لینک دانلود همهی مقالات مجموعهی «آشنایی با اساطیر کطولحو» در قالب فایل PDF
نغمههایی که هیادِس ساز خواهد کرد،
جایی که لباس مندرس پادشاه را به لرزش میاندازند،
لاجرم در کارکوسای نمور، ناشنفته، خاموش خواهند شد.نغمهی روح من، صدایی برایم نمانده است.
برنیامده، خاموش بمان، همچو اشکهایی که
لابلای بغضی ناشکسته، در کارکوسای گمشده، خشک خواهند شد.
پادشاه زردپوش، پردهی اول، صحنهی دوم
املا/معادل (های) فارسی: هاستور، هَستور، آساتور، زاستور، هِهآزتِرِه
القاب: پادشاه زردپوش (The King in Yellow, The Yellow King)، هاستور توصیفناپذیر (Hastur the Unspeakable)، آنکس که نباید نامش را بر زبان آورد (Him Who is Not to be Named)
تاکنون موجوداتی را در اساطیر کثلهو معرفی کردیم که خود لاوکرفت خالقشان بود. ولی هاستور از این قاعده مستثنیست، هرچند در نقش مهم او در اسطوره شکی وارد نیست.
هاستور برای اولین بار در داستان «هایتای چوپان» (Haita the Shepherd) (انتشاریافته در سال ۱۸۹۳) اثر اَمبروز بیرس (Ambrose Bierce) مورد اشاره قرار گرفت. در این داستان هاستور به عنوان حامی خیرخواه چوپانان معرفی میشود. همچنین بیرس معرفیکنندهی اسامیای چون کارکوسا (Carcosa) و هالی (Hali) بود که بعدها چمبرز، لاوکرفت و مقلدان او آنها را در داستانهای خود مورد استفاده قرار دادند و حتی فصل اول سریال محبوب کارآگاهان حقیقی (True Detectives) نیز اسطورهی مربوط به کارکوسا و پادشاه زردپوش را به یک پروندهی جنایی مخوف و یک قاتل زنجیرهای که گمان میکرد آواتاری از پادشاه زردپوش است، ارتباط داد.
کارکوسا نام یک شهر مرموز و بسیار قدیمی است که احتمالاً در سیارهای دیگر (در نزدیکی خوشهی ستارهای هیادِس، در نزدیکی ستارهی دبران واقع در صورت فلکی گاو) یا طی گمانهزنیهای دیگر، در دنیایی متفاوت واقع شده است و هالی نیز نام دریاچهای درون این شهر است که سطح آن از مِه و تودههای ابری پوشیده شده و هاستور زیر آن به خواب رفته است.
رابرت دابلیو. چمبرز (Robert W. Chambers) در سال ۱۸۹۵ مجموعهی داستان کوتاهی به نام پادشاه زردپوش (The King in Yellow) منتشر کرد که یکی از آثار کلاسیک سبک وحشت به حساب میآید. این کتاب روی نمایشنامهای خیالی به نام پادشاه زردپوش متمرکز است که تمام خوانندههای خود را به مرز جنون میکشاند.
لاوکرفت تحت تاثیر این مجموعه در داستان نجواگری در تاریکی نام هاستور را مورد اشاره قرار داد:
«خویشتن را در مواجهه با اسامی و عباراتی دیدم که پیشتر در ارتباط با موقعیت هایی بهغایت هولناک به گوشم خورده بودند: یاگوث، کثلهوی متعال، سِتوگوآ، یوگ-سوتوث، رالیه، نیارلاتهوتپ، آزاتوث، هاستور، اییان، لِنگ، دریاچهی هالی، بِثمورا، نشان زرد، لِمورا کاثولوس، بِران و ماگنوم اینومِناندوم.»
از این قسمت دقیقاً مشخص نیست هاستور نام یک موجود است یا یک مکان، چون او مابین یک موجود (آزاتوث) و یک مکان (اییان) مورد اشاره قرار گرفته است. ولی در نقل قولی مجزا که در آن لاوکرفت اثر چبمرز را مورد بحث قرار میدهد، مشخص میشود که هاستور نام یک موجود است. جایگاه هاستور به عنوان یک قدیمیگانهی متعال حائز اهمیت تا حد زیادی ثمرهی نوشتههای پژوهشی و ادبی آگوست درلث راجعبه اوست.
«هاستور» اثر Capprotti
هاستور فرزند یوگ-سوتوث و برادر ناتنی کثلهو است، ولی از قرار معلوم این دو به شدت از یکدیگر متنفرند.
از لحاظ ظاهری، هاستور یک موجود درشتاندام اختاپوسمانند است، ولی قابلیت تغییرشکل دادن و آواتار ساختن نیز دارد. یکی از آواتارها یک موجود خفاشمانند هولناک به نام یغماگری از دوردست (The Feaster from Afar) است. ولی مشهورترین آواتار هاستور مسلماً پادشاه زردپوش است.
مهمترین توانایی هاستور، قابلیت اعمال جنون در ذهن قربانیهایش است. او از منزلگاه خود در کارکوسا، ذهن افراد خلاق، همچون هنرمندان، موزیسینها و نویسندگان را تحتتاثیر قرار میدهد و آنها را به خلق آثاری دیوانهوار سوق میدهد. همچنین بعضی مواقع آنها تحت تاثیر نشان زرد (The Yellow Sign) قرار میگیرند. آنها سعی میکنند این نشان هولناک و بدنام را به هر قیمتی شده، بازسازی کنند و در صدد آنند تا این نشان را با بقیه به اشتراک بگذارند، اغلب همراه با تکرار کردن این سوال: «تا به حال نشان زرد را دیدهای؟»
از قرار معلوم هاستور میتواند هرکس که نشان زرد را مشاهده کرده است، تحتتاثیر قرار دهد یا حتی کنترل کند. پادشاه زردپوش، خواه آواتار هاستور باشد، خواه یکی از پیغامرسانهای او، میتواند قابلیت کنترل بقیه را به طور مستقیم و موثرتر مورد استفاده قرار دهد.
پادشاه زردپوش به شکلی موجودی نسبتاً گوژپشت به تصویر کشیده میشود که ردایی ژنده و زردرنگ بر تن دارد و نقابی بدون شکل و رنگ و رو رفته بر صورت میزند. این نقاب صورتی بهغایت زشت را پشت خود پنهان میکند؛ صورتی که روی آن چشمهایی غیرانسانی و دریایی از دهانهای چرک شبیه به دهان خرمگسها جا خوش کردهاند و پوست سرد و پوسیدهاش پر از غدههایی است که روی آن شناورند و دائماً جای خود را با یکدیگر عوض میکنند.
«پادشاه زردپوش» اثر James Ryman
احتمالاً هدف نهایی هاستور آمدن به زمین و برانگیختن جنون و دیوانگی در میان انسانهاست. برای دستیابی به این هدف، او سعی دارد تا جایی که میتواند، از راه دور افراد مختلف (منجمله هنرمندان، موزیسین ها و نویسندگان) را تحتتاثیر قرار دهد و کاری کند تا از طریق این افراد، انسانها برای تجربهی جنون نهایی آماده شوند.
کالتیستهای هاستور بیوقفه در تلاشند تا پیغام او را به گوش همگان برسانند و وقتی ستارهی دبران در آسمان قابل مشاهده است، نام او را صدا میزنند.
برخلاف بسیاری از خدایان اساطیر که یک تهدید فیزیکی و جانی برای بشریت محسوب میشوند، از قرار معلوم هاستور میل چندانی به کشتن ندارد. دغدغهی او اعمال جنون و سلاح او نیز فرهنگ است. هروقت شما در حال دیدن یک فیلم ترسناک یا گوش دادن به موسیقی متال هستید، هاستور در لذت شما سهیم است.
خوانندهی عزیز، حالا این صحبتها به کنار، بگو ببینم: تا به حال نشان زرد را دیدهای؟
همیشه دوس داشتم کتابشو داشته باشم،بازی بچه زرد هم از این برگرفته شده،شایدم خود بچه هه هاستوره…
بچهی زرد رو نشنیده بودم. آره احتمال داره بچههه هاستور باشه. چون توی صفحهی استیمش سازندهها علناً گفتن که بازی بر پایهی Cthulhu Mythos ساخته شده.
ماهیت مورد علاقه من در اسطوره.
مفهوم کیهان گرایی بسیار ورطهی ژرفیه.
فقط چون ذهن و جهان بحدی در هم تنیدست که اگر مدام خودت رو با پرسش هایی بنیادی بمباران کنی و در پی جواب کتاب به کتاب،مقاله به مقاله پیش بری.
به نقطه میرسی که تمام محکهای احساسی بشر فاقد معنا میشه و جنون و نبوغ یک چیز بنظر میاد.
همان طور که بدون لحظه حال گذشته و آینده هردو یک چیز.
همونطور که بدون مفهوم صفر اعداد مثبت و منفی هردو یک چیز.
همونطور که ورای ذهن ناظر دوگانگی جهان در واقع رفتار متفاوت از یک چیز.
و حالا بنظر شما،،،آیا جهان هایی که مخلوقی(در هر طبقه ادراک) جهت نظارت ندارن،،اصلا وجود دارن؟
آیا جهان از طریق ما به خودش نگاه میکنه یا در واقع ذهن که از طریق جهان به خودش نگاه میکنه؟
هرکدوم بدون دیگری چقدر واقعیت داره؟
سوال خوبیه. در واقع یکی از اصول فیزیک کوانتوم هم همینه اینکه موقعیت ذرات خیلی کوچیک فقط موقعی معلوم میشه که یه نفر بهشون نگاه کنه.
نظر من اینه که اگه جهانی وجود داشته باشه که کسی نباشه تا نظارهش کنه، همچنان از لحاظ مادی وجود داره، ولی وجودی که فاقد معناست. مثلاً ما میدونیم کائتات میلیاردها سال وجود داشته و میلیاردها سال بود که هیچ موجود هوشمندی نبود تا به کائنات نظاره کنه. ولی این چیزی از وجودیتش کم نمیکنه.