Neil Gaiman

همه می‌دانند که نیل گیمن نویسنده‌ی خوبی‌ست. همچنین همه می‌دانند که او سخنران خوبی‌ست. وقتی مشغول انجام یکی از این دو کار نباشد، به احتمال زیاد مشغول انجام دیگری است. پرکاری گیمن از میل غریزی و شدید او به انتقال ایده‌ها، تصاویر و داستان‌ها از طریق هر رسانه‌ای که برایش راحت باشد – قصه‌گویی شفاهی، داستان منثور، رمان‌های گرافیکی، اقتباس‌های سینمایی یا هر پروژه‌ای که با هیچ‌کدام از ژانرهای ادبی قابل تعریف نیستند – نشأت می‌گیرد.

گیمن از پشت تلفن در خانه‌اش در بریتانیای کبیر می‌گوید:

«تمام ویژگی‌های من که قبلاً ایراد تصور می‌شدند، اکنون قابلیتی کارآمد به شمار می‌آیند. به استثنای مشاور دلبندم، همه می‌دانستند که اگر من یک سری کتاب تکراری بنویسم و پشت سر هم منتشرشان کنم، اکنون بسیار ثروتمندتر می‌بودم. برخی از ناشران حرف حسابشان این بود: «ببین، خدایان آمریکایی بازخورد خوبی دریافت کرده. نظرت چیست که با خدایان آمریکایی ۲ و سپس خدایان بریتانیایی موفقیتش را تکرار کنیم؟» اگر به حرفشان گوش می‌کردم، احتمالاً اکنون بسیار موفق‌تر می‌بودم. اما جواب من این بود: «نه، در حال حاضر مشغول نوشتن کورالاین هستم. دلم می‌خواهد کتابی بامزه بنویسم. اجازه دهید پسران آنانسی را بنویسم. و بعد کتاب گورستان. و بعد اقیانوس انتهای جاده.» منطق خاصی در روش کاری من نهفته نیست، ولی من اینطوری راحتم.

نکته‌ی جذاب ماجرا این است که چیزی به تولد شصت‌سالگی‌ام نمانده است. در عمری که کرده‌ام، آثار زیادی از خود به جا گذاشته‌ام، آثاری متنوع و متفاوت. اما از طرف دیگر، گاهی پیش خود فکر می‌کنم: «بسیار خب، لازم است در بعضی از جنبه‌های زندگی‌ام تجدیدنظر کنم، وگرنه به سرنوشت جیم هنسون[۱] و داگلاس آدامز[۲] دچار می‌شوم.» از میان دوستان و کسانی که برایشان احترام قائلم، تعداد قابل‌توجهی از آن‌ها به بیماری لاعلاج دچار شدند و در سن کم فوت کردند. باید بیشتر به خودم برسم. چگونه می‌توانم از سالم بودن رژیم غذایی‌ام و کافی بودن و موثر بودن نرمش روزانه‌ای که انجام می‌دهم، اطمینان حاصل کنم؟ قصد دارم روی این جنبه‌ها از زندگی‌ام نیز تجدیدنظر کنم.»


فستیوال ادبی بینالمللی دوبلین


در این هفته، گیمن در فستیوال ادبی بین‌المللی دوبلین حضور به عمل خواهد رساند. گیمن سال‌هاست که در چنین برنامه‌هایی شرکت می‌کند و از طریق جشن‌های امضاهایی که تمام بلیط‌هایشان پیش‌فروش می‌شود، با طرفداران خود به طور حضوری ارتباط برقرار می‌کند، اما به نظر می‌رسد بقیه تازه به اهمیت این دیدارهای حضوری پی برده‌اند. گردهمایی‌های چاتاکوا[۳] مانند جوردن پیترسون[۴]، جلسات پرسش‌وپاسخ عمومی و بدون ناظر نیک کیو[۵] و موارد مشابه همه حاکی از این هستند که عموم مردم میل زیادی به شرکت در این جلسات حضوری پیدا کرده‌اند، تا شاید این جلسات مرهمی باشند بر آسیب‌های روانی ناشی‌شده از شبکه‌های اجتماعی.

گیمن می‌گوید:

«فکر کنم کاری که نیک انجام داده، واقعاً جالب است. او پنج‌هزار مخاطب جمع کرده تا ببیند در ذهن آدم‌های زمینی چه می‌گذرد. به‌شخصه وقتی که از شرکت در تورهای امضای کتاب فاصله گرفتم، می‌دانستم که نمی‌خواهم به کل حضورم در مجامع عمومی را کم کنم. شش سالی می‌شود که در در کالج بارد درس می‌دهم و این تجربه به من نشان داد جواب دادن به سوال مردم پروسه‌ای پیچیده و جالب است. مشخصاً گردهمایی‌ای که قرار است با حضور من در دوبلین برگزار شود،  قاعده و قانون دارد، چون وابسته به فستیوال ادبی دوبلین است. قاعده و قانونش هم این است که یک نفر بر حضار نظارت دارد و سوال‌هایشان را گلچین کرده و به گوش من می‌رساند، ولی روز به روز علاقه‌ام به گردهمایی‌های بدون ناظر بیشتر می‌شود.»

آیا شرکت در این مراسم به او کمک می‌کند دنیای واقعی را بهتر درک کند؟

«مخاطبان من کسانی هستند که داستان دوست دارند، و کسانی که داستان‌های من را دوست دارند، معمولاً از ویژگی‌هایی چون حس ترحم بالا برخوردار هستند، برای همین آن‌ها به طور کامل نماینده‌ی آنچه در دنیای واقعی می‌گذرد نیستند. در حال حاضر به نظر می‌رسد یک نفر به آمار بازدید دنیا نگاه کرده و بعد پیش خودش گفته: «می‌دانید، ما از دهه‌ی ۱۹۳۰ تا به حال تماشاگران زیادی نداشته‌ایم، پس بهتر است تکرار حوادث آن موقع را با بازیگران جدید پخش کنیم و ببینیم چه بازخوردی دریافت می‌کند.» این چیزی نبود که من تصور می‌کردم؛ من فکر می‌کردم ما در مسیر پیشرفت قرار داریم و آهسته و پیوسته به سمت آینده‌ای که پیشتازان فضا وعده داده بود، حرکت خواهیم کرد. امیدوارم وضع فعلی صرفاً دست‌اندازی روی این مسیر باشد.»

این روزها برای نویسندگان فانتزی و ادبیات گمانه‌زن روزهای عجیبی‌ست. طی سال‌های اخیر خیلی از ماها حس می‌کنیم که تاریک‌ترین تصاویر خیالی دوران کودکی‌مان، از رمان فارنهایت ۴۵۱ گرفته تا کمیک ۲۰۰۰ میلادی[۶]، در حال به حقیقت پیوستن هستند. آینده از داخل صفحات تلویزیون به بیرون جهیده است.


سرچشمهی خیال


«موافقم. حسی عمومی جریان دارد که به ما می‌گوید بقیه دارند به ما نگاه می‌کنند تا درس عبرت یاد بگیرند و عده‌ای در این دنیای زیبا و عاقل هستند که آنچه را که برای ما اتفاق می‌افتد، به چشم یک حکایت دیستوپیایی هجوآمیز سرگرم‌کننده می‌خوانند.»

اما گیمن بار دیگر به سرچشمه‌ی خیال برگشته است، چون او از دوران کودکی تاکنون از تغذیه کردن تخیلش دست برنداشت. جدیدترین اثر او، اساطیر اسکاندیناوی، در کمال تعجب به کتابی پرتیراژ تبدیل شد. نظر گیمن این است که اساطیر همیشه با حال‌وهوای معاصر همخوانی خواهند داشت، خصوصاً حال‌وهوای فعلی که فضای سیاسی آن یادآور کفرگویی‌های مانی، پیامبر ایرانی است، فضایی که در آن حاکمین ما – خدایان ما – به جای این‌که خیرخواه و دانا باشند، عامل اصلی آشوب و بلوا هستند.

گیمن اعتراف می‌کند:

«ایده‌ی نوشتن اساطیر اسکاندیناوی همیشه جایی پس ذهنم بود، ولی مطمئن نبودم که دنیا به آن احتیاج داشته باشد. من تاکنون کتابی ننوشته‌ام که پرتیراژ شدن آن غیرمنتظره باشد. من کتاب‌هایی نوشته بودم که شکست بخورند، کتاب‌هایی که قبل از انتشارشان به خودم می‌گفتم: «مردم عاشق آن خواهند شد!»، و این اتفاق نیفتاد. اما تاکنون کتابی ننوشته بودم که قبل از انتشارش پیش خودم بگویم: «این پروژه‌ی کوچکی‌ست که شش سالی می‌شود روی آن کار می‌کرده‌ام، و اگر شانس بیاورم، می‌شود آن را به عنوان مجموعه داستان کوتاه منتشر کرد، و بعد شاید بتوان آن را به مدارس فروخت.» اما وقتی که کتاب چاپ شد، دیدم به صدر فهرست کتاب‌های پرفروش نیویورک‌تایمز صعود کرد و همان‌جا باقی ماند. فکر کنم این کتاب برای مردم حکم کارت تاروت را داشت؛ آن را خواندند تا دنیا را بهتر درک کنند. دنیا واقعاً جای عجیبی‌ست و روز به روز هم سردر آوردن از آن سخت‌تر می‌شود. خدایان ما خیرخواه نیستند، و ما روز به روز به راگناروک نزدیک‌تر می‌شویم.»

«یادم می‌آید وقتی کتاب در فوریه‌ی سال پیش منتشر شد، مصاحبه‌ای راجع‌به آن انجام دادم. یکی از خبرنگاران رادیوی عمومی ملی آمریکا گفت: «نیل، به نظر تو ما به راگناروک رسیده‌ایم؟» و من در جواب گفتم: «معلوم است که نه، هنوز راه زیادی تا رسیدن به آن مانده.» ولی وضعیت فعلی یادآور روزهای اولیه‌ی آخرالزمان است. اما یکی از نکات مثبت اساطیر اسکاندیناوی این است که درست در لحظه‌ی آخر، در لحظه‌ای که فکر می‌کنی کارت تمام است، در امید را به سوی شما باز می‌کند.»


آفرودیزیاک


در ازای هر پوتین یا ترامپی که نقش ادین و ثور را ایفا می‌کنند، خدای حقه‌بازی چون لوکی در قالب افرادی چون استیو بنن[۷] و ولادیسلاو سورکوف[۸] ظاهر می‌شود. این دست‌های پشت پرده از دنیای تئاتر آوانگارد یا روابط عمومی سر در آورده‌اند و تهیه‌کننده‌ی فیلم و نویسنده‌ی رمان‌های پست‌مدرن و داستان کوتاه‌های علمی‌تخیلی بوده‌اند.

گیمن می‌گوید:

«آن حسی که به شما می‌گوید «شما هم باید یکی از ما می‌بودید!» واقعاً حس قوی و جالبی‌ست. بیشتر کسانی که در حوزه‌ی تئاتر آوانگارد و حوزه‌های مشابه فعالیت می‌کنند، تشنه‌ی قدرت نیستند. قدرت آفرودیزیاک آن‌ها نیست؛ قدرت ارز رایج آن‌ها نیست. این سیاست است که قدرت‌طلبان را به خود جذب می‌کند. اما خوشبختانه شاید شاهد تغییر این قانون نانوشته هستیم.»

«جنبش «من هم» برای من بسیار امیدوارکننده بود. اگر از این جنبش در راستای هدف قرار دادن افرادی که واقعاً خطرناک هستند استفاده می‌شد، به‌مراتب امیدوارکننده‌تر می‌بود، ولی ظاهراً رسوا کردن این افراد غیرممکن است. همه این حقیقت را قبول کرده‌اند که ترامپ مردی‌ست که به رخت‌کن دختران می‌رود و از آن‌ها بوسه طلب می‌کند و آن لفظ زیبا – «**** رو بگیر.» – را به زبان می‌آورد، اما کسی به این چیزها کار ندارد و در نهایت یک کمدین از کار بیکار می‌شود. این جنبش‌ها باید کسانی را که در راس قدرت هستند، تنبیه کنند.

نیل گیمن در روز یک‌شنبه، ۲۷ می، در مرکز گردهمایی دوبلین و محل برگزاری فستیوال ادبی بین‌المللی دوبلین حضور پیدا می‌کند. اساطیر اسکاندیناوی اکنون با جلد کاغذی در کتابفروشی‌ها موجود است. ناشر آن بلومزبری است.

 

انتشاریافته در:

مجله‌ی اینترنتی سفید


[۱] Jim Henson

 

[۲] Douglas Adams

 

[۳]  موسسه‌ی چاتاکوا (Chautauqua) در سال ۱۸۷۴ در ابتدا با نام انجمن آموزشگاه یک شنبه‌ی دریاچه‌ی چاتاکوا نام گذاری شد تا به تجربه‌ای در زمینه‌ی آموزش در تعطیلات دست زند. این تجربه بسیار موفقیت‌آمیز بوده و به سرعت گسترش یافت و نه تنها شامل دوره‌های آموزشی یک‌شنبه شد بلکه رشته‌های دانشگاهی هم چون هنر، موسیقی و تربیت بدنی نیز در این آموزش گاه تدریس می‌شد. (منبع: راسخون)

 

[۴] Jordan Peterson

 

[۵] Nick Cave

 

[۶] ۲۰۰۰ A.D.

 

[۷] Steve Bannon

 

[۸] Vladislav Surkov

۳.۴/۵ - (۷ امتیاز)
4 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. pouya گفته:

    وای بر من که اینو ندیده بودم…
    مطلب درباره گیمنبه زبان فارسی خیلی کمه
    دمت گرم اگه بازم ترجمه کنی
    من که همیشه مشتریم

    پاسخ