42312 - پیچش پیرنگ (Plot Twist) | معرفی عناصر داستانی (۳۳)

دقت کنید که استعمال یک واژه چگونه ماهیت کل ماجرا را تغییر میدهد.   

 

پیچش پیرنگ

پیچش پیرنگ که یکی از عناصر سازنده‌ی بنیادین پیرنگ است، تغییری ناگهانی و غیرمنتظره در طالع یا موقعیت شخصیت‌ها، محیط یا پیرنگ داستان است.

پیچش پیرنگ بر این فرض بنا شده که چیزی در جریان است که ما خواننده‌ها / بینندگان / بازیکن‌ها از آن خبر نداریم. اگر از آن آگاه بودیم، هنگام فاش شدن برایمان به‌زحمت غیرمنتظره جلوه می‌کرد. درحالی‌که اگر چنین اطلاعاتی برایمان فاش شود، واکنش طبیعی ما باید متعجب شدن و شوکه شدن باشد. این شامل جنبه‌های مخفی گذشته‌ یا ویژگی‌های شخصیتی افراد نیز هست. («من هیچ‌وقت فکرش رو هم نمی‌کردم فلانی بره با فلانی دست‌به‌یقه بشه!»)

بعضی‌وقت‌ها حتی اگر تمام اطلاعات در دسترسمان باشد، ماهیت غافلگیرکننده بودن پیچش می‌تواند از طریق یک عمل ناگهانی و غیرقابل‌پیش‌بینی توسط باقی نقش‌ها در پیرنگ، محیط یا مکانی که در آن به وقوع می‌پیوندد، تامین شود. ما می‌توانیم عملی را که از قبل وقوعش آن را پیش‌بینی می‌کردیم ببینیم، ولی نه تمام نتایج ناشی از آن را، بنابراین عنصر غافلگیرکننده بودن هنوز هم موجود است. همچنین با وجود این‌که ما احساسات شخصیت‌ها را از قبل دیده‌ایم، شاید همیشه از عمق افکارشان آگاه نباشیم، بنابراین یک عمل خاص ممکن است باز هم برایمان غافلگیرکننده به‌نظر برسد.

[su_pullquote class=”my-pq”]پیچش پیرنگِ خوب پیچشی است که مخاطب نتواند از قبل آن را پیش‌بینی کند. وقتی مخاطب موفق شود دست نویسنده را بخواند و به ماهیت پیچش پی ببرد و یا پیچش از قبل برایش فاش شده باشد، پس از رسیدن به آن اغلب دلسرد و مایوس می‌شود.[/su_pullquote]

پیچش پیرنگِ خوب پیچشی است که مخاطب نتواند از قبل آن را پیش‌بینی کند. وقتی مخاطب موفق شود دست نویسنده را بخواند و به ماهیت پیچش پی ببرد و یا پیچش از قبل برایش فاش شده باشد، پس از رسیدن به آن اغلب دلسرد و مایوس می‌شود. برای همین اکیداً توصیه می‌شود داستانی ننویسید که کل ارزش آن به پیچش پیرنگ‌ها و در نتیجه غافلگیر کردن مخاطب بستگی داشته باشد، چون این پیچش‌ها کم‌وبیش فاش می‌شوند و در آخر این کیفیت نگارش و داستان‌پردازی است که یک اثر را ماندگار می‌کند و نه صرفاً غافلگیر کردن مخاطب.

این نکته را در نظر داشته باشید که پیچش پیرنگ به پیچشی در پیرنگ کلی اشاره می‌کند و معمولاً نتیجه‌ای ماندگار دارد. یک صحنه‌ی مستقل، مثلاً یک صحنه‌ی مبارزه، می‌تواند سرنوشت بسیاری از مبارزان را تغییر دهد، ولی هیچ‌کدام از این تغییرها پیچش پیرنگ محسوب نمی‌شوند.

نقطه‌ی مقابل این عنصر داستانی «کنایه‌ی دراماتیک» است؛ یعنی موقعیتی که در آن مخاطبان از چیزی خبر دارند که یک یا چند شخصیت از آن بی‌خبرند.

 

PoScroll1 - پیچش پیرنگ (Plot Twist) | معرفی عناصر داستانی (۳۳)

تمام مدت همراه خودت بود: آن چیزی که کل داستان را صرف پیدا کردن آن کردید، در واقع از همان ابتدا پیش خودتان بود.

 

نمونه‌هایی از پیچش‌ پیرنگ‌های پرکاربرد

  • اعتراف عمومی تصادفی: یک شخصیت به‌طور تصادفی حرفی را که نباید بزند، می‌زند. عموماً پشت این اتفاق سه دلیل وجود دارد:
    ۱. شخصیتی ظاهرنما و دورو در یک آن کنترل خود را از دست می‌دهد و آنچه را که در دل دارد، بیرون می‌ریزد.
    ۲. شخصیت راجع به چیزی حرف می‌زند که فکر می‌کند بقیه از آن خبر دارند، درحالی‌که این‌طور نیست.
    ۳. شخصیت متوجه می‌شود که صحبت‌هایش تمام مدت در حال ضبط شدن بوده‌اند.
  • فقط یک دام: شخصیت بدی که ظاهراً شکست خورده، فقط یک طعمه/قربانی بوده شبیه به او.
  • از پشت خنجر زدن: شخصیت خبیثِ شکست‌خورده که یا بخشیده شده یا خودش را به موش‌مردگی زده،  به برنده‌ی از همه جا بی‌خبر حمله می‌کند. گاهی موفق می‌شود او را بکشد، گاهی هم به موقع جلویش گرفته می‌شود.
  • مواظب آرزوهایت باش: چون ممکن است برآورده شوند. یک شخصیت به آرزو و خواسته‌‌ی نهایی خود می‌رسد، ولی آن چیزی نیست که تصور می‌کرده است.
  • کیک دروغ است: معلوم می‌شود پاداشی که قول آن به یک شخصیت داده شده تا کاری را به سرانجام برساند، دروغی بیش نیست.
  • زخمِ حرفه‌خراب‌کن: یک زخم یا بیماری اتفاقی یا غیرمنتظره که باعث می شود آرزوها و رویاهای شخصیت بر باد رود.
  • فاش‌سازی صندلی: کسی پشت به شخصیتی که سعی دارد با او حرف بزند، روی یک صندلی چرخان نشسته است. صندلی می‌چرخد و معلوم می‌شود یک نفر کاملاً متفاوت با کسی که انتظارش را می‌کشیده‌ یا حتی یک جسد روی آن قرار دارد.
  • افکار غافلگیرکننده: در داستان اتفاقی رخ می‌دهد، ولی معلوم می‌شود این اتفاق فقط حاصل افکار و خیال‌پردازی یک شخصیت است.
  • امداد غیبی: که قبلاً راجع به آن توضیح دادیم.
  • سگ لگدخورده گاز می‌گیرد: شخصیتی که قبلاً مورد ظلم شخصیتی دیگر واقع شده یا تحت سلطه‌ی او بوده و آزاد می‌شود، برمی‌گردد و حساب او را می‌رسد.
  • تغییر ناگهانی ارتباطات خانوادگی: کسی که یک شخصیت فکر می‌کند برادر، خواهر، خاله، دایی، عمه یا عموی اوست، در واقع پدر یا مادرش است.
  • من پدر تو نیستم: نقطه‌ی مقابل مورد بالایی.
  • مرد پشت مرد: معلوم می‌شود یک شخصیت پلید در واقع فقط نوچه یا دستیار یک شخصیت دیگر (که معمولاً پلیدتر و داناتر است) است.
  • ازش کپی گرفتم: یک شخصیت مدرک یا قراردادی مهم را نابود می‌کند، غافل از این‌که طرف مقابل از آن به تعداد زیاد کپی گرفته است.
  • تمام مدت همراه خودت بود: آن چیزی که کل داستان را صرف پیدا کردن آن کردید، در واقع از همان ابتدا پیش خودتان بود.
  • نقاب سلامتی روانی: مشخص می‌شود یک شخصیت ظاهراً عاقل در اصل دیوانه و مجنون است.
  • خراب کردی قهرمان: قهرمان ناخواسته کاری انجام می‌دهد که باعث بدتر شدن اوضاع می‌شود. (مثلاً موجود پلیدی را می‌کشد که خود جلوی یک موجود پلید را گرفته بود).
  • فاش‌سازی غیرانسان بودن معشوق: معلوم می‌شود معشوقه‌ی یک نفر در اصل یک آدم فضایی، روح، موجود شیطانی و… است.
  • فاش‌سازی صحنه‌ی نمایش: مشخص می‌شود چیزی که در حال دیدن آن هستیم، در اصل بخشی از یک نمایش است. مثلاً کارگردان صدا می‌زند: کات!، عوامل صحنه مثل فیلم‌بردار یا صدابردار ناگهان ظاهر می‌شوند یا دوربین از صحنه دور می‌شود تا نشان دهد در یک سالن تئاتر هستیم.
  • رفته جایی: گفته می‌شود یک شخصیت به جایی رفته، درحالی‌که مرده است.
  • امتحان مخفیانه: یک شخصیت در یک موقعیت سخت و خطرناک قرار می‌گیرد، غافل از این‌که این موقعیت فقط بخشی از یک امتحان است.
  • امتحان با هدف مخفیانه: شخصیت از این که در حال امتحان پس دادن است خبر دارد، ولی هدف و منظور از این امتحان آن چیزی نیست که فکرش را می‌کند.
  • غافلگیری گوجه‌ای: یک حقیقت مهم راجع به محیط داستان یا شخصیت‌ها برای دیگر شخصیت‌ها واضح و مبرهن است، ولی مخاطب تا لحظه‌ی آخر از دانستن آن محروم می‌شود.
  • گوجه در آینه: یک شخصیت از ماهیت واقعی خود بی‌اطلاع است.
  • دو نام مستعار، یک شخصیت: فکر می‌کنیم دو نام مستعار به دو شخصیت متفاوت اطلاق می‌شوند، درحالی‌که هر دو توصیف‌کننده‌ی یک نفر هستند.
  • گنج بی‌ارزش: یک سری افراد زمان و انرژی زیادی را صرف پیدا کردن چیزی می‌کنند که بی‌ارزش از آب درمی‌آید.
  • خیانت: خیانت یک شخصیت به دیگری؛ خصوصاً وقتی به طور واضح زمینه‌سازی نشده باشد.

 

Robert and Rosalind Lutece - پیچش پیرنگ (Plot Twist) | معرفی عناصر داستانی (۳۳)

دو نام مستعار، یک شخصیت: Robert Lutece و Rosalind Lutece

 

منبع: Plot Twist

 

برای دیدن بقیه عناصر به صفحه معرفی عناصر داستان بروید.

۴.۱/۵ - (۷ امتیاز)
6 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. Albion گفته:

    من خودم خیلی از پلات‌توییست خوشم میاد و توی نقدام هم همیشه میبرمش زیر ذره‌بین، چون مخصوصا توی کمیک، توییست یکی از عوامل بنیادی و سازنده‌ (و همچنین تعیین کننده‌ی خوب یا بد بودن اون ایشیو) هستش.
    در واقع توی ۱۹ صفحه کمیک، شما چند چیز بیشتر توی بخش نویسندگی نداری که بهش بپردازی، و مطمئنا اصلی‌ترینِ این بخشا پلات‌توییست هستش.

    ولی به طور کلی خودم خیلی از این عنصر خوشم میاد.

    پاسخ
    • فربد آذسن گفته:

      منم از پلات توییست خوشم میاد، ولی گاهی حس می‌کنم بعضی وقتا جایگزین هسته‌ی احساسی قوی تو یه داستان می‌شه.

      پاسخ
        • فربد آذسن گفته:

          منظورم اینه که نویسنده به جای این‌که شخصیت‌های قوی و داستان درگیرکننده از لحاظ احساسی تعریف کنه، به پلات‌توییست‌های متعدد توسل می‌کنه تا این ضعف‌ها رو لاپوشونی کنه.

          مثلاً توی همین کمیک‌ها خیلی زیاد اینو می‌بینم و خودت هم تو یکی از نقدهات بهش اشاره کرده بودی. درباره‌ی یه کمیک گفته بودی که انگار کل متریال کمیک برای این نوشته شده که نویسنده به اون پلات توییست آخر ایشو برسه.

          مثلاً از بین کمیک‌هایی که خوندم و الان توی ذهنمه Y: The Last Man از این ایراد رنج می‌برد. اینقدر توی کار پلات توییست و کلیف هنگر گنجونده شده بود که بعد از یه مدت لوس جلوه می‌کنن.

          پاسخ