تعریف: مغلطه فرضیه‌ی مغایر با حقیقت موقعی پیش می‌آید که شخصی ادعایی بی‌پایه‌واساس درباره‌ی آنچه ممکن بود در گذشته یا ممکن است در آینده رخ دهد مطرح کند. پیش‌فرض چنین مغلطه‌ای فرق داشتن شرایط نسبت به زمان حال است. همچنین نوع دیگری از این مغلطه حقیقی در نظر گرفتن گمانه‌زنی درباره‌ی آینده است.

معادل انگلیسی: Hypothesis Contrary to Fact

معادل‌های جایگزین: مغلطه‌ی ضدحقیقت، مغلطه‌ی گمانه‌زنی، مغلطه‌ی «چه می‌شد اگر…»‌،‌ مغلطه‌ی اگر و اما

الگوی منطقی:‌

اگر واقعه‌ی X اتفاق می‌افتاد،‌ واقعه‌ی Y هم اتفاق می‌افتاد (صرفاً بر پایه‌ی گمانه‌زنی).

مثال ۱: 

اگه دبیرستان کورس تعمیر دستگاه پخش سی‌دی رو برمی‌داشتی، الان شغل بهتری داشتی و وضعت به‌مراتب بهتر بود.

توضیح: این بیانیه در بهترین حالت گمانه‌زنی است و هیچ مدرکی برای اثبات درستی آن ارائه نشده است، بنابراین اثبات درست یا غلط بودن آن امکان‌پذیر نیست. اشخاص زیادی با مهارت مفیدتر بیکارند و بسیاری از اشخاص شاغل اصلاً وضع خوبی ندارند.

مثال ۲: 

جان، اگه بیشتر می‌رفتی حموم، تینا ترکت نمی‌کرد.

توضیح: موقعیت‌های فرضی معمولاً فقط یک گزینه از تعداد زیادی گزینه‌ی ممکن هستند، بنابراین حرف زدن درباره‌یشان طوری که انگار تنها گزینه‌ی ممکن هستند، غلط‌انداز است. به هنگام ابراز چنین بیانیه‌هایی باید احتمالات را در نظر گرفت. شاید اصلاً تینا از بوی عرق مرد خوشش می‌آید. شاید حتی اگر جان بهترین بوی دنیا را می‌داد، باز هم تینا رنالدو را به خاطر هوش سرشارش به او ترجیح می‌داد.

استثنا: در موقعیت‌هایی که تعداد گزینه‌های ممکن فقط دوتاست، می‌توان با حالتی مطلق‌گرایانه درباره‌ی احتمالات حرف زد و این کار مغلطه‌آمیز نیست.

مثال: اگه سکه‌ت شیر نمیومد، خط میومد.

منابع: 

Moore, W. E. (1967). Creative and Critical Thinking. Houghton Mifflin.

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه جلب و تغییر هیپنوتیزم‌کننده موقعی پیش می‌آید که شخصی چند بیانیه‌ای را که عموم مردم به‌عنوان حقیقت یا بدیهیات قبول دارند پشت سر هم بیان کند و در آخر بیانیه‌ی جنجالی‌ای را بیان کند که اگر جداگانه بیان می‌شد، شاید واکنشی منفی در مخاطب ایجاد می‌کرد. جلب و تغییر یکی از ابزار پروپاگانداست، ولی اگر مخاطب به خاطر بیانات پیشین به بیانیه‌ی آخر اعتبار بیشتری ببخشد، مرتکب مغلطه شده است. این مغلطه شامل بیانات منفی نیز می‌شود.

جلب و تغییر یکی از حقه‌های قدیمی برای انداختن جنس به مخاطب است. اساس و پایه‌ی این حقه عادت دادن مشتری به «بله» گفتن است.

معادل انگلیسی: Hypnotic Bait and Switch

الگوی منطقی:‌

تعدادی بیانیه‌ی صحیح غیرجنجالی پشت‌سرهم  بیان می‌شود.

بنابراین ادعای X (که جنجال‌برانگیز است) صحیح است.

 

تعدادی بیانیه‌ی اشتباه غیرجنجالی پشت‌سرهم بیان می‌شود.

بنابراین ادعای X (که جنجال‌برانگیز است) اشتباه است.

مثال ۱: 

آیا کشورت رو دوست داری؟‌

آیا خانواده‌ت رو دوست داری؟‌

آیا به سلامتی‌شون اهمیت می‌دی؟‌

اگه جوابت به این سوالات مثبته، عاشق بستنی Eatme می‌شی!‌

مثال ۲: 

آیا این درسته که درصد کمی از آمریکایی‌ها مالک عمده‌ ثروت آمریکا باشن؟

آیا این درسته که اضافه‌وقت کار کنی تا دخل و خرجت با هم یکی بشه؟

آیا این درسته که حتی برای تعطیلات نتونی از کشور خارج بشی؟‌

آیا واقعاً می‌خوای به رجی لیپشیتز رای بدی؟‌

توضیح: 

احتمالاً با خواندن مثال‌ها متوجه شدید واژه‌ی «هیپنوتیزم‌کننده» از کجا می‌آید. با خواندن چنین جملاتی ذهن ناخودآگاه‌تان ذهن خودآگاه‌تان را تسخیر می‌کند و بدون فکر کردن «بله» یا «نه» می‌گویید، بدون این‌که به طور دقیق بدانید با چه چیزی موافقت یا مخالفت می‌کنید. این حقه در راه‌پیمایی‌ها بهتر از هر جایی جواب می‌دهد، چون کسانی که در راه‌پیمایی‌ها شعار می‌دهند دوست دارند شما عقل و منطق را دور بریزید و به احساسات‌تان توسل بجویید.

استثنا: این حقه برای متقاعدسازی انسان‌ها بسیار موثر است، بنابراین اگر می‌خواهید فرزندتان را ترغیب کنید از مواد مخدر پرهیز کند، اشکال ندارد از آن استفاده کنید. ولی اگر می‌خواهید کسی را ترغیب به خریدن جاروبرقی کنید، توسل به این حقه غیراخلاقی است.

راهنمایی: مغلطه‌شناسی را جدی بگیرید! هرکجا که می‌روید، حواس‌تان به حقه‌های این‌چنینی باشد. در این صورت هرگاه در معرض پروپاگاندای احساسی قرار گیرید، منطق‌تان بلافاصله عقب‌نشینی نمی‌کند.

منابع: 

مغلطه‌ای رایج در اینترنت. منبع آکادمیک برای آن یافت نشد.

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه دست داغ به این باور غیرمنطقی اشاره دارد که اگر در یک بازی وابسته به شانس، چند دست پشت سر هم ببرید یا ببازید، یا «داغ» می‌شوید یا «سرد»، یعنی برد یا باخت پیاپی قرار است ادامه پیدا کند و این مساله از دنیای احتمالات فراتر می‌رود. به دلیل حماقت ما انسان‌ها در درک این حقیقت، و اصرار غیرمنطقی‌مان بر عدم پذیرفتن آن، سرتاسر دنیا کازینوها دارند پول پارو می‌کنند. مغلطه‌ی دست داغ با مغلطه‌ی قمارباز (شماره‌ی ۱۲۳) رابطه‌ی نزدیک دارد. 

معادل انگلیسی: Hot Hand Fallacy

معادل‌های جایگزین: پدیده‌ی دست داغ

الگوی منطقی:‌

شخص ۱ در یک بازی شانسی X بار پشت سر هم برنده شده است. 

بنابراین شخص ۱ «داغ» است و به احتمال زیاد دست بعدی را هم می‌برد. 

مثال ۱: 

مارتا (پس از جفت شیش آوردن): بیا هرچی بردیم جمع کنیم بریم. تا الان خوب اودیم جلو. بهتره تا بخت بهمون پشت نکرده، بازی رو تموم کنیم. 

کارلوس: بی‌خیال! الان داغیم! بیا ببینیم برد پیاپی تا کی ادامه پیدا می‌کنه! 

توضیح: از لحاظ آماری احتمال باخت کارلوس و مارتا در دور بعد بیشتر است، چون الف)‌ برد پیاپی آن‌ها بر اساس شانس بوده، نه استعداد فردی ب) در بازی‌های تاس‌محور احتمال باختن بیشتر از احتمال برد است. کارلوس به اشتباه تصور می‌کند برد پیاپی قرار است ادامه داشته باشد. 

مثال ۲: 

می‌توان از حوادثی مثال آورد که به طور کامل به احتمالات وابسته نیستند، مثل پرتاب توپ بسکتبال در سبد. این مثال‌ها جنجالی‌اند، چون با وجود این‌که بعضی مواقع می‌توان بخشی از موفقیت حاصل‌شده را صرفاً به شانس نسبت داد، ولی بدون‌شک استعداد و باورهای شخصی نیز روی نتیجه‌ی نهایی تاثیرگذارند. 

راهنمایی: باور داشتن به این‌که دور دور شماست (یعنی عملکردتان بسیار قوی‌ست) ممکن است عملکرد قوی‌تری را رقم بزند. به این اتفاق می‌گویند پیش‌گویی خودمحقق‌کننده. همچنین گاهی اوقات تفکر نقادانه نسبت به خودتان روی عملکردتان تاثیر منفی می‌گذارد. 

منابع: 

The Hot Hand Fallacy: Cognitive Mistakes or Equilibrium Adjustments? Evidence from Baseball. (n.d.). Retrieved from https://www.gsb.stanford.edu/faculty-research/working-papers/hot-hand-fallacy-cognitive-mistakes-or-equilibrium-adjustments

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

trio collage 3862 - اتحاد سه‌نفره (Power Trio) | معرفی عناصر داستانی (۴۷)

از بالا به پایین:

فرشتههای چارلی/ سه آمیگو/ سه کلهپوک/ هویی، دویی، لویی

 

در بین اتحادها سه رایج‌ترین شماره است.

ساختار اتحاد سه‌نفره

معمولاً در اتحاد سه‌نفره، دوتا از اعضا فویل یکدیگر هستند و دائماً با هم مخالفت می‌کنند و عضو سوم که نگهدارنده‌ی یکپارچگی گروه است، بین آن دو و ویژگی‌های شخصیتی متفاوتشان تعادل برقرار می‌کند. عامل قدرتمند بودن گروه این پویایی و کشمکش دائمی است .

به کلمه‌ی «گروه» دقت کنید. این شخصیت‌ها به‌طور مستقیم با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. شما می‌توانید در یک داستان سه شخصیت داشته باشید که فویل یکدیگر باشند، بدون این‌که اعضای یک اتحاد سه‌نفره محسوب شوند. مثلاً اگر سه شخصیت در داستان اعضای یک خانواده باشند، با یک اتحاد سه‌نفره طرف هستیم، ولی اگر همان اعضا با همان ویژگی‌های شخصیتی با هم تعامل نداشته باشند، اتحاد سه‌نفره محسوب نمی‌شوند.

اتحاد سه‌نفره را می‌توان در اتحادهای بزرگ‌تر هم گنجاند. سه بعلاوه‌ی دو اتحادی سه‌نفره درون یک اتحاد پنج‌نفره است. همچنین بعضی‌وقت‌ها در یک اتحاد پنج‌نفره (یا یک اتحاد چهارنفره با یک عضو صوری) دو اتحاد سه‌نفره به وجود می‌آید و یک عضو اصلی بین دو اتحاد به اشتراک گذاشته می‌شود. اتحاد شش‌نفره اغلب به دو اتحاد سه‌نفره تقسیم می‌شود و اتحاد هفت‌نفره هم اغلب از یک و بعضی‌مواقع از دو اتحاد سه‌نفره تشکیل می‌شود.

 

Underworld Ascendant Player Characters 1500x836 - اتحاد سه‌نفره (Power Trio) | معرفی عناصر داستانی (۴۷)

یک ترکیب بی‌نظیر در هر بازی نقش آفرینی
جنگجو، جادوگر، دزد

 

تیپ‌های شخصیتی مربوطه

تعدادی از دگرگونی‌های اتحاد سه‌نفره به شرح زیر است. مثلث فرویدی (که قبلاً راجع به آن مطلب داشتیم) رایج‌ترین اتحاد سه‌نفره است و اغلب شالوده‌ی اتحادهای سه‌نفره‌ی دیگر است. این اتحادها می‌توانند با هم هم‌پوشانی داشته باشند:

  • زیبا، زرنگ، زورمند: یک اتحاد سه‌نفره‌ی مونث که هریک از اعضای آن نماینده‌‌ی یکی از ویژگی‌های یاد شده هستند. عضو زیبا می‌تواند عضو محبوب یا دارای ویژگی‌های زنانه نیز باشد (اگنس، مارگو و ادیث در انیمیشن منِ نفرت‌انگیز[۱]).
  • گنده‌بک، لاغر، قدکوتاه: گنده‌بک می‌توانند هیکلی یا چاق هم باشد (فتیسک، اینیگو و ویتسینی در فیلم شاهزاده‌خانم عروس[۲]).
  • قرمز، سبز، آبی/قرمز، زرد، آبی: یک اتحاد سه‌نفره‌ی رنگی (داک، هیویی و لویی در  انیمیشن ماجراهای اردک[۳]).
  • سه‌نفره‌ی مضحک: متشکل از یک احمق که نقشه‌ای احمقانه پی‌ریزی می‌کند، احمقی دیگر که کورکورانه از دستورات پیروی می‌کند و شخصیتی مثلاً عادی که هیچ کاری از دستش برنمی‌آید تا جلویشان را بگیرد و دائم در حال غر زدن است (مو، کِرلی و لری در فیلم‌های سه کله‌پوک[۴]).
  • آتش، یخ، آذرخش: اتحادی به نمایندگی از عناصر طبیعی. بدین شکل می‌توان آن را معادل مثلث فرویدی در نظر گرفت: اسپاک یخی، کِرک آذرخشین و مک‌کوی آتشین (ساحر خون، ساحر اعظم و سلطان کوه در وارکرفت۲ [۵]).
  • جنگجو، جادوگر، دزد: یک جنگجوی هیکلی و قوی، یک جادوگر سوسول یا ضعیف و یک دزد تیزپا (پونتیوس، آمادئوس و زویا در بازی رایانه‌ای تراین[۶]).
  • خواهران هکاته: دوشیزه، کدبانو، پیرزن (کلوثو، لاچسیس، آتروپوس در اساطیر یونان[۷]).
  • شوالیه، رند، ملازم: یک جنگجوی آرمان‌گرا، یک جنگجوی موقعیت‌طلب و یک جنگجوی بی‌تجربه (آرتور، گواین و مرلین در سریال تلویزیونی مرلین[۸]).
  • زمین، دریا، آسمان: یکی از زمین، یکی از دریا، یکی از آسمان (گایا، پونتوس و اورانوس در اساطیر یونان[۹]).
  • خوش‌اخلاق، بداخلاق، حد وسط: منظور از حد وسط شخصیتی است که نه خوش‌اخلاق باشد و نه بداخلاق (چین‌پو، یائو و لینگ در انیمیشن مولان[۱۰]).
  • تریوی راک: یک گروه راک‌سه‌نفره که شامل گیتارزن، گیتاربیس‌زن و طبل‌زن است (الوین، سایمن و تئودور در فیلم الوین و چیپمانک‌ها[۱۱]).
  • تریوی هولناک: متشکل از یک شرور و دو نوچه. ممکن است هرسه‌شان خود نوچه‌ی یک شرور به‌مراتب‌ بزرگ‌تر باشند (کابال، کبرا و کیرا در مورتال کامبت دیسپشن[۱۲]).
  • دو مذکر، یک مونث: متشکل از قهرمان، یک دوست هم‌جنس و دوستی دیگر از جنس مخالف (هری، ران و هرمانی در هری پاتر[۱۳]).
  • دو مونث، یک مذکر: نقطه‌ی مقابل مورد بالا (بافی، ویلو و زاندر در سریال تلویزیونی بافی خون‌آشام‌کش[۱۴]).
  • سه صورت آدم: سه شخصیت مذکر که هریک تا حدودی نماینده‌ی ماجراجویی، قدرت و دانایی هستند. به‌ترتیب شکارچی، ارباب و پیامبر نامیده می‌شوند (تاسادر، آلداریس و زراتول در بازی استارکرفت[۱۵]).
  • سه صورت حوا: سه شخصیت مونث که هریک نماینده‌ی کودک، همسر و دلفریب هستند. تا حد زیادی به خواهران هکاته شباهت دارد؛ با این تفاوت که در خواهران هکاته، دوشیزه سادگی کودک و جذابیت دلفریب و کدبانو شادابی کودک و کمال همسر را ترکیب می‌کند و پیرزن هم تا حد زیادی با همسر دانا و عاقل هم‌پوشانی دارد (لیلیانا، واین و موریگان در بازی رایانه‌ای عصر اژدها[۱۶]).
  • سه نسل موفق: متشکل از جوانی که می‌خواهد به موفقیت برسد، بزرگسالی که در حال رسیدن به موفقیت است و کهنسالی که به موفقیت رسیده است (آناکین اسکای‌واکر، اوبی وان‌کنوبی و کوی‌گان جین در قسمت اول جنگ ستارگان:تهدید شبح[۱۷]).
  • همراه با یک دوست و یک غریبه: متشکل از شخصیت اصلی که با دوست دوران کودکی و یک شخصیت کاملاً غریبه همراه شده است (راپونزل، پاسکال و فلین رایدر در انیمیشن گیسوکمند[۱۸]).

[۱] Agnes, Margo, Edith/Despeciable Me

[۲] Fezzik, Inigo, Vizzini/The Princess Bride

[۳] Dewey, Huey, Louie /Duck Tales

[۴] Moe, Curly, Larry/The Three Stooges

[۵] Blood Mage, Archmage, Mountain King/Warcraft II

[۶] Pontius, Amadeus, Zoya/Trine

[۷] Clotho, Lachesis, Atropos/Greek Mythology

[۸] Arthur, Gwaine, Merlin/Merlin

[۹] Gaia, Pontus, Oranos/Greek Mythology

[۱۰] Chien-Po, Yao, Ling/Mulan

[۱۱] Alvin, Simon, Theodore/Alvin and the Chipmunks

[۱۲] Kabal, Kobra, Kira/Mortal Kombat Deception

[۱۳] Harry, Ron, Hermione/Harry Potter

[۱۴] Buffy, Willow, Xander/Buffy the Vampire Slayer

[۱۵] Tassadr, Aldaris, Zeratul/Starcraft

[۱۶] Leliana, Wynne, Morrigan/Dragon Age

[۱۷] Anakin Skywalker, Obi-Wan Kenobi, Qui-gon Jinn/Star Wars Episode I: The Phantom Menace

[۱۸] Rapunzel, Pascal, Flynn Rider/Tangled

 

منبع: Power Trio

 

برای دیدن بقیه عناصر به صفحه معرفی عناصر داستان بروید.

تعریف: مغلطه کوتوله موقعی پیش می‌آید که شخصی برای توضیح دادن یک پدیده، به استدلالی روی بیاورد که درکش به همان پدیده وابسته است. این مغلطه به سیری قهقرایی منجر می‌شود. 

معادل انگلیسی: Homunculus Fallacy

معادل‌های جایگزین: استدلال کوتوله، سیر قهقرایی

الگوی منطقی:‌

باید پدیده‌ی X را توضیح داد. 

دلیل Y ارائه می‌شود. 

دلیل Y به پدیده‌ی X وابسته است. 

مثال ۱: 

برت: چشم چطور چیزی رو که می‌بینه به مغز منتقل می‌کنه؟‌

ارنی: اینجوری به قضیه نگاه کن: یه کوتوله توی مغزت نشسته و داره فیلمی که چشمات پخش می‌کنن تماشا می‌کنه. 

برت: اوکی، ولی توی مغز این کوتوله که تو مغز ماست چی می‌گذره؟‌

ارنی: اینجوری به قضیه نگاه کن: یه کوتوله توی مغزش نشسته و داره فیلمو تماشا می‌کنه… 

توضیح: این مغلطه چرخه‌ای بی‌نهایت ایجاد می‌کند و در نهایت ما را به حقیقت نزدیک‌تر نمی‌کند. پذیرفتن توضیحی که این چرخه‌ی بی‌انتها و بی‌حاصل را ایجاد کرده مغلطه‌آمیز است. 

مثال ۲: 

دیکی: به نظرت منشاء حیات چیه؟ 

رلفی: ساده‌ست. میلیاردها سال پیش بیگانه‌ها از یه سیاره‌ی دیگه اومدن زمین و حیات رو به سیاره تزریق کردن. 

دیکی: بسیار خب، ولی اون بیگانه‌ها چجوری به وجود اومدن؟

رلفی: ساده‌ست. بیگانه‌ها از یه سیاره‌ی دیگه رفتن به سیاره‌شون و بهش حیات تزریق کردن. 

توضیح: گاهی اوقات این مغلطه گمراه‌کننده است، چون ممکن است جواب بالا صحیح باشد و واقعاً بیگانگان حیات را به زمین تزریق کرده باشند، برای همین جواب از لحاظ فنی صحیح است، ولی سوال دیکی این بود که منشاء حیات در ابتدای امر چه بود. چنین منطقی قادر به پاسخ دادن به این سوال نیست. 

استثنا: بعضی از موارد این‌چنینی متکی بر معرفت‌شناسی (Epistemology) گسترده هستند، یعنی با چرخه‌ای بزرگ و بازخوردی تاییدکننده سر و کار دارند. سوال مهمی که باید به آن پاسخ داد این است که آیا توضیح ارائه‌شده ارزشی دارد و آیا سوال پرسیده شده پاسخ داده شده یا از پاسخ به آن سر باز زده شده است؟ 

منابع:‌

Tulving, E. (2000). Memory, Consciousness, and the Brain: The Tallinn Conference. Psychology Press.

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه تاریخ‌دان موقعی پیش می‌آید که شخصی تصمیم یک نفر را در گذشته با استناد بر اطلاعاتی که در آن دوره موجود نبوده قضاوت کند. 

معادل انگلیسی: Historian’s Fallacy

معادل‌های جایگزین: جبرگرایی گذشته‌نگرانه

الگوی منطقی:‌

ادعای X در گذشته مطرح شد. 

کسانی که ادعا را مطرح کردند Y را، که در آن دوره موجود نبود، لحاظ نکردند. 

بنابراین X ادعایی احمقانه است.

مثال ۱: 

نباید از جاده‌ی فرعی می‌رفتی محل اجرای کنسرت. اگه از جاده‌ی اصلی استفاده می‌کردی، توی ترافیکی که سر اون تصادفه پیش اومد گیر نمی‌کردی. 

توضیح: «خیلی ممنون بابت اطلاع‌رسانی‌تون!» جمله‌ی طعنه‌آمیزی است که عموماً در جواب به این مغلطه داده می‌شود. اگر طرف از تصادف مذکور خبر داشت، معلوم است که جاده‌ی اصلی را انتخاب می‌کرد، ولی هیچ‌کس نمی‌توانست آن تصادف را پیش‌بینی کند. اگر در چنین شرایطی کسی بگوید «باید از فلان مسیر می‌رفتی»، مرتکب مغلطه شده است. 

مثال ۲: 

یهودا کار احمقانه‌ای کرد که عیسی رو به اولیاء امور لو داد. آخرش از شدت عذاب‌وجدان خودکشی کرد. 

توضیح:‌ برای مایی که از کل داستان عیسی خبر داریم،‌ هیولاسازی از یهودا کار راحتی‌ست. ما به اطلاعاتی دسترسی داریم که یهودا در زمان تصمیم‌گیری بهشان دسترسی نداشت. تازه، اگر یهودا عیسی را به اولیاء امور لو نمی‌داد و عیسی کشته نمی‌شد، و مثلاً عیسی در دوران کهن‌سالی و سر یک اتفاق ساده درمی‌گذشت، آیا مسیحیت به این درجه از محبوبیت می‌رسید؟‌

استثنا: گاهی‌اوقات، ارتکاب این مغلطه بامزه است، البته به قیمت خط‌خطی کردن اعصاب رفیق‌تان. 

مثال: 

هی، خریدن سهام اون شرکته که یه هفته بعد FBI به جرم فحشا درشو بست واقعاً تصمیم عاقلانه‌ای بود. لطفاً بنده رو هم راهنمایی کن. 

منابع: 

Arp, R. (2013). 1001 Ideas That Changed the Way We Think. Simon and Schuster.

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه دستکاری استدلال موقعی پیش می‌آید که شخصی استدلال اولیه‌اش را کمی تا قسمتی تغییر دهد تا از غلط از آب درآمدن آن جلوگیری کند، اما بعد طوری وانمود کند که انگار استدلال دستکاری‌شده همان استدلال اولیه است. 

معادل انگلیسی: Hedging

الگوی منطقی:‌

ادعای X مطرح می‌شود.

ادعای X رد می‌شود. 

ادعای Y ساخته می‌شود و به‌جای استدلال X عرضه می‌شود،‌ در حالی‌که با آن فرق دارد. 

مثال ۱: 

فردی: همه‌ی زن‌ها مردستیز، فریبنده و پلیدن. 

وید: من‌جمله مادرت و بهترین دوستت؟ 

فردی: نه، همه غیر از اونا. 

وید: تو فوق فوقش صدتا زنو می‌شناسی. چطور می‌تونی درباره‌ی همه‌ی زنا همچین نظری بدی؟ 

فردی: مشخصاً دارم درباره‌ی زنایی که می‌شناسم حرف می‌زنم. 

توضیح:

در طول این گفتگو مقیاس ادعای اولیه از ۳.۵ میلیارد زن به حدود ۱۰۰ زن کاهش یافت، اما فردی هیچ‌جا در استدلالش به این تغییر اساسی اشاره نمی‌کند. فردی مرتکب این مغلطه شده و کسانی که همچنان استدلال اولیه‌ی او را صحیح می‌شمارند نیز مرتکب این مغلطه شده‌اند. 

مثال ۲: 

آدام: داستان کشتی نوح خیلی محتمل به نظر می‌رسه. تقریباً می‌شه یه حقیقت تاریخی و علمی به حساب آوردش. 

گرگ: یعنی تو فکر می‌کنی مهاجرت یه جفت از هر حیوون به کشتی نوح محتمله؟ حتی حیوونایی که اون سر کره‌ی زمین زندگی می‌کنن و اگه از محیط زندگیشون خارج بشن، زود می‌میرن؟‌

آدام: این حیوونا با کمک خدا زنده موندن. 

گرگ: تقریباً همه‌ی زمین‌شناس‌ها و دانشمندهای امروزی وقوع سیل جهانی رو غیرممکن می‌دونن. با این وجود باز هم به نظرت چنین اتفاقی محتمله؟ 

آدام: احتمال درجات مختلفی داره. 

گرگ:‌ به نظر تو این داستان «بسیار محتمل»ه؟‌

آدام: بله. 

توضیح:‌ آدام برای رد ادعاهای طرف مقابل چند بار به مغلطه‌ی اد هاک (مغلطه‌ی شماره ۴) روی آورد. این موضوع به کنار، هر ادعای متقابل مدرکی علیه ادعای اولیه است، خصوصاً ادعای مربوط به «بسیار محتمل» بودن داستان. آدام به جای این‌که ادعای طرف مقابل را بپذیرد یا ادعای خودش را تصحیح کند، سعی می‌کند ثابت کند که از اول حق با خودش بوده است و در این راه منطق را قربانی می‌کند. 

استثنا: اگر هدف از استدلال کردن نزدیک شدن به حقیقت باشد، تصحیح کردن استدلال‌های پیشین اشکالی ندارد. در چنین حالتی مغلطه‌ای اتفاق نمی‌افتد. 

راهنمایی: هر بار که اعتراف کنید در اشتباه بوده‌اید، یک قدم به حقیقت نزدیک می‌شوید. 

منابع: 

Dowden, B. (n.d.). Fallacies | Internet Encyclopedia of Philosophy. Retrieved from http://www.iep.utm.edu/fallacy/

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه خر و خرما موقعی پیش می‌آید که شخصی طوری استدلالش را مطرح کند، یا به استدلال طرف مقابل پاسخ دهد،‌ که موضعش به طور دقیق مشخص نباشد. این کار به گوینده اجازه می‌دهد هر موقع که به نفعش است، ادعایش را تغییر دهد و بدون عواقب خاصی حرفش را عوض کند و در آخر ادعا کند که «از همان اول» حق با او بوده است. 

معادل انگلیسی: Having Your Cake

معادل‌های جایگزین: موضع مبهم، ادعای بی‌مایه، بی‌طرفی عمدی

الگوی منطقی: 

به نظر من X استدلالی قوی‌ست. 

Y نیز استدلالی قوی‌ست. 

مثال ۱: 

گزارش‌گر: جناب نماینده، موضع شما در بحث «آب پاکیزه یا کارخانه‌های جدید» چیه؟ 

جناب نماینده: البته من می‌خوام آب کشورمون تا حد امکان پاکیزه باشه. من لایحه‌ی جلوگیری از ساخته شدن کارخونه‌ی جدید رو درک می‌کنم و در عین حال به نظرم با ساخته شدن کارخونه‌ی جدید برای جوانانمون اشتغال‌زایی می‌شه  و این امتیازی نیست که بشه به این راحتی ازش گذشت. 

توضیح:‌ هدف از ابراز این مدل «تصمیم‌نگیری‌ها» یا سر باز زدن از انتخاب موضع عموماً جواب سر بالا دادن به کسی‌ست که دنبال جواب قطعی است. در مثال بالا، نماینده‌ی مذکور بعداً می‌تواند بر اساس نتیجه‌ی بحث موضع خود را انتخاب کند و وانمود کند از اول می‌دانسته تصمیم درست چیست. 

مثال ۲: 

اسکات: به نظر تو زمین فقط ۶ الی ۱۰هزار سال عمر داره؟ 

سم: مدارک موجود برای اثبات چند میلیارد ساله بودن عمر زمین خیلی زیاده، ولی نمی‌شه یک سری از ادعاهای آفرینش‌گرایان رو نادیده گرفت. 

اسکات:‌ خب آخرش نظرت چیه؟ 

سم: دارم می‌گم ۴.۷ میلیارد ساله بودن زمین خیلی منطقی به نظر می‌رسه، ولی نظریه‌ی ۶۰۰۰ ساله بودن زمین هم منطق خاص خودشو داره. 

توضیح:‌ ما همه دلمان می‌خواهد افرادی مثل سم را گوشمالی حسابی بدهیم. سم موضع خود را مشخص نمی‌کند. اگر نظر سم در این زمینه‌ی خاص مهم باشد، پیروان هر دو موضع از بیانیه‌ی او به نفع خودشان استفاده خواهند کرد. این ابهام گمراه‌کننده است. 

استثنا: وقتی از موضعی اطلاع کافی ندارید، بیانات بی‌مایه و مبهم نشانه‌ی خوبی از این ناآگاهی هستند، خصوصاً اگر بعدش عدم اطمینان و نادانی خود را از موضوع ابراز کنید. در چنین حالتی مغلطه‌ای اتفاق نمی‌افتد. 

راهنمایی: اگر درباره‌ی موضوعی نظری ندارید، بدون رودربایستی بگویید. اگر چیزی را نمی‌دانید، بگویید که نمی‌دانید. به همین سادگی. 

منابع: 

مغلطه‌ای رایج در اینترنت. منبع آکادمیک برای آن یافت نشد.

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه کلی‌گویی شتابزده موقعی پیش می‌آید که شخصی با توسل به نمونه‌ای کوچک و ناکافی نتیجه‌گیری کند و آماری را که به موقعیت عادی یا معمول ارتباط نزدیک‌تری دارد نادیده بگیرد. 

معادل انگلیسی: Hasty Generalization

معادل‌های جایگزین: مغلطه‌ی بنیان، مغلطه‌ی پایه‌واساس

الگوی منطقی: 

نمونه‌ی S از جمعیت P گرفته شده است. 

نمونه‌ی S بخش بسیار کوچکی از جمعیت P است. 

نتیجه‌ی C بر اساس نمونه‌ی S به دست آمده و به جمعیت P نسبت داده شده است. 

مثال ۱: 

پدرم از چهارده سالگی روزی چهار پاکت سیگار می‌کشید و تا شصت‌ونه سالگی عمر کرد. بنابراین سیگار کشیدن اونقدرا هم که می‌گن بد نیست. 

توضیح: نتیجه‌گیری درباره ی عوارض سیگار کشیدن بر اساس طول عمر یک انسان سیگاری کاری بسیار غیرمنطقی (و خطرناک) است. 

مثال ۲: 

از هر  پنج دندان‌پزشک، چهارتایشان خمیردندان Happy Glossy Smiley را توصیه می‌کنند. بنابراین این خمیردندان باید فوق‌العاده باشد. 

توضیح:‌ از قرار معلوم، برای رسیدن به نتیجه‌گیری بالا فقط از پنج دندان‌پزشک سوال پرسیده شده بود. پس از نظرسنجی از ۱۰۰۰ دندان‌پزشک، فقط ۲۰٪شان برند خمیردندان مذکور را توصیه کردند. «چهار دندان‌پزشک از هر پنج‌تا» لزوماً نمونه‌ای از نمونه‌گیری متعصبانه (Biased Sample) و نظرسنجی تقلب‌آمیز نیست. رقم به‌دست‌آمده صرفاً یک آنومالی آماری بود که در نمونه‌های آماری کوچک رایج است. 

استثنا: در مواقعی که باید تصمیمی گرفت یا به نظر خاصی رسید، اما آمار و ارقام جمعیتی بزرگ‌تر در دسترس نیست و نمونه‌ی آماری کوچک تنها چیزی‌ست که در اختیار دارید،‌ به ناچار باید به همان اکتفا کنید. مثلاً اگر با دوستتان در حال قدم زدن در بیابان هستید و او می‌رود تا ماری را نوازش کند، ولی مار دستش را گاز می‌گیرد و او بلافاصله می‌میرد، می‌توانید با خیال راحت فرض را بر این بگیرید که مار مذکور سمی‌ست. چنین فرضی،‌ حتی اگر درست نباشد، مغلطه‌آمیز نیست. 

راهنمایی: هیچ‌وقت با اتکا بر جوامع آماری کوچک تصمیم‌گیری نکنید، خصوصاً وقتی که داده‌های قابل‌اطمینان‌تری موجود است. 

منابع: 

Hurley, P. J. (2011). A Concise Introduction to Logic. Cengage Learning.

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه توسل به ریشه‌ها موقعی پیش می‌آید که شخصی مبنای صحیح/حقیقی بودن ادعای مطرح‌شده در یک استدلال را ریشه‌‌ی آن ادعا یا پیش‌فرض‌های مرتبط با آن در نظر بگیرد. 

معادل انگلیسی: Genetic Fallacy

معادل‌های جایگزین: مغلطه‌ی بنیان، مغلطه‌ی پایه‌واساس

الگوی منطقی: 

ریشه‌ی ادعایی مطرح می‌شود. 

بنابراین ادعای مذکور صحیح/اشتباه است. 

مثال ۱: 

در دوران کودکی لیسا را از طریق شستشوی مغزی به این باور رساندند که انسان‌ها عموماً خوب هستند. بنابراین انسان‌ها عموماً خوب نیستند. 

توضیح:‌ شستشوی مغزی داده شدن لیسا در دوران کودکی ربطی به ادعای مطرح‌شده درباره‌ی خوب بودن عموم انسان‌ها ندارد. 

مثال ۲: 

پدر و مادر او کاتولیک بودند و او در محیطی کاتولیک رشد کرد. بنابراین طبیعی‌ست که تمایل داشته باشد از برخی از سنت‌های کاتولیک دفاع کند. نمی‌توان حرف‌های او را جدی گرفت. 

توضیح:‌ این مثال به خود من اشاره دارد. درست است که من در خانواده و محیطی کاتولیک به دنیا آمدم و رشد کردم، و خود را شخصی کاتولیک حساب می‌کنم، ولی این موضوع ربطی به دفاعیه‌های من از مذهب کاتولیک ندارد. مثلاً به نظر من بسیاری از کلیساهای کاتولیک از طریق خیریه به مردم ساکن در محل‌شان کمک می‌کنند. اگر استدلال من نوعی حول محور دفاع از جنبه‌های مذهب کاتولیک بچرخد، آن استدلال را باید جداگانه بررسی کرد، نه با توجه به گذشته‌ی استدلال‌کننده یا اتفاقات احتمالی‌ای که باعث شده به درست یا غلط بودن ادعاهای مطرح‌شده اعتقاد آورده باشم. 

استثنا: گاهی اوقات، ریشه‌ی یک ادعا به صحیح بودن ادعا ارتباط دارد. 

مثال: 

من به وجود هیولای داخل کمد اعتقاد دارم، چون خواهرم بهم گفته اگه هر کاری می‌گه انجام ندم، هیولای داخل کمد میاد منو می‌خوره. 

منابع: 

Engel, S. M., Soldan, A., & Durand, K. (2007). The Study of Philosophy. Rowman & Littlefield.

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا