متن پیشرو، که فایل PDF آن برای دانلود در اختیارتان قرار داده شده، مکاتبهی بین بنده (فربد آذسن – مترجم؛ Azsan.ir) و یکی از استادانم در دانشگاه علامه طباطبایی (حسین ارجانی – دارای مدرک دکترای مطالعات ترجمه؛ Arjani.ir) است. در این مطلب ایدههای خود را راجعبه ترجمهی وفادارانه به اشتراک میگذاریم و با استفاده از مثال از ادبیات ترجمهای فارسی و انگلیسی، و البته ترجمههای خودمان، سعی میکنیم مسالهی وفاداری در ترجمه را برای خودمان حل کنیم.
این مطلب قرار است فصل اول کتابی باشد که امید میرود در آینده منتشر شود. اما با توجه به اینکه این کتاب پروژهای است که شاید چند سال دیگر به بار بنشیند و هیچکس هم از فردای خودش خبر ندارد، تصمیم گرفتم فصل اول را به صورت آنلاین منتشر کنم. به امید اینکه برای کسانی که دستی بر ترجمه دارند مفید واقع شود.
گفتگویی من باب وفاداری در ترجمه (۹۲۸ دانلود ها )
سلام بر شما
بسیار سپاسگزارم بابت به اشتراک گذاشتن این مکاتبات. لذت بسیاری بردم.
با اجازه سه سوال دارم:
۱. نظرتان راجع به ضبط اسامی خاص چیست؟
مثلا این حالت: اسمی در یونانی باستان اودیسیوس است. در لاتین و انگلیسی یولسیز، در فرانسوی اولیس…
یا این حالت: ضبط دقیق اسم شرلاک هومز است. اما در ایران شرلوک هلمز میگویند.
بهنظرتان از کدام ضبطها بایستی استفاده شود؟ و اینکه آیا میشود مبحث خیانت در ترجمه را در این موضوع هم تعریف کرد؟
۲. اگر بخواهید معیارهایی جهت شناسایی یک ترجمه خوب بین چند ترجمه معرفی کنید، چه معیارهایی معرفی میکنید؟
این سوال را به عنوان یک شخصی که هیچ سوادی در ترجمه ندارد میپرسم. مسلما نمیتوانم از دید تخصصی ترجمه را برسی کنم. همچنین بسیاری از نقدهای موجود در اینباره یا نظر شخصیاند یا مغرضانه.
۳. درباره جویس نوشته بودید. یک سوال جویسی هم دارم:
نظرتان درباره دو ترجمه ناکاملی که اخیرا برای یولسیز منتشر شدهاست (پدرامنیا و قدمی) چیست. کدام یک را بهتر میدانید؟
با تشکر
پاینده باشید
سلام. خیلی ممنون که خوندین.
۱. این سوال خوبیه. من توی ضبط اسامی خاص این رویکرد رو دنبال میکنم:
۱. اگه اسم خاص توی فارسی به یه شکل خاص جا افتاده (مثل همون شرلوک هلمز)، از اسم جاافتاده استفاده میکنم، حتی اگه اشتباه باشه. چون اصلاً توی این مورد خاص «اشتباه» بودن زیاد معنی نمیده. اسامی خاص از هر زبون به یه زبون دیگه تغییر میکنن و به همون شکل جا میافتن. مثل یه عالمه اسم یونانی و عبری که الان توی زبان انگلیسی جا افتادن و هیچ شباهتی به تلفظ اصلیشون ندارن.
۲. اگه اسم خاص جا نیفتاده باشه، نزدیکترین تلفظ به تلفظ اصلی رو انتخاب میکنم، البته به شرط اینکه توی زبان اصلی عجیبغریب به نظر نرسه.
این رویکرد رو من تو مقالاتی که دربارهی گیم مینویسم/ترجمه میکنم هم دنبال میکنم. مثلاً اگه اسم بازی به فارسی خوب/معقول به نظر برسه، اسمش رو ترجمه میکنم و عنوان انگلیسی رو میذارم تو پرانتز. اگه نه، صرفاً اسم اصلی رو به فارسی مینویسم. اگه هم اسم انگلیسی به قدر کافی باحال باشه، حتی اگه ترجمهش بشه کرد، صرفاً اسم انگلیسی رو مینویسم.
به نظرم برای اینکه خیانتی در این زمینه اتفاق نیفته، باید همیشه تلفظ اصلی اسمهای خاص رو توی پاورقی یا توی پرانتز نوشت.
۲. این سوال سختیه. توی همین گفتگو با آقای ارجانی دربارهش صحبت کردیم.
به نظرم بهترین راه برای تشخص ترجمهی خوب دنبال کردن اصل «ذهنخوانی» هست. بهترین مترجم، بهترین ذهنخوانه. یعنی میتونه تشخیص بده نویسنده داره چی کار میکنه و اگه میخواست همون کار رو به زبان مبدا انجام بده، چجوری انجامش میداد.
برای همین بهترین ترجمه نه تحتاللفظیه، نه برداشت آزاد. صرفاً با توجه به امکانات زبان مبدا، سعی میکنه نزدیکترین نوشته به زبان مقصد رو خلق کنه، به شکلی روان و خوانا، طوریکه انگار یه اثر ادبی جدیده.
۳. متاسفانه هنوز موفق نشدم این ترجمهها رو دقیق بررسی کنم. ولی نقدهای تند و تیزی رو دربارهی هردوتا ترجمه دیدم، خصوصاً ترجمهی قدمی.
خواهش میکنم. بسیار لذت بردم.
بسیار سپاسگزارم بابت پاسخگویی.
در مورد ۳:
اگر وقت کردید، لطفا مقالهای دراینرابطه بنویسید. جای چنین مقالهای واقعا خالی است.
خواهش میکنم. چشم. اگه مجالش پیش اومد، مینویسم. ولی خب نقد نوشتن از ترجمه حتی از نقد نوشتن برای اثر ادبی هم کار سختتر و وقتگیرتریه، خصوصاً ترجمهی اثری مثل اولیس.
من کاملا با جمله:«مترجم خائن است» موافقم. من وقتی مترو رو میخونم در حال خوندن متروی دمیتری گلوخوفسکی نیستم، بلکه دارم متروی فربد آذسن رو میخونم (که اونم نه از یه دونه، بلکه از دو تا فیلتر گذشته!)؛ وقتی پرتقال کوکی با ترکیب زبان انگلیسی و روسی نوشته میشه و مترجم میاد اون رو با ترکیب زبان کردی و فارسی مینویسه، دیگه چیزی از انگلیسی و روسی نمیمونه.
در مورد ترجمه شعر: به نظرت کاری که ویدا اسلامیه در هری پاتر انجام دادن درست بود؟ چون واقعا معلوم بود که برای قافیه سازی شعر رو پاره پاره کرده بودن.
به نظرم وقتی پای ترجمهی شعر میاد وسط، باید از فرمولهای کلی پرهیز کنیم و هر ترجمه رو به صورت مستقل بررسی کنیم. مثلاً پاره کردن شعر برای قاقیهسازی به طور کلی ایدهی بدی نیست. ولی خب بستگی به اجرا داره.
در مورد ویدا اسلامیه متاسفانه شعرها رو دقیق یادم نیست که بخوام دربارهشون نظر بدم. ترجمهش رو وقتی نوجوون بودم خوندم.
در کلیت امر من به عنوان یک هیچکاره نگران زبان فارسی هستم اون هم در برهه حساس فعلی .
فربد ممنون از تحملت و جوابات
نمیدونم چرا فکر میکنم که ادامه دادن این بحث ها عین بحث هایی که تو جمع های فامیلی راه می افته قراره به جایی نرسه ، اما خوب به هر حال .
درمورد چیزی که در مورد فارسی میانه گفتی تا حد زیادی قانعم کرد.
در مورد واژه های دخیل فرانسوی در یک دوره وارد شدند و حتی جا هم افتادن چون چنین مفاهیمی توی زبان فارسی نبود اما مدتی بعد واسشون جایگزین ساخته شد و بسیاری از این جایگزین ها جا افتاد و خوب البته بعضی هاشون هم هنوز به جا و بی جا دارن استفاده میشه ، به عنوان دم دست ترین نمونش میتونم به اونیورسیته – دانشگاه اشاره کنم
در مورد فرهیخته ها هم باید بگم که از به قول تو رعیت جماعت که انتظاری نمیره اما کجاست اون زبان خارجی بلدی که دلش برای زبان و فرهنگ بومیش بسوزه اکثریتشون میگن که کار ما راه بیافته گور پدر زبان فارسی . فقط میتونم آرزو کنم که کسانی که براشون مهمه به طور جدی شروع کنند به پیدا کردن همدیگه و الا از دست ما رعایا که کاری ساخته نیست مای لرد 😀
درمورد به ثمر نرسیدن بحث ها هم همین الان به ذهنم رسید که علت اصلیش میتونه این باشه که طرفین صلاحیت لازم رو ندارند ، و توی بحث فعلی ما اونی که صلاحیت نداره منم .
واسه همین میگم که جای نگرانی نیست. زبان مثل یه موجود زنده با غریزهی بقای قوی میمونه که همیشه بهترین تصمیمو برای حیات خودش میگیره. واژههای دخیل و معادلهاشون میان و میرن، ولی در آخر اون واژهی دخیل و معادلی که برای زبان مناسبه باقی میمونه. ما الان توی دورهی اکسپریمنت زبانی هستیم. این اکسپریمنتها، چه به بار بشینن، چه نشینن، آخرش نتیجهی مثبتی به دنبال خواهند داشت.
خب تعداد این افراد زیاده. این همه کتاب که چاپ میشه و مطلب که منتشر میشه همهشون دارن خواسته یا ناخواسته تلاشی برای وارد کردن زبان فارسی به فاز جدید انجام میدن. مثلاً همین سایت ترجمان یا فلسفیدن کلی دارن در زمینهی معادلیابی کار انجام میدن. در این مقطع کارشون بازتاب کافی رو نداره. ولی امید میره در آینده اوضاع تغییر کنه.
فربدنظرت نسبت به ذبیح الله منصوری رو قبول ندارم و به نظرم به طور کامل در موردش تحقیق نکردی.
به نظرت کجای حرفم اشتباهه؟ بیشتر توضیح بده. برام مهمه بدونم.
فربد بزار اینطوری بپرسم دقیقا چه کتابی با ترجمش خوندی?
پیام سوالت اشتباهه.
من کیفیت ترجمههای منصوری رو به صورت موردی زیر سوال نبردم. من فلسفهی پشت ترجمههاش رو زیر سوال بردم، فلسفهای که افرادی مثل من رو از خوندن ترجمههاش دلسرد میکنه.
به عنوان مثال، این جملات آغازین یکی از نقدای گودریدز از ترجمهی «سینوهه، پزشک فرعون» ذبیحالله منصوریه:
حرف من توی این مقاله این بود که چنین دیدگاهی نباید توی ایران جا بیفته. یعنی ما ایرانیّها با سانسور و ترجمههای اقتباسی (که به صورت رسمی و واضح اقتباسی بودنشون مشخص نشده) اوکی باشیم. ذبیحالله منصوری هم نماد چنین حرکتّهاییه و دلیل انتقاد من ازش این بود.
بهت توصیه میکنم این کتاب رو بخونی https://lilibook.ir/4730/ یا حداقل قسمت مصاحبش با ذبیح الله منصوری در مورد رعایت امانت در ترجمه رو بخونی. به نظرم برخی انتقاد ها بهش وارد نیست. مثلا خیلی جاها نوشته شده سینوهه که من خوندمش و یکی از جذاب ترین کتاب هایی بوده که تا الان خوندم ۶۰ ۷۰ صفحه بیشتر نیست که ذبیح اللمنصوری اومده ازش ۷۰۰ ۸۰۰ صفحه ترجمه کرده. من ترجمه المانیش رو نگاه کردم حدودا همین تعداد بود.
ممنون پیام. من از وجود این کتاب خبر نداشتم. محتوای جالبی داره.
راجعبه سینوهه من میدونستم که اون شایعهی ۶۰-۷۰ صفحه بودنش دروغه. ولی با این حال منصوری متن اصلی رو دستخوش تغییر کرده. مثلاً این جملات آغازین ترجمهی انگلیسیه:
همونطور که میبینی، منصوری اشارات به اسامی خاص مثل «پسر سنموت و همسرش کیپا» یا «سرزمین کم» رو توی ترجمهش حذف کرده (احتمالاً برای راحتخون شدن متن)، ولی من میگم که این کار جایز نیست.
تازه سینوهه جزو ترجمههای خوبشه. اگه چیزایی که راجعبه لولیتا شنیده باشم (مثل آوردن شعر سعدی وسط متن بدون هیچگونه ربط معنایی به جملهی اصلی و صرفاً به خاطر شاعرانه بودن) درست باشه که دیگه واویلا. متاسفانه متن ترجمه رو پیدا نکردم تا درست قضاوت کنم.
فربد
گفتم که میخوام خرد خرد ازت سؤال بپرسم ، پس باید تحمل کنی D: .
مسئله خیلی ها اینه که نکنه واژه های دخیل این قدر زیاد بشن که دیگه نشه به چیزی که صحبت میشه گفت زبان فارسی ، حالا نظر تو چیه ، استفاده از اصل واژه یا ساخت معادل فارسی (ببین من تمام مباحث و دعوا های مربوط به این بحث رو کم و زیاد میدونم مثل اینکه توی فرهنگ و تاریخ و توسعه ما یه سری مفاهیم نبودن و واژه های جایگزین حق مطالب رو ادا نمیکنن و این حرفا)
اما آخرش چی ؟ میخوام نظر تو رو بدونم ؟آیا این به هویت زبان فارسی صدمه جدی نمیزنه ؟
و اما چیز دیگه ای که مد نظرمه اینه که به عنوان مثال تو همین جمع کوچیک خودمون تو و مهراد و آرتین به من گفتید که نوشتن و حرف زدن به انگلیسی براتون راحت تره و منظورتون رو بهتر و راحت تر میرسونید در بلند مدت این میتونه باعث ایجاد شکاف بین قشر فرهیخته با بقیه جامعه بشه ؟
تحمل چیه عزیز. باعث خرسندی منه سوالاتو جواب بدم.
راجعبه از دست رفتن هویت زبان فارسی که خب به نظرم نیازی نیست نگران این چیزا بود. اون زبونی که زمان ساسانیها صحبت میکردن و ما الان هیچی ازش نمیفهمیم هم فارسی بود و هست. بهش میگن فارسی میانه. مطمئناً توی اون دویست سالی که بعد از حملهی اعراب زبان فارسی در حال تغییر یافتن بود، دغدغهی کلی از ایرانیها این بود که نکنه استفاده از واژههای دخیل عربی هویت فارسی رو از بین ببره. آخرش هم یهجورایی اون هویته از بین رفت، ولی خب با یه هویت جدید جایگزین شد که تا به امروز برقراره.
الان هم وارد یه دورهای شدیم که این هویته نیاز به تغییر و آپدیت شدن داره و اتفاقاً از اواخر سلطنت قاجار هم در حال تغییر و آپدیت شدن بوده (به نظرم سیل واژههای دخیل فرانسوی نقطهی شروع این تحول بود).
کلاً زبان یه رودخونهست، نه یه مرداب. تغییر و تحول پیدا کردن زبان حقیقتیه که باید باهاش کنار اومد. همهی زبانهای زندهی دنیا هم از دیرباز دائماً در حال بدهبستون واژه با زبونهای دیگه بودن و این به هویتشون آسیب نزده. مثلاً همین انگلیسی عملاً bastard child زبونهای ژرمانیک و رمانتیکه و از خودش هویت اصیل نداره، ولی اتفاقاً همین انعطافپذیر بودنش توی دریافت واژه از زبونهای مختلف از عوامل پرظرافت بودنش (Nuanced) بوده.
زبون انگلیسی تمام محافل به قول تو فرهیخته رو قبضه کرده و هیچ راهی برای مقابله باهاش نیست (اصلاً دلیلی هم برای مقابله وجود نداره). اتفاق مشابه توی دورهی رنسانس هم افتاده بود. اون موقع تمام روشنفکرا و متفکرای اروپا به زبون لاتین با هم مکالمه میکردن/نامه مینوشتن. یعنی اگه لاتین بلد نبودی، عملاً با رعیت جماعت فرقی نداشتی. الان هم اگه کسی انگلیسی خوب بلد نباشه، اون شکافی رو که گفتی میتونه تاثیرش رو خوب حس کنه. چون دسترسیش رو به کلی منابع خفن و بهروز از دست میده. ولی به نظرم این شکاف بین قشر فرهیخته با بقیهی جامعه عوامل دیگهای توش دخیله. مثلاً من الان تو کل فک و فامیل یه نفرو نمیشناسم که حرفای عنتلکتی من بهعنوان فردی از قشر تحصیلکرده (فرهیخته یکم فخرفروشانهست) براش جالب باشه. یعنی مساله زبان نیست، مساله عدم علاقهی عموم مردم به مسائل عنتلکتیه. منم وقتی میبینم عموم مردن سرشون گرم کار خودشونه، وقتی با یه آدم مثل خودم برخورد میکنم، ترجیح میدم با جارگونی که برای جفتمون راحتتره (مخلوط فارسی و انگلیسی) صحبت کنیم.
اگه کسی پیدا بشه که دغدغههای من براش واقعاً جالب باشه، من حاضرم با سادهترین و فارسیترین زبون ممکن اندوختههامو باهاش به اشتراک بذارم، ولی خب بهندرت همچین کسی رو میبینم.
فربد
خیلی جالب بود ، باید با دقت میخوندمش ، اینکه خودت تو ترجمه کتاب هایی که ما خوندیمشون با چه چالشهایی روبهرو بودی برام جالب بود.
چند تا سوال دارم که اگه ناراحت نشی میخوام خرد خرد ازت بپرسم ، چون یه مدتیه که هوش و حواس درست حسابی ندارم.
نمیدونم بحث کوچولوی من و مهراد رو کردی یا نه ؟ سوالی که دارم اینه که آیا به نظر تو به عنوان مترجم ، زبان فارسی ذاتا ضعیفه ؟ یا چی ؟
اتفاقاً این هم جزو مباحثیه که بعداً میخوام به تفصیل بهش بپردازم.
ولی اگه بخوام خیلی خلاصه و مفید بگم، من با حرف مهراد موافقم: مشکل زبان فارسی اینه که هنوز به اندازهی کافی توش کار انجام نشده تا یه زبون راحت و صیقلیافته باشه، خصوصاً با توجه به نیازهای قرن بیستویکم. مثلاً یکی از دلایلی که من از سفید و ایدئولوژی پشتش خوشم میاد اینه که سعی داره زبان فارسی رو از این قالب سفت و سختی که توش گرفتار شده نجات بده و یکم انعطافپذیرترش کنه.
من نظرم اینه که فارسی داره یه دورهی گذار رو طی میکنه و تا پنجاه سال دیگه که واژههای دخیل و عبارات رایج موردنیاز توش تثبیت شدن، وضعش درست میشه.
ولی من کلاً با نوشتن یا مکالمه کردن به انگلیسی راحتترم. احساس میکنم با انگلیسی راحتتر و دقیقتر میتونم منظورمو بیان کنم. انگلیسی به دلیل استفادهی گسترده ازش ظرافتهایی پیدا کرده (خصوصاً توی افعال) که زبان فارسی از این ظرافتها بیبهرهست. ولی بازم تاکید میکنم: این قضیه به خاطر اینه که زبان فارسی به اندازهی کافی توش متنای پیشرو نوشته نشده، چون زبان انگلیسی هم توی قرن شونزدهم دقیقاً همچین مشکلی رو داشت، منتها توی دورهی سلطنت ملکه الیزابت اینقدر کار خفن نوشته شد که زبان انگلیسی از این رو به اون رو شد.
پس از دید تو مشکل خود زبان فارسی نیست ؟ مشکل کم کاری و شرایطیه که باعث این کم کاری شده ؟ و دیگه این که این سؤال برام پیش میاد که آیا بعد از اون دوره گذار که بهش اشاره کردی هنوز هم میشه به اون زبان گفت زبان فارسی یا نه ؟
من کار های سفید رو قبلا بیشتر و الان کمتر دنبال میکردم و میکنم. و چیز خاصی به اون صورت در حیطه زبان به چشمم نخورده ، میتونی به مورد خاصی اشاره کنی ؟
البته زبون فارسی هم مثل هر زبون دیگهای یه سری ویژگیهای ذاتی داره که ممکنه برای بعضیا نقطهی قوت یا ضعف محسوب بشن. مثلاً همین تمایز بین «تو» و «شما» توی فارسی برای من یه چالش محسوب میشه. چون بعضی وقتا دارم با یکی حرف میزنم (خصوصاً خانم) و واقعاً نمیدونم باید تو یا شما خطابش کنم. چون تو ممکنه زیادی خودمونی به نظر برسه و شما هم زیادی دور و رسمی، و همین ریزهکاری کوچولو ممکنه باعث آکوارد شدن گفتگو و ایجاد یه فرست ایمپرشن نهچندان مطلوب بشه. ولی مثلاً این مشکل توی انگلیسی وجود نداره. ولی آره، به نظرم مشکل اصلی اینه که توی زبون فارسی هنوز به اندازهی کافی کار انجام نشده و هنوز برای خیلی از مفاهیم و احساسات رایج یه معادل درستحسابی که خوب توی دهن بچرخه وجود نداره. مثلاً من وقتی دارم راجعبه مسائل روز با دوستام حرف میزنم، مجبورم یه خروار واژهی دخیل استفاده کنم (مثل همین آکوارد و فرست ایمپرشن). خیلی از این واژههای دخیل با گذر زمان به واژهی تثبیتشده توی زبون فارسی تبدیل میشن و خیلیهاشون هم الک میشن و براشون معادل پیدا میشه، ولی خب این اتفاق قراره در آینده بیفته. ما فعلاً باید دورهی گذارو طی کنیم.
فرزین سوری تو نوشتههاش تلاش زیادی کرده تا زبون فارسی رو از خشکی روزنامهای دربیاره و بهش طراوت ببخشه. نمونهش رو خودت قبلاً معرفی کرده بودی:
https://3feed.ir/going-postal-in-tehran/
ارس یزدانپناه هم داره به شکل رادیکال از واژههای دخیل توی نوشتههاش استفاده میکنه. به نظرم با اینکه ارتباط گرفتن با نوشتههاش توی این مقطع سخته، ولی داره یه چشمهای از ظاهر زبون فارسی رو (حداقل یکی از ظواهر احتمالی رو) در آینده نشون میده:
https://3feed.ir/system-black-saturday/
فربد
لطفا متن رو همین جا انتشار بده.
اولش میخواستم همین کارو بکنم، ولی خیلی طولانیه (۱۸۰۰۰ کلمه). بعدشم فرمتینگش کلی دنگوفنگ داره. حالا بعداً که وقتم آزاد شد، شاید انجامش دادم.
خب تو چند بخش بذارش.
حتما این کار رو بکن. حیفه همچین چیزایی توی سرچ نیاد.
اینجوری که الان گذاشتی حتی من هم نمیخونم مطلبت رو.
به خاطر ایندکس شدنش توی گوگل هم که شده یه روز میذارمش توی سایت، ولی اگه حاضر نیستی برای خوندن یه متن یه فایل PDF شیشصد کیلوبایتی رو دانلود کنی، پس احتمالاً جزو دامنهی مخاطبیش نیستی.