ولادیمیر یکی از اون آدم بدای باشرف و باوجدان بود. میشد تقریباً جزو آدم خوبا حسابش کرد.
مکس پین
ضد شرور شخصیتی منفی است که اهداف و ویژگیهای شخصیتی قهرمانانه دارد. اکثر ضد شرورها را میتوان بین این دو دسته قرار داد:
- هدف و نیتشان خیر است، ولی روش رسیدن به آن شر.
- هدف و نیشان شر است، ولی نسبت به شرورهای دیگر آنقدر بااخلاقتر و باوجدانتر هستند که راه و روشی ملایمتر را برای رسیدن به آن در پیش میگیرند و میتوانند هر از گاهی منش قهرمانانهی محدودی نیز از خود نشان دهند.
آنها اغلب بهتر از باقی شخصیتهای منفی هستند، ولی هیچوقت نمیتوان قهرمان حسابشان کرد. ضد شرور مرز بین قهرمان و شرور را کمرنگ میکند؛ درست همان کاری که ضدقهرمان انجام میدهد، ولی با وارد شدن از مسیر مخالف. همچنین آنها هیچوقت بهطور کامل از یک شخصیت بد به شخصیت خوب تبدیل نمیشوند.
در اصل ضد شرور تلاشی است برای انسانیتر کردن و سبکتر کردن تیپ شخصیتی شرور؛ درست مثل ضدقهرمان که تلاشی است برای تاریکتر کردن تیپ شخصیتی قهرمان، ولی اگر آنها را کنار هم قرار دهیم، شاید تشخیص دادنشان کار راحتی نباشد. چون ضدقهرمان بودن یا ضد شرور بودن یک شخصیت (بهخصوص اگر او قهرمان داستان باشد) تا حد زیادی به تفسیر شخصی مخاطب از اعمال و رفتار او بستگی دارد و بهطور کلی مسالهای ثابت و از پیش تعیینشده نیست.
اکثر ضد شرورها کاملاً از این حقیقت آگاهند که کاری که انجام میدهند بد است، ولی در عین حال تلاششان این است که اعتبار مثبتی هم برای خود نگه دارند تا راه برای هدف و نتیجهی نهایی (احتمالاً) خوبی که مد نظر دارند، باز باقی بماند.
[su_pullquote class=”my-pq”]در اصل ضد شرور تلاشی است برای انسانیتر کردن و سبکتر کردن تیپ شخصیتی شرور؛ درست مثل ضدقهرمان که تلاشی است برای تاریکتر کردن تیپ شخصیتی قهرمان[/su_pullquote]
بسته به نگرش خود داستان، میتوان یک شرور معمولی را با گذر زمان ضد شرور جلوه داد؛ مثلاً با بیان حادثهای که عامل گرایش او به پلیدی بود؛ یا وقوع حادثهی تلخی که آنها را بدبینتر از قبل میکند؛ یا معرفی همراهی که به ضد شرور جنبهی انسانی میبخشد؛ یا لحظاتی که در آن ضد شرور در حق کسی مهربانی میکند؛ و یا سوق دادن آنها به سمت تسلیم و شکست درونی. عذر فرویدی شاید اعمال آنها را توضیح دهد، ولی تقریباً هیچوقت آنها را به ضد شرور تبدیل نمیکند.
ضد شرورها هم مثل ضدقهرمان ها میتوانند با یکدیگر تفاوتهای عمدهای داشته باشند، ولی سعی شده این دامنهی گسترده توسط چهار تیپ شخصیتی که در ادامه معرفی میشوند، محدودتر شود.
تیپهای شخصیتی ضد شرور
- ضد شرور شریف: با وجود اینکه پلید بودن انتخاب خودش است و شاید حتی به شهرت خود بهعنوان یک فرد پلید افتخار کند، هنگامی که وقت انجام عملی واقعاً پلید فرا برسد، جا میزند. این نوع ضد شرور استانداردهای خاص خود را دارد و از بعضی خطوط قرمز هیچوقت عبور نمیکند؛ حتی اگر به ضرر خودش تمام شود. ضد شرور شریف در حق کسی ظلم نمیکند و شاید حتی دست کسی را که زمین افتاده بگیرد. اغلب یک همراه دارد که او را انسانیتر جلوه میدهد. شاید برای او شرارت راهی برای گذاشتن نان سر سفره باشد و نه یک تمایل شخصی. از نظر پلید بودن از تیپ دوم بالاتر است، چون برای او پلید بودن یک انتخاب است و نه چیزی که به ناچار به آن دچار شده است. تیپ اول عموماً تعریف عمومی ضد شرور است. اگر ضد شرورهایی که در این تیپ جای میگیرند، اصول اخلاقی خود را زیر پا بگذارند، ممکن است به شرورهای واقعی تبدیل شوند. با وجود اینکه تیپ اول شرورترین نوع ضد شرور است، تیپ دوم با ثباتترینشان است و کمترین میزان تغییر را دارد.
مثالها: ادی براک (مرد عنکبوتی)[۱]، بیلِ قصاب (دارودستههای نیویورک)[۲]، گاراک (پیشتازان فضا: فضای بیکران نهم)[۳]. - ضد شرور درمانده: مشخصاً این تیپ ضد شرور نمیخواهد شرور باشد، ولی شرایط طوری رقم خورده که چارهی دیگری ندارد. شاید هدف آنها وفاداری بیچونوچرا یا عشقورزی به یک نفر دیگر باشد یا شاید هم فقط برای زنده ماندن مجبور به مبارزه کردن هستند؛ یا شاید هم اینقدر بیچارگی کشیدهاند که دیگر طاقتشان طاق شده و میخواهند خودشان را با نابود کردن چیزهای دیگر تخلیه کنند. چنین ضد شروری حس همذاتپنداری ما را نه به خاطر هدف والای خود، بلکه بهخاطر مزخرف بودن دنیایی که در آن ساکن است برمیانگیزد. آنها اغلب از روانی آسیبدیده رنج میبرند. ضد شرورهای تیپ دو ممکن است به یک شرور واقعی تبدیل شوند، ولی به همان اندازه شانس تبدیل شدن به ضدقهرمان را نیز دارند.
مثالها: فینور، میدهورس و ماگلور (سیلماریلیون)[۴]، آناکین اسکایواکر (سه قسمت اول جنگ ستارگان)[۵]، بَری برتون (شرارت ساکن)[۶]. - ضد شرور خیرخواه: آنها شاید به هدفی خوب اعتقاد داشته باشند، ولی از هر وسیلهای برای رسیدن به آن استفاده میکنند. حس همذاتپنداریای که مخاطب برای این شخصیت حس میکند، از این حقیقت نشات میگیرد که آنها هم هدف قهرمان را در سر میپرورانند، ولی بهطور عملگرایانه، مصلحتآمیز یا بدبینانهای برای رسیدن به آن بیرحمانه تلاش میکنند. شاید آنها کاملاً به سوالبرانگیز بودن اعمالشان از بعد اخلاقی واقف باشند، ولی به این نتیجه رسیده باشند که برای رسیدن به آن هیچ راه دیگری وجود ندارد. عموماً آدمبدهای اصلی در دنیایی خاکستری هستند و اگر کسی به آنها ثابت کند راهی که در پیش گرفتهاند اشتباه است، تا حدودی شانس رستگار شدن دارند؛ بستگی به این دارد که دیدشان تا چه حد افراطی باشد. این ضد شرورها ممکن است به شروری واقعی تبدیل شوند، ولی تبدیل شدن به ضد شرور تیپ چهارم یا ضدقهرمان یا ماندن در همین تیپ محتملتر است. شاید بتوان بسیاری از فرمانروایان و شخصیتهای سیاسی بدنام در تاریخ را یک ضد شرور خیرخواه در نظر گرفت.
مثالها: چانگ (فقط خدا میبخشد)[۷]، بازرس ژاور (بینوایان)[۸]، لرد عزریل (نیروی اهریمنیاش)[۹]، اندرو رایان (بایوشاک)[۱۰]. - شرور صوری: چنین شخصیتی فاقد ویژگیهای شرورانه است یا آنقدر برای دیگران ارزش و اهمیت قائل است که هر اثری از شر بودن تقریباً بهطور کامل از بین میرود و معمولاً فقط به دلیل اینکه علیه قهرمان مبارزه میکند، شرور نامیده میشود. این شخصیتها هیچوقت بهطور فعالی بدجنس نیستند. معمولاً آنها دلیلی غیر از خباثت برای مقابله با قهرمان دارند. بهطور کنایهآمیزی میتوانند بهشدت برای قهرمان خطرناک باشند، چون مهارت و توانایی بالایشان جای خالی خبیث بودنشان را پر میکند. همچنین مبارزه با آنها برای قهرمان یک دوراهی اخلاقی ایجاد میکند. در این نقطه است که مرز بین ضد شرور با تیپ شخصیتی آدمبَده کمرنگ میشود. کشتن یک ضد شرور تیپ چهارم در یک بازی شاید برای بازیکن حالگیری اساسی محسوب شود. مرگ آنها به احتمال زیاد موقعیتی اشکآفرین است. این ضد شرورها برای تبدیل شدن به شرور واقعی هیچ شانسی ندارند. در واقع اگر این اتفاق بیفتد، شاید روند داستان با مشکل مواجه شود.
مثالها: ژنرال ایسوروکو یاماموتو (پرل هاربر)[۱۱]، سیف، گرگِ بزرگِ خاکستری (ارواح تاریکی)[۱۲]، ژنرال ایرو (انیمیشن آواتار: آخرین بادافزار)[۱۳].
[۱] Eddie Brock, Spider-Man (Co & F & TV & VG)
[۲] Bill the Butcher Gangs of New York )F(
[۳] Garak, Star Trek: Deep Space Nine )TV(
[۴] Feanor, Meadhors & Maglor, The Silmarillion )Lit(
[۵] Anakin Skywalker, Star Wars Prequels )F & VG & Co & Lit)
[۶] Barry Burton, Resident Evil )VG(
[۷] Chang, Only God Forgives )F(
[۸] Javert, Les Miserables )Lit & F & TV & Musical)
[۹] Lord Asriel, His Dark Materials (Lit & TV & F & VG)
[۱۰] Andrew Ryan, Bioshock )VG(
[۱۱] General Isoroku Yamamoto, Pearl Harbor )F(
[۱۲] Sif The Great Grey Wolf, Dark Souls )VG(
[۱۳] General Iroh, Avatar: The Last Airbander )TV(
منبع: Anti-Villain
برای دیدن بقیه عناصر به صفحه معرفی عناصر داستان بروید.
یه سوال،این عنصر های داستانی(ضد شرور و ضد قهرمان)قدمتشون به چه زمانی بر میگرده ؟
خود مفاهیم ضدقهرمان و ضدشرور نسبتاً جدیدن. ولی نمونههای ضدقهرمان و ضدشرور توی تاریخ ادبیات فراوونه و قدمتش به هزاران سال قبل برمیگرده. مثلاً آشیل توی ایلیاد یا اودیسیوس توی اودیسه ضد قهرمانن جفتشون.
شخصیتهای کتاب مقدس (پیامبرهای یهود) هم عموماً ضدقهرمانن طبق تعاریف امروزی. چون بعضاً دست به قتل یا حتی نسلکشی میزنن. (البته بازم تاکید میکنم با توجه به استانداردهای امروزی)
مشخصه های جالبی برای شخصیت ها در این مقاله خوندم.اما این تقسیم بندی ها چه دردی رو برامون دوا می کنه؟با وجود اینکه شخصیت بسیار برامون اهمیت داره بویژه در داستان اما آیا این اندازه وسواس لازمه؟
به نظرم این وسواس بهمون کمک میکنه که به ریزهکاریهای شخصیتپردازی بیشتر دقت کنیم و بهتر بدونیم که اگه خواستیم داستان بنویسیم، شخصیتهامون رو به کدوم سمتوسو میتونیم ببریم. تازه اینجا هم وسواس خاصی به کار برده نشده. صرفاً چهارتا دستهبندی از ضد شرور ذکر شده.
وسواس تازه توی دستهبندیهای مدخل «قهرمان» و «شرور» معلوم میشه.
آیا قهرمان و شرور مربوط به شخصیت نیست؟
چرا.
منظورم این بود که دستهبندیهای این دوتا مدخل خیلی خیلی بیشتر و موشکافانهتر از ضد شروره.
صفحهی قهرمان و شرور توی نسخهی کاغذی این سری مقالات موجوده (هنوز منتشر نشده).
با این اوصاف پانیشر تیپ سه به حساب میاد ؟؟
آره، مثال دقیقی هم هست.