تعریف: مغلطه قمارباز موقعی پیش می‌آید که شخصی ادعا کند در موقعیتی که همه چیز به شانس بستگی دارد، با توجه به نتایج قبلی می‌توان نتیجه‌ی فعلی را پیش‌بینی کرد. 

معادل انگلیسی: Gambler’s Fallacy

معادل‌های جایگزین: مغلطه‌ی مونت کارلو، مغلطه‌ی رشد شانس

مثال ۱: 

من پنج بار پشت‌سرهم شیر آوردم. در نتیجه، دفعه‌ی بعد که سکه رو بندازم بالا، احتمالاً خط می‌آرم.  

توضیح: احتمال شیر یا خط آمدن سکه را هر بار باید جدا از دفعات دیگر حساب کرد. هر بار احتمال شیر یا خط آمدن ۵۰/۵۰ است، اهمیتی ندارد دفعات قبل چند بار خط آمده باشد. 

مثال ۲:‌

اریک: من برای لاتاری شماره‌ی ۶، ۱۴، ۲۲، ۳۵، ۳۸، ۴۰ رو انتخاب کردم. تو چی انتخاب کردی؟‌

استیو: من ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶ رو انتخاب کردم. 

اریک: ای خنگ خدا! امکان نداره این شماره‌ها رو اعلام کنن! 

توضیح: وقتی مردم فکر می‌کنند احتمال برنده شدن یک سری شماره‌ی لاتاری خاص از یک سری دیگر بیشتر است، عملاً علم منطق و احتمالات را نادیده می‌گیرند. دلیل چنین طرز تفکری تمایل ذاتی ما به استخراج معنی از الگوهاست. ولی دنیای احتمالات این چیزها سرش نمی‌شود . به خاطر مفهومی به نام خطای هم‌دسته‌سازی (Clustering Illusion)، وقتی ارقام ۱،۲،۳،۴،۵ و ۶ به‌ترتیب در کنار هم قرار می‌گیرند، ما معنایی ویژه برایشان قائل می‌شویم. اما در دنیای احتمالات احتمال درآمدن ۱ و ۶ به‌عنوان رقم اول به یک اندازه است. تنها اثری که اولین رقم انتخاب‌شده روی دومین رقم می‌گذارد، حذف شدن رقم اول از گزینه‌های موجود است، اما شماره‌ی دوم هم هر رقمی ممکن است دربیاید و رقم انتخاب‌شده از هیچ الگوی خاصی پیروی نمی‌کند و معنایی در پی ندارد. 

مثال ۳: 

ماری: من کل پولم رو روی قرمز ۲۱ شرط می‌بندم. 

دلال: مطمئنید که می‌خواید چنین کاری بکنید؟ آخرین دفعه هم قرمز ۲۱ دراومد. 

ماری: نمی‌دونستم! ممنون! پس به جاش سیاه ۱۵ رو انتخاب می‌کنم. باورم نمی‌شه داشتم چنین اشتباه بزرگی مرتکب می‌شدم! 

توضیح: دلال (یا هرکسی که کارش چرخاندن چرخ رولت است) باید فهمیده‌تر از این حرف‌ها باشد. ایستادن چرخ روی قرمز ۲۱ هیچ تاثیری روی چرخش جدید ندارد. احتمال ایستادن چرخ روی قرمز ۲۱ با سیاه ۱۵ به یک اندازه است. شاید اگر چرخ دوبار پشت سر هم روی رقم و رنگی یکسان بایستد، کمی «عجیب» به نظر برسد، ولی در دنیای احتمالات از این اتفاقات پیش می‌آید. 

استثنا: اگر چیزی تصادفی به نظر برسد، ولی واقعاً اینطور نباشد – مثلاً تاس دست‌کاری‌شده – در این صورت می‌توان با توسل به نتایج پیشین نتایج آتی را پیش‌بینی کرد. 

راهنمایی: اگر می‌خواهید قمار کنید، به قصد تفریح این کار را انجام دهید، نه پول درآوردن. اگر هم خواستید پای پول را وسط بکشید، فقط روی پولی شرط ببندید که از دست رفتنش آسیب جدی بهتان وارد نکند و بود و نبودش برایتان مهم نباشد. یادتان باشد، وقتی در کازینو هستید، شانس با شما یار نیست. 

منابع: 

Tversky, A., & Kahneman, D. (1974). Judgment under Uncertainty: Heuristics and Biases. Science, 185(4157), 1124–۱۱۳۱. https://doi.org/10.1126/science.185.4157.1124

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

 

تعریف: مغلطه گالیله موقعی پیش می‌آید که شخصی ادعا کند ایده‌ای، صرفا‌ً به خاطر این‌که ممنوع، منفور، غیرقانونی یا مورد تمسخر واقع‌شده است، باید درست باشد یا لایق کسب اعتبار بیشتر است. این مغلطه به قضیه‌ی معروف محکوم شدن گالیله در دادگاه تفتیش عقاید اشاره دارد. گالیله ادعا کرده بود که برخلاف تصورات کلیسای کاتولیک و مسیحیان، زمین مرکز دنیا نیست و خورشید دور زمین نمی‌چرخد. 

معادل انگلیسی: Galileo Fallacy

معادل‌های جایگزین: استدلال گالیله، دفاع گالیله، نیرنگ گالیله، خود را جای گالیله جا زدن

الگوی منطقی: 

ادعای X مطرح می‌شود. 

ادعای X مضحک است. 

شخص A استدلال می‌کند ادعای Y در دوران خودش مضحک به شمار می‌آمد، ولی بعداً صحیح بودنش ثابت شد. 

بنابراین ادعای X صحیح است (یا حداقل باید جدی‌تر گرفته شود). 

مثال ۱: 

لیندی و جوناه ادعا می‌کنند الویس پرسلی هنوز زنده‌ست و در سیاره‌ی هاوندداگیان در منظومه‌ی بلو سود زندگی می‌کند (اسم آهنگ‌های الویس). وقتی عده‌ای باور عجیب لیندی و جوناه را زیر سوال بردند، آن‌ها با اعتماد به نفس پاسخ دادند:‌ «می‌دونی، مردم فکر می‌کردن گالیله هم خل بود.»‌

توضیح: لیندی و جوناه  ادعایی عجیب مطرح کرده‌اند و برای ثابت کردن ادعایشان مدرکی ارائه نکرده‌اند. آن‌ها پای گالیله را وسط کشیده‌اند تا در ذهن مخاطب‌شان تخم تردید درباره‌ی ادعایشان بکارند. 

مثال ۲: 

سیدنی: چند هفته دیگه ماشین زمانم به کار می‌افته. وقتی به کار افتاد، به سال ۱۶۲۶ سفر می‌کنم و قبل از این‌که کمپانی هند غربی هلند دستش به منهتن برسه، از چنگ سرخ‌پوست‌ها درمیارمش. تازه من سخاوت بیشتری به خرج می‌دم و به جای ۶۰ گیلدر (واحد پول هلند)، بهشون ۷۰ گیلدر می‌دم. 

پیت: ماشین زمانتو می‌خوای با همون جعبه‌ابزاری بسازی که به قیمت ۹۹ دلار از فروشگاه آنلاین خریدی؟ 

سیدنی: هرچقدر دلت می‌خواد مسخره‌م کن. وقتی برادران رایت گفتن می‌خوان توی آسمون پرواز کنن، مردم کلی مسخره‌شون کردن!

توضیح: با این‌که سیدنی به شخص گالیله اشاره نکرد، ولی مغلطه‌اش نسبت به مثال قبلی فرقی نکرده است. هر نوع مقایسه‌ای از این دست مغلطه‌آمیز است. 

استثنا: توسل به داستان گالیله و اشخاص مشابه برای تشویق کردن افراد به خارج شدن از ناحیه‌ی امن‌شان مغلطه‌آمیز نیست. ولی این بدان معنا نیست که چون گالیله و امثالهم موفق شدند، بقیه هم موفق می‌شوند یا حتی امکان موفقیت‌شان وجود دارد. 

راهنمایی: یادتان باشد: به ازای هر گالیله،‌ میلیون‌ها آدم خل و چل وجود دارد که کاملاً از مرحله پرت هستند. کسانی که به دفاع گالیله توسل می‌جویند، معمولاً یکی از همین آدم‌ها هستند. 

منابع: 

مغلطه‌ای رایج در اینترنت. منبع آکادمیک برای آن یافت نشد.

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه خوک جدری موقعی پیش می‌آید که شخصی فرض کند شخصی که از گروه جدا افتاده، راه را گم کرده است، در حالی‌که شاید شخص جدا افتاده از گروه تنها کسی باشد که در مسیر درست قرار دارد. 

معادل انگلیسی: Gadarene Swine Fallacy

الگوی منطقی: 

شخص X از گروه جدا افتاده است. 

بنابراین شخص X در گمراهی به سر می‌برد. 

مثال ۱: 

چرا دختر شما نمی‌تونه مثل دخترای دیگه صف بایسته؟‌

توضیح:‌ پیش‌فرض گوینده این است که «دخترای دیگه»‌ دارند کار درست را انجام می‌دهند. درستی این پیش‌فرض را باید با منطق و مدرک نشان داد. 

مثال ۲: 

مردم بسیاری در طول تاریخ با انجام دادن کار درست و اخلاقی که در دوره‌ی خودشان کار غیراخلاقی یا غیرقانونی به شمار می‌آمد، انقلاب به پا کردند. نمونه‌اش رزا پارکس. 

استثنا:‌

درست است که فرض «در اشتباه بودن» شخص جدا از گروه اشتباه است، ولی فرض «در اشتباه بودن‌»‌ گروه هم به همان اندازه غلط‌انداز است. از لحاظ آماری گزینه‌ی محتمل‌تر در اشتباه بودن شخص جداافتاده است، اما باید پیش از رسیدن به نتیجه‌ای قطعی مدرک ارائه کرد. 

منابع: 

Laing, R. D. (1990). The Politics of Experience and The Bird of Paradise. Penguin Books Limited.

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه مقایسه‌ی مع‌الفارق موقعی پیش می‌آید که شخصی دو چیز نامربوط را با هم مقایسه کند. معمولاً هدف از انجام این کار نامطلوب جلوه دادن یکی از دو عنصر مقایسه‌شونده است. 

معادل انگلیسی: Faulty Comparison

معادل‌های جایگزین: مقایسه‌ی بیخود، مقایسه‌ی جعلی، مقایسه‌ی نامنسجم

مثال ۱: 

کلم بروکلی در مقایسه با شکلات چربی به‌مراتب کمتری دارد! 

توضیح: با این‌که می‌توان هم کلم بروکلی و هم شکلات را خوراکی به حساب آورد، مقایسه کردن میزان چربی این دو، بدون در نظر گرفتن طعم‌شان، مقایسه‌ی مع‌الفارق است. 

مثال ۲: 

شاید مذهب درباره‌ی چند مسئله اشتباه کرده باشد، اما علم درباره‌ی مسائل به‌مراتب بیشتری اشتباه کرده است!‌

توضیح:‌ در این مثال روشی برای کسب دانش (علم) با نظام اعتقادی (مذهب) مقایسه شده است. فرق اساسی این دو این است که ساختار مذهب بر اساس یافته‌ها و مدارک جدید تغییر نمی‌کند. حتی اگر هم تغییر کند، تفسیر غلط انسان عامل این اشتباه در نظر گرفته می‌شود. کلیت علم بر پایه‌ی ارتقای ایده‌ها برای رسیدن به حقیقت و در بعضی موارد، دور ریختن نظریاتی که اشتباه بودنشان ثابت شده، بنا شده است. همچنین ادعاهای مطرح‌شده در مذهب همه اثبات‌ناپذیرند، یعنی اشتباه بودنشان را نمی‌شود ثابت کرد. بنابراین مقایسه کردن علم با مذهب بر اساس اشتباهاتی که در گذشته رخ داده مقایسه‌ی مع‌الفارق است. 

استثنا: می‌توان سر این‌که آیا دو چیز واقعاً به هم ربط دارند یا نه بحث کرد. 

راهنمایی: مقایسه‌ها (هر نوع مقایسه‌ای) اغلب از لحاظ منطقی کمبود دارند. پیش از پذیرفتن مقایسه به‌عنوان مدرک، خوب درباره‌اش فکر کنید. 

منابع: 

Dowden, B. H. (1993). Logical Reasoning. Bradley Dowden.

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه فرضیه‌ی نامحتمل موقعی پیش می‌آید که شخصی که برای توضیح مساله‌ای، فرضیه‌ای عجیب (نامحتمل) را به‌عنوان جواب مطرح کند، بدون این‌که قبلش جواب‌های منطقی‌تر را بررسی کرده باشد. 

معادل انگلیسی: Far-Fetched Hypothesis

مثال ۱: 

ست: کلید من تو جیب کت تو چی کار می‌کنه؟‌

ترنس:‌ به خدا نمی‌دونم. ولی یه فرضیه دارم. دیشب یه اسب تک‌شاخ داشت توی محله یورتمه می‌رفت. لپرکان‌های محله از این مهمون ناخونده‌ی مزاحم خوششون نیومد، برای همین پری‌ها رو فرستادن تا اسب تک‌شاخ رو فراری بدن. پری‌ها کلید تو رو برداشتن و انداختن رو کله‌ی اسب تک‌شاخ. اون هم ترسید و برگشت به همون‌جا که ازش اومده بود. بعدش پری‌ها کلید تو رو برگردوندن، ولی به اشتباه انداختنش توی جیب کت من. 

توضیح: برای فرضیه‌سازی بی‌شمار احتمال وجود دارد، ولی تعداد احتمال‌هایی که از لحاظ منطقی ممکن هستند به مراتب کمتر است. نادیده گرفتن احتمال‌های ممکن (از لحاظ منطقی) نشانه‌ای از تفکر مغلطه‌آمیز است. در این مثال، فرضیه‌ی منطقی‌تر این است که ترنس دارد دروغ می‌گوید. با در نظر داشتن این پیش‌فرض می‌توان عمیق‌تر درباره‌ی موضوع فکر کرد. حقیقت جایی بین دروغ گفتن ترنس و فرضیه‌ی دخالت موجودات خیالی نهفته است. 

مثال ۲: 

رنگین‌کمان نماینده‌ی بیعتی ویژه یا وعده‌ی محافظت در برابر سیلی دیگر در مقیاس جهانی‌ست. شاید نوح اولین کسی باشد که رنگین‌کمان را در آسمان دید (سفر پیدایش – ۱۷ – ۹:۸) برای این‌که از تابش نور خورشید روی قطرات درشت باران رنگین‌کمان پدید آید، هوا باید شدیداً ابری باشد. پیش از سیل، به احتمال زیاد هوا خوب بود. 

(Donald B. DeYoung, Weather and The Bible, Grand Rapids, Eerdmans, 1992, pp. 112,113).

توضیح: مثال بالا تلاش یکی از معتقدان نظریه‌ی آفرینش‌گرایی زمین جوان (Young Earth Creationism) برای به تصویر کشیدن کتاب سفر پیدایش به‌عنوان حقیقتی تفسیرناپذیر و تاریخی است. ولی خب این مغلطه توضیحی کسل‌کننده دارد: کتاب سفر پیدایش کتاب علمی نیست؛ قرار نیست به‌عنوان متنی تاریخی با معنی تحت‌اللفظی خوانده شود. 

استثنا: اگر توضیحات منطقی‌تر و پیش‌پاافتاده‌تر قابل رد کردن باشند، می‌توان به فرضیات عجیب‌تر روی آورد و بررسی‌شان کرد. 

منابع: 

Dennett, D. C. (2006). Breaking the Spell: Religion as a Natural Phenomenon. Penguin.

ترجمه‌ای از: 

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه فرافکنی خیالات موقعی اتفاق می‌افتد که شخصی تجربه‌های ذهنی (Subjective) غالباً احساسی خود را با واقعیت عینی (Objective) دنیای بیرون اشتباه بگیرد و از افراد دیگر انتظار داشته باشد تجربه‌ی ذهنی خودش را به‌عنوان واقعیت عینی بپذیرند. 

معادل انگلیسی: Fantasy Projection

الگوی منطقی:

شخص ۱ تجربه‌ی ذهنی X را پشت سر می‌گذارد. 

شخص ۱ به اشتباه فکر می‌کند که تجربه‌ی X نماینده‌ی واقعیت است. 

بنابراین شخص ۱ اصرار می‌ورزد که بقیه هم قبول کنند X نماینده‌ی واقعیت است. 

مثال ۱: 

فردی:‌ من هرجا می‌رم آدما باهام بدخلقی می‌کنن. مشخصه که ما تو دنیایی بی‌رحم زندگی می‌کنیم که پر شده از آدمای سنگدل. اگه تو با حرفم موافق نیستی،‌ یه چیزیت هست! 

توضیح:‌ شاید دلیل بدخلقی مردم با فردی این است که خودش با مردم بدخلقی می‌کند و رفتار آن‌ها واکنشی به رفتار خودش است (پیش‌گویی خود محقق (Self-fulfilling Prophecy) نام چنین پدیده‌ای است). فردی تجربه‌ی منحصربفرد خود را به کلیت دنیا نسبت می‌دهد و اصرار دارد دید بقیه نسبت به انسانیت مثل دید خودش باشد. 

مثال ۲: 

نارگل‌ها ما رو احاطه کردن. نارگل‌ها موجوداتی ماوراءطبیعه هستن که به ما دست یاری دراز می‌کنن. ما می‌دونیم که وجود دارن، چون هروقت اعتماد به نفس کافی برای تصمیم‌گیری درست پیدا می‌کنیم، پای یک نارگل در میونه. 

توضیح: 

در این مثال نمونه‌ای از استدلال دایره‌وار را مشاهده می‌کنیم (از کجا «می‌دانیم» که نارگل‌ها وجود دارند؟). این به کنار، خیالات یک شخص شاید واقعیت خودش باشد، ولی نمی‌توان آن را واقعیت بقیه نیز حساب کرد. 

راهنمایی: اگر روزی تصمیم بد گرفتید، تقصیر کارپلانکرهاست! 

منابع: 

مغلطه‌ای رایج در اینترنت. منبع آکادمیک برای آن یافت نشد.

ترجمه‌ای از:

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه معادل‌سازی جعلی موقعی اتفاق می‌افتد که شخصی ادعا کند دو استدلال کاملاً متضاد از لحاظ منطقی با هم قابل جایگزینی هستند، در حالی‌که واقعاً اینطور نباشد. این مغلطه اغلب موقعی پیش می‌آید که وجه شباهت بین دو مورد مقایسه‌شده از لحاظ مقیاس یا سادگی/پیچیدگی قابل‌مقایسه نباشد یا برای منطقی جلوه دادن مقایسه عوامل مهمی نادیده گرفته شده باشند. 

معادل انگلیسی: False Equivalence

الگوی منطقی: 

مورد ۱ و مورد ۲ هردو ویژگی A را دارند. 

بنابراین مورد ۱ و ۲ با هم یکسان هستند. 

مثال ۱: 

بر اثر حمله‌ای نظامی که دستورش را رییس‌جمهور پتوتی صادر کرد، شهروندان زیادی کشته شدند. او با جنایتکاران جنگی دیگر هیچ تفاوتی ندارد و جایش وسط زندان است! 

توضیح:‌

وجه شباهت بین رییس‌جمهور پتوتی و جنایتکاران جنگی این است که بر اثر تصمیمات‌شان شهروندان عادی کشته شدند. با این حال، شرایطی که این تصمیم در آن گرفته شده، میزان دخالت شخصی که دستور را صادر کرده و نیت پشت آن همه از اهمیت برخوردارند و نادیده گرفتن این عوامل به نتیجه‌گیری‌ای اشتباه و غیرمنصفانه و استدلالی مغلطه‌آمیز منجر می‌شود. 

مثال ۲: 

طبق متمم دوم قانون اساسی آمریکا، شهروندان آمریکایی باید حق مالکیت زیردریایی‌های اتمی را داشته باشند. 

توضیح:‌ 

نکته‌ی اول: متمم دوم موقعی نوشته شد که زیردریایی اتمی اصلاً وجود نداشت. در آن دوره درک انسان‌ها از «اسلحه» با درک ما از این واژه فرق داشت. 

نکته‌ی دوم: شاید بتوان زیردریایی اتمی را هم اسلحه حساب کرد،‌ ولی در مقیاسی کاملاً متفاوت. این مثال نمونه‌ی خوبی برای درک تمایز بین توجیه قانونی و توجیه منطقی است (به مغلطه‌ی «توسل به قانون»‌ (۵۲) رجوع کنید). 

استثنا: این مغلطه هم مثل بیشتر مغلطه‌های دیگر طیف‌محور است، نه نوع‌محور. می‌توان سر بزرگی و کوچکی مقیاس شباهت بحث کرد. ممکن است بعضی افراد در توصیف میزان شباهت اغراق کنند و ادعا کنند مغلطه اتفاق افتاده است، در حالی‌که اینطور نباشد و واقعاً شباهت منطقی بین دو مورد وجود داشته باشد. 

منابع: 

مغلطه‌ای رایج در اینترنت. منبع آکادمیک برای آن یافت نشد.

ترجمه‌ای از:

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه معلول جعلی نقطه‌ی مقابل علت سوال‌برانگیز (Questionable Cause) است. در این مغلطه شخص به اشتباه از یک علت، معلولی اشتباه برداشت می‌کند. 

معادل انگلیسی: False Effect

معادل لاتین:‌ non causa pro causa

الگوی منطقی: 

از قرار معلوم X علت Y است. 

Y اشتباه است. 

بنابراین X اشتباه است. 

 

از قرار معلوم X علت Y است. 

Y صحیح است. 

بنابراین X صحیح است.

مثال ۱: 

اینقدر نزدیک تلویزیون نشین!‍ کور می‌شی! 

توضیح: در این مثال علت کور شدن نزدیک نشستن به تلویزیون ذکر شده است. این طرز فکر نمونه‌ای از مغلطه‌ی معلول جعلی است. اساساً این ایده که با نزدیک نشستن به تلویزیون چشم‌های آدم ضعیف می‌شود، شایعه‌ای قدیمی‌ست، اما پژوهش‌های اخیر کمی به این شایعه اعتبار بخشیده‌اند. در واقع، هیچ‌کس با نزدیک نشستن به تلویزیون کور نشده است، مگر این‌که تخم چشم‌هایش را داخل دکمه‌ی خاموش روشن فرو کرده باشد. به طور کلی «نزدیک تلویزیون نشستن» نتیجه‌ی «کور شدن» را تضمین نمی‌کند. 

مثال ۲: 

اگر ۱۰٪ از اندوخته‌ی خود را به کلیسا ببخشید، روح یک کودک را از برزخ به بهشت روانه می‌کنید. به کلیسا کمک کنید! 

توضیح: چند قرن پیش، کلیسا برای آزاد کردن روح فک و فامیل آدم‌ها از برزخ از آن‌ها رشوه می‌گرفت. در سال ۲۰۰۷ کلیسا اعلام کرد که برزخ صرفاً یک نظریه است و بخشی از دکترین رسمی کلیسا نیست. دلیل مغلطه‌آمیز بودن مثال بالا این است که «آزاد شدن روح یک کودک از برزخ» نتیجه‌ی «پول دادن به کلیسا» را تضمین نمی‌کند. 

استثنا: می‌توان استدلال کرد که باور حاصل‌شده از یک معلول خود آن معلول است. معلول‌ها را اغلب می‌توان به طور تجربی (علمی) ثابت کرد، ولی از طرف دیگر می‌توان ادعا کرد که «باور شخصی» و «ایمان» هستند؛ در این صورت ثابت کردن یا رد کردن‌شان غیرممکن می‌شود. 

منابع: 

مغلطه‌ای رایج در اینترنت. منبع آکادمیک برای آن یافت نشد.

ترجمه‌ای از:

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

تعریف: مغلطه دوگانگی جعلی موقعی اتفاق می‌افتد که شخصی دو انتخاب پیش روی طرف مقابل قرار دهد، در حالی‌که یا انتخاب‌های بیشتری موجود است، یا طیف وسیعی از انتخاب‌های ممکن بین دو گزینه‌ی مطلقی که ارائه شده موجود باشد. دوگانگی‌های جعلی معمولاً با عبارت «یا این یا اون» مطرح می‌شوند، ولی ممکن است گاهی از طریق حذف گزینه نیز اتفاق بیفتند. یکی از دگرگونی‌های آن سه‌گانگی جعلی (False Trilemma) است. در سه‌گانگی جعلی سه گزینه مطرح می‌شوند، در حالی‌که گزینه‌های بیشتری موجود است. 

معادل انگلیسی: False Dilemma

معادل‌های جایگزین: مغلطه‌ی یا همه یا هیچی، مغلطه‌ی یا این یا اون، تفکر دوگانه، مغلطه‌ی انتخاب جعلی، مغلطه‌ی جایگزین‌های جعلی، تفکر مطلق‌گرا، دوشاخگی، حذف میانه، عدم رعایت اعتدال، قطب‌زدگی

الگوی منطقی: 

یا X صحیح است یا Y. 

یا X صحیح است، یا Y یا Z. 

مثال (ارائه‌ی دو گزینه): 

تو یا با خدا هستی یا ضد خدا. 

توضیح: همان‌طور که اوبی‌وان در اپیزود ۳ جنگ ستارگان گفت‌: «فقط یک سیث مطلق‌گرایانه فکر می‌کنه!» باید این نکته را هم در نظر داشت که بعضی افراد اصلاً به خدا اعتقاد ندارند که بخواهد با او باشند یا ضد او. 

مثال (حذف گزینه): 

من فکر می‌کردم تو آدم خوبی هستی، ولی امروز نیومدی کلیسا. 

توضیح: پیش‌فرض گوینده این است که کسی که نمی‌رود کلیسا، آدم بدی‌ست. البته آدم‌های خوبی که به کلیسا نمی‌روند هم وجود دارند و حتی آدم‌های خوبی که دائم به کلیسا سر می‌زنند، ولی شاید در آن روز خاص دلیل موجهی برای غیبت داشته باشند. 

استثنا: پیش می‌آید که گاهی تعداد گزینه‌های موجود واقعاً کم باشد. مثلاً‌ اگر بستنی‌فروش فقط بستنی وانیلی و شکلاتی داشته باشند، درخواست کردن بستنی با طعم‌های دیگر از او وقت‌تلفی‌ست. 

همچنین اگر گزینه‌های دیگر موجود باشند، ولی شما این گزینه‌ها را به‌عنوان گزینه‌های موجود ارائه نکنید،‌ مغلطه‌ای اتفاق نمی‌افتد. 

مثال: 

مامان: بیلی، وقت خوابه. 

بیلی: می‌شه بیدار بمونم و یه فیلم تماشا کنم؟‌

مامان: یا باید همین الان بری بخوابی،‌ یا نیم ساعت کتاب بخونی. 

بیلی: این دوگانگی جعلیه. 

مامان: نه، نیست. بیا کتاب بو بنت رو بخون تا بفهمی چرا. 

بیلی:‌ خیلی عجیبه. گفتگوی ما یکی از مثال‌های توی کتابه! 

راهنمایی:‌ حواس‌تان به دوگانگی‌های جعلی باشد، چه آن‌هایی که بقیه پیش رویتان قرار می‌دهند، چه آن‌هایی که خودتان برای خودتان تعیین می‌کنید. 

نکته:‌ در انگلیسی False Dilemma و False Dichotomy با هم تفاوت معنایی جزئی دارند. Dilemma عموماً به دو انتخابی اشاره دارد که هر دویشان به یک اندازه ناخوشایند هستند. Dichotomy از دو گزینه‌ی متضاد با یکدیگر تشکیل شده است. این تفاوت عموماً در کاربرد عمومی نادیده گرفته می‌شود، ولی اهمیت دارد. 

منابع: 

Moore, B. N., & Parker, R. (1989). Critical thinking: evaluating claims and arguments in everyday life. Mayfield Pub. Co.

ترجمه‌ای از:

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا

عبارات جدیدی که باید باهاشان آشنا شوید: 

الگوی منطقی تیپ A: گزاره یا فرضیه‌ای که در آن واژه‌ی «همه» یا «هریک» به کار رفته باشد (مثلاً همه‌ی Pها Q هستند).

الگوی منطقی تیپ E: گزاره یا فرضیه‌ای که در آن واژه‌ی «هیچ‌کدام» یا «هیچ» به کار رفته باشد (مثلاً هیچ Pای Q نیست).

الگوی منطقی تیپ I:‌ گزاره یا فرضیه‌ای که در آن واژه‌ی «بعضی» به کار رفته باشد (مثلاً بعضی از Pها Q هستند).

الگوی منطقی تیپ O: گزاره یا فرضیه‌ای که در آن واژه‌های «بعضی/نیستند» به کار رفته باشد (مثلاً بعضی از Pها Q نیستند). 

تعریف: مغلطه تبدیل جعلی مغلطه‌ای صوری است که در آن جای موضوع (Subject) و محمول (Predicate) در نتیجه‌گیری عوض شده باشد (تبدیل)،‌ به طور خاص در گزار‌ه‌ای که در فرضیه‌اش واژه‌ی «همه» به کار رفته باشد (الگوی تیپ A)، یا «بعضی/نیستند» (الگوی تیپ O). 

معادل انگلیسی: False Conversion

معادل‌های جایگزین: تبدیل ممنوع، تبدیل استنتاجی [ممنوع]

الگوی منطقی: 

همه‌ی Pها Q هستند. 

بنابراین همه‌ی Qها P هستند. 

 

بعضی از Pها Q نیستند. 

بنابراین بعضی از Qها P نیستند. 

مثال ۱: 

همه‌ی شرکت‌کننده‌های هالیوود اسکوئرز بازیگرهای بدی هستند. 

بنابراین همه‌ی بازیگران بد شرکت‌کنندگان هالیوود اسکوئرز هستند. 

مثال ۲: 

بعضی از افراد فعال در صنعت سینما اسکار برنده نمی‌شوند. 

بنابراین بعضی از برندگان اسکار افراد فعال در صنعت سینما نیستند. 

توضیح: اگر فرض را بر این بگیریم که همه‌ی شرکت‌کنندگان هالیوود اسکوئرز بازیگران بدی هستند، از لحاظ منطقی درست نیست که نتیجه بگیریم همه‌ی بازیگران بد در هالیوود اسکوئرز شرکت می‌کنند. مثال دوم هم از لحاظ منطقی همین مشکل را دارد، منتها در آن از «بعضی» و «نیستند» استفاده شده است. 

استثنا: استثنایی وجود ندارد، ولی یادتان باشد که الگوهای تیپ E و تیپ I قادرند از تبدیل استفاده کنند و همچنان از لحاظ منطقی صحیح باقی بمانند. 

مثال: هیچ معلمی روانی نیست. 

بنابراین هیچ روانی‌ای معلم نیست. 

منابع: 

Welton, J. (1896). A Manual of Logic. W. B. Clive.

ترجمه‌ای از:

Logically Fallacious

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی دیجی‌کالا