https://tvtropes.org/pmwiki/pmwiki.php/Main/TropeCodifier