Shakespeare - سرپوش آویختن (Lampshade Hanging) | معرفی عناصر داستانی (۳۰)

سِر توبی بلچ: آیا ممکن است؟

فابیان: اگر این نمایشی روی صحنه بود، می‌توانستم آن را محکوم به این کنم که قصه‌ای غیرقابل‌باور است.

شکسپیر، شب دوازدهم، پرده‌ی سوم، صحنه‌ی چهار

 

سرپوش آویختن

احتمالاً در مکالمه‌ی روزانه‌ی خود به جملاتی مانند «خودم می‌دونم، تو نمی‌خواد بهم بگی» یا «‌می‌دونم فلان، ولی …» برخورد کرده‌اید. در واقع داستان‌پردازان نیز گاهی به‌طور غیرمستقیم (یا حتی مستقیم) از یک عنصر داستانی با این مضمون استفاده می‌کنند. این عنصر داستانی «سرپوش آویختن» نام دارد.

سرپوش آویختن کلک نویسنده برای رسیدگی به عناصری در داستان است که تعلیق خودآگاهانه‌ی ناباوری مخاطبان را تهدید می‌کند؛ خواه این عنصر یک توسعه‌ی پیرنگ[۱] غیرقابل‌قبول باشد، خواه استفاده‌ی بیش از حد علنی از یک عنصر داستانی. در این شرایط نویسنده برای لحظه‌ای توجه را به آن جلب می‌کند و سپس داستان را ادامه می‌دهد.

این عنصر داستانی به دو دلیل استفاده می‌شود. اولاً به مخاطبان اطمینان خاطر می‌دهد که خود نویسنده از توسعه‌ی پیرنگ غیرقابل‌قبولی که به وقوع پیوسته آگاه است و سعی ندارد از ساده‌لوح بودن مخاطب سوءاستفاده کند. ثانیاً به مخاطبان اطمینان خاطر می‌دهد که دنیای داستان مثل دنیای واقعی است؛ چیزی که برای من و شما غیرقابل‌قبول و عجیب است، برای شخصیت‌های داستان نیز چنین است و واکنشی ناشی از ناباوری برمی‌انگیزد.

گاهی مواقع نیز نویسنده‌ها از این تاکتیک برای اشاره به ضعف‌های خود استفاده می‌کنند تا بدین‌ترتیب رقبا و منتقدان خلع‌سلاح شوند، ولی اگر شخصیت‌های داستان شما دارند از احمقانه بودن آخرین توسعه‌ی پیرنگ‌تان گله می‌کنند، شاید بهتر باشد به وجدان نویسندگی خود مراجعه کنید.

از طرف دیگر، سرپوش آویختنی که به‌درستی انجام شود، می‌تواند بسیار بامزه باشد، به سبک‌آگاهی (هنگامی که شخصیت‌های داستان از کلیشه‌های سبک داستانی که در آن ایفای نقش می‌کنند، آگاهند) سرگرم‌کننده‌ و هوشمندانه‌ای منجر شود یا یک اتفاق غیرمنطقی را بدون زحمت خاصی توجیه کند.

این عنصر داستانی با نام‌های «آویختن ساعت»، «آویختن فانوس» یا «انداختن نورافکن» نیز شناخته می‌شود. در صنعت فیلم‌سازی هم بعضی مواقع به این تکنیک «آویختن پرچم قرمز روی چیزی» می‌گویند. مثلی بین فیلمنامه‌نویس‌ها رایج است که می‌گوید: «آویختن پرچم قرمز روی چیزی نحسی‌اش را خنثی می‌کند.» یعنی سرپوش آویختن روی چیزی باعث می‌شود اثر منفی‌ای که ممکن است داشته باشد از بین برود.

 

harry potter six years - سرپوش آویختن (Lampshade Hanging) | معرفی عناصر داستانی (۳۰)

 

نمونه‌هایی از سرپوش آویختن در تعدادی از آثار داستانی معروف

  • در شماره‌ی ۱۵۷ کامیکِ افراد ایکس، وولورین به سایکلوپس می‌گوید: «ببین، ممنونم از این‌که این‌قدر به من ایمان داری، ولی من نمی‌تونم تو همه‌ی تیما عضو بشم.» اشاره‌ای به علاقه‌ی مارول به این‌که وولورین را در تعداد غیرقابل‌باوری از عناوین گوناگون بگنجاند.
  • کینگ‌کنگ نسخه‌ی سال ۱۹۷۰ جلوه‌های ویژه‌ی ضعیف خود را بدین شکل مسخره می‌کند: «فکر کردی کی این درختا رو انداخته زمین؟ یه یارو که لباس گوریل تنش کرده؟»
  • در هری پاتر و شاهزاده‌ی دورگه:
    پروفسور مک‌گانِگِل: چرا هر وقت یه اتفاقی می‌افته، پای شما سه تا وسطه؟
    ران: باور کنید پروفسور، شیش ساله داره از خودم همین سوال رو می‌کنم.
  • در کمدی الهی، دانته در اواخر بخش دوزخ روی این مساله که به تعداد زیادی از اهالی فلورانس که می‌شناسد یا اسمشان را شنیده برخورد کرده، سرپوش می‌آویزد.
  • در بازی مترو ۲۰۳۳ یک سرباز نازی که در شرف کشتن بازیکن است، حرف هوشمندانه‌ای می‌زند و سر جا خشکش می‌زند تا این‌که یک رنجر او را می‌کشد. بعد از این رنجر می‌گوید: «یه چیزی که راجع به آدم بدا دوست دارم اینه که قبل از چکوندن ماشه دوست دارن کلی حرف بزنن.»
  • در بازی چرخدندههای جنگ، هر وقت به دری برخورد کنید که شخصیت‌های بازی نتوانند آن را با لگد باز کنند، باید روباتی مخفی‌کار را که جک نامیده می‌شود صدا کنید تا بیاید و آن را ببرد. هر دفعه بلااستثناء، حین این‌که روبات کارش را انجام می‌دهد، یک درگیری سخت پیش رو خواهید داشت. در یکی از این قسمت‌ها این مکالمه بین شخصیت‌ها ردوبدل می‌شود:
    مارکوس: جک رو صدا می‌کنم.
    بیرد: خب، می‌دونی که معنیش چیه…
    مارکوس (آه می‌کشد) : آره…
    سپس بیرد سنگر می‌گیرد… همان کاری که شما هم باید انجام دهید.
  • در بازی Smackdown vs Raw 2010  برای شخصیتی که خودتان بسازید، یک خط داستانی وجود دارد که در آن با سانتینو مارلا دشمن می‌شود. طی یکی از کَل‌کَل‌های این دو شخصیت، سانتینو می‌گوید: «فقط یه بی‌شعور می‌تونه همچین کشتی‌‌گیری درست کنه.» بعد مستقیم به دوربین نگاه می‌کند.
  • در بازی دنیای وارکرفت ماموریتی وجود دارد که در آن نسخه‌ای از خودتان که از آینده آمده کمک حال شماست. بعد از تمام کردن ماموریت، این نسخه با گفتن این جمله ناپدید می‌شود: «… سعی کن نمیری و تجهیزات بهتر پیدا کنی!» کسانی که بازی را انجام داده باشند می‌دانند که این جمله کلیت آن را به‌طور خلاصه و مفید توصیف می‌کند.

 

[۱] Plot Development

 

منبع: Lampshade Hanging

برای دیدن بقیه عناصر به صفحه معرفی عناصر داستان بروید.

 

۴.۴/۵ - (۱۶ امتیاز)
2 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    • فربد آذسن گفته:

      نه لزوماً مسخره کردنشون. صرفاً اعلام آگاهی نسبت به وجودشون (که می‌تونه تمسخرآمیز هم باشه).

      پاسخ