راضی نگه داشتن طرفداران خود بسیار مهم است. طرفداران کسانی هستند که با ذوق و اشتیاق خود از بازی اول مجموعه حمایت کردند و موفقیت بازی و در نتیجه، ساخته شدن دنبالههایش را امکانپذیر کردند. گاهیاوقات یک دنباله (یا پیشدرآمد یا هر نوع بازی مرتبط دیگری) طرفداران را ناامید میکند. آنها احساس میکنند که بازی در سطح پیشینیان خود ظاهر نشده است یا به روح مجموعه وفادار نیست. این مسئله باعث میشود طرفداران حسابی خشمگین شوند! تا حد امکان باید از خشم طرفداران پرهیز کرد.
با این حال، گاهی هم پیش میآید که دلیل خشمگین شدن طرفداران کوتهبین بودن، قدرناشناس بودن یا صرفاً داشتن دیدگاهی اشتباه است. در ادامه ده دنباله معرفی شدهاند که به اشتباه مورد قضاوت قرار گرفتند.
مقالاتی که تاکنون از علی نظیفپور ترجمه کردم:
- ۱۰ بازی برتر برای طرفداران جورج آر. آر. مارتین
- ۱۰ بازی فلسفی برتر تاریخ؛ برای آنهایی که بیشتر فکر میکنند
- ۱۰ بازی روانشناسانهی برتر تاریخ
- ۱۰ روش برتر برای ایجاد حس وحشت در بازیهای ویدیویی
- ۱۰ بازی سیاسی برتر که ذهن مخاطب را به چالش میکشند
- ۱۰ بازی برتر که به مسائل احساسی مهم میپردازند
- ۱۰ بازیساز مؤلف برتر تاریخ
- ۱۰ مذهب جذاب در بازیهای ویدیویی
- ۱۰ بازی برتر برای طرفداران کتابهای کورمک مککارتی
- ۱۰ بازی برتر که به مسائل مهم اخلاقی میپردازند
- ۱۰ بازی برتر که به مسائل مهم اجتماعی میپردازند
- ۲۰ بازی برتر که در شکلدهی سبک وحشت نقش داشتند؛ از خانهی جنزده تا رزیدنت اویل ۴
- ۱۰ بازی ویدیویی که در زمان انتشار قربانی سوءتفاهم شدند
بیشتر بخوانید: مصاحبه اختصاصی با علی نظیفپور؛ تحلیلگر و نویسنده ویدیوگیم
۱۰. فیبل ۳ (Fable 3)
پلتفرم: ایکسباکس ۳۶۰، کامپیوترهای شخصی
سال انتشار: ۲۰۱۰
منتقدان حسابی به این بازی تاختند. بزرگترین انتقاد واردشده به آن این بود که پیش از انتشار زیادی گنده شده بود، نتوانست به وعدههایش عمل کند و نتوانست همسطح با استانداردهایی که پیشینیانش به جا گذاشته بودند ظاهر شود. اینها همه انتقادهای منصفانهای از بازی هستند. ماموریتهای اسکورت در بازی اعصابخردکن و پرباگ هستند. همچنین بازی طبق رسم بازیهای همدورهی خود نسبت به پیشنیاناش سادهسازی شده بود. در کل در اینکه انتقادهای زیادی به بازی وارد هستند شکی نیست.
با این حال، باید در نظر داشت که تجربهی کلی بازی مفرح و خوب است. بازی بسیار اعتیادآور است و از بیشتر – و نه همهی – دقایق آن لذت خواهید برد. فیبل ۳ نه یک بازی بد، بلکه یک بازی خوب با یک سری مشکلات است و حتی با این تفاسیر میتوان بهراحتی آن را به همه توصیه کرد. همچنین بازی وعدهی اصلی خود را به جا میآورد. وقتی به انتهای بازی برسید، بیشتر مشکلات آن را فراموش خواهید کرد و تحتتاثیر پیام عالی و رویکرد خلاقانهی آن قرار خواهید گرفت.
من نمیگویم طرفداران دربارهی بازی اشتباه میکردند؛ صرفاً میگویم واکنششان زیادی تند بود.
۹. شیطان هم میگرید ۲ (Devil May Cry 2)
پلتفرم: پلیاستیشن ۲ و ۳ و ۴، ایکسباکس ۳۶۰ و وان، سوییچ، کامپیوترهای شخصی
سال انتشار: ۲۰۰۳
قضیه از این قرار است که شیطان هم میگرید ۱ بازی سختی بود؛ بازیای بسیار سخت. آنقدر سخت که بیشتر مردم نتوانستند مرحلهی ۲ را پشتسر بگذارند یا قبل از آن دستهی بازیشان را شکاندند. طبیعتاً بسیاری از مردم از این موضوع شکایت کردند، برای همین کپکام بازی دوم مجموعه را آسانتر ساخت. طرفداران حقیقی مجموعه اصلاً با این تصمیم حال نکردند و با خشم و ناامیدی بسیار نفرت خود را از این بازی سادهسازی شده اعلام کردند و به یاد دورانی بهتر در صنعت بازی اشک ریختند. بازیای که زمانی زیادی سخت بود، حالا زیادی آسان شده بود. مثلاً کریس بیکر (Chris Baker)، یکی از نویسندگان ۱UP گفت: «هیچ بازیای بهاندازهی شیطان هم میگرید ۲ من را ناامید نکرد.»
نکته اینجاست که مثل مثال فیبل ۳، حق با طرفداران بود، ولی آنها داشتند اغراق میکردند. هیچکس بهاندازهی من از سادهسازی بازیها بدش نمیآید، ولی باید در مورد شیطان هم میگرید ۲ اعتراف کنم که بازی بسیار مفرح بود. اگر این بازی کمی سختتر بود بهتر میشد، همانگونه که اگر شیطان هم میگرید ۱ کمی آسانتر بود، بهتر میشد. گرافیک بازی باحال بود، سیستمهای گیمپلی آن خوب بودند، مبارزات هیجانانگیز و جالب بودند و داستان نیز درگیرکننده بود.
البته شیطان هم میگرید ۲ در مقایسه با نسخهی اول بهتر نبود، ولی تجربهی لذتبخشی فراهم کرد.
۸. عصر اژدها ۲ (Dragon Age II)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۳، ایکسباکس ۳۶۰
سال انتشار: ۲۰۱۱
عصر اژدها ۱ یکی از ۱۰ بازی برتر من و یکی از بهترین بازیهای بایوویر است. در نگاه اول، بسیاری از جنبههای این دنباله روی اعصاب من رفتند. برای شروع، بهجز یک سری کامئوی (Cameo) کماهمیت هیچ ارتباطی بین این بازی و عصر اژدها ۱ وجود نداشت. طرفداران هم در این زمینه بسیار امیدوار بودند، چون پیش از انتشار بازی شاهد انتقال روان و معنادار فرمانده شپرد (Commander Shepard) از اثر جرمی ۱ (Mass Effect) به اثر جرمی ۲ بودند. معضل سادهسازی در مورد این بازی نیز اتفاق افتاده است. غیر از این – و این مورد بسیار مهم است – داستان بازی کماهمیت و جانبی به نظر میرسید و در نگاه اول حکایتی بیربط از عرش به فرش رسیدن بود. ولی باید تاکید کنم: در نگاه اول.
همچنان که به بازی کردن ادامه میدهید، رشتههای در ظاهر بیربط به هم ارتباط پیدا میکنند و پیرنگ اصلی بازی فاش میشود. بازی، از اواسطش، جالبتر و جالبتر میشود و نقطهی اوج آن نیز یک تجربهی بایوویری خالص است. البته همچنان اعتقاد دارم که این بازی در سطح عصر اژدها ۱ ظاهر نشده، ولی بهشخصه انتظار چنین اتفاقی را هم نداشتم. باید این را قبول کرد که بایوویر هیچگاه سررشتهای در نوشتن داستانهای عمیق و قابلتفسیر نداشته است، بلکه داستانهای بازیهای بایوویر همیشه هیجانانگیز و مفرح و حماسی بودهاند. دروازهی بالدور (Baldur’s Gate) و اثر جرمی زیرلایههای معنایی خفن ندارند، ولی بسیار مفرحاند. یکجورهایی میتوان آنها را معادل هری پاتر یا جنگ ستارگان دنیای بازیها در نظر گرفت. ولی عصر اژدها ۱ از این قاعده مستثنیست، چون یکی از عمیقترین و معنادارترین داستانها را داشت.
عصر اژدها ۲ را باید بهصورت مستقل ارزشیابی کرد. این بازی بهنوبهی خود عالی و قابلتحسین است.
۷. دئوس اکس: جنگ نامرئی (Deus Ex: Invisible War)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، ایکسباکس
سال انتشار: ۲۰۰۳
این بازی بین طرفداران تفرقه انداخت. طرف صحبت من کسانی است که این بازی را دوست نداشتند. سرچشمهی نقدهای منفی مقایسهی بازی با دئوس اکس ۱ بود. یکی از انتقادات واردشده این بود که بازی نسبت به بازی اصلی بسیار کوتاهتر بود و سادهسازی شده بود. (تاکنون مشکل سادهسازی در همهی مدخلهای فهرست وجود داشته است). طرفداران از این قضیه ناامید بودند که عناصر نقشآفرینی بازی کمتر شده، جنبههای اکشن بیشتر مورد تمرکز قرار گرفته و قابلیتهای جالبی که میشد پیدا و از آنها استفاده کرد کمتر شده بودند. سیستم کسب مهارت پیچیدهی بازی قبلی حذف شد و معادلی سادهسازیشده با آن جایگزین شد. همچنین بسیاری از افراد بابت جایگیری رابط کاربری از بازی ایراد گرفتند (و این مورد واقعاً روی اعصاب بود). همچنین نسخهی کامپیوتر بازی برای اجرا شدن به کامپیوتری نیاز داشت که در زمان انتشار بازی بهطور عجیبی قدرتمند و گران بود. بسیاری از افراد حین تجربهی بازی با ایرادهای فنی، باگها و هوشمصنوعی ضعیف مواجه شدند.
همهی این این انتقادها واردند، ولی در عین حال ایراد بنیاسرائیلی حساب میشوند. باید با این حقیقت روبرو شد که این بازی عالی بود و حتی از بعضی از لحاظ دئوس اکس ۱ را بهبود بخشید. در بازی آزادی عمل داشتید، پیرنگ بازی منطقیتر بود (*در برابر طرفداران متعصب دئوس اکس سنگر میگیرد*) و جزو اولین بازیها بود که در آن ابهام اخلاقی به کار رفت. این بازی را میتوان یکی از پیشینیان بازیهای نقشآفرینی غربی بزرگ مثل فالاوت ۳ در نظر گرفت.
میتوان کل ایرادهای بازی را یکجا فهرست کرد و طوری وانمود کرد که زیاد به نظر میرسند، ولی در نهایت نقاط قوت بازی به ایرادهای آن میچربند.
۶. برادران سوپر ماریو ۲ (Super Mario Bros. 2)
پلتفرم: NES، آرکید، گیمبوی ادونس
سال انتشار: ۱۹۸۸
من اخیراً برادران سوپر ماریو ۱، ۲ و ۳ را پشتسر هم بازی کردم و هر چقدر تلاش کردم، نفهمیدم تفاوت بین این سه بازی چیست. هر سه بازی بسیار مفرح و عالی هستند. سوپر ماریو ۲ هم صیقلیافته، سرگرمکننده و همچنان هیجانانگیز است. این بازی نیز مثل بقیهی بازیهای قدیمی ماریو بهخاطر نوستالژی یا حمایت طرفداران ماندگار نشده؛ دلیل ماندگاریاش ارزشهای خاص خودش است. برادران سوپر ماریو ۲ حتی از بعضی لحاظ پیشرفتی نسبت به بازی قبلی به حساب میآید. البته منتقدان نیز بازی را ستایش کردند، ولی بعضی طرفداران هستند که آن را میکوبانند. چرا برادران سوپر ماریو ۲ کوبانده میشود، در حالیکه دو بازی دیگر در سهگانه بهعنوان آثار کلاسیک شناخته میشوند؟ من واقعاً جواب این سوال را نمیدانم.
جستجو کردن در اینترنت هم کمکی نمیکند. در یکی از نقدهای اینترنتی این جملات آمده بود: «من خیلی از سوپر ماریو ۲ بدم میاد. این بدترین بازی مجموعهست و اصلاً بهم حال نمیدهد.» همین. کل نقد طرف همین است. در یوتوب هم ویدئویی با عنوان «چرا من از برادران سوپر ماریو ۲ متنفرم» وجود دارد، ولی کل ویدئو، ۳:۳۹ گیمپلی بازسازی بازی است که یک نفر دارد با مهارت پایین بازی میکند و با لحنی عصبانی دربارهاش نظر میدهد. او در کل سه دقیقه سعی میکند مرحلهای ساده را بدون جمع کردن هیچ آیتم قابلجمعآوریای رد کند. حالا شاید بگویید که اینها یک سری طرفدار ترول هستند و نظرشان قابلاعتنا نیست. اجازه دهید نظر ماریسا ملی (Marissa Meli) از Ugo.Com را نقلقول کنم: «برادران سوپر ماریو ۱ عالی بود. برادران سوپر ماریو ۳ عالی بود. برادران سوپر ماریو ۲؟ نه خیلی. این معادل ویدئوگیمی ساندویچ *** شاید در خاطراتتان خوب و موجه به نظر برسد، ولی بروید و دوباره امتحانش کنید. بهترین دنباله برای برادران سوپر ماریو ۱ افسانهای نیست، مگر نه؟»
خب، چرا؟ هیچکدام از کسانی که از بازی بدشان میآید دلیلی برای این نفرت ارائه نکردهاند. دلیلی به ذهن من هم نمیرسد.
۵. فاینال فانتزی ۱۳ (Final Fantasy XIII)
پلتفرم: پلیاستیشن ۳، ایکسباکس ۳۶۰، کامپیوترهای شخصی
سال انتشار: ۲۰۰۹
تا به اینجای فهرست، حق با طرفداران بود و صرفاً داشتند واکنشی بیش از حد تند نشان میدادند، ولی از این مدخل به بعد، آنها کاملاً در اشتباهاند. طرفداران سبک نقشآفرینی ژاپنی بهشدت از فاینال فانتزی ۱۳ انتقاد کردند، ولی بهشخصه متوجه نمیشوم دلیل غر زدنشان چه بود.
حقیقت این است که در مجموعهی فاینال فانتزی هیچ چیزی ثابت و بدون تغییر نمانده است. برای همین نمیدانم چرا مردم بازی را بهخاطر وفادار نبودن به «روح مجموعه» مورد انتقاد قرار دادند. یکی از منتقدان گیماسپای گفت که نباید اسم این بازی را فاینال فانتزی گذاشت. ولی بروید و تمام بازیهای مجموعه را با هم مقایسه کنید. گیمپلی و داستان این بازیّها کاملاً با هم متفاوت است و به جز اینکه همهیشان نقشآفرینی هستند، هیچ وجه اشتراکی با هم ندارند. این بازی هم نقشآفرینی است، هرچند که تمرکز بالایی روی اکشن دارد. ما همه کرایسیس کور (Crisis Core) را دوست داشتیم، مگر نه؟ ما همه فاینال فانتزی ۱۲ را دوست داشتیم، مگر نه؟ زمینهی مکانی و زمانی این مجموعه از قرون وسطی و عصر مدرن گرفته تا فضا و عصر آینده متغیر بوده است و همیشه هم سیستمهای گیمپلی جدید در بسترشان پیاده شده است. بهجز ظاهر انیمهای و اسم فاینال فانتزی و سبک نقشآفرینی هیچ عنصر دیگری این بازیها را به هم وصل نمیکند. بنابراین متوجه نمیشوم که چرا فاینال فانتزی ۱۳ بابت تغییراتش مورد حمله قرار گرفته است. مثلاً خطی بودن بازی یکی از نقاط ضعف آن پنداشته شد، ولی از کی تا حالا خطی بودن چیز بدی است؟ تازه، کدام بازی فاینال فانتزی بوده که خطی نبوده باشد؟
با این حال، منتقدان عمدتاً با طرفداران مخالف بودند. فامیتسو به بازی امتیاز ۳۹ از ۴۰ را داد و بازی نیز لایق کل تحسین و ستایشی است که دریافت کرد. سیستم مبارزهی بازی باکیفیت، نوآورانه و بسیار هیجانانگیز است. وقتی صحبت از گرافیک و جنبههای فنی در میان باشد، این بازی به دستاوردهایی کمسابقه برای زمان خودش رسید. میانپردههای بازی عالیاند و بهشکلی روان با گیمپلی ترکیب میشوند.
حقیقت این است که فاینال فانتزی ۱۳ مجموعه را برای عصر مدرن بهروز کرد. فاینال فانتزی ۱۳ یک بازی عالی است که گیمپلی، گرافیک و داستان آن همه در سطح بالایی قرار دارند. پس آن را بازی کنید و از غر زدن دست بردارید.
۴. سایلنت هیل ۴: اتاق (Silent Hill 4: The Room)
پلتفرم: پلیاستیشن ۲، ایکسباکس، کامپیوترهای شخصی
سال انتشار: ۲۰۰۴
هرکسی که فهرستهای ۱۰ برتر من را دنبال کند میداند که یکی از طرفداران پروپاقرص سایلنت هیل هستم و برای همین جزو هوادارانی محسوب میشوم که اکنون میخواهم ازشان انتقاد کنم. سایلنت هیل ۴ ویژگیهای زیادی داشت که مورد پسند من نبودند. این ویژگیها عمدتاً شامل تغییرات غیرضروری نسبت به بازیهای پیشین مجموعه میشوند. بهشخصه از حذف شدن چراغقوه و رادیو و جایگزین شدن پرستارهای دوستداشتنی با آن «بیماران» بیمزه ناراضی بودم. ولی باید در نظر داشته باشیم که اینها همه تغییراتی کماهمیت و جزئی هستند. با اینکه شاید طرفداران را اذیت کنند، ولی ارزش واقعی بازی را تعیین نمیکنند.
بسیاری از طرفداران از تغییرات گیمپلی بازی ناراضی بودند، چون در نظرشان بازی داشت از «وحشت» فاصله میگرفت و به «اکشن» نزدیکتر میشد. این تصور شاید درست باشد، شاید هم نباشد، ولی حقیقت این است که بازی بهبود پیدا کرده است. در آن زمان ما نسبت به این تغییرات حس بد داشتیم و حالا تمام کسانی که این بازی را یک ناامیدی بزرگ یا دنبالهای بد (یا حتی یکی از بدترین بازیهای سبک وحشت) خطاب میکنند، با دیدگاهی عینی به بازی نگاه نمیکنند و فقط اعصابخردی گمراهانهی اولیهیشان را مورد لحاظ قرار میدهند. این روزها، همهی بازیهای سبک وحشت سیستم کنترل بدقلق، غیرواقعگرایانه و دشوار بازیهای وحشت قدیمی را رها کردهاند؛ با اینکه وحشت سبک موردعلاقهی من در بازیهای ویدئویی است، این یکی از معدود ویژگیهایش بود که دوست نداشتم. بله، زیرپا گذاشتن هویت خود در راستای بازارپسند شدن بد است، ولی گاهی تغییر و حتی سادهسازی اتفاقی مثبت است و بنابراین سایلنت هیل ۴ نهتنها بازی بدی نبود، بلکه از بعضی لحاظ پیشرفتی نسبت به بازیهای قبلی به حساب میآمد.
بازی بسیار ترسناک است، گیمپلی آن بسیار چالشبرانگیز و مفرح است و داستان آن نیز در حدی عمیق است که بتوانید مقالات طولانی در تفسیر آن بنویسید. برخلاف چیزی که طرفداران ناامیدشده میگویند، این بازی یک شاهکار و یک سایلنت هیل واقعی است.
۳. پورتال ۲ (Portal 2)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۳، ایکسباکس ۳۶۰، سوییچ
سال انتشار: ۲۰۱۱
گاهیاوقات طرفداران دربارهی مسئلهای جدی عصبانی هستند. گاهی هم دربارهی بازی دروغ محض میگویند. وقتی بازی مشکلی نداشته باشد، مجبور میشوید به چیزهای الکی گیر بدهید.
واکنش طرفداران به پورتال ۲ را فقط با دو واژه میتوان توصیف کرد: هیستری جمعی. این بازی یکی از سرگرمکنندهترین آثار هنری است که بالاترین سطح نویسندگی را داشت. این بازی آنقدر خوب بود که نهتنها انتظارات بالای پیش از عرضه را برآورده کرد، بلکه با فاصلهی زیاد ازشان پیشی گرفت. ولی طرفداران تصمیم گرفتند که نسبت به آن ابراز ناامیدی کنند. بنابراین با اینکه منتقدان بازی را غرق در تحسین و ستایش کردند، بخش نظرات از احمقانهترین واکنشهایی هوادارانه که به یاد دارم پر شده بودند.
طرفداران گفتند که بازی کوتاه است. این تصور درست نیست. یکی از دانشآموزان من اصرار داشت تمام پازلهای بازی را خودش حل کند، بنابراین ۲ ماه درگیر آن بود. برای خود من هم تمام کردن بازی ۱۵ ساعت طول کشید. تازه بخش کوآپ مفصل بازی را هم اضافه کنید. حتی بعضی افراد جرئت کردند بگویند تمام کردن بازی ۱ یا ۲ ساعت طول میکشد و این ادعا واقعاً مضحک بود. حتی اگر از راهنما استفاده کنید و برای یک ثانیه از مغز خود کار نکشید (کاری که به نظر میرسد این هواداران انجام دادهاند) بازی بیشتر از ۲ ساعت طول میکشد. یکی دیگر از توهینهایی که به بازی شد «مینیگیم» خطاب کردن آن بود، بازیای که ارزش ندارد یک بازی کامل خطاب شود. اولاً لطفاً تعریف «مینیگیم» را جستجو کنید. دوماً این بازی آنقدر عالی است که با بهترین بازیهای ولو برابری میکند و بابت ساختن چنین شاهکاری فقط باید آنها را تحسین کرد.
ولی در یک زمینه باید آنها را شماتت کرد و آن هم لوس کردن طرفدارانشان است. پشیتبانی دائم برای مشتری و محتواهای رایگان و انتشار بازیهای عالی یکی پس از دیگری، طرفداران را به کودکانی لوس و ننر تبدیل کردهاند. بله، گاهی پیش میآید که یک شرکت بازیسازی زیادی خوب باشد.
۲. طومارهای کهن ۴: آبلیویون، فالاوت ۳، فالاوت: نیو وگاس (The Elder Scrolls IV: Oblivion, Fallout 3, Fallout: New Vegas)
پلتفرم: کامپیوترهای شخصی، پلیاستیشن ۳، ایکسباکس ۳۶۰
سال انتشار: ۲۰۰۶ – ۲۰۰۸ – ۲۰۱۰
همانطور که میبینید، در این مدخل سهتا بازی گنجانده شدهاند که سازنده یا ناشر همهیشان بتسدا است. در ظاهر این سه بازی ربطی به هم ندارند، ولی هر سه بهخاطر مسئلهای مشترک مورد انتقاد قرار گرفتند. هر سه بازی دنبالهای برای مجموعههای پرطرفدار هستند، ولی هر سه راه خود را از عناوین پیشین سوا کردند و به بازیای جدید در جهان بازیهای قدیمی تبدیل شدند. این بازیها به سمت اکشن گرایش پیدا کردند و بسیاری از طرفداران بهاشتباه این گرایش را «سادهسازی» حساب کردند، ولی این بازیها صرفاً روند بازیهای نقشآفرینی غربی را سریعتر کردند و در عین حال عناوین نقشآفرینی واقعی و عمیق باقی ماندند. بازیکن میتواند شخصیتی را که دوست دارد بسازد، داستان را آنطور که میخواهد پیش ببرد و آزادانه در محیطی جهانباز گشتوگذار کند. یک سیستم نقشآفرینی مفصل که هم عمیق است، هم درکش راحت است، این تجربه را همراهی میکند. همه این بازیها را ستایش کردند جز طرفداران پروپاقرص مجموعههایی که بهشان تعلق داشتند. طرفداران ماروویند (Morrowind) و دو بازی اول مجموعهی فالاوت نسبت به این بازیها ابراز ناامیدی کردند، چون در نظرشان این عناوین راه بازیهای موردعلاقهیشان را بهشکلی وفادارانه ادامه ندادند.
بهنظر من این قضیه اهمیت ندارد. فالاوت ۳ نسبت به فالاوت ۱ و ۲ بهتر است. این دو بازی گیمپلی سنتی داشتند، ولی فالاوت ۳ این سبک را دگرگون کرد. البته شاید طرفداران بگویند که داستان فالاوت ۱ و ۲ عمیقتر بود. درست است که داستان فالاوت ۱ و ۲ بهمراتب خاکستریتر بودند، ولی داستان فالاوت ۳ هم بهنوبهی خود عالی بود و صرفاً سبکوسیاقی متفاوت داشت که به خودی خود چیز بدی نیست. ماروویند بازی نقشآفرینی خوبی بود، ولی آبلیویون عالی بود و از همه نظر نسبت به بازی قبلی بهبود پیدا کرده بود.
طرفداران بازیهای اصلی حاضر نیستند این حقیقت را بپذیرند که بتسدا بازیهایی را که دوست دارند بهشکلی بهتر به مخاطب مدرن عرضه کرد. بقیهی ماها صرفاً داریم از این بازیها لذت میبریم.
۱. متال گیر سالید ۲: فرزندان آزادی (Metal Gear Solid 2: Sons of Liberty)
پلتفرم: پلیاستیشن ۲ و ۳، ایکسباکس و ایکسباکس ۳۶۰، کامپیوترهای شخصی، ویتا
سال انتشار: ۲۰۰۱
در یوتوب ویدئویی منتشر شده بود که شهرت زیادی پیدا کرد. این ویدئو غیرواقعی بود، ولی بسیاری آن را باور کردند. ویدئو دربارهی دختری بود که بهعنوان کادوی تولد یک ماشین گرانقیمت کادو گرفت، ولی از آن خوشش نیامد، چون رنگش را دوست نداشت. برایم سوال است که آیا بین کسانی که زیر ویدئو با عصبانیت نظر گذاشتند، طرفداران متالگیر هم پیدا میشد یا نه، چون آنها هم چنین فازی دارند: طرفداران لوسی که نمیتوانند کیفیت عالی بازیای را که پیش رویشان است ببینند و دربارهی بیاهمیتترین چیزها غر میزنند.
بسیار خب، شخصیت اصلی این بازی ریدن (Raiden) است، نه اسنیک. این چه اشکالی دارد؟ آیا خاطرخواه اسنیک هستید؟ آیا داستان بازی بد بود؟ نه، داستان بازی شاهکار است. دربارهی داستان این بازی و تفسیرات و پیامهای مخفی نهفته در آن میتوان کتاب نوشت. آیا گیمپلی بازی خستهکننده بود؟ نه، گیمپلی بازی پیشرفتی چشمگیر نسبت به عنوان قبلی مجموعه به حساب میآمد و آن را وارد سطح جدیدی کرد. گرافیک بازی چطور؟ گرافیک بازی برای زمان خودش انقلابی بود. هوش مصنوعی و موتور فیزیکی بازی میتواند با بازیهای امروزی رقابت کند. آیا ریدن شخصیت بدی بود؟ نه، او شخصیتی عالی است. او شخصیتی منعطف و پیچیده دارد که در طول داستان تغییراتی را تجربه میکند. همچنین او همجنسگرا نیست (اگر یادتان باشد، او یک دختر را باردار کرد)، ولی حتی اگر هم بود، چه اشکالی دارد؟ (آیا هوموفوب هستید؟) غیر از این، اسنیک در بازی حضور دارد، ولی در نقش مکمل. در این بازی مشخص است که فاصله گرفتن از قهرمان بازی چطور میتواند به فراهم کردن دیدگاهی تازه منجر شود و بازی را بهبود ببخشد.
برای من، واکنش هواداران به متال گیر سالید ۲ نابالغانهترین واکنش هواداری کل تاریخ بود. بهجای اینکه هواداران بازی را مستقلاً بررسی و ارزشهای آن را شناسایی کنند، کل فکر و ذکر خود را روی قهرمان اصلی بازی و احتمال همجنسگرا بودن او گذاشتند.
***
همانطور که در ابتدای متن گفتم، راضی نگه داشتن طرفداران بسیار مهم است. ولی بازیسازان میدانند که طرفداران گاهی غیرمنطقی برخورد میکنند و با دیدگاهی عینی و منصفانه به بازیها نگاه نمیکنند و نمیتوانند خشم خود را کنترل کنند. واکنشهای انجامشده به انتخابهای این فهرست را در بخش نظرات ببینید تا هرچه بیشتر به این موضوع پی ببرید.
منبع: GameFAQs
انتشار یافته در:
دیدگاه خود را ثبت کنید